سرانجام نابرابري هاي قانوني

معصومه ضيا

گاهي اوقات مشكلات قانوني كه بر سر راه جدايي زوجها از هم قرار مي گيرد مي تواند فجايعي باور نكردني را به وجود بياورد .اين مشكلات فقط خاص زنان نيست و مردان را نيز مي تواند درگير كند تا جايي كه به پايان يافتن زندگي افراد منتهي شود:

سکانس اول

زن، بیمار و رنجور روی تخت دراز کشیده است. تمام تنش زیر ضربات مشت و لگد متورم شده و رگه‌ی خونی از فرق سر تا زیر چانه‌اش جاری است. سالهاست این رنچ را تحمل می‌کند. رنج زندگی با مردی که زن‌بارگی و عیش و نوش بیرون از خانه او را تبدیل به دیوی در جهنم درون خانه کرده است. هر شب دیوانه‌وار از راه می‌رسد و به هر بهانه‌ای زن را به باد کتک می گیرد. آخرین تلاش زن برای جدایی در حدود یک سال پیش صورت گرفت. وقتی زن و مرد در محضر قاضی حاضر شدند .مرد مانند همیشه با بیان علاقه به همسرش و این که نمی تواند بدون او زندگی کند غائله را به نفع خود فیصله داد. زن باید عدم تأمین جانی خود را در دادگاه به اثبات می رساند و این برای او امری ناممكن بود. برای این کار نیاز به شاهدانی داشت که در حضور آن‌ها ضرب و شتم صورت می‌گیرد و حیای زن هیچ‌گاه این اجازه را به او نداده بود که با قیل و قال حضور همسایگان را در زندگی خصوصی خویش مهیا سازد.

سکانس دوم

مرد وارد خانه می‌شود. بی‌رمق وسایلش را روی مبل رها می‌کند. به فکر فرو می‌رود. چه می‌توان کرد. سال‌هاست رنج زندگی مشترک پر مشقت و بدون عاطفه را به دوش می‌کشد. نه راه رهایی دارد و نه می تواند خود را متقاعد به ادامه‌ی زندگی کند. برای جدا شدن سد بزرگ پرداخت مهریه را پیش رو دارد. مهریه‌ای سنگین که پرداخت آن از عهده‌ی وی خارج است. در این چهار سالی که تصمیم به جدایی گرفته است به هر دری زده تا شاید بتواند این بار سنگین را از روی شانه‌های خود پایین بگذارد. هزار راه را رفته تا بتواند بهای آزادی‌اش را بپردازد ولی نتیجه‌ای نگرفته است. شاید اگر از آن دسته مردانی بود که می‌توانست متوسل به خشونت فیزیکی شود، همسرش راضی می‌شد با بذل مهریه طلاق را بپذیرد ولی چنین رفتاری نیز از او ساخته نیست. مرد هم‌چنان در افکار خود غوطه‌ور است. به یاد می‌آورد که هشت سال پیش وقتی با همسرش تازه آشنا شده بود، یکی از خواسته‌های زن به‌دست آوردن حق طلاق بود. وی حاضر بود به جای طلب مهریه حق طلاق برابر با مرد داشته باشد. تصور مرد این بود: زنی که چنین حقی داشته باشد پای‌بند زندگی نخواهد ماند. او نمی‌توانست فضایی ایجاد کند که روزی همسرش، او و همه زندگی‌اش را ترک کند.

اما افسوس که در زندگی همیشه بر لنگه‌ی عشق نمی‌چرخد. دریغا که گاهی فاصله‌ی عشق و نفرت، لذت و شکنجه، زیبایی و زشتی، تار مویی بیش نیست.

سکانس سوم

یک سال بعد روبه‌روی ساختمانی در همین شهر، دو آمبولانس از دو بیمارستان: یکی برای زنی که به ضرب چاقو توسط همسرش به شدت مضروب شده و دیگری برای مردی که بر اثر فشار روانی شدید ناشی از یک زندگی بدون انگیزه اقدام به خودکشی کرده ايستاده است. چند دقیقه بعد مرگ زن بر اثر ضربات چاقو اعلام می‌شود و مرد در راه بیمارستان بر اثر خون‌ریزی شدید ناشی از قطع رگ جان می‌سپارد.

يكشنبه7 آذر 138

از"کانون زنان ایرانی"