احسان هوشمند: همبستگی‌های اجتماعی نشان نبود تفاوت‌ها نیست


احسان هوشمند (زاده ۱۳۴۷ در بیجار کردستان)، روزنامه نگار و پژوهشگر مطالعات قومی است. او دارای کارشناسی ارشد در رشته جامعه شناسی و علاوه بر فعالیت‌های روزنامه نگاری، مقالات و کتاب‌هایی را در زمینه تحلیل و بررسی مسائل اجتماعی و به ویژه مسائل اقوام مانند مسائل کردستان، سیستان و بلوچستان ، هویت ملی، دگراندیشان، توسعه ایران و آسیب‌های اجتماعی در کارنامه خود به ثبت رسانده است. ریشه‌های توسعه نیافتگی و آموزش و پرورش ایران، نگاهی دیگر به روند توسعه در حوزه‌های کردنشین غرب ایران، توسعه سیستان و بلوچستان و چالش‌های پیش‌رو، مروری بر فعالیت‌های هیات حل مسئله کردستان و خشک شدن دریاچه ارومیه و سوءتدبیرها از جمله نگارش‌های وی است، گفت‌وگویی را با وی انجام دادیم که در زیر می خوانید:

صدیقه موسوی: توسعه یافتگی یکی از برنامه‌های بلندمدت در هر کشور باهر نوع نگاه و قومیت و آیینی است، در کشوری مانند ایران با این تنوع و گستره فرهنگی و قومی شاید مشارکت این اقوام در توسعه یافتگی امری تا حدودی دشوار باشد اما تاریخ این کشور همواره با همین تنوع قومی به سمت این توسعه یافتگی گام برداشته و کسانی که در این بین به تحقیق و پ‍‍ژوهش‌های اجتماعی می پردازند گامی در این توسعه یافتگی به پیش می برند.

احسان هوشمند (زاده ۱۳۴۷ در بیجار کردستان)، روزنامه نگار و پژوهشگر مطالعات قومی است.

او دارای کارشناسی ارشد در رشته جامعه شناسی و علاوه بر فعالیت‌های روزنامه نگاری، مقالات و کتاب‌هایی را در زمینه تحلیل و بررسی مسائل اجتماعی و به ویژه مسائل اقوام مانند مسائل کردستان، سیستان و بلوچستان ، هویت ملی، دگراندیشان، توسعه ایران و آسیب‌های اجتماعی در کارنامه خود به ثبت رسانده است.

  ریشه‌های توسعه نیافتگی و آموزش و پرورش ایران،  نگاهی دیگر به روند توسعه در حوزه‌های کردنشین غرب ایران، توسعه سیستان و بلوچستان و چالش‌های پیش‌رو، مروری بر فعالیت‌های هیات حل مسئله کردستان و خشک شدن دریاچه ارومیه و سوءتدبیرها از جمله نگارش‌های وی  است، گفت‌وگویی را با وی انجام دادیم که در زیر می خوانید:

****

   هویت ملی ایرانی چطور تعریف می‌شود؟این به دست آمدن و کسب هویت ایرانی با تعریف هویت ملی که در اروپا بعد از گذر از فئودالیسم شکل گرفت قابل مقایسه است؟

مباحث مرتبط با هویت و هویت جمعی یکی از بنیادی ترین مباحث در حوزه علوم اجتماعی در سده اخیر است .اینکه هر شخص یا گروهی خود را بر مبنای مفاهیمی یا مشخصه‌هایی می‌شناسد یا از طرف دیگران مورد شناسایی قرار می‌گیرد؛یعنی هستی و چیستی و یا کیستی هر فرد یا جمعی بر مبنای مشخصه‌هایی تعریف می‌شود منشأ نظریه‌پردازی‌های  زیادی قرار گرفته است و مکاتب مختلف علمی در حوزه جامعه شناسی و حتی روانشناسی در این باره نظریاتی را منتشر کرده اند.بی آنکه در باره این نظریه سخنی گفته شود تنها تأکید می کنم که هویت و به ویژه هویت اجتماعی یکی از مباحث مهم و قابل توجه علوم انسانی است. هویت جمعی البته دارای ابعاد متنوعی است و یکی از برجسته ترین ابعاد هویت جمعی هویت ملی است که مورد توجه تحلیلگران است.

بسیاری از مورخان و جامعه شناسان در باره هویت ایرانی و اینکه مردمی که در هزاره‌ها و سده‌های متمادی درفلات امروزی ایران ساکن بوده اند  همداستان اند  که این مردمان از گذشته‌های دور خود را با نام ایرانی می شناختند.برآمدن بزرگترین امپراطوری‌های عالم در این فلات،ظهور آیین زرتشت و نیز هم تباری و هم سرنوشتی ایرانیان در هزاره‌های طولانی موجب شکل‌گیری مای جمعی بسیار عمیق و ریشه‌داری  در میان ایرانیان  شده است که از آن به هویت ایرانی یاد می شود.این واقعیت نه تنها از سوی نویسندگان و محققان ایرانی به اشکال مختلف مورد تاکید قرار گرفته است بلکه مهم‌ترین و برجسته ترین متخصصان این حوزه در دنیا نیز  در باره دیرینگی بر آمدن و استمرار هویت ایرانی سخن گفته اند .این هویت ملی البته با آنچه که در پی این مفهوم در سده‌های اخیر بر سر زبان‌هاست معنایی متفاوت دارد.هویت ملی در سده‌های اخیر نسبت مستقیمی با رابطه دولت و ملت دارد.ظهور دولت‌های مدرن در دنیای امروز و پس از آن ظهور دولت-ملت‌های تازه از خلال تجزیه کشورها و امپراطوری ‌های تاریخی موجب شکل گیری  این مفهوم شده است.در حالی که آنچه ما هویت ایرانی می خوانیم برآمده از ظهور دولت نوین در ایران یعنی دولت‌های پس از انقلاب مشروطه نیست.بر این اساس هویت ایرانی صرفا بر پایه رابطه دولت و ملت در سده معاصر تعریف نمی شود بلکه با نگرشی تاریخی و جامعه شناسی به شکل گیری و تعمیق هویت ایرانی در سده‌ها و هزاره‌ها توجه می‌شود.این تعریف البته نافی حقوق متقابل دولت و ملت در دنیای جدید نیست بلکه صرفا توصیف یا تحلیلی از برآمدن و ظهور هویت ایرانی در تاریخ است.این ویژگی یعنی تاریخی بودن هویت ایرانی البته به دنبال خود کارکر دهای خاص خود را در پی دارد.

  یعنی شما بر آنید که برآمدن هویت ملی ایرانی یک امر سیاسی و دولتی نبودبلکه یک فرآیند تاریخی بودکه از دل ملی گرایی ایرانی خصوصا بعد از حکومت ملی صفویه به‌وجود آمد؟

پرسش شما را این گونه تصحیح کنم؛  برآمدن هویت ایرانی اگر چه می تواند تحت تأثیر امر سیاسی و دولت‌های جدید هم در ایران بوده باشد و مثلا با ظهور انقلاب مشروطه و یا حتی پیش از آن در دوران قاجار و زند و افشار و صفویه نیز تعمیق شده باشد اما تأکید می کنم که این هویت در هزاره‌های گذشته بر آمده و در جای جای این فلات نام ایران و تعریف خود جمعی بر اساس ایده و مفهومی به نام ایران ریشه دار شده بود.اگر در شاهنامه به عنوان سندی ملی برای ایرانیان این همه بر ایران و ایرانیت و ایرانشهر تأکید شده و حفظ آن مورد تأکید است، نشانی از همین اهمیت تاریخی ایران در اذهان ایرانیان دارد.اگر شاعران بلند پایه دیگر ما نند نظامی گنجوی بر ایران تأکید دارد آن‌هم شاعری برآمده از قفقاز باز نشانگر این آگاهی تاریخی است.درشاهنامه کردی یا برزونامه کردی ایران چه مرتبت و جایگاهی دارد؟بی گمان جایگاه ایران در این متون کردی اگر فراتر از جایگاه ایران در شاهنامه فردوسی نباشد کمتر از شاهنامه حکیم طوس به ایران پرداخته نشده است!بر این مبنا گفته شد هویت ایرانی سازه ای اجتماعی است اما به عمری چند هزاره ای! نه بر آمده از تحولات سیاسی سده‌های اخیر.

   در دنیای مدرن که اقوام خرد در تعارض با ملیت یکپارچه قرار گرفته اند و با تحریف تاریخی به جعل مرزبندی برای خود پرداخته‌اند چطور می توان تعریف مشترک ملی و کشوری داشت و آنها توانایی اقناع افکار عمومی را تا کجا دارند؟

این گزاره که در پرسش شما مطرح شد البته گزاره ای عام و جهانشمول نیست.در ایران ما لااقل اقوام ایرانی را با چنین گزاره‌ای نمی‌توان مورد بررسی و توجه قرار داد.اینکه در آسیا یا آفریقا  یا اروپا برخی اقوام هویت خود را در تقابل با دولت- ملت حاکم تعریف می کند اتفاقا این وضع را باید در نسبت دولت-ملت در دنیای جدید و شکل‌گیری مرزهای سیاسی در سده‌های اخیر مطالعه کرد.فروپاشی امپراطوری‌ها و دولت‌های بزرگ در دنیای معاصر و بر افراشته شدن علم استقلال طلبی ملت‌های مستعمره تحت استعمار دولت‌های قدرتمند همچون انگلیس و فرانسه یا عثمانی موجب شد تا در اکناف عالم شاهد ظهور وسربرآوردن هویت‌های تازه ای در دنیا باشیم.احساس مورد استعمار قرار گرفتن،حس تهاجم به هویت،احساس در محرومیت نگاه داشته شدن،هجوم نظامی برای استقرار پایه‌های نظم نوین و اتفاقاتی از این دست موجب شد تا در کشورهای تازه تأسیسی چون عراق یا حتی ترکیه یا بسیاری از کشورهای آفریقایی شاهد ظهور هویت‌های تازه ای از جنس هویت‌های قومی باشیم.اما در ایران ما، زبان‌های اقوام ایرانی بخشی از میراث گرانقدر ایران است ومشترکات قابل توجهی دارند.سرنوشت مشترک ایرانیان در هزاره‌ها هم بر تعمیق روابط افزوده است.در سده‌های گذشته اگر در این دیار شورشی یا طغیانی عشایری روی می داد چرا روی به مرکز و پایتخت داشت؟چرا سران عشایر در پی سرنگون کردن شاه یا نظم حاکم بودند ؟این رویکرد خودآگاه و ناخودآگاه جمعی ایرانیان حتی عشایر را به تصویر می کشد.یعنی سران عشایر طغیان گر معمولا و به شکلی عام و به جز برخی استثناها که آنها هم تحلیل خاص خود را دارد،در پی پیوستن به سرزمینی دیگر نبودند یا جدایی قلمروشان از ایران متحد!بلکه در پی به دست گرفتن قدرت سراسری بودند.تحلیل این نکته عمق هویت ایرانی را به تصویر می کشد.

  چه نسبتی بین توسعه یک کشور و توجه به اقوام متکثر آن وجود دارد و می‌شود در این مسیر گام برداشت؟

یکی از شاخصه‌های دنیای جدید تحول در شکل معیشت و میزان برخورداری اقتصادی و فرهنگی جوامع است.تا جایی که امروزه یکی از ملاک‌ها و مبناهای بین المللی برای مقایسه وضعیت کشورها بر مبنای همین شاخص است که کشورهای دنیا را به کشورهای توسعه یافته یا کمتر توسعه یافته و مفاهیمی از این دست تعریف می کندو بخشی از سازمان‌های بین المللی نیز دایما در حال رصد وضعیت کشورهای دنیا بر اساس شاخص‌های توسعه ای مورد نظرشان است. در سده‌های اخیر در تمام دنیا نیز دولت‌ها یکی از مهم‌ترین وظایف خود را برنامه ریزی برای توسعه جامعه و کشور تعریف می کنند.پس در دنیای امروز رفاه و برخورداری ملت‌ها از نظر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اهمیت کم سابقه‌ای یافته است و یکی از مهم‌ترین مطالبات ملت‌ها از دولت‌های حاکم نیز توجه جدی به شاخص‌های توسعه اقتصادی،  اجتماعی و فرهنگی است.ظهور این دولت و سقوط آن دولت نیز در عرصه بین‌المللی تحت تأثیر همین شاخص‌هاست.تحولات چند ماه گذشته یونان نمونه ای از اهمیت این دست مباحث در دنیای امروز است.یعنی مردم یونان میان افزایش رفاه و باقی ماندن در اروپای واحد اولی را انتخاب کردند.

در درون کشورها از جمله بسیاری از کشورها که متشکل از حضور اقوام مختلفی هستند طبیعی است که انتظارات جدی و تقریبا فراگیری وجود داشته باشد که دولت باید  توسعه و نیازهای اقتصادی و سایر جنبه‌های توسعه ای این جوامع را در کانون توجهات خود قرار دهد.معمولا بسیاری از کشورها در این خصوص یعنی راضی نگه داشتن مردم از نظر اقتصادی و کار و اشتغال و تورم موفق عمل نمی کنند وازاین نظر نیز کارنامه دولت‌های مختلف در ایران علی‌رغم تلاش‌هایی که شده کارنامه موفق و بی عیب و نقصی نیست و این وضعیت فرصتی است تا روایتی قومی از توسعه ظاهر شود بر این مبنا که توسعه نیافتگی یا کمتر توسعه یافتگی فلان منطقه ناشی از قصد و نیتی تعمدی از سوی دولتمردان است. در جای جای دنیاگاه این روایت‌های قوم گرایانه می تواند واقعی باشد و گاه ساخته و پرداخته نخبگان قومی.البته گسترش دموکراسی و باز شدن فضای سیاسی و آرای  احزاب و مطبوعات و گردش منطقی نخبگان حاکم و استفاده از توان و ظرفیت‌های علمی و کارشناسی می تواند فرصت‌های تازه ای فراهم آورد تا چرخه توسعه با توازن  همراه باشد اما در کشورما شوربختانه دستاوردهای توسعه ای در مناطق مرزی وسر حدات کشور کامیاب نیست و این مناطق با مشکلات توسعه ای و اقتصادی قابل توجهی دست به گریبان هستند و استمرار این وضعیت می تواند شکاف‌های توسعه ای میان گوشه و کنار کشور را بیش از پیش تعمیق کند.

   به نظر شما وقتی از اقوام ایرانی با زبان‌ها و مذاهب مختلف و نیز اقلیت‌های ایرانی مثلا کلیمی‌ها یا مسیحیان ایران صحبت می کنیم چطور می توانیم تعریف یک جامعه یکپارچه را داشته باشیم؟

جامعه یکپارچه به معنای یکدستی کامل زبانی ،مذهبی،دینی،قومی،سیاسی،فرهنگی و یا… نیست.در دنیا نمی توان جامعه ای را یافت که از هر نظر یکدست و شبیه هم باشد.حتی اگر چنین جامعه ای مثلا چند هزار نفره  یافته شد باز شاهد خواسته‌ها یا دیدگاه‌های متنوع و متضاد شهروندان هستیم.بنابر این یکپارچگی جامعه بر مبنای شاخص‌های دیگری تعریف می شود.به عنوان نمونه مفهوم همبستگی اجتماعی یکی از مفاهیمی است که توسط دورکیم از جامعه‌شناسان کلاسیک به‌کار گرفته شد.بعد‌ها در جامعه شناسی این نظریه منشأ دیدگاه‌های تازه‌ای شد.اگر از همبستگی‌ها ی اجتماعی سخن گفته می شود نشانگر نبودن تفاوت‌ها نیست در دیدگاه دورکیم هم اتفاقا همبستگی اجتماعی در دوران جدید نشان از تقسیم کار بر مبنای تفاوت‌هاست،بر خلاف تقسیم کار مکانیکی که بر مبنای مشابهت‌هاست.یعنی دورکیم تقسیم کار ارگانیک یا اندام وار را نشانی از عصر جدید می داند که بر مبنای تفاوت‌ها شکل گرفته است.

اگر در جامعه امروز ایران آمار معدل ایرانیان احصا شودو خط سیر سیاست گذاری در جامعه بر مبنای آن تدوین و طراحی وبرنامه ریزی شود مثلا آنچه که در سده گذشته مورد توجه عموم مردم یا اکثریت ایرانیان قرار داشته مبنای برنامه‌ریزی‌ها و سیاست گذاری‌های کشور قرار گیرد تعمیق یکپارچگی کشور دور از دسترس نیست.ارزش‌هایی چون حفظ کرامت و حقوق بنیادی شهروندان ایرانی،فرصت‌های برابر برای دسترسی به قدرت و ثروت و منزلت،برابری حقوقی و سیاسی پیروان مذاهب وسلایق سیاسی، بساط آزادی‌های سیاسی  فکری و فرهنگی،محرومیت زدایی از سرحدات کشور،رفع رقابت‌های یا تنش‌های منطقه ای و …موجب می شود تا در آینده بیش از گذشته شاهد تعمیق همبستگی ملی باشیم.این هم با اصلاح مناسبات جاری میسر و ممکن خواهد بود نه استمرار سیاست‌های گذشته.

  شما مشارکت سیاسی اقوام ایرانی یا  اقلیت‌های ایرانی را در تحولات تاریخ معاصر کشور چطور می بینید و توضیح می دهید؟ آیا حق مطلب برای آنها ادا شده است؟

در سده گذشته همه ایرانیان در تحولات کشور ایفاگر نقش‌های برجسته ای بوده اند.در انقلاب مشروطه اقوام ایرانی از جمله مردم و نخبگان آذربایجان یا بختیاری‌ها یا کردها سکاندار بوده‌اند و نقش اساسی ایفا کرده اند.ستارخان و باقر خان تبریزی یا یارممدخان (یارمحمد خان)کرمانشاهی هر یک به فراخور زمانه نقشی بی‌بدیل ایفا کرده‌‌اند.حتی هموطنان ارمنی ما نیز علیرغم جمعیت کم‌شان در مشروطه ایفاگر نقشی اثر‌گذار بوده‌اند.در جنگ اول جهانی مقاومت نخبگان بلوچ در برابر استعمارگران انگلیسی هم نشانی دیگر از این همراهی مردم حتی در دورافتاده ترین سرحدات کشور در تحولات کشور است.نقش مردم کرمانشاهان  یا اهواز یا سنندج در جنبش ملی شدن نفت آیا کمتر از نقشی است که مردم اصفهان ایفا کردند.در انقلاب نیز نقش مردم تبریز و سایر نقاط کاملا برجسته است.بسیاری از قهرمانان مملکت که در برابر تجاوز صدام از کشور و میهن دفاع کردند بر آمده از گوشه و کنار کشور بودند مثلا در دوره جنگ معدل شهادت زنان در جنگ در استان‌های کردستان و کرمانشاه بیش از معدل کشوری است. البته در انتخابات‌ها نیز آرای قابل توجه مردم کردستان یا آذربایجان یا سیستان و بلوچستان را می توان نادیده گرفت؟

پس آنجایی که مردم در گوشه و کنار کشور مسئولیت‌ها و وظایفی داشته اند به نحو مطلوب این وظایف ادا شده است اما شوربختانه در عرصه‌های مختلف از جمله در حوزه سیاسی آنجایی که همین مردم حق و حقوقی داشته اند به نحو مطلوبی این حقوق ادا نشده است.یعنی کفه وظایف و کفه حقوق به نحو برابر کنار هم قرار نگرفته است . به عنوان مثال برای استفاده از نبخگان این مردم از جمله نخبگان سُنی مذهب در ساختار قدرت محدودیت اعمال شده است و روند به کارگیری این سرآمدان در عرصه‌های مدیریتی در سطح کشوری به اندازه  توان و لیاقت این گروه رو به رشد نبوده است.نخبگان اقلیت‌های دینی نیز با چنین مشکلی روبه‌رو بوده اند.استمرا ر این وضعیت نافی منافع ملی و همبستگی ملی است باید با تدابیری جدی راه برای گردش منطقی نخبگان ایرانی گشوده شود و استفاده از ظرفیت‌های توسعه ای این گروه اثر گذار بیش از گذشته مورد توجه قرار گیرد.

روزنامه قانون

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است