اسلامگرایان با الگوبرداری از دین، فرهنگ و آئین های مردمان عصر بربریت در عربستان، سیاست بازگرداندن ایران و ایرانیان به عصر توحش را در دستور کار خود گذاشتند. آنها همانند صدر اسلام با سیاست نفی تعدد بت ها و سلطه یک بت، تهاجم همه جانبه به هستی فرهنگی، تاریخی، آئینی، سیاسی، اجتماعی و اخلاقی جامعه ایرانی را آغاز کردند تا ایران را به ۱۴۰۰ سال قبل و سلطه بتی بنام “الله” بازگردانند.
سیاست های اسلامگرایانه حاکمان در ۴۰ سال گذشته، به فاجعه ای انجامید که نیازی به سخن در باره آن نیست. در این باره تاریخ ها نوشته خواهد شد. از اسلام سیاسی در ایران، تنها نکبت، فقر، فحشاء، خشونت، جنایت و ویرانه ای بنام ایران باقی مانده است و کار بجائی رسیده که اگر کسانی با تابلو اسلامی وارد عرصه سیاست شوند، جامعه ایرانی با توجه به تجربه ای که از تاریخ خونبار و جنایتکارانه اسلام و سلامگرایان دارند، دهان آنها را گِل خواهند گرفت.
فاجعه قدرتگیری گیری اسلامگرایان، معلول خطای دید جامعه ایرانی بود. قیام بحق ایرانیان علیه سلطنت برای فرستادن آن به زباله دان تاریخ و استقرار جمهوری در ایران، توسط اسلامگرایان زخمی از انقلاب مشروطه و کمین گرفته برای انتقامجوئی، با توافق قدرت های بزرگ به انحراف برده شده و سیاست در ایران به ویروس علاج ناپذیر و ویرانگرانه اسلام سیاسی آلوده شد که برای ایران و ایرانی فاجعه آفرید.
اکنون انقلاب اسلامی در ۴۰ سالگی خود، متعفن تر و غیرقابل تحملتر برای جامعه ایرانی، لب گور ایستاده است. اسلامگرایان که قرار بود بر طبق شریعت اسلام، بر ویرانه های فرهنگ، تاریخ و جامعه پلورالیستی ایرانی، نظامی اسلامی – عربی بنا کنند، اکنون شکست خورده و منفور و منزوی، در تیررس یک انقلاب ایرانی قرار دارند. انقلابی که از خاستگاه انسان محورانه، طبیعت دوستانه، رفاه، شادی و برابرحقوقی مردم در حال سر بلند کردن است.
اگر قرار است انقلابی ایرانی علیه انقلاب اسلامی تدارک دیده شود، که البته چنین است و صدای پای این انقلاب خانه به خانه بگوش میرسد، لازم است در باره ارزش های بنیادی انقلاب پیشارو روشنگری کنیم.
قبل از هر چیز باید این موضوع صراحت یابد که حکومت اسلامی تمام زیر ساخت های ارزشهای، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی را در ایران به فحشاء کشانده و برای احیاء آنها، راهی جز انقلاب در همه عرصه ها باقی نمانده است. انقلاب جمهوریخواهانه بدون و اما و اگر و پیشوند و پسوند، میتواند با اتکاء به همبستگی ملی، نقشه راه روشن و کار سترگ کارشناسانه در همه حوزه ها موفق شود.
روانشناسی جامعه بیانگر اینست که ایران تشنه یک انقلاب می باشد، انقلابی سیاسی که روی الله عربستانی، یزدان ایرانی، شیخ، شاه، رهبر و قهرمان در پهنه سیاست، خط قرمز بکشد. انقلابی که بدور از دین، آئین، فردمداری و بر بنیاد خرد ملی جامعه ایرانی و پیوند با تازه ترین تجارب جهانیان (بویژه اروپا بعنوان پیشتاز دمکراسی عصر نوین) امر بازسازی و پیشرفت همه جانبه کشور را هدف خود قرار دهد.
موتور حرکت، تغییر و سازندگی کشور، مردم خودباور، خودمدیریت، نهادهای مدنی و احزاب ارگانیک اقشار و طبقات اجتماعی می باشند که در ائتلاف های سیاسی – برنامه ای با کسب رای ملت ایران و اکثریت در مجلس ملی، مسئولیت تعریف شده اداره جامعه را برای زمان تعیین شده در یک نظام لائیک دمکراتیک و سوسیال بر عهده می گیرند.
ایران ما با پیشینه تاریخی غنی گوناگونگی فرهنگی، زبانی، آئینی ، دینی ، نژادی و قومیتی، اگر از ریل تکامل طبیعی خود خارج نمی شد و به اشغال قبایل بربر در نمی آمد، دور از انتظار نبود که تمدن نوین بر بنیاد اخلاق مداری ایرانی کردار، گفتار و پندار نیک، و نیز تداوم و تعمیق جنبش سیاسی – اجتماعی مزدکی، کشور ما مهد همزیستی مسالمت آمیز پلورالیستی فرهنگی، آئینی ، دینی ، نژادی و قومیتی مردمان فلات ایران می شد و داد، دارائی، خردمداری و دمکراسی شانسی به استیلای خرافه و خرافه گرایان نمی داد.
ما نه با افسوس خوردن به شانس های از دست رفته ایران و ایرانیان، بلکه با نقد گذشته، کشف پتانسیل های نهفته جامعه مان می توانیم از زیر آوار اسلام سیاسی، خود را بیرون بکشیم.
اصلی ترین مسئله جامعه ما باور به ایران تاریخی است. این باور با پاره کردن شناسنامه جعلی ایران بنام اسلام و اسلامگرایان میسر است.
ایران باید بنام خودش اعلام موجودیت کند و این اعلام موجودیت نمی تواند و نباید رگه تملک دینی، قومی، نژادی و سلطنتی داشته باشد. ۴۰ سال پیش ملت ایران بپا خاست (در واقع سلطنت، انقلاب ۱۳۵۷ را به ملت تحمیل کرد) تا ایران را از تملک سلطنت پهلوی خارج کند، غافل از اینکه بدتر از سلطنت (اسلامگرایان) در کمین نشسته اند.
اسلامگرایان نتنها به انحصارطلبی، استبداد، سرکوب، اختناق و فساد دوران پهلوی ها ابعاد نجومی دادند، بلکه شناسنامه ایران را که انقلاب مردم از انحصار پهلوی ها خارج کرد، آنرا بنام الله و به کام تبهکارترین نیروهای عصر کنونی ثبت کردند.
برای نامگذاری درست ایران، برای باطل کردن شناسنامه جعلی “جمهوری اسلامی ایران” یک انقلاب دیگر ضروری می باشد. انقلاب اسلامی لب گور است؛
زنده باد انقلاب ایرانی!
زنده باد جمهوری ایران!
از این منظر؛ جمهوری ایرانی بعنوان جایگزین حکومت اسلامی می تواند تجلی تبلور شخصیت ملی، تاریخی، سیاسی و فرهنگی ایران امروز ما باشد.
آلترناتیو جمهوری ایرانی قادر است هدفمند و آگاهانه از خاستگاه داد، دمکراسی و لائیسیته راه انحصارطلبی شیخ و شاه و نژادپرستان و قبیله گرایان را سد کند؛
مشروط به اینکه از هم اکنون به چتر ملی جنبش براندازی حکومت اسلامی ارتقاء یابد.