نزاع و درگیری یکی از اصلیترین آسیبهای اجتماعی جامعه ماست، اتفاقی که در فضای عمومی جامعه رخ میدهد و تبعات منفی زیادی به دنبال دارد، قتل و جنایتهای خیابانی یا خانوادگی یکی از تلخترین تبعات این زد و خورد و یقهگیریها است.
واقعیت این است که ما در جامعهای زندگی میکنیم که خشونت از در و دیوار آن میریزد و روابط افراد با یکدیگر مهربانانه و لطیف نیست. تشکیل روزانه بیش از ۱۷ هزار پرونده نزاع در کشور شاهدی بر این ادعاست. آمارهای پزشک قانونی نیز بر خشونت جامعه صحه میگذارد. دیروز سازمان پزشکی قانونی آخرین آمارها از مراجعه مردان و زنان ایرانی به مرکز پزشکی قانونی استان را در ۴ ماه سال جاری اعلام کرد. آماری که نشان میدهد وضع خشونت و درگیری در کشور همچنان نگرانکننده و روبهرشد است.
براساس این آمار، در چهارماه نخست امسال (از ابتدای فروردین تا پایان تیر ماه) ۲۱۵ هزار و ۶۴۳ مصدوم نزاع به مراکز پزشکی قانونی مراجعه کردند، این آمار در مقایسه با مدت مشابه سال قبل که آمار مراجعان نزاع ۲۰۷ هزار و ۴۲۷ نفر بود، چهار درصد افزایش یافته است. در این میان استان تهران با ثبت ۳۶ هزار و ۱۸۲ مورد نزاع در صدر مراجعات به پزشک قانونی قرار گرفته و ایلام با هزار و ۸۸ مورد کمترین ارجاع معاینات نزاع را در کشور به نام خود ثبت کردند.
بر همگان روشن است که قریب به ۳۰۰ هزار پرونده پزشکی ناشی از زد و خورد آن هم در طول فقط چهارماه از سال آمار بالا و هولناکی است که نیاز به تامل و مداخلات روانشناسان و جامعهشناسان دارد.
البته باید به این نکته توجه داشت که آمار اعلام شده از سوی سازمان نظام پزشکی، تنها مربوط به پروندههایی است که به پزشکی قانونی مراجعه کردهاند، اگر بخواهیم به آمار همه نزاعهای سطحی که طرفین دعوا زحمت مراجعه به پزشک قانونی را به خود ندادهاند، هم اشاره کنیم بیشک رقمی به مراتب بزرگتر به دست میآید.
نیم نگاهی به به آمارهای نزاع در کشور و مقایسه آن با سالهای قبل و حتی با برخی از کشورهای دیگر، سوالهای زیادی را در ذهن ایجاد میکند. این که چرا خشونت در جامعه ایران به ویژه پایتخت کشوربه شکل محسوسی در حال افزایش است؟ چه اتفاقی برای ما ایرانیها افتاده است که با کوچکترین تضاد منافع یا تضاد فکری، چاره و راهحل مشکل را نه در بحث و گفتمان بلکه در زد و خورد و مشتمان جستجو میکنیم؟ به نحوی که بارها و بارها شاهد بودیم یا در رسانهها شنیدهایم که موضوع کوچکی مانند یک اختلاف نظر جزئی یا حتی جای پارک ماشین بین دو نفر به چنان معضلی تبدیل شده که رنگ خون به خود گرفته و به مرگ یکی از طرفین ختم شده است.
درحالی که آمارهای پزشکی قانونی نیز به عصبانیت ایرانیها صحه میگذارد، خیلی وقت است جامعه شناسان و آسیب شناسان اجتماعی نیز زنگ خطر افزایش خشونت و درگیری در کشور را به صدا درآوردهاند. بر اساس نظر روانشناسان و مطالعات علمی، عوامل مختلفی در نحوه رفتار و عملکرد افراد در اجتماع اثر دارد، اما ریشه خشونت و نزاعهای خیابانی و خانوادگی بیشتر در مشکلات عصبی و روانی ناشی از مشکلات اجتماعی و اقتصادی و نبود رفاه و شادی ناشی میشود، یعنی فرد ذاتاً این گونه نیست و این اتفاقات بیرونی است که او را ناخودآگاه وادار به واکنش و اعمال خشونت میکند.
سیمای امروزی جامعه ما نشان میدهد که روح جمعی جامعه ما بیمار است. اغلب افراد روزانه با خود کوهی از خشونت را حمل میکنند. این خشونتها گاهی در خانواده به زمین گذاشته میشود و گاهی در کف خیابانها و معابر شهر! به همین دلیل است که به گفته صاحبنظران اکثریت جامعه ما دچار اختلالات روانی و پرخاشگری هستند و این حجم از خشونت در جامعه منعکس میشود. وقتی ساختار جامعه خشن است، روابط بین افراد نیز از این ساختار متاثر میشود و بازتابی از ساختار خشن جامعه را نشان میدهد.
واقعیت این است که خشونت پدیدهای است که بازتولید میشود، خشونت خانوادگی به جامعه بر میگردد و از سوی دیگر خشونت خانوادگی، هنجارهای خشن را در جامعه تقویت میکند، یعنی خشونت در خانواده و جامعه تبدیل به یک زنجیره دایرهوار میشود که دائماً همدیگر را تقویت میکنند.
صرفنظر از نزاعهایی که بر اثر اختلافات ریشهدار اتفاق میافتد، بسیاری از نزاعهایی که در روز به وقوع میپیوندد ناشی از اختلافات آنی است. اختلافی شبیه جای پارک ماشین، سبقت گرفتن، جای نشستن در اتوبوس و مترو .و … اختلافاتی که با مدیریت خشم و گفتوگو قابل حل است، اما معمولا اغلب ایرانیان بهخاطر ضعف در مهارت گفتمان یقهگیری را برای ختم ماجرا ترجیح میدهند.
شاید بتوان گفت نبود مهارتهای گفتوگو و مذاکره در میان ایرانیان برای حل مشکلات و اختلافات فقط محدود به مردم عامه نیست، بلکه برخی از مسئولان و مدیران کلان حکومتی نیزاز آن بیبهره هستند، چرا که در برخورد با ابرقدرتها و کشورهایی که با ما اختلاف سیاسی یا ایدئولوژی دارند حاضر به گفتوگو نیستیم و به جای انتخاب گفتمان و مذاکره برای حل اختلاف، همواره برای آنان در خیابانها مرگ را فریاد میزنیم. مرگ که سمبل خشونت و نفرت است در میادین شهر و در مناسبتهای مختلف سر میدهیم تا گوشهایمان بیش از پیش به خشونت و نفرت پراکنی عادت کند. البته الفاظ تند و نفرت پراکنی فقط محدود به کشورهای رقیب نیست، بلکه برخی از مسئولان و مدیران سیاسی، حتی شخصیتهای جناح رقیب سیاسی را با این الفاظ و ادبیات تند مورد خطاب قرار میدهند.
افزون بر این موضوعات نبود شادی در کشور و محدودیتهایی که بر شادی مردم اعمال میشود، بر خشونت در جامعه میافزاید. معمولاًجامعه شاد خشونت تولید نمیکند، اما جوامع افسرده و سردرگریبان که از احساسات منفی لبریز است و کانالی برای تخلیه این بار منفی ندارد، خشونت خلق میکند.
واقعیت این است زمینههای شادی در جامعه ما یا اصلا وجود ندارد یا بسیار اندک است. قصه تلخ ماجرا اینجاست برخی از سازمانها و نهادها با حمایت قانون برای مراسمهای شادی مردم محدودیت ایجاد میکنند. مانند اعمال محدودیت آب بازی در برخی از پارکها، یا برخورد با مهمانیهای خصوصی و خانوادگی و … که هر از چندگاهی خبرساز میشود.
طبیعی است این محدودیت و سرکوب شادی بهصورت افسردگی و خشونت به جامعه بازمیگردد و این گونه است که خبرهایی که حاکی از اعمال خشونت است هر روز بیشتر از دیروز به گوش میرسد و فضای جامعه را ملتهبتر از قبل میکند.
وقتی نبود شادی، ضعف یا نبود مهارت وفرهنگ گفتوگو و مذاکره را در کنار مشکلات اقتصادی، معیشتی و همچنین مشکلات رنگارنگ اجتماعی قرار میدهیم ریشه خشونت ایرانیان و گسترش نزاع در کشور توجیه پذیر میشود.
تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - اروپا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است