هر گاه مدتی از باران و برف خبری نیست، نگاه نیازمندان به آسمان است و غم بیآبی تشدید میشود. از گوشه و کنار ایران، خبر برگزاری نماز باران میآید. نگرانی کشاورزان مناطق مختلف به حدی است که نمیدانند آیا زمینهای شخم زدهشان آبی به خود خواهید دید یا نه؟ چه، شخم زدن خاکی که تا مدتها خیس نمیشود، امکان فرسایش بادی را فزونتر میکند و بیرمق شدن سرمایه کشاورزان را.
ناگهان، التماسها و دعاها همزمان با پیشبینیهای هواشناسی، به واقعیت میپیوندد و باران رحمت، ناگهان یخ میزند و به شکل برف نازل میشود. همه شاد و خوشحال میشوند، اما در این بیآبی، رئیس سازمان هواشناسی آب پاکی روی دست همه میریزد و میگوید که “سامانه آبی روز سه شنبه از کشور خارج میشود”؛ به گزارش خبرگزاریها، معاون وزیر راه وشهرسازی از “خروج سامانه سرد و بارشی در سه شنبه ۱۰ بهمن ماه از سمت شرق و شمال شرق کشور” خبر داد و گفت: “این بارش مبنی بر رفع خشکسالی نیست و باید دقت داشت که خشکسالی در کشور پابرجاست.”
با این حال، قاعدتاً همین میزان برف هم غنیمت است، ولی از منظر خیلیها، حالا “مشکل دو تا شده” و بسیاری نمیدانند با این نعمت جامد چه کنند. در ادبیات کلاسیک، خواندهایم که “اگر باران به کوهستان نبارد، مثال دجله گردد خشکرودی” اما شاعر بدون اطلاع از مدیریت آب این را سروده است، چون در عمل، اگر “برفی” به کوهستان نبارد، در تابستان خبری از رودخانه نخواهد بود. پس عملاً بخشی از مشکل رودخانههای کشور به این واسطه حل شده، اما فقدان مدیریت هنوز سر جای خودش است. کمبود بارش برف در سالهای گذشته باعث نگرانی بسیاری از مدیران ارشد ایالت کالیفرنیا شده بود. برف، در عمل حساب ذخیره لازم برای فعال کردن حساب جاری رودخانهها است.
فقدان مدیریت منطقی
در یک ساختار پایدار، آمدن برف و باران نباید کل سیستم را به هم بریزد و مقامهای مسوول ناگهان بیانیههایی برای سلب مسئولیت از خود به خاطر شرایط پیش آمده منتشر کنند. در نقاط مختلف ایران، برفی که آمده بیسابقه نبوده است و مرور گزارشهای قدیمی نشان از بارشهایی به مراتب بیشتر دارد.
اگر از موقعیت مدیریت منابع به ماجرا نگاه کنیم، طبق معمول، اکثر مناطقی که خود را قربانی خشکسالی خواندهاند، برای بهرهگیری از این برف از آمادگی لازم بیبهره بودهاند.
دکتر کاوه مدنی، یکی از کارشناسان شناخته شده حوزه آب که الان معاون سازمان حفاظت محیط زیست هم هست، به نیویورک تایمز گفت که “نباید خودمان را گول بزنیم، برف سنگینی بود اما خیلی کمتر از چیزی که بتواند نیاز و تشنگی ما به آب را رفع کند. خشکسالی هنوز سر جایش است و ما به شکلی جدی، سالی سخت را در پیش خواهیم داشت و مخازن سدها و آبخوانهای ما، خالی از آب هستند و نیاز ما به آب، تمام نشدنی است.”
این سخن کاوه مدنی، گشاینده رمزی است که بسیاری از مقامهای کشور حاضر به اعتراف به آن نیستند. در کشوری که نزدیک به ۹۰٪ منابع آبهای تجدیدپذیر صرف کشاورزی میشود و شبکههای آبیاری و انتقال آب مناسب نیستند و بیش از ۸۰٪ منابع آب زیرزمینی هم از دست رفته، و سطح آب اکثر دریاچههای سدهای بزرگ و کوچک به شدت افت کرده، نگرانی با آمدن یک یا دو برف سنگین رفع نخواهد شد.
باید به این نکته مهم توجه کنیم که فراتر از میزان بارش، جمعیت کشور از آنچه باید و شاید، بیشتر است و مقامهای ارشد نظام، از جمله آیتالله خامنهای خواستار رسیدن ایران به جمعیتی بالغ بر ۱۵۰ میلیون نفر هستند. در بعضی جلسات غیر رسمی، مدیران از این خواسته رهبر جمهوری اسلامی انتقاد کردهاند. از عیسی کلانتری پیش از بازگشت به کابینه نقل شده است که با منابع محدود آب تجدیدپذیر و شرایط فعلی اقلیمی، کشور تنها آب لازم برای ۵۰ میلیون نفر را در اختیار دارد. او در جای دیگری هم مدعی شد که تداوم وضعیت فعلی باعث مهاجرت ۵۰ میلیون نفر از کشور در دهههای آینده خواهد شد.
حالا در نظر بگیرید که کشور از تشنگی له له میزند، برف و باران هم که میآید، مدیران نمیدانند با این هدیه آمده از آسمان چه کنند.
بخش قابل توجهی از برف در کوهستانها باریده است و در ماههای آینده، با آب شدن برف، جویهای به هم پیوسته رودخانهها را غنیتر خواهند کرد. مدیریت مقطعی اندیش حوزه آب، اولین واکنشش توصیه به تکیه بر جمعآوری آب در مخازن سدهای کشور است، اما آیا این آب برای آیندگان باقی خواهد ماند؟ آب سدها تنها نیازهای کوتاه مدت و بسیار محدود برنامهریزی شده را تامین خواهد کرد، نه نیازهای دراز مدت را.
آبخوانها را جدی بگیرید!
گفتهاند که حافظه تاریخی ما بسیار کوتاه است. فراموشی این واقعیت که ایرانیان به مدت ۳۴ قرن، با مدیریت سفرههای آب زیرزمینی، بخش عمده نیازهای خود را تامین میکردهاند، بسیار دردناک است. تمدن ایران، کاریزی بوده است و امپراطوری هخامنشی بدون بهرهگیری از دانش سازندگان قنات نمیتوانستهاند مرزهای خود را گسترش دهند. زبان و فرهنگ در نقاطی از این سرزمین گسترش یافت که آب، برای ساکنانش قابل دسترسی شد. ایرانیان هیچگاه بیشتر از توان آبخوانها، از دل زمین آب نمیکشیدند و به همین واسطه، نشست زمین و پدید آمدن فروچالهها ناشی از مرگ زمین، ایرانیان را به وحشت نمیانداخت.
گذشتگان ما میدانستند که اگر آب را در دل زمین ذخیره کنیم، بعدها میتوانیم از آن بهره بگیریم. بخشی از آب به طور طبیعی در فضاهای خالی رسوبات آبرفتی ذخیره میشود اما اگر در سطوح شیبدار پای کوهها، یا در همان “مخروط افکنه” سرعت آب را بگیریم و کمک کنیم تا بخشی از آب به جای جاری شدن، جذب زمین شود، میزان ذخیره آبهای زیرزمینی بیشتر خواهد شد. در نظر بگیرید که میتوان با سیلهای مقطعی در منطقهای بسیار محدود و خشک، آبی به اندازه یک سد بزرگ، مثل سد لتیان را در دل خاک ذخیره کرد. این یک ادعا نیست، بلکه اتفاق هم افتاده است. اگر رسوبات زیر پای شما، دانه درشت باشند و آب را بتوان در فضاهای خالیشان ذخیره کرد، تکیه بر جمعآوری آب از طریق سدسازی، نشان از عدم شناخت شما از منابعتان دارد. سندروم سدسازی، و سود مالی و فقدان حسابرسی و پاسخگویی، عاملی است که بخش عمدهای از مدیران حوزه آب از آن رنج میبرند. این بیماری تا زمان وجود رانت و رشوه و کمیسیون، قابل علاج نیست. بسیاری از مدیران ارشد وزارت نیرو و قرارگاه سازندگی خاتمالانبیا و پیمانکاران و شرکتهای مشاور نزدیک به سپاه و آستان قدس رضوی و وزارت نیرو، به این نشانگان مبتلا هستند و هیچ تلاشی هم برای معالجه نکردهاند.
نکته مشترک اکثر مدیران وزارت نیرو و قرارگاه سازندگی خاتمالنبیای سپاه و شرکتهای مشاور و پیمانکاران وابسته، بیتوجهی به گستره آبخوانهای کشور به عنوان منابعی طبیعی که قابلیت ذخیره آب را با هزینهای بسیار کمتر از سدسازی است. بر اساس مطالعات انجام شده، نزدیک به ۱۱ میلیون هکتار برای جذب آبهای سطحی بسیار مناسب است و پتانسیل ذخیرهسازی آب منشا گرفته از سیلاب را دارد. متاسفانه، ذخیره آب در زیر زمین امکان نمایش ندارد و مدیران ارشد نمیتوانند بالای یک مخزن بزرگ زمینی آب، روبان به نتیجه رسیدن پروژه را قیچی کنند. در نظر بگیرید روسای جمهوری ایران تا کنون روبانهای چند پروژه آبگیری سد را قیچی کردهاند، اما آیا آبگیری مخازن زیرزمینی را به مردم شادباش گفتهاند؟
بسیاری، معتقدند که آب قناتها، تامین کننده نیاز مردم ایران نیست. اما به این سوال پاسخ نمیدهند که اگر شبکههای قنات قابل احیا، احیا شود و روش آبیاری کشاورزی، تغییر کند، و نوع کشت در بسیاری از مناطق گلخانهای شود و نوع محصول بر اساس میزان آببری، عوض شود، آیا بازگشت هوشمندانه به تفکر قدیمی ذخیره آب در دل زمین و بهرهبرداری با حساب و کتاب میتواند کمکی به مدیریت منابع آبی کشور میکند یا نه؟ جواب را البته میدانند، اما نمیگویند.
قرار نیست راه حل جدیدی ارائه شود، چه، کشور از سیکل ارائه راهحلهای جدید غیر قابل انجام رنج میبرد. مهم، مدیریت منطقی است و توجه به داشتهها.
دولت با آبخوانداری میتواند بخشی از مشکل را حل کند، اما به قولی، کشور را قربانی آبچاخانداری کرده است.
bbc