نویسندگان نامه های ممنوعه

مسیح علی نژاد

این روزها زندان، میزبان نویسندگان نامه های ممنوعه است: محمد نوری زاد، مجید توکلی، احمد زیدآبادی، عیسی سحرخیز، داوود سلیمانی و نمایندگان دیگری که به رهبری نامه نوشته اند و تاکنون از آمدن به یک مرخصی ساده هم محروم مانده اند و در این میان دوتن از نامه نگاران لب از غذای زندانبانی که غذای روح را از آنها گرفته است،  باز داشته اند.  کاغذ و قلم برای یک نویسنده حکم همان غذایی را دارد که به خوردن اش اعتصاب کرده اند

این روزها، اوین شاهد مبارزه جدید زندانیانی است که در اعتراض به رویه های غیرقانونی حاکم بر خودشان، لب از غذای این زندان باز داشته اند و اعتصاب غذا کرده اند.  خانواده ها تهدید می شوند که اطلاع رسانی از وضعیت زندانیان کار  زندانی را دشوارتر می کند  برای همین تعداد شان را هیچ کس نمی  داند. خبرها جسته و گریخته می رسد. اما در کنار همه این خبرها دو مورد از اعتصاب یک پیام شفاف دارد و قابل تامل تر است

روزهای اخیر، دو زندانی که رسانه ها، نام آنها را با نامه هایشان از زندان می شناسند، ناگهان  در اوین مورد تهدید و تحقیر قرار می گیرند و ناگزیر اعتصاب غذا می کنند. اولی محمد نوری زاد بود که پیش از این از زندان به رهبری نامه نوشته بود و دومی مجید توکلی بود که نامه و دفاعیه او و انتقاد صریح او به رهبری نیز از زندان به دنیای رسانه ها راه یافته بود. دو منتقد رهبری در اوین ناگهان مورد خشم و غضب ماموران قرار گرفته اند. از هر دو زندانی نیز خبر می رسد که نوشته هایشان، کاغذها و قلم هایشان را به یغما برده اند. اگر تا دیروز نامه نوشتن به رهبری و انتشار آن جرم بود و این دو زندانی سیاسی بنا به گفته مقامات قضایی به همین جرم مشخص محکوم به حبس شده اند اینبار  دور از ذهن نیست که برای نامه های منتشر نشده شان محکوم به انفرادی و اعتصاب غذا شده باشند

در این میان خانواده نوری زاد در پایتخت بودند و دست شان به مجلس و مسولان نزدیک تر بود و با رسانه ای کردن رنجی که بر نوری زاد در زندان رفته بود، توانسته بودند حداقل صدای او را به گوش مقامات قضایی برسانند و آقای دادستان را نیز به ملاقات ناگزیری  در اوین با نویسنده مضروب نامه های رهبری  مجبور ساختند

اگر چه سرشناس بودن و دیدار ناگزیر در زندان برگزار کردن هم نتوانست ضاربان نوری زاد را محکوم و یا راهی برای آزادی بگشاید اما صدای نوری زاد را هم همه شنیدند و این تنها خانواده او  نبود که بر ظلم و خشونت آقایان در زندان واقف شدند بلکه مقامات عالیرتبه کشور نیز شنیدند که نویسنده های همان نامه های معروف چگونه در اوین مورد «مهرورزی مضاعف» هواداران قرار می گیرد

و اما مجید توکلی  که خانواده اش در شهرستان زندگی می کنند و دستشان کمی کوتاهتر از پایتخت نشینان است در این میان  محکی برای همدلی ما شد. یک دانشجوی شهرستانی که اینک جهانی شده است. توکلی از جنس ما بود، نه سیاسی و نه هنرمند، به قول مادرش همه هنرش انتقاد است و مقاومت در زندان.  دانشجویی که در روز دانشجو به دیکتاتوری اعتراض می کند و در روز دادگاه، در مقابل قاضی می ایستد و می گوید: دیکتاتور خواندن یک رهبر هرگز به معنای توهین نیست که شما مرا به جرم توهین به رهبری محکوم به هشت سال و نیم زندان کرده اید.  دانشجویی که می گوید من اصلا به احمدی نژاد فکر نمی کنم که حالا دادگاه مرا به جرم توهین به احمدی نژاد محکوم کرده است، دانشجویی که که به اجبار در برابر دوربین های خبرنگاران هوادار دولت می نشیند تا با لباس زنانه که بر تن او کردند، از شرف دانشجویی، شمایلی از تحقیر بسازند و موجی از یاس در جنبش سبز ایجاد کنند، اما به یک فراخوان ساده موجی از امید در می گیرد و هزاران تن از مردان در تمام جای جهان، مجید توکلی می شوند و اعلام می کنند که مجید تحقیر نشد، تکثیر شد، حجاب تحقیر نیست، این اجبار است که حقارت می آفریند

بی شک او پیش از این برای جنبش دانشجویی خوشنام و با نشان بود اما همین که مادر او و برادرش در نخستین مصاحبه رسانه ای شان اعلام می کنند که از تنهایی و سکوت دوستان مجید رنج می برند، این نشان می دهد در رنجی که این روزها حاکمیت برای یک ملت بی رسانه آفریده است، گاهی ممکن است حجم دردها چنان زیاد باشد که ما از خوشنام ترین مبارزان هم  غافل بمانیم و آنها گمنام بمانند تا چه رسد به کسانی که در عرصه های مجازی با نامی مستعار  مبارزه کرده اند اما این روزها که در زندان و در اعتصاب به سر می برند ما هیچ نشانی از آنها نداریم

بنا بود کمیته ای زیر نظر میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی به وضعیت خانواده های زندانیان گمنام رسیدگی کند که سه تن از اعضای این کمیته چهار نفره را در همان روزهای نخست شکل گیری این کمیته زندانی کردند. حالا هم اخبار اعضای کمیته بی نشان ماند و هم زندانیان ناشناس در حاشیه مانده اند

این منش ظالمانه  است که  منتقدان را زندانی می کنند و سپس  روزنامه نگارانی که باید از وضعیت زندانیان گزارش بدهند را دربند می کنند و رسانه هایشان را می بندند و از همه مهمتر سراغ مردمی که نشان این زندانیان را بگیرند می روند و تهدیدشان می کنند که با تنها رسانه های خارجی هم  از آنچه بر آنها می رود هیچ نگویند. یعنی همان که همسر نوری زاد هم گفته است، «دارند در آب غرق مان می کنند و بعد می گویند حق ندارید داد بزنید و کمک طلب کنید». بی صدا مردن انگار میل کشتن کودتا گران  را ارضاء می کند.  در چنین شرایطی چه باید کرد؟ 

 کار دشواری نیست . غم حق ماست اما نا امیدی نه، آنقدر راه درارزی برای ساختن در پیش است که اگر مجید توکلی ها محکوم  به حبس شده اند، ما نیز محکومیم به امیدوار بودن و همراه شدن. می دانم مقوله خبر از همدلی کردن ها جداست اما در روزهایی که خبر را هم در ایران زندانی می کنند انتشار هر خبری از خانواده های زندانیان و کشته شدگان شاید به او که نامه نوشتن برایش جرم سنگین اعتصاب کنندگان امروز اوین است حداقل ثابت کند که اگر قرار بر مردن باشد،  بی صدا مردن رسم ما نیست

صدای مادر مجید توکلی را در روز نخستی که از مردم کمک طلب می کرد هرگز نمی شود با صدای این روزهایش مقایسه کرد. در روزی که اعلام کرد دیگر می خواهد سکوت را کنار بگذارد، صدایش سرشار از یاس بود و نا امیدی اما امروز که خانه اش پر شده است از صدای ایرانیان هرجای جهان،  صدای مادر اگرچه به دلیل اعتصاب غذا بی رمق است اما نا امید نیست وقتی می گوید: مگر جرم پسر من چیست؟ نامه نوشتن به رهبری اگر جرمش زندان است، باشد ما آزادی را هم نمی خواهیم اما حداقل در زندان با او مثل انسان رفتار کنند

http://www.rahesabz.net/story/16200/