منطقه آزادشهر مشهد؛ دختران کاروان زيارتی

گزارشي ازنمايش بزک کردگان خيابان وهوس بازان ارابه سوار

خراسان - مورخ چهارشنبه 1390/01/17 شماره انتشار 17803
نويسنده: حميدرضا ناسخ

ساعت ۲:۳۰ بعدازظهر پنج شنبه ۱۹اسفند سال۸۹ طرح ارتقاي امنيت اخلاقي در محدوده اي از چهارراه آزادشهر تا اول امامت مشهد آغاز شد، قرار بود راس همين ساعت من هم آنجا باشم ولي با خودم گفتم کي اين موقع روز بيرون مي آيد به همين دليل نيم ساعت ديرتر رفتم، ساعت ۳ سر چهارراه آزادشهر مشهد بودم، سوار خودروي گشت نامحسوس پليس امنيت اخلاقي شدم، هنوز تازه راه افتاده بوديم که اطلاع دادند خودروي ون پر شده است، توقف کرديم، ون رسيد، در را که باز کردم داخلش پر از زن و دختر بود، چهره هاي بزک کرده، آرايش هاي غليظ، مانتوهاي جلف و کوتاه، خانم هايي با موهاي پريشان، هر چند اين ها موقع دستگيري وضعيت بدتري داشتند و هنگامي که به داخل ون انتقال داده شده بودند، از فرصت استفاده مي کردند و خودشان را مرتب مي کردند، رفتم که چند تا عکس بگيرم، گريه مي  کردند، التماس مي کردند، بعضي ها دست هاي شان را مي گذاشتند روي صورت شان تا چهره شان شناخته نشود، برخي ديگر روسري هاي شان را مرتب مي کردند و چند تايي هم شروع به پاک کردن آرايش چهره شان مي کردند، مي  گفتند چرا عکس مي گيريد، آخر ما چه کار کرديم، ما آبرو داريم، يکي دو نفر با گريه و داد و بيداد رو به من کردند و گفتند: آخه جناب سروان تو را به خدا ما بي حجابيم به روسري هاي مرتب کرده شان اشاره مي کردند و مي گفتند کجا ما بدحجابيم، بگذاريد برويم. يک دختر خانم مي گفت: اگر پدرم بفهمد مرا مي کشد، آن يکي مي گفت: آخه من به شوهرم چي بگم؟  هزار فکر بد ممکنه بکنه، يک دختر ديگر که انگار مرتب کردن روسري اش هم برايش مهم نبود، دستش را روي صورتش گرفته بود و همانند ابر بهار گريه مي کرد، يکي دو نفر هم داشتند با تلفن هاي شان به خانواده ها ماجرا را اطلاع مي دادند.

 

انگار داخل خودروي پليس مجلس عزا بود

از بين اين ها چند تايي بودند که وضع ظاهرشان بدتر از همه بود، مانتوهاي چسبان موهاي رنگ شده و پريشان و يقه هاي باز و چهره هايي با هفت قلم آرايش، وقتي از آن ها مي پرسي که چرا با اين وضعيت بيرون آمديد؛ پاسخ مي دهند: آمديم خريد، لباس عيد بخريم. وقتي پرسيدم الان که همه مغازه ها بسته اند، پاسخ مي شنوم که گفتيم تا مغازه ها باز شوند يک دوري بزنيم بعد خريد کنيم! عکس ها را که گرفتم و حرف هايم که تمام شد قرار است آن ها را به مقر پليس امنيت اخلاقي انتقال دهند، وقتي از اين موضوع مطلع مي شوند، صداهاي جورواجور به گوش مي رسد، آقا به خدا غلط کرديم، کاش پاهاي مان مي شکست و با اين وضع بيرون نمي آمديم، يکي شان رو به دوستش مي کند و مي گويد: همه اش تقصير تو بود، من گفتم امروز حال و حوصله خريد و بيرون رفتن ندارم ولي تو پيله کردي، خلاصه التماس هاادامه دارد، به خدا، به جون مامانم قول مي دهم ديگر تکرار نکنم و دوباره که بيرون آمدم حتي چادر هم بپوشم. آقا ولمون کنيد ديگر، وقتي قرار است در خودرو بسته شود، همگي شروع به جيغ و داد و گريه مي کنند، انگار داخل ماشين عزاست!

 

خيلي آقايي جناب سرگرد

سوار خودروي گشت نامحسوس پليس مي شويم، چهارراه آزادشهر را دور مي زنيم، به سمت ابتداي بولوار امامت پسر جواني داخل يک ماشين ۲۰۶ است و دختري تنها که يک روسري آبي به سر دارد از پياده رو مي رود، خودرو را به منتهي اليه سمت راست خيابان هدايت مي کند، بوق مي زند، دخترک توجهي نمي کند و به راه خود ادامه مي دهد، دوباره پسر جوان به راه مي افتد، همراه دختر او هم آرام آرام اتومبيل را هدايت مي کند، ما هم پشت سرش حرکت مي کنيم. گمان مي کند ما هم مثل او آمده ايم...! اصلا هوش و حواسش به ما نيست، يکي از ماموران ازکارهاي او فيلم و عکس مي گيرد، من هم چند تا عکس مي گيرم، او همچنان انگار دارد حرف هايي به دختر خانم مي زند، خودروي ما مي رود کنارش، تا ببينيم چه مي گويد: آها.... بيا ديگه، بيا بشين و هيچ پاسخي نمي شنود.

دختر خانم به اول بلوار امامت رسيده و گويا مي خواهد براي سوارشدن به تاکسي اول ايستگاه آزادشهر برود. سريع خودروي پلاک شخصي پليس جلويش مي پيچد، پسرک جوان، ناراحت از اين اقدام، با دست اشاره مي کند شيشه را پايين مي کشد و مي گويد: چته؟ برو مال تو! و مامور از او مي خواهد که يک دقيقه بيايد پايين با هم صحبت کنيم؟ پسرک مي گويد: برو بابا، حال داري و قصد دارد حرکت کند که پليس پياده مي شود و خودش را معرفي مي کند. رنگ از رخسار پسرک پريده! آقا چي شده؟ پليس مي گويد: چرا مزاحم اين دختر خانم شدي؟ پاسخ مي شنود کدام دختر؟ من اصلا مزاحمش نشدم، اشتباه مي کنيد! پليس رو به او مي کند و مي گويد فيلم حرکاتت را داريم، مي خواهي نشانت بدهم و جوان زبانش بند مي آيد مي گويد: ما فقط يکي دو بار ترمز زديم و به او گفتم دختر خانم بريم! پليس رو به او مي کند: اگر همين دختر خانم خواهر خودت بود و کسي اين طوري مزاحمش مي شد چکار مي کردي؟ پليس مدارکش را از او مي گيرد و رسيد مدارک را تحويل اش مي دهد، شنبه بيا پليس امنيت اخلاقي، پاسخ مي دهد: آخه چرا؟ من هزار تا کار دارم، نمي شود همين جا هر طور شما صلاح بدانيد حلش کنيم! پليس براي چه بيايم و پاسخ مي شنود: بيا آن جا يک تعهد بده، مدارکت را بگير و برو، و جوان بي اطلاع وقتي اين حرف را مي شنود، مي گويد: خيلي ممنون جناب سرگرد، خيلي آقايي، خيلي مردي و به راه مي افتد.

 

پيرمرد مگان سوار و ترمزهاي پي در پي

ساعت حدود چهار بعدازظهر است، ۲دختر با پوششي نامناسب در پياده رو با هم صحبت مي کنند و قهقهه مي زنند، يک خودروي ۲۰۶ که دو سرنشين جوان دارد در تعقيب اين دو است، همانند صحنه قبل بوق، ايما و اشاره و صداهايي نظير قربون و صدقه رفتن، ما پشت سرش در حال حرکتيم و دوربين مشغول فيلم برداري است. ۳۰ثانيه بعد، يک خودروي مگان نيز به جمع مان اضافه شد، مردي پنجاه و دو، سه ساله که او هم به سمت دخترها نگاه مي کرد و اشاره ولي رويش نمي شد که حرفي بزند، آن گاه يک پرايد هاچ بک ديگر هم از راه رسيد او هم در حال امتحان شانس خود بود و لحظه اي بعد، يک پرايد نقره اي، بوق هاي ناهماهنگ آن ها گوش را آزار مي داد، فقط خودروي مگان تک سرنشين بود، بقيه دو نفري بودند! دختر ها در مقابل بوق زدن ها و اظهار محبت کردن ها مي خنديدند و درخواست رانندگان را که مي گفتند بياييد بالا رد مي کردند، اما نه با ناراحتي، بلکه با لبخند، تبسم حتي قهقهه و همين موضوع عطش پيله کردن مزاحمان،حتي آن مرد ميانسال مگان سوار را بيشتر کرده بود. جلوتر مي رويم دو دختر همچنان به راه خود ادامه مي دهند، پشت سر مگان رسيديم و مقابل دخترها، يکي با اشاره به خودروي ما رو به دوستش مي کند و مي گويد: اووه، نگاه اين يکي هم اضافه شد، دستي براي ما تکان مي دهد و حالا يکي دو ماشين ديگر هم اضافه شده اند، پليس امنيت اخلاقي شماره خودروها را يادداشت و وارد قبض مي کند، بعضي از رهگذران هاج و واج به رانندگان سمج نگاه مي کردند، براي برخي ديگر نيز انگار اين صحنه ها عادي بود، يک بنده خدايي داخل پياده رو مي گفت: دو دختر و اين همه ماشين! حالا ديگه هفت هشت خودرو بودند و در تعقيب دو دختر، خيابان بند آمده بود، راننده ها به نشانه اعتراض بوق مي زدند اما کي توجه مي کرد! پليس که ديد اوضاع قمر در عقرب است و خيابان مسدود شده، در موقعيتي که خودروهاي مزاحم راه فراري نداشتند، جلوي تک تک آن ها را گرفت و خواست از خودروهاي شان پياده شوند، ۳تا از ماموران نيز پياده شدند، اصلا باور نمي کردند اين طوري غافلگير شوند، جواني ۲۰ساله که زنجيري به گردن داشت و يقه اش تا نصف شکمش باز بود با ديدن پليس شروع به بستن دکمه هاي پيراهنش کرد، وقتي مدرک از او خواسته شد؟ پاسخ داد به چه جرمي؟ پليس گفت: به اتهام مزاحمت براي ناموس مردم، پسر جوان: کدام مزاحمت، ما داشتيم پشت سر آن سه چهار خودرو حرکت مي کرديم ببينيم آن ها بالاخره با اين دخترها چه کار مي کنند. پليس گفت: پس تو چرا بوق مي زدي؟ دوستت چرا اشاره مي کرد؟ آها دوستم مي گفت: برويد ديگه اين همه ماشين معطل شما هستند ما اصلا کاري به آن ها نداشتيم. مامور گفت: ولي فيلم و مشاهدات ما چيز ديگري را مي گويد: شنبه بياييد پليس امنيت اخلاقي به آدرسي که در زير رسيد مدارک قيد شده، به راه افتاديم خودروي مگان هنوز متوجه حضور پليس نشد، هر زن و دختري را که در پياده رو مي ديد، برايش ترمز مي زد و سري تکان مي داد که يعني بيا، پليس گفت: به نظر مي رسد اين بنده خدا نوه هم داشته باشد. رويش نمي شود حرفه اي نيست، جلوي همه ترمز مي کند، پشت سرش حرکت کرديم تا او را متوقف کنند اما به اول امامت که رسيد پيچيد سمت بلوار وکيل آباد، تعقيبش نکردند، ولي مجبور است يک روزي براي تسويه حساب تشريف بياورد پليس امنيت اخلاقي؟ چرا ؟ چرايش را بعدا ذکر مي کنيم.

 

فرار راننده افغاني پرايد

دور زديم دوباره آن سمت بلوار امامت و کنار پارک ملت، طرح در همين هفتصد،هشتصد متر بود. دو جوان ۱۷،۱۸ساله نگاه هاي شان به دو دختري است که با مقنعه و مانتو و پوششي مناسب از پياده رو به سمت چهارراه آزادشهر در حرکتند. پليس گفت: نگاه کن اين دو دختر در حال خودشان هستند و اصلا به دور و برشان نگاه نمي کنند ولي ماشين پرايد الان است که پيله شان شود، ثانيه هايي بعد نمايش اين ها شروع شد پا به پاي دخترها با خودرو حرکت مي کردند، مقابل شان توقف و بعد، خانم... مي شه در خدمتتون باشيم، تنها نريد گرگ مي خوره شما رو، بشينين برسونمتون، اي بابا گوشاتون هم که سنگينه و جوابي نمي شنوند و باز به راه خود ادامه مي دهند، در همين لحظه يک پژو۲۰۶ صندوقدار هم از راه رسيد، رقابت آغاز شد، پژو مي خواست روي پرايد را کم کند دوربين پليس کار مي کرد، ما هم گاهي پشت سرشان، گاهي بين اين دو خودرو و گاهي جلوتر از آن ها حرکت مي کرديم. گمان مي کردند ما هم از همان قماشيم، کمي جلوتر افتاديم جلوي هر دو ماشين و توقف کرديم، دو تايي گير کرده بودند، بوق مي زدند که برويم جلوتر تا آن ها رد شوند و دخترها دور نشوند، پليس پياده شد، گفت: بيا پايين، راننده پرايد که پسري ۱۸ساله و عينکي و لاغر اندام بود، گفت: چيه، چي مي خواي، مامور گفت: پليس ام بيا پايين، پسرک گفت: پليس؟! بعله پليس اين هم کارت شناسايي حالا باورت شد، دو نفري از خودرو پياده مي شوند، پليس از سرنشين ديگر پرايد علت مزاحمت را مي پرسد؟ پاسخ مي شنود، همين جوري، آمديم يک دوري بزنيم، پليس مدارک خودرو را خواست و از راننده گواهينامه، در حالي که مامور مشغول صحبت با سرنشين ديگر پرايد بود، آن پسر جوان تر که هنوز تازه موهاي سبيل اش نمايان شده بود، پا به فرار گذاشت، پليس گفت: اين دوستت چرا فرار کرد، حالش خوب است؟ پاسخ داد او افغاني است. حالا بگو ببينم از کجا معلوم شما پليس هستيد، کارت شناسايي؟ حکم ماموريت به او نشان داده شد، يکي دو دقيقه دو سه بار آن را خواند، زير حکم با چنين مضموني قيد شده بود که اين حکم به منزله ورود به منزل نيست، پسرک وقتي چنين عبارتي را خواند، گفت: خب ما که الان داخل منزل نيستيم! همه خنده مان گرفت، پاسخ شنيد درست تشخيص دادي، الان داخل خيابانيم.

 

ماازخودمان ناموس داريم

وقتي مدارک خودرو و گواهينامه راننده را از او خواستند، گفت: ماشين مال من است و دوستم پشت فرمان بود، او گواهينامه ندارد، مدارک خودرو هم همراهش نيست،مامور سوئيچ ماشين را از او مي گيرد، تا مدارک را نشان بدهند، پسرک سريع به کسي زنگ مي زند و مي گويد: مدارک را بياوريد، ماشين خراب شده ما را يک بنده خدايي گرفته، ماشين هم روشن نمي شود. دقايقي بعد مدارک خودرو را که گويا داخل داشبورد بود و نمي خواست به پليس تحويل بدهد را مي آورد. حالا از او سوال مي شود چرا مزاحم ناموس مردم مي شدي؟ اشتباه کرديم، شما ببخشيد، ما از خودمون ناموس داريم. دوست داشتي کسي همين طوري داخل خيابان مزاحم خواهرت بشود؟ نه اصلا غلط مي کرد مزاحم بشه! ماشين مال کيه؟ ماشين بابام، دزدکي برداشتيم، آمديم دور بزنيم.پليس از او، حرکاتش، مزاحمت هايش و درخواست هايش از دختران جوان سوال مي کند؟ پاسخ مي دهد: من شرمنده ام، حرفي ندارم. تمنا مي کنم موضوع را به گوش پدرم نرسانيد که او ماشين را آتش مي زند! پدرت چه کاره است؟ بازنشسته فرهنگي، او خيلي سخت گير است. پليس مدارک خودرو را از او مي گيرد و اندکي نصيحت اش مي کند. او هم در ظاهر قبول مي کند و صدها بار قربان و صدقه مامور پليس مي شود. قرار است شنبه بيايد پليس امنيت اخلاقي تعهد بدهد. خوشحال و خندان مي گويد: خيلي آقايي جناب، لطف کردين، ان شاءا... جبران کنيم، بنده خدا خيال کرده به همين راحتي و با يک تعهد موضوع خاتمه يافته! از دوستش که فرار کرده بود بگوييم، آن طرف خيابان گويا رفيقش را پيدا کرده و خودروي گشت نامحسوس پليس را ديده بود، آمد کنار ماشين پليس، سوال شد: چرا فرار کردي؟ ترسيده بودم. آخه ماشين را يواشکي برداشته بوديم، حالا شما آقايي کنيد مدارک ماشين را بدهيد، پليس از او مي خواهد شنبه به پليس امنيت اخلاقي مراجعه کند، با شنيدن اين حرف به التماس مي افتد آقا ما سيديم، به سيدي ما رحم کنيد او يک بار ديگر هم به پليس مراجعه کرد و التماس، اما وقتي جوابي نشنيد رفت.

 

آزار در تعقيب دختر معتاد

دوباره دور مي زنيم آن طرف خيابان نزديک امامت ۱۸ دو دختر که يکي  شال قرمز و ديگري شال سرمه اي داشتند با ظاهري زننده در پياده رو حرکت مي کردند، پرايد جگري رنگ با ۲سرنشين در کمين شان بود. با ايما و اشاره از آنان مي خواست که سوار شوند، گفتند: نه.

رسيدند سر امامت ۱۸ يکي از سرنشينان پرايد از دخترها خواست داخل کوچه بيايند، ماشين پيچيد داخل کوچه ولي دخترها رفتند کنار در شاگرد، دستي تکان دادند و گفتند: نه نه، خداحافظ.

پرايد همين طور در تعقيب دو دختر بود، يک خودروي روآ کهنه که قيمتش را همان جا ۴نفري ۴ميليون تخمين زديم در حالي که صداي ضبط اش بلند بود و جواني بيست و سه چهار ساله با موهاي فشن و عينک دودي سوار آن بود به تعقيب دخترها پرداخت ما هم پشت سرشان حرکت کرديم و فيلم مي گرفتيم. لحظه اي بعد جلو افتاديم و راننده روآ ترمز کوچکي مقابل مان زد و با اشاره به دخترها الفاظ زشتي به کار برد و پا را روي گاز فشار داد و رفت به مامور پليس گفت: اين حالا حالا ميهمان اين خيابان است، همان طور هم بود، جلوتر دختري گيتار به دست در حال حرکت بود، قيافه اش داد مي زد که معتاد است ولي يک خودروي آزرا نيز در تعقيب او بود شماره همه اين خودروها برداشته شد. آن طرف خيابان همان جوان روآ سوار را ديديم، پليس باهاش شروع به کل کل کرد و گفت: عجب سيستمي داري، چند خريدي؟ گفت ۲ ميليون تومان، مي شه بيام ببينم مي خوام من هم براي ماشينم بخرم، پاسخ داد مگه سيستم ديدنيه هرچه پليس سعي کرد نگه نداشت، ماموران مي دانستند او از اين حرفه اي هاست که زود فرار مي کند، گفتند خودش مجبور است چند روز ديگر بيايد پليس امنيت اخلاقي.

 

خودروي بدپاقدم

کمي جلوتر يک روآ صفر کيلومتر که هنوز پلاک هايش نصب نشده بود با جواني که صداي بلند خواننده لس آنجلسي زن از داخل اتومبيل اش به گوش مي رسيد، مزاحم يک دختر خانم شده بود، دخترک اصلا توجهي به او نمي کرد، ولي وقتي ديد خيلي پيله است، گفت: آقا تو رو خدا مزاحم نشو، ولي اين پسر جوان دست بردار نبود تا اين که کمي جلوتر پليس او را متوقف کرد: چرا صداي ضبط ات اين قدر بلند است؟ نه خيراشتباه مي کنيد، اين بلند نيست چرا مزاحم دخترها شدي، من مزاحم نشدم، شغلت چيه؟ لوازم خانگي دارم، ماشين را امروز تحويل گرفتم، مجردم، ببخشيد، اشتباه کردم، اصلا پاقدم اين ماشين نحس است، فردا مي فروشمش، تازه آمده بودم باهاش دوري بزنم، خيلي خب مدارکت را بده و شنبه تشريف بيار اداره پليس. پاسخ داد کجا تشريف بياورم! گفته شد پليس امنيت اخلاقي.

 

من عاشق پليس بازي ام

ساعت حدود ۶ عصر بود راننده يک دستگاه پژوي ۲۰۶ صندوقدار به چند دختر پيله کرده بود مدام عقب و جلو مي رفت تا دختران را سوار کند، پليس پس از فيلم برداري به او نزديک شد، گفت بيا پايين، پاسخ داد چرا بيام، جواب شنيد که پليسم چرا مزاحم دختران مردم شدي؟ حرفي نزد، پليس مي خواست سوئيچ خودرو را بردارد اما او دست را روي دنده برد تا راه بيفتد که مامور پليس به هر طريق که شده نگذاشت دنده عوض شود، حتي اگر ماشين به راه مي افتاد اوحتما پليس را زير مي گرفت خيلي کله شق بود، وقتي از خودرو پياده شد و سوال گرديد چرا مي خواستي جان مامور را به خطر بيندازي و فرار کني؟ پاسخ داد من داشتم شوخي مي کردم، من عاشق پليس بازي ام، پليس از او خواست سوار ماشينش شود تا به اتفاق ماموري ديگر به مرکز پليس هدايت شود اما او امتناع مي کرد به ناچار فرمانده عمليات دستور انتقال خودرو را با جرثقيل داد، در اين لحظه پسرک جوان که بعدا معلوم شد نامزد هم دارد به دست و پا افتاد که من نوکرتم، من چاکرتم، من مي ميرم برات، پليس هم گفت: برو اين زبان بازي ها را جاي ديگر بريز.

 

مزاحمت براي دختران در چهلم پدر


ساعت ۶ باز هم يک ۲۰۶ پلاک گرگان، يک خودروي پارس و يک خودروي ۴۰۵ و رقابت بر سر سوار کردن ۳ دختري که با پوششي نامناسب در حال عبور از پياده رو هستند، دخترها از اين که چند خودرو دنبال شان هستند اصلا ناراحت نيستند، مي خندند و به هم مي گويند چه خبر است، بچه ها دنبال مان هستند. پلاک ها يادداشت مي شود و مدارک خودروها گرفته مي شود، دو جوان پژو پلاک گرگان سياه پوش هستند، راننده پياده شد وقتي سوال شد چرا براي دخترها مزاحمت ايجاد مي کرديد، فقط گفت ببخشيد، عقب خودرو چند اعلاميه مجلس ختم بود، مي گفت، فردا چهلم پدرم است و ماشين هم متعلق به مرحوم بابام هست اگر برادرم بفهمد مرا مي کشد، سوال کردم همين طوري احترام پدرت را نگه مي داري، سرش را پايين انداخت و دم نزد و گفت غلط کردم ببخشيد، از اين ها که گذشتيم دو جوان داخل زانتيا صداي ضبط را بلند کرده بودند و يکي شان مي رقصيد از مقابل ما که عبور کرد ادا و اطوارش بيشتر شد، آن طرف خيابان ۲ دختر را که ديد متوقف شد، با صداي بلند از دخترها خواهش مي کرد که سوار شوند، پليس متوقف شان کرد، گفت شنبه بياييد پليس امنيت اخلاقي تعهد بدهيد بعد مدارک تان را بگيريد، اول که گفتند کار خاصي نکرديم، راننده گفت: دوستم يک دستي تکان داد، مردم آدم مي کشند رضايت مي دهند، تو را به خدا اين دم اذان ما را اذيت نکنيد ما از همدان آمديم شبه نمي توانيم بياييم پليس، اصلا به ما دختربازي نيامده است. جناب سروان از تيپ تون مشخصه که آدم بامعرفتي هستيد، يک حالي بدين. يک محبتي بکنين.

اگر نامزدم بفهمد...


جوان ديگري نيز با خودروي ۲۰۶ در حال تعقيب يک دختر بود وقتي متوقف شد، گفت اهل کاشمرم و متاهلم اگر نامزدم بفهمد آبرويم را مي برد او چندين بار به دنبال خودروي پليس آمد تا مدارکش را بگيرد ولي پليس گفت: متاهل هم هستي و زن و دختر مردم را مي خواهي به زور سوار ماشين کني؟ او به شدت دنبال پليس بود تا مدارکش را پس بگيرد ولي او بايد ادب مي شد.

از او که دور شديم هوا در حال تاريکي بود ۳ دختر با وضعيت و پوششي نامناسب در حال عبور بودند، مامور پليس خانم، از آن ها درباره بدحجابي شان پرسيد و ۳ دختر جوان را به داخل خودرو هدايت کرد، در حين انتقال به خودرو شروع به مرتب کردن ظاهر خود کردند، عکس که مي خواستيم بگيريم جلوي صورت شان را مي گرفتند. عکس نگيريد، ما آبرو داريم به خدا از باشگاه مي آمديم، در حال رفتن به جشن تولد بوديم. پليس هم گفت: از باشگاه با اين آرايش زننده و کفش هاي پاشنه بلند مي آمديد! داخل خودرو يکي شان داشت لاک ناخن هايش را پاک مي کرد و ديگري با دستمال کاغذي آرايش دور چشمانش را پاک مي کرد. طي ۴ ساعت ۴۰ نفر به دليل مزاحمت و پوشش نامناسب متوقف شدند؛ غير از دوازده سيزده دختر و زن بدحجاب بقيه مزاحم خياباني بودند، با خود فکر کردم به خودروهاي مزاحم انديشيدم و دريافتم که در حال حاضر مرد خياباني بيشتر از زن خياباني است تا ساعت ۷ همه زنان و دختران بدحجاب به مقر پليس امنيت اخلاقي انتقال داده شده بودند.

دختران کاروان زيارتي


در آن جا با خانواده هاي شان تماس گرفته شد که به پليس مراجعه کنند، دو دختر اهل استان ديگري بودند که هنگام دستگيري ظاهري بسيار زننده داشتند ولي داخل مقر پليس که آن ها را ديدم، چادر عربي و مقنعه پوشيده بودند، گفتم اين لباس ها را از کجا آورديد پاسخ دادند از داخل کيف، همراه مان بود، آزادشهر مشهد را چطور ياد گرفتيد و چرا آمديد؟ قبلا دوستان مان به مشهد آمده بودند، گفتند حتما آن جا برويد، با کي آمديد يک کاروان ۱۰۰ نفره و همه دانش آموز دبيرستاني هستيم، مدير کاروان در جريان است، آره به او گفتيم مي رويم حرم زيارت! دقايقي بعد مدير کاروان که مردي حدود ۴۰ ساله با ريش و سبيلي بلند و مشکي بود به پليس مراجعه کرد و گفت: ۴ روز است از شهر... آمده ايم، اين دخترها دانش آموزان يک دبيرستان هستند، حيف که من نامحرمم و الا همين جا مي زدم شان، لت وپارشان مي کردم، ديروز هم از آگاهي حرم زنگ زدن دو تاي ديگر از اين ها را رفتم آزاد کردم، اصلا غلط کردم که اين ها را آوردم، جز درد سر و ضرر هيچي برايم ندارند.دختر ديگري اهل مشهد با مانتوي کوتاه و شالي که روي نصف سرش انداخته بود نيز جزو دستگيرشدگان بود. مي گفت: آقا مگر من حجابم بد است، آمده بوديم با دوستم مانتو بخريم، من دانشجوي رشته روان شناسي هستم، مامور پليس از دور پدرش را نشانم مي دهد، مردي حدودا چهل و پنج، شش ساله با کت و شلوار و ته ريشي گفت: بازنشسته ام، ابتدا به دخترش اشاره مي کند و مي گويد: اگر افرادي مثل دختر من بدحجاب هستند که بايد همه دختران شهر را دستگير کنيد، به او گفتم: الان که دختر شما بدحجاب نيست، کاش لحظه دستگيري او را مي ديديد، از او در مورد نظرش راجع به دستگيري مي پرسم، پاسخ مي دهد، خوب کاري کردند که دستگير کردند تا دوباره حواس شان جمع باشد، من بر رفتارش نظارت کامل دارم، نمي گذارم تنها بيرون بيايد، پرسيدم اول که آمدي به دخترت چه گفتي، در همين حال دختر مجال صحبت به پدرش نداد و گفت: هرچي دري وري بود نثارم کرد و با حرف هايش اصلا اجازه صحبت به پدر را نمي داد، همان جا معناي نظارت پدر بر رفتارش را فهميدم.

آمدم ضمانت دامادم را بکنم


مردي حدود ۶۰ ساله نيز با چهره اي موقر و آرام در گوشه اي ايستاده بود با اشاره به جواني که مي خواست از دست پليس فرار کند، گفت او دامادم است! به من زنگ زد که بيايم اين جا و ضامنش شوم. مي پرسم چه حالي داشتي وقتي فهميدي دامادتان را به جرم مزاحمت براي ناموس مردم دستگير کردند؟ پاسخ داد متاثر شدم، هيچ دفاعي ندارم، او پسرخوبي است، نقاش ساختمان است همه اين کارها بر اثر کم سوادي است، او ديپلم است او يک دختر ۳ ساله هم دارد با خانمش هم مشکلي ندارد، هوس باز شده، فکر مي کند هر گلي يک بويي دارد. آن تصوري که از او داشتم ديگر ندارم.ولي خب انسان جايز الخطاست، حتما نصيحتش مي کنم و گوشش را مي پيچانم، به پدرش هم مي گويم که با او برخورد کند.

از او پرسيدم: آيا دخترتان هم از موضوع باخبر شده پاسخ داد نه به او گفتيم چيز خاصي نيست ولي بعدا به دخترمان مي گوييم که بيشتر حواسش را جمع کند و مواظب شوهرش باشد.

از خواهرزنم متنفرم


دو خواهر ديگر هم جزو دستگيرشدگان بودند، يکي متاهل و ديگري مجرد، خواهري که متاهل بود از پوشش مناسبي برخوردار بود و با حجاب بود ولي موقعي که خواهرش را دستگير کردند با ماموران درگير شد. مي گفت اهل اطراف مشهديم و آمده ايم مانتو بخريم.

خواهرش موها را رنگ کرده، زير ابرو برداشته و آرايش غليظي داشت، مي گويد: ديپلم هستم، چند تا خواستگار هم داشتم اما به آن ها پاسخ منفي دادم، دوست ندارم الان ازدواج کنم، دقايقي بعد شوهر خواهرش به مقر پليس مي آيد و مي گويد: آه که از اين خواهرزنم متنفرم، چند بار به همسرم گفتم با او مراوده نداشته باشد، امروز هم خواهرزنم به تنهايي آمده است پارک ملت و بعد با خواهرش تماس گرفته تا همديگر را در آزادشهر ملاقات کنند و مانتو بخرند، زنم خيلي خوب است و وقتي خبر دادند اين ها را گرفتند دلم هري پايين ريخت، دلم به هزار راه رفت، نمي دانم از.... تا اين جا چگونه آمدم، چون منطقه ما کوچک است و همه همديگر را مي شناسند خواهرزنم جرات نمي کند با اين ريخت و قيافه داخل آن جا راه برود در عوض مي آيد مشهد، به برادرش اگر بگويم او را مي کشد، مي دانم چکار کنم، کاري مي کنم که ديگر از اين غلط ها نکند مامور پليس آمد و مرد عصباني را نصيحت کرد و گفت همسرت زن خوبي است با او دعوا نکني ها فقط مواظب رفتارهاي خواهرهمسرت باش.

دختري ۲۳ ساله نيز که با مانتوي کوتاه آمده بود داخل مقر پليس بود مادر پيرش سراغ او آمده بود مادرش مي گفت اگر پدرش بفهمد همه ما را مي کشد، صدبار به دخترم گفتم با اين وضع نرو بيرون ولي گوش نمي کند، به دخترش مي گويم مگر نمي داني با اين وضع پسرها مزاحمت مي شوند پاسخ داد: رزمي کار هستم، اگر جرات دارند به من نزديک شوند، حتي چاقو هم در کيفم دارم پليس گفت هرچند هم که رزمي کار باشي ولي با پاشاندن يک اسپري روي صورتت همه چيز عوض مي شود و دخترک قبول کرد و قول داد از اين پس حجاب خود را رعايت کند.

مجازات مزاحمين خياباني


ساعت حدود ۹ شب است وکم کم همه دخترها تا روز شنبه با ضمانت بستگانشان به خانه هاي شان باز مي گردند، سرهنگ اميني رئيس پليس امنيت اخلاقي خراسان رضوي گفت: در روز شنبه اگر زنان و دختران بدحجاب، پوشش مناسب برتن داشتند و به توصيه هاي ما عمل کردند، با اخذ يک تعهد آزاد مي شوند وگرنه به دستگاه قضايي معرفي مي شوند.

وي افزود: بر مبناي دستورالعمل ناجا با اين افراد با تذکر، تعهد و ارشاد رفتار مي کنيم واگر به هيچ صراطي مستقيم نشدند به دستگاه قضايي معرفي مي شوند و چون بدحجابي جرم مشهود است دستگاه قضايي آن ها را تا سقف يک ميليون و سيصد هزار تومان جريمه مي کند. وي افزود: بيشتر دستگيرشدگان در بحث بدحجابي، زنان خياباني و غيره يا مطلقه اند و يا از خانواده طلاق هستند و ۵۰ درصدشان نيز دانشجو هستند که خوابگاه ندارند و منازل شخصي اجاره کرده اند. وي افزود: بايد در رابطه با الگوهاي اسلامي پوشش و رفتار فرهنگ سازي شود و خانواده ها در اين زمينه وارد عمل شوند، متاسفانه برخي خانواده ها کنترلي بر روي رفتار فرزندان خود ندارند، سرهنگ اميني با اشاره به اين که محکوم کردن و دستگير کردن چاره اصلي کار نيست افزود: بسياري از زنان و دختران که به جرم بدحجابي دستگير شده اند، چادر و مقنعه در کيف شان هست ولي اين موضوع به دليل فشار خانواده است، اين افراد وقتي داخل شهر مي آيند، جو به گونه اي است که خجالت مي کشند با مقنعه و چادر راه بروند!

وي در مورد مزاحمين خياباني هم گفت: تمامي خودروهايي که براي آن ها قبض صادر شده و پلاک شان يادداشت شده در صورتي هم که از صحنه فرار کنند، نمي توانند خودروي خود را به فروش برسانند، تعويض پلاک کنند و... در واقع شماره اين خودروها به پليس راهور داده مي شود و هيچ گونه خدمات دهي به اين خودروها تا رسيدگي به پرونده اخلاقي سرنشينان آن ها داده نمي شود. وي افزود: اين خودروها به پارکينگ انتقال داده مي شوند و طبق دستورالعمل مجاز هستيم تا ۳ ماه اين خودروها را در پارکينگ نگهداري کنيم که هزينه هر شب پارکينگ نيز ۳ هزار تومان است. به گفته رئيس پليس امنيت اخلاقي خراسان رضوي انتقال خودرو به پارکينگ بدترين مجازات براي مالکان آن هاست چرا که برخي ها مايلند حتي يک ميليون جريمه بدهند ولي خودرويشان به پارکينگ انتقال داده نشود.