سکولاریسم در ایران یعنی برابری زن و مرد

27 دی 1389

 شهلا شفیق و محمدرضا نیکفر، هر دو نویسنده و ‏پژوهشگر علوم انسانی، در این میزگرد کوشیده اند با ‏بررسی زمینه های تاریخی سکولاریسم یا دنیوی شدن در ‏ایران به این نتیجه واحد برسند که مفهوم سکولاریسم در ‏جمهوری اسلامی ایران بارزترین بیان خود را امروز در ‏مصاف بزرگ برای تحقق برابری زن و مرد می یابد.

موضوع تجدد دست کم به دو مناسبت به مسألۀ فکری و ‏سیاسی جامعۀ ایران بدل شد : اول بار و از خلال نهضت ‏مشروطه خواهی در برابر آخرین جلوۀ استبداد شرقی که ‏در پادشاهی قاجار تجسم یافته بود و بار دوم از خلال ‏انقلاب اسلامی در برابر آخرین پادشاه پهلوی که درست یا ‏نادرست نماد نوگرایی ایرانی در سدۀ بیستم به شمار رفته ‏است.‏ اگر در نخستین تلاش، عاملان نهضت مشروطه مطالبۀ ‏اساسی خود را در واژۀ قانون یا حاکمیت قانون خلاصه می ‏کردند و با تشکیل عدلیه و مجلس شورای ملی اولویت ‏عُرف را بر شرع تصدیق می نمودند؛ تجربۀ دوم، تجربۀ ‏انقلاب اسلامی، از آغاز به عنوان اقدامی علیه تجدد نمودار ‏شد. نه به این خاطر که این انقلاب نظامی را نشانه گرفت ‏که درست یا نادرست تجسم و نماد تجدد به شمار می رفت، ‏بلکه از اینرو که انقلاب اسلامی در اهداف و نتایجش جز ‏برتری شریعت بر حقانیت و قانون نجست و مالاً پدیدآورندۀ ‏نظام سیاسی-اجتماعی گشت که در آن به تعبیر فیلسوف ‏فرانسوی، مارسل گُشه، دین نقش ساختاری یا ‏سامان بخش یافت که همه چیز تنها با ارجاع به آن باید ‏تعریف و تنظیم می شد. ‏

باز با استفاده از تعبیر مارسل گُشه، اگر بتوان نهضت ‏مشروطه را نخستین تلاش ایرانیان در دورۀ معاصر برای ‏‏"خروج از دین" یا خروج از جامعه ای تعریف کرد که در ‏آن مذهب نقش مؤسس و سامان دهنده را داشت، در مقابل ‏انقلاب اسلامی نمودار تلاش روحانیت شیعه برای تبدیل ‏دین به بنیاد مؤسس جامعه بوده است. ‏

به این خاطر است که انقلاب اسلامی را گاه واکنشی در ‏برابر نهضت مشروطه و نتایجش تعریف کرده اند و گاه ‏نتیجۀ اجتناب ناپذیر ابهامات، اگر نه تناقضات آن که بیش ‏از همه شاید در اصل دو متمم قانون اساسی مشروطه ‏تبلور یافت، به طوری که بعضاً نخستین هستۀ نظریۀ ولایت ‏فقیه را در آن دیده اند.‏

اگر در پس نهضت مشروطه، آنهم پس از هفت دهه، انقلاب ‏و حکومت اسلامی پدیدار شد، هنوز روشن نیست که ‏تناقضات و بحران های حکومت مذهبی چه حاصلی در پی ‏خواهند داشت. تلاش برای تشخیص این تناقضات و ‏بحران ها، کنکاشی است در وضعیت و آینده و عرفیگرایی ‏و همچنین سرانجام حکومت مذهبی و به ویژه هستۀ ‏مؤسس آن روحانیت شیعه و گرایش های حول و حوش ‏آن.‏

این کنکاش موضوع زمینه ها و زمانه های این هفته است ‏در گفتگو با خانم شهلا شفیق، نویسنده و جامعه شناس ‏مقیم فرانسه، و آقای محمدرضا نیکفر، نویسنده و ‏فلسفه دان مقیم آلمان.

 

 

خانم شفیق و آقای نیکفر ضمن تشکر از شرکت شما در ‏این میزگرد، اجازه بدهید گفتگو را با این پرسش آغاز کنیم ‏‏: در پرتو وضعیت حکومت اسلامی چه دورنمایی برای ‏عرفیگرایی در ایران می توان تصور کرد؟

خانم شفیق مایلید شروع بکنید؟

شهلا شفیق : آنچه در نهضت مشروطه در خصوص مذهب ‏و تجدد روی داد نتیجۀ توازن قوا میان مشروعه خواهان و ‏مشروطه خواهان بود. منظورم از مشروعه خواهان همان ‏نیروهای مذهبی طرفدار بدیل دینی است که به همین دلیل از ‏حکومت پادشاهی پشتیبانی می کردند. نمایندۀ شاخص این ‏گرایش شیخ فضل الله نوری بود که با تأئید روحانیان نجف ‏به دار آویخته شد، هر چند به این مطلب کمتر اشاره ‏می شود. منظورم هم از مشروطه خواهان همان کسان یا ‏نیروهایی است که به قول فریدون آدمیت، بُردارها و ‏جهت گیری های اصلی فکرشان، سُکولار بود. در واقع، ‏باید "اغتشاش فکری" در نهضت مشروطه را از این ‏بُردارها و جهت گیری ها کاملاً متمایز کرد. پژوهشگرانی ‏همچون خانم ژانت آفاری به چندگانگی ایدئولوژی های ‏مشروطه اشاره می کنند، ولی همگان بر سر این مهم با ‏یکدیگر توافق دارند که بُردار و جهت مشروطه سکولاریسم ‏بود. ‏

در هر حال، دوام توازن قوا میان مشروعه خواهان و ‏مشروطه خواهان باعث شد که پروندۀ سکولاریسم و تجدد ‏در دورۀ استبداد پادشاهی بعدی همچنان باز بماند؛ دوره ای ‏که آن را "مُدرنیت مُثله شده" می نامم، چون نوعی نوسازی ‏بدون دموکراسی بود. آخرین پرده از این توازن قوا را در ‏انقلاب معروف به "انقلاب اسلامی" می بینیم که در آن کل ‏صف بندی دورۀ مشروطه به هم ریخت. به این معنا که تمام ‏نیروهایی که می توانند و باید سکولار باشند، وجه اسلامی ‏گفتار اسلامگرایان را نادیده گرفتند و با آنان در برابر شاه ‏متحد شدند. ‏ در واقع در انقلاب اسلامی مسألۀ عُرفی شدن که در نهضت ‏مشروطه بسیار بارز بود در محاق رفت، هر چند به عنوان ‏معضل اساسی جامعۀ ایرانی مطرح و برجسته تر شد. ‏اکنون بیش از سی سال است که جنگ بر سر عرفی شدن ‏همچنان ادامه دارد و با وجود اینکه مسألۀ سکولاریسم مسألۀ ‏اساسی جامعۀ ایران است، نمی توان گفت که به همین نسبت ‏سکولارها توانسته اند موقعیت و گفتار خود را روشن و ‏مشخص کنند. در یک کلام، آیندۀ عرفیگرایی در ایران ‏منوط است به شکل گیری هویت سیاسی سکولار و همچنین ‏شکلگیری یک زبان سیاسی شفاف سکولار که در هر حال ‏هنوز با موانع جدی سیاسی و فرهنگی روبروست.‏

ار اف ای : آقای محمدرضا نیکفر اگر نیاز عاجل امروز ‏تعریف و توصیف یک گفتار شفاف عرفیگرایی است، از ‏این نقطه نظر روشن ترین طرح روشنفکری در دورۀ ‏حاضر چیست؟

محمدرضا نیکفر : پیش از هر چیز باید بگویم که من با ‏واژۀ "عرفیگرایی" یک مشکل دارم. به این معنا که اگر ‏‏"عُرف" را به عنوان آنچه مرسوم است و آنچه "خرد عامه" ‏می گوید در نظر بگیریم، خود "عُرف" دربرگیرندۀ ‏مجموعه ای از تناقض هاست. به این معنا که در خود عُرف ‏بسیاری از عناصر مذهب یا مذهبی وجود دارد. برای ‏نمونه، نمی شود گفت که ستم بر زنان ریشه در مذهب دارد ‏و نه در عُرف و یا منشاء استبداد مذهب است و نه عرف. ‏عرُف در برگیرندۀ تناقضاتی است و اگر خود عُرف متحول ‏نشود، بسیاری از مشکلات ما به قوّت خود باقی خواهد ماند. ‏به بیان دیگر، تعریف "سکولاریسم" به عنوان ‏‏"عرفیگرایی" دربرگیرندۀ یک سلسله مشکلات مفهومی ‏است. ولی این مشکل از آنرو جالب توجه می شود که عُرف ‏را به عنوان پهنه ای در نظر بگیریم که در نهایت پویش آن ‏چشم انداز و سرنوشت ما را تعیین می کند. ‏

از این نقطه نظر، عُرف یک زمان-مکان عصری دارد. ‏یعنی "عرفیگرایی" در عصری روی می دهد که خود در ‏واقع "عصر سکولار" است. یعنی عصری است که ‏منطقش، یک منطق دنیوی است و کل جهان نیز بر پایۀ ‏همین منطق در گردش است. خود رهبران حکومت مذهبی ‏ایران هم چه در رفتار شخصی و چه در ‏سیاست گذاری شان بسیار از این منطق سکولار متاثر ‏هستند. پس آن پهنۀ بزرگتری که عُرف را در برگرفته و بر ‏آن تاثیر می گذارد، منطق سکولار یا منطق دنیوی است. ‏

آنچه در ایران مشاهده می کنیم، تحولات ذهنی است که تا ‏حدودی به سمت دوری از تعصبات و ایدئولوژی رفته است. ‏در این حال، گرایش به فردگرایی، آزادمنشی و خودمختاری ‏و تلاش افراد برای تعیین سرنوشت خویش وجوه دیگری از ‏همین تحولات ذهنی است که در داخل عُرف در حال روی ‏دادن است. این تغییرها و گرایش ها منبعث از گسترش شهر ‏و شهرنشینی و به همان نسبت کم رنگ شدن وزن خانواده و ‏طایفه و ایل است.‏

همین مصاف نیز در حوزۀ قدرت و در نبرد میان ‏جریان های مختلف دینی جاری است. در واقع، نوعی انتقال ‏به سوی دنیوی شدن، به سمت گرایش های خردورزانه در ‏همۀ ابعاد و زمینه های اجتماعی و سیاسی در حال روی ‏دادن است و در حال شکستن تعادل قوایی است که تاکنون ‏ادامه داشته است. ولی تضمینی نیست که آثار این روندها در ‏آیندۀ بسیار نزدیک قابل لمس و مشاهده باشند. با این حال، ‏کافی است گرایش های نسل جوان امروز را با گرایش های ‏سی سال پیش مقایسه کنیم تا ببینیم در همین پهنه مهمی که ‏‏"عُرف" می نامیم چه تحولات بزرگی رُخ داده است. ‏

ار اف ای : خانم شهلا شفیق اگر یکی از نقاط اشتراک ‏نهضت مشروطه و تحولات جاری ایران نوعی برتری طلبی ‏قوانین برساختۀ انسانی در مقایسه با شریعت و قانون ‏الاهی باشد، شما چه شباهت ها و چه تفاوت هایی میان این ‏دو تلاش مشاهده می کنید؟

شهلا شفیق : ببینید، کلمه های عرفی، عرف و سکولار به ‏طور متناوب در ادبیات ما مشاهده می شود. ولی آنچه من به ‏عنوان سکولاریسم به آن اشاره می کنم همین دنیوی شدن و ‏به کارگیری خرد در قانون و جدا شدن دین از حکومت ‏است. در کل وضعیتی که در آن آسمان برای زمین دیگر ‏تعیین تکلیف نمی کند. پیش از حتا نهضت مشروطه، یعنی ‏در اواخر سدۀ هیجدم و در جریان سدۀ نوزدهم، ما ‏طلیعه های مصاف یا برخورد با مانع مذهب و دخالت هایش ‏در قانون را می بینیم. برای نمونه، بابی ها نمایانگر نوعی ‏انشعاب و تلقی هستند که می خواهند در درون خود اسلام ‏انقلاب کنند. بعد هم با مورد جمال الدین اسدآبادی روبرو ‏هستیم که در پی اسلامی کردن مدرنیته است و یا با مورد ‏شیخ فضل الله نوری مواجه هستیم که از اساس خواستار ‏اسلامی کردن همه چیز است. این چندگانگی گرایش ها تا ‏انقلاب مشروطه و پس از آن همچنان ادامه دارد و از خلال ‏آنها دو معضل اساسی رو در روی یکدیگر قرار می گیرند : ‏یک گرایش می خواهد مدرنیت را اسلامی کند. این گرایش ‏تا خود اصلاح طلبان دینی امروز تدوام داشته و معتقد است ‏که می توان همه چیز را عُرفی کرد و در عین حال ‏ارزش های خود را از دین اخذ نمود. این گرایش همچنین بر ‏این باور است که هویت جمعی نه از ملت که از دین، از ‏امت ناشی می شود و من آن را "امت بارگی" می نامم. در ‏این گرایش هم خمینی می گنجد و هم نیروها و افرادی که در ‏پی تطبیق مدرنیت با اسلام هستند. با انقلاب اسلامی گرایش ‏اسلامگرا از نو فضل الله نوری به موفقیت و انتها رسید و ‏در عین حال تفکراتی از نوع شریعتی و خمینی با هم حتا ‏تلاقی کردند. اگر چه شریعتی در پی اسلامی کردن مدرنیت ‏بود و خمینی به دنبال ولایت فقیه، اما هر دو آنان خواستار ‏امت به جای جامعه و ملت بودند. پیروزی همزمان این دو ‏گرایش در نوع خود به طرح معضل فکری سکولاریسم در ‏ایران انجامید که تا پیش از انقلاب به این عنوان مطرح ‏نبود. این معضل اخیر معرف گرایش تازه ایست که ‏نمی خواهد ارزش هایش را از دین اخذ کند. این به معنای ‏غیبت دین در جامعه نیست. معنای آن این است که قواعد و ‏قوانینی که مناسبات آدمیان را سامان می دهند از دین ناشی ‏نمی شوند. نیاز عاجل دورۀ حاضر در ایران صراحت یافتن ‏گفتار سیاسی است که به این گرایش تازه که از آن تحت ‏عنوان سکولاریسم یاد می کنیم صراحت و انسجام بخشد. ‏ویژگی دوره حاضر که در عین حال تفاوت آن با دورۀ ‏مشروطیت است این است که در شرایط کنونی جامعه و ‏جوانان و زنان به طرز چشمگیری پیشرفت کرده اند بی ‏آنکه گفتار سکولاریستی متناسب با این پیشرفت هنوز ‏توانسته باشد عرض اندام کند، در حالی که در دورۀ ‏مشروطه، مشروطه خواهان و روشنفکران مشروطه خواه ‏توانسته بودند به نیازهای زمانه شان حداقل پاسخ شایسته را ‏بدهند.‏

ار اف ای : آقای نیکفر به گمان شما کسانی که می خواهند ‏یا می توانند در آنچه که شما دنیوی کردن می نامید تلاش ‏بکنند، کیستند و این افراد و گرایش های گوناگون ‏می توانند هویت واحد سیاسی را در عین حال بسازند؟ ‏

محمدرضا نیکفر : از کسان به شکل مصداقی کلمه نام ‏نمی برم. اما، اینکه نیروها، اگر هستند، باید بر چه مسائلی ‏تأکید بگذارند، به طور خلاصه به آنها اشاره میکنم. اولین ‏نکته این است که همۀ مشکلات به وجود آمده پس از انقلاب ‏اسلامی را در ظرف و تقابل تصنعی سنت و مدرنیته نریزیم ‏و ببینیم که آیا اینها می توانند تلفیق های بعضاً خطرناکی را ‏به وجود آورند یا نه. یکی از این تلفیق ها اتفاقاً ارادۀ به ‏قدرتی است متکی بر سنت که می خواهد با استفاده از ‏تکنیک و خشونت سیستماتیک مدرن ترکیب و وضعیت ‏واقعاً جهنمی را به وجود آورد. در گذشته یک تلقی ‏خوش بینانه ای وجود داشت مبنی بر اینکه تغییر در هستۀ ‏اجتماعی خود را در شعور اجتماعی، در رفتار و منش، در ‏آنچه که در قاموس چپ "روبنا" نامیده می شد نمودار ‏خواهد کرد. در مقابل اما آنچه روی داد و دیدیم این است که ‏تفکر مذهبی می تواند در دنیای سکولار دچار دگردیسی ‏شود، به طوری که مثلاً خود را با ناسیونالیسم و ارادۀ به ‏قدرت دربیامیزد و در عین حال به تکنیک مجهز سازد. این ‏اتفاقی است که در نظام اسلامی و جریان های اسلامی ‏مشاهده می کنیم. رهبران مذهبی ایران بر این نیستند که با ‏تیر و کمان با دشمنانشان بجنگند. اینان با شکنجۀ ‏سیستماتیک بر سر کارند، در پی دستیابی به سلاح اتمی ‏هستند و خود را به انواع تکنیک های مدرن رسانه ای و ‏تبلیغاتی مجهز ساخته اند و در این محاسبات خود نیز کاملاً ‏دنیوی هستند و عمل می کنند و از هر نوع ایده آلیسمی که ‏ممکن است روشنفکر به آن مبتلا شود، دور هستند. ‏ پس تحول در کجا باید صورت بپذیرد؟ تحول نه این دنیوی ‏شدن ابژکتیو، که در واقع دگرگونی در یک رشته از ‏ارزش هاست. آن نیرویی را در شرایط مشخص ایران می ‏توان سکولار نامید که فقط به عقلانیت علم گرایانه و یا یک ‏دنیویت تکنولوژیک تکیه نکند. چنین چیزی برای ما کافی ‏نیست. آنچه برای مهم است چند محور است که مهمترینش ‏برابری زن و مرد است. این یک عرصۀ اساسی مصاف ‏است و اینجاست که انواع و اقسام خط ها از همدیگر جدا ‏می شوند. محور مهم دیگری که می توان به آن اشاره کرد ‏حق فرد برای تعیین سبک زندگی خود است. نیروی مستبد ‏دینی می کوشد تبعیض جنسیتی میان زن و مرد به قوت خود ‏باقی بماند و افراد از حق و اجازۀ تعیین و تعریف سبک ‏زندگی خود محروم بمانند. عرصۀ دیگر مصاف نیروی ‏سکولار شایستۀ این نام نبرد نمادهاست. زیرا، نیروی مستبد ‏دینی همواره می کوشد جامعه را مملو از نمادهای خود ‏بکند. در همین جنبش سبز هنوز بسیاری از نمادها دینی ‏است و هنوز جریان سکولار نتوانسته زبان خاص را بسازد ‏و به قول خانم شفیق بیان سیاسی روشنی به دست آورد. ‏مصاف مهم دیگر، پهنۀ رویارویی با قدرت و برای قدرت ‏است که در آن نیروی سکولار باید به صراحت بگوید که ‏خواستار چنان نظامی است که بر رفع کامل انواع تبعیض و ‏به ویژه رفع آن دسته از تبعیض هایی مبتنی است که مذهب ‏بر جامعه تحمیل کرده است. ‏

شهلا شفیق : کاملاً با ملاحظۀ آقای نیکفر موافقم. اساساً در ‏کانون مدرنیت رفع تبعیض از زن نهفته است. مسألۀ رفع ‏تبعیض از زن فقط شعار نیست، بلکه نوعی تلقی، نوعی ‏نگاه به جهان و زندگی است. تلفیق ارزش های جهانشمول ‏مدرنیت و ارزش های اُمتی مالاً چانه زدن بر سر آزادی ‏است و تلفیق آلیازهایی است که عاقبت به همانجاهای می ‏انجامد که در انقلاب اسلامی دیدیم، ابداع مقوله هایی از قبیل ‏دموکراسی دینی، آزادی دینی که در آن مذهب می شود ‏اساس و معیار همه چیز. به گمان من زبان سکولار با چنین ‏تلقی ای در تناقض است و کانون این تناقض یا تقابل هم ‏مسألۀ جنسیتی یا مسألۀ برابری زن و مرد است. اگر چه ‏شریعتی خمینی نیست و مطلقاً ضد آخوند است، اما بر سر ‏مسألۀ زن با خمینی به توافق می رسد. و مسالۀ زن یعنی، ‏مسألۀ مرد و مسألۀ زن و مرد هم یعنی مسألۀ جنسیتی. این ‏مسأله در واقع ترازویی است که می توان با آن میزان ‏شفافیت فکر و زبان سکولار را فهمید. ‏

رادیو فرانسه