این نوشتار قصد دارد نقش تصمیم گیری فردی رهبران خود کامه را در درچند مورد تعیین کننده در تاریخ هشتاد ساله ایران توضیح دهد.
قرارداد نفت
رضا شاه در سال ششم پادشاهی خود، مذاکرات بی نتیجه دولت با “شرکت نفت انگلیس و ایران” برای احقاق سهم ایران را که قربانی ترفندهای محاسباتی شرکت نفت شده بود، متوقف نمود. در ۵ آذر ۱۳۱۱ (۱۹۳۲) وی خود سرانه و یک جانبه امتیاز ویلیام ناکس دارسی (منعقد درسال ۱۹۰۱) را باطل اعلام کرد و آن را در آتش انداخت. در پی این تصمیم، او به مجلسی که از او پیروی می کرد دستور داد تا قرار داد را لغو کند.
طبق قرارداد، دارسی متعهد بود در مقابل کشف، استخراج، حمل و فروش نفت ده درصد مالکیت و دارایی شرکت به اضافه ۱۶ درصد از منافع، یعنی در مجموع بیش از یک چهارم کل منافع را به ایران بدهد. همچنین درپایان دوره شصت ساله کلیه تأسیسات روبه گسترش و دارایی روز افزون شرکت به ایران تعلق می گرفت.
الغای امتیاز،اشتباه زیان باری بود. از آن پس ایران به جای طرف بودن با یک شرکت تجاری ـ– صنعتی، با دولت انگلیس که اینک مالک ۵۱ درصد سهام شرکت شده بود روبرو گردید. بدین ترتیب بسیاری از راه هایی که مطابق قرارداد دارسی برای ایران وجود داشت بسته شد. اعضای بر جسته دولت ازلغو قرارداد بسیار ناراضی بودند، اما جرأت مخالفت نداشتند. تنها عیسی فیض، کمسیر نفت ایران در لندن، جرأت کرد بگوید الغای قرارداد دارسی به زیان ایران است و بهتر است که دولت در تصمیم خود تجدید نظر کند. فیض علی رغم دستور وزارت دارایی به ایران برنگشت وهمان سال در لندن درگذشت.
خواست انگلیس همواره افزایش مدت قرارداد به ۷۵ یا ۶۰ سال بود. پیشنهاد تمدید زمان قرارداد نخستین بار توسط عبدالحسین تیمورتاش، وزیرمقتدر و مطلع دربار رضا شاه در برابر افزایش سهم ایران به ۲۵ درصد داده شد که انگلیس نپذیرفت. رضا شاه نخست به شدت با تمدید مهلت قرارداد مخالفت می کرد، اما سرانجام بی آنکه کسی به راستی دلیل آنرا بداند تسلیم شد و قرارداد جدیدی را به مدت ۶۰ سال پذیرفت. سید حسن تقی زاده که در آن زمان وزیر دارایی رضا شاه بود در کتاب “زندگی طوفانی” خود نوشته است: “رضا شاه، چه حیله بود، نمی دانم. گفت محال است. ابدا ابدا نمی شود. ما این همه در این مدت چهل سال لعنت کرده ایم به آن کسی که این امتیاز را داده، می خواهید شصت سال دیگر به ما لعنت بکنند.” (محمد علی موحد، خواب آشفته نفت: از قرارداد دارسی تا سقوط رضاشاه، ج ۱، ص. ۴۶۴). اما زمانی که تیمورتاش، به اتهام رشوه گیری و جاسوسی دستگیر و زندانی شده بود، رضا شاه خود در ملاقاتی مستقیم با سرجان کدمن، رئیس شرکت نفت انگلیس و ایران، قرارداد بسیارضعیف تری را پذیرفت و درمجلسی که زیر نفوذ او بود درهفتم خرداد ۱۳۱۲ با ۱۰۵ رأی از ۱۱۵ نماینده به تصویب رسید. ترس و وحشتی که دستگاه نظمیه رضا شاه در جامعه ایجاد کرده بود، سبب شد که نه تنها مجلس یا رسانه ها، بلکه سه وزیرهوشمند و مطلع و خیرخواه او، یعنی محمد علی فروغی، علی اکبرداور و سید حسن تقی زاده، که در جلسه ملاقات رضاشاه با کدمن، حضور داشتند، ساکت بمانند و واکنشی در برابر رضا شاه که خلاف منافع ملی ایران عمل کرده بود، نشان ندهند. شاید نیازشدید به درآمد نفت در آن زمان دلیل عقب نشینی رضاشاه بود.
درقرارداد جدید ایران با دریافت امتیازهای کوچکی از جمله افزایش سهم ایران از ۱۶ درصد به ۲۰ درصد و درآمد تضمین شده حداقل ۷۵۰ هزار لیردرسال اکتفاکرد. اگر قرار داد دارسی فسخ نشده بود، در زمان ملی کردن صنعت نفت (۲۹ اسفند ۱۳۲۹) کمتر از ۱۱ سال ازعمر آن باقی می ماند و ضرورتی نداشت که ایران خود را درگیرتلاطم های پرمخاطره ملی کردن صنعت نفت با انگلستان کند. به ویژه آنکه در۱۳۴۰ سال پایانی امتیاز نامه دارسی، بطور قانونی تمام ثروت “شرکت نفت انگلیس و ایران” به ایران تعلق می گرفت. این همه ناشی از سلطه دیکتاتوری فردی، قدرت مادام العمری، بسته بودن رسانه ها، و عدم استقلال مجلس و دستگاه قضایی بود؛ وضعیتی که پس از گذشت ۸۰ سال همچنان ادامه دارد.
اختناقی که رضاشاه بر کشورتحمیل کرد، علی رغم استقبالی که در آغاز ازاو شده بود برخدمات و دست آورد های مثبت و سازنده اش سایه افکند و خود نیز با سرنوشتی غم انگیز از قدرت رانده و ازکشور آواره شد و همانند سه تن دیگر از آخرین پادشاهان خودکامه ایران، یعنی محمدعلی شاه، احمد شاه و محمد رضا شاه پهلوی درغربت سردر نقاب خاک فروبرد.
جنگ ایران و عراق
یکی دیگر از تصمیم های فردی که نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران محسوب می شود جنگ با عراق است. آیت الله خمینی با فرض اینکه چون ارتشیان عراق مسلمانند و ازاو پیروی خواهند کرد در ۳۰ فرودین ۱۳۵۹ ارتش عراق را به قیام علیه صدام حسین دعوت کرد. این امر زمینه سازتنش و درگیری های مرزی و سرانجام جنگ تمام عیارمیان دو کشور شد. جنگ با انگیزه گسترش قلمرو قدرت شروع شد، اما پس از دو سال زورآزمایی روشن گردید که چنین امکانی وجود ندارد.
اولین گلوله جنگ را صدام حسین شلیک کرد، اما بیرون راندن نیروی نظامی عراق و آزاد سازی خرمشهر، به ویژه با پذیرش پرداخت غرامت توسط کشورهای عرب به ایران می توانست پایان به موقع ای برای جنگ باشد.
قطعنامه صلح اما شش سال بعد، آنهم به دلیل نگرانی از وضعیت خود، پذیرفته شد. حدود یک سال قبل از آن، یعنی زمان تصویب قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل متحد، که ایران بخش هایی از خاک عراق را در تصرف خود داشت آیت الله خمینی صحبت از صلح را خیانت به اسلام و رسول الله خوانده بود. اراده ای خواهان صدور انقلاب به کشورهای دیگربود و به پی آمدهای آن نمی اندیشید. هزینه انسانی جنگ قابل شمارش نیست، آنچه مسلم است جنگی که با انگیزه و اراده فردی آغاز شد زندگی و آینده صدها هزار نفررا تباه کرد و برای هر دو کشورمسلمان مسیرمخربی را رقم زد.
درغیاب خودکامگی دو کشورایران و عراق می توانستند ثروت خود را به جای تخریب یکدیگر صرف توسعه و پیشرفت و رفاه مردم خود کنند. فاجعه جنگ پایگاه و جایگاه خود کامگی سیاسی را در جامعه مستحکم تر کرد و آزادی خواهی را بازهم بیشتر به حاشیه راند.
بحران هسته ای
پس از انقلاب آیت الله خمینی با سرزنش کردن محمد رضا شاه دستورداد که نیروگاه هسته ای بوشهر بسته شود. هنوز آیت الله خمینی زنده بود که فرمانده سپاه پیشنهاد داشتن بمب هسته ای را مطرح کرد. با این هدف پروژه هسته ای باردیگر از سر گرفته شد.
در پروژه هسته ای، مانند قرارداد نفت و جنگ با عراق مردم تصمیم گیرنده نبودند، اما میلیاردها دلار هزینه و زیان بر آنها تحمل شد. محمد نهاوندیان رئیس دفتر رئیس جمهورگفته است تنها از بابت تحریم ها “۱۰۰ میلیارد دلار در ۸ سال گذشته هزینه اضافه مبادلاتی بر کشور تحمیل شد…”.
اظهارات مقامات ایرانی، ودر رأس آن فتوای رهبر مبنی بر حرام بودن ساخت و کاربرد بمب اتم، کشورهای ۵+۱ را قانع نکرد که پروژه هسته ای ایران صلح آمیزاست. آنها اعتمادی به جمهوری اسلامی نداشتند. به ادعای آنها پروژه هسته ای ایران اگر برای اهداف اقتصادی و بهداشتی است نیازی به پنهان کردن آن زیر کوه و یا خرید تکنولوژی آن از بازار سیاه و قاچاق چیان و کنترل آن توسط نیروهای نظامی آنهم تاحد غنی سازی ۲۰ درصدی اورانیوم نداشت. در کناراین واقعیت ها، فعالیت های هسته ای به تابویی بدل شد که کارشناسان و صاحب نظران ایرانی از هرنوع اظهار نظر در باره آن منع شده بودند.
همانند جنگ، این بار به دلیل فشار تحریم های جهانی و وخامت اقتصادی وتحمل صدها هزار هزینه و زیان سرانجام رهبرنظام دستورعقب نشینی داد و دولت اجازه یافت که با گروه ۵+۱ به توافق برسد. اما این تصمیم خود منجربه مناقشه درونی نظام و احساس خطر دیگری شد. زیرا گروه های آمریکا ستیز درایران ادامه تنش با آمریکا وداشتن دشمن خارجی را برای اهداف سیاسی خود لازم می دانند.
ادامه سیاست آمریکا ستیزی مانع حل مشکلات ایران
با رشد وضعیت نا بسامان اقتصادی دوسیاست در درون نظام در برابر هم قرارگرفته است. یکی سیاست آمریکا ستیزی، و دیگری کنارآمدن با غرب در چارچوب “برجام”.
آیت الله خامنه ای که قدرت ولایت مطلقه فقیه را در ادامه سیاست آمریکا ستیزی می داند درست درروزهای تعیین کننده تصمیم گیری کنگره آمریکا در مورد توافق هسته ای با ایران، دوسخنرانی با لحنی تند علیه آمریکا و اسرائیل و همچنین خطر نفوذ فرهنگی و سیاسی آمریکا در درون نظام کرد. این سخنان به سرعت مورد استفاده مخالفان توافق درآمریکا و دولت اسرائیل قرار گرفت. هضم این سخنان غافلگیرکننده بدون در نظر گرفتن انگیزه اصلی آن، یعنی ضرورت حفظ دشمنی با آمریکا برای دوام نظام ولایت مطلقه فقیه دشوار است. پس ازعقب نشینی از برنامه هسته ای، آمریکا ستیزان نگران از دست دادن پایگاه های دیگرخود در درون نظام، ازجمله مجلس هستند. به همین دلیل رهبر در سخنانی دیگر برضرورت نظارت استصوابی شورای نگهبان تأکید کرد.
ایران نیازمند حل مشکل درونی خود و کشورهای ۵+۱ نیازمند آرامش در خاورمیانه هستند. بر همین اساس حسن روحانی، در نطق خود درهفتادمین نشست سازمان ملل متحد به فصل جدیدی در روابط ایران با جهان و همکاری با غرب و همسایگان اشاره کرد. در حالکیه منافع و حتی حیات سیاسی و ایدئولوژیک گروه های آمریکا ستیزدر ایران درگرو تداوم وضعیت کنونی، مداخله نظامی و بی ثباتی در منطقه است. به همین دلیل ملاقات چند لحظه ای و دست دادن محمد جواد ظریف با اوباما، بلافاصله با واکنش منفی تند روها روبرو گردید و ظریف را تهدید به استیضاح کردند. دولت روحانی که سیاستی خلاف این اتخاذ کرده است هنوزقادرنبوده وعده هایش را اجرا کند. زیرا قدرتی فراتراز قدرت رئیس جمهور با منافعی متفاوت بر نهادهای اصلی جامعه سلطه دارد و تصمیم گیرنده اصلی سیاست های کشور است. بدون تغییراین ساختار موانع توسعه و پیشرفت ایران همچنان باقی خواهد ماند.