متن سخنرانی سعید حجاریان در نشست «اصلاحات همهجانبه در ایران»
کمیته آموزش حزب اتحاد ملت ایران اسلامی – پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۶
۱. زمانی که لایههای تحتالارضی با یکدیگر تصادم پیدا کرده و گسلها گسیخته میشوند، زلزله رخ میدهد. انقلاب نیز در چنین وضعیتی به وقوع میپیوندد و ناشی از شکافهای عمیق اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است که به حد اشباع رسیده و نظم موجود را دگرگون میکنند. گاهی شکافها عمق کمتری دارند، در نتیجه زلزله کمشدتی اتفاق میافتد و انقلاب سیاسی رخ میدهد. به این معنا که ساخت سیاسی و قانون اساسی تغییر میکند. مانند آنچه در بهمن سال ۱۳۵۷ رخ داد. ولی گاهی شکافها عمق بیشتری دارند و زلزله با ریشتر بیشتر اتفاق میافتد و به تحول در ساختار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی منتج میشود و فُرماسیونها تغییر میکنند. مانند انقلاب فرانسه که فرماسیون فئودالی را به بورژوازی تغییر داد.
۲. از همان فردای پیروزی انقلاب اسلامی، عدهای بهشدت با نهادینه شدن انقلاب مخالفت کردند. گروهی از «انقلاب مستمر» سخن به میان آوردند چرا که معتقد بودند بوروکراتیزه شدن انقلاب قاتل آن است و بر همین مبنا نتیجه گرفتند دائماً باید نیروها و کادرهای انقلاب را تغییر داد و نیروهای جوانتر را که روحیه انقلابیتری دارند، به سیستم وارد کرد. گروهی به دنبال «انقلاب در انقلاب» بودند. مثلاً انقلاب فرهنگی را به جریان انداختند تا بتوانند از آن طریق به پاکسازی دستگاه علمی کشور مبادرت ورزند و مانع شوند سیستم ایدئولوژیک غربی خود را در ایران اسلامی بازتولید کند. گروهی دیگر بهدنبال «صدور انقلاب» رفتند؛ این گروه معتقد بودند اگر انقلاب صادر نشود و کمربندی از کشورهای انقلابی اطراف کشور را نگیرد، دشمن به ایران هجوم آورده و انقلاب را شکست میدهد. این ایدهها پیشتر در روسیه و چین اجرا شده بود و عدهای با گرتهبرداری و رنگ و لعاب زدن اسلامی به آن تلاش کردند آنها را در ایران نیز پیش ببرند.
۳. پس از وقوع هر زلزلهای با پرسشی اساسی مواجه میشویم؛ عقل سلیم چه حکم میکند؟ طبعاً زلزله با خود خرابی به همراه میآورد و کشته و مجروح و آواره به جای میگذارد. پس نخستین وظیفه بعد از زلزله، امداد است و امداد برابر اصلاح است. به این معنا که باید تلاش کرد، آوارهها بازگردند، ساختمانهای نیمهخراب مرمّت شوند، مردم دلشکسته، دلداری داده شوند، اموات دفن گردند و شرایط عادی زندگی برقرار شود. به گمان من پس از پیروزی انقلاب وظیفه اصلی نیروهای سیاسی، اصلاح بود که باید بلافاصله شروع میشد چرا که مردم را نمیتوان دائماً در التهاب و شرایط انقلاب نگه داشت. به تعبیر دیگر «میتوان همه مردم را برای مدتی بسیج کرد و هم میتوان تعدادی از مردم را برای همیشه بسیج کرد ولی نمیتوان همه مردم را همیشه در حالت آماده باش نگه داشت.»
***
چند عامل باعث شد تا حدودی شعارهای بسیجکنندهای مانند «انقلاب در انقلاب» و «انقلاب مستمر» دوام بیاورد، کشور در حالت اورژانسی و استثنایی باقی بماند و در نتیجه مشی اصلاحطلبانه تعلیق شود. به نظر جنگ مهمترین آنها بود. هشت سال درگیری میان ایران و عراق باعث شد تمامی امکانات و سرمایههای کشور برای پشتیبانی از جنگ صرف شود. طبعاً شرایط جنگی، شرایطی استثنایی است و مانع از اصلاحات عمیق میشود. همچنین درگیری با گروههای مسّلح چه در مرکز چه در حاشیه کشور این وضعیت را تداوم بخشید و حادتر کرد. پس از مدتی که رفته رفته شرایط استثنایی فروکش کرده بود، مشکل ارتش ذخیره بیکاران پیش آمد؛ جمعیتی که از یک سو به حاشیه رانده شده بودند و از سوی دیگر باعث بعضی التهابات میشدند. این وضعیت، دولت «معجزه هزاره سوم» را که خود استثنا بود، بر سر کار آورد. لذا ما دائماً در وضعیت اورژانسی قرار داشتیم. جمله معروف و پربسامد «در شرایط حساس کنونی» که دائماً از زبان مسئولین شنیده میشود، ناظر بر این اوضاع آشوبناک است؛ به همین خاطر طی ۳۹ سالی که از عمر انقلاب میگذرد، بیشتر نیروهای انقلابی تربیت شدهاند تا کادرهای اصلاحطلب.
به هر تقدیر از آنجایی که عنوان جلسه امروز «اصلاحات، امتداد انقلاب» است، میخواهم توضیح دهم چه نوع اصلاحاتی میتواند ادامه انقلاب اسلامی ایران باشد. میخواهم در این مجال تا حدودی ویژگیهای اصلاحاتِ مناسب این انقلاب را تشریح کنم. به باور من، اصلاحات میتواند از درون انقلاب ما مشتق شود. نگاهی به خواستههای مردم در انقلاب، ما را به نوع اصلاحاتی که باید انجام بگیرد، رهنمون میشود.
شاید مهمترین خواسته مردم در انقلاب، برقراری عدالت و رفع تبعیضهای موجود بود. متأسفانه علیرغم اینکه در انقلاب از عدل علی(ع) بسیار سخن به میان آمد، کسی تلاش نکرد تئوری خاصی از عدالت را برای شرایط ایران ارائه دهد و آن را به اجرا درآورد. این امر نه پیش و نه پس از انقلاب صورت نگرفت و دست ما در این زمینه بسیار تهی است. نِحلههای مختلفی مانند فایدهگرایان، مساواتطلبان، وظیفهگرایان، لیبِرتارینها، قراردادگرایان، مارکسیستها و… هر یک حرفهایی برای گفتن دارند اما آنچه به کار ایران امروز بیاید، هنوز چکشکاری نشده و به همین جهت است میان اقتصاددانان، فیلسوفان اخلاق و همچنین کارگزاران اقتصادی مستمراً کشکمش وجود دارد.
دغدغه دیگر مردم استقلال بود. این خواست را شاید بسیاری از مردم و مسئولان بد فهمیده بودند؛ استقلال نه معنای انزوا میدهد و نه معنای وابستگی. چرا که فیالواقع میان وابستگی (dependency) و استقلال (independency) مراحل و منازل مختلفی از هموابستگی (interdependency) وجود دارد. اصلاحات باید توضیح بدهد، ما کجای این پیوستار قرار داریم.
آزادی خواست دیگر مردم بود ولی آزادی همراه با مسئولیتپذیری است. شاید برای کشوری مانند ایران گونهای از دموکراسی مشارکتی مناسبترین شیوهای است که میتوان مردم را مسئول، قانونمند و آزاد تربیت کرد. اصلاحات با اشاعه فرهنگ این نوع دموکراسی باید زمینههای لازم برای پذیرش آن را فراهم آورد.
بخش دیگر شعار مردم، جمهوری بود. گذار از نظام سلطنتمطلقه یعنی رژیم کهن به یک جمهوری تمام عیار ظرف مدت کوتاهی میسر نیست و نمیتوان شب بیستودوم بهمن با نظام سلطنتی خوابید و فردایش با نظام جمهوری برخاست. به قول شاعر «اَمْسَیتُ کُردیاً و اَصْبَحتُ عَربیاً». باید میان این دو وضعیت منازلی تعبیه کرد و نقشه راهی نشان داد که چگونه میتوان از حالت اول به حالت دوم گذار کرد. این نیز مشکلی بوده است که اصلاحات با آن دست به گریبان بوده است.
شعار دیگر مردم اسلام بود. متأسفانه عدهای فکر میکردند از فردای انقلاب مردم همگی جزء مقدسین و رهبران نظام جزء اولیاء الله خواهند بود و نظامی مقدس برپا خواهد شد. کما اینکه هنوز میگویند نظام مقدس! در حالیکه حضرت علی فرمودهاند: «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّهٌ لایُؤخَذُ لِلضَّعیفِ فیهِا حَقُّهُ مِنَ الْقَوىِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِع» یعنی نظامی مقدس است که در آن ضعیف حق خود را بدون لکنت از قوی طلب کند. ما تا اسلامی شدن جامعهمان فاصله بسیاری داریم؛ مادامی که نهاد روحانیت در نهاد قدرت ادغام شده است این قافله به سر منزل نخواهد رسید بلکه هر روز وضعیت بدتر شده و مردم از اسلام رویگردان میشوند لذا تلاش برای عرفی کردن قدرت یکی از وظایف جدی اصلاحطلبان است.