ده هزار نامه اعتراضی به چندهمسری و روایتی «چهل تکه»

 زنان با کیسه‌ نامه‌های اعتراضی

 

 

 
 

 

 

چرا «لایحه حمایت از خانواده» طرح می‌شود تا این همه کشمکش براه اندازد؟

 آیا این لایحه که حتی در میان زنان محافظه‌کار مخالفان سرسختی دارد،

 فقط برای تحقیر زنان و پاسخ به زیاده‌خواهی مردانه است یا برآمده از

 سیاستی دیگر؟

روز سه شنبه گروهی از زنان با حضور در مجلس، ۱۰ هزار نامه اعتراضی با عنوان «چندهمسری را ممنوع کنید» به نمایندگان مجلس تحویل دادند. این نامه‌ها اعتراض به موادی از «لایحه حمایت از خانواده» است که در آنها «چند همسری» به رسمیت شناخته شده است.

به گزارش خبرگزاری کار ایران (ایلنا)، زنان مدافع حقوق برابر با حضور در دفتر رئیس مجلس، ضمن توضیح خواسته خود، «چهل تکه‌ای از رنج زنان در رابطه با قانون چندهمسری» را نیز نمایش دادند. در این چهل تکه، روایت چهل زن از شهرهای مختلف کشور درباره مشکلات ناشی از تعدد زوجات آمده بود.

لایحه خانواده سه سال است که دست به دست می‌شود. مواد جنجال برانگیز آن برسر چند همسری، مهریه و صیغه در هم ادغام می‌شوند، ظاهرا تغییر می‌کنند، در کمیسیون‌ها و صحن علنی و غیرعلنی مجلس به بحث گذاشته می‌شوند و هربار با مخالفت‌های شدید گروه بزرگی از زنان، حتی زنان محافظه‌کار روبرو می‌شود و باز همین روال ادامه دارد. حکومت از طرح مسایلی این چنین چه سودی می‌برد؟

مصاحبه با محبوبه عباسقلی‌زاده، پژوهشگر مسایل زنان

دویچه وله: خانم عباسقلی‌زاده چرا دولت با وجود همه مشکلات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی که دارد، هر از چندگاه مسایلی را طرح می‌کند که به نارضایتی و اعتراض‌های بیشتر بیانجامد. مثلا همین لایحه خانواده، طرح عفاف و حجاب، جدا کردن دختر و پسر در دانشگاه‌ها یا حتی تلاش برای اجرای قوانینی که نه فقط در داخل، که در جهان صدای اعتراض همه را بلند می‌کند، مثل موضوع سنگسار سکینه آشتیانی.

محبوبه عباسقلی‌زاده، فعال و پژوهشگر مسایل زنان   محبوبه عباسقلی‌زاده، فعال و پژوهشگر مسایل زنان

محبوبه عباسقلی‌زاده: این سئوال شما را من هم تأیید می‌کنم و واقعا اعتقاد دارم که اگر همه‌ی این‌ها را کنارهم بگذاریم، به یک سئوال کلی می‌رسیم که من هم درگیرش هستم. اگر بخواهم جوابی برایش پیدا کنم، این است که گاهی اوقات دولت یا حکومتی که اقتدارگراست برای فرار از اعتراض  ‌به ساختارها به سمتی پیش می‌رود که در واقع اعتراض به رویه‌هاست و همین طور به سمتی پیش می‌رود که اعتراض‌ها را متمرکز کند بر موضوعاتی که برای خود حکومت قابل کنترل است. مثلا مسئله‌ی سنگسار سکینه، مجرد از این که این یک موضوع زنانه است و یا مجرد ازاین که چه قدر برمی‌گردد به مسئله‌ی وحشی‌گری در مجازات‌های جنسی یا اجرای حدود الهی. اگر همه‌‌ی این دیسکورس‌ها را ما کنار بگذاریم، به یک موضوع می‌رسیم و آن این است که سکینه یک پدیده‌ی قابل کنترل است در دست خود حکومت و اگر حکومت تصمیم گیرد روزی مسئله‌ی سنگسارش را انجام دهد یا ندهد، اعدامش کند یا نکند، خود او را به تلویزیون بیاورد یا نیاورد، این کار را می‌تواند بکند. بنابراین حکومت می‌آید فضایی را می‌سازد که من اکتیویست یا من روزنامه‌نگار یا منی که در فضای بین‌الملل می‌خواهم یک اقدام حقوق بشری را پیش ببرم، بیایم روی موضوعی متمرکز شوم که برای حکومت قابل کنترل است.

آیا این تحلیل را درباره لایحه خانواده هم می‌شود تعمیم داد. یعنی به نظر شما لایحه خانواده برای سرگرم کردن زنان یا بهتر بگویم جامعه به مسایل قابل کنترل است یا برای پاسخ دادن به زیاده‌خواهی‌های مردانه و تسلط آن‌ها بر زنان؟

اگر ما به بحث لایحه‌ی حمایت از خانواده نگاه کنیم و به بحث دعوایی که سر داستان چند همسری هست و تمام این پروسه‌ای که در این چندسال اخیر بوده است، نمی‌توانیم بگوییم که این یک پدیده‌ی یکدست است و آن را یکدست نیز مطالعه کنیم. می‌توانیم از یکطرف بگوییم بله، حکومت دنبال موضوعاتی‌ست که از طریق آن افکارعمومی را منحرف کند به موضوعات اجتماعی و از موضوعات سیاسی یا ساختاری منحرف کند، و بحث چند همسری موضوع جذابی‌ست برای مردم برای این که منحرف شوند. از طرف دیگر اما بحث مبارزه کردن برای احقاق حقوق زنان و این که ما جلوی تصویب موادی را بگیریم که در لایحه‌ حمایت خانواده است، باز موضوعی‌ست برای وحدت بیش‌تر در جنبش زنان، برای ایجاد ائتلاف‌های بیش‌تر و برای این که زنان بتوانند در شرایطی که ریسک کار اجتماعی بالاست، روی موضوعاتی بروند که ریسک پایین‌تری دارد و بتوانند همچنان پایگاه جنبشی و اجتماعی خودشان را در بین اقشار مختلف حفظ کنند. بنابراین داستان لایحه خانواده یا حتی مسئله‌ی سنگسار سکینه و امثال این‌ها ممکن است توسط خود حکومت به اصطلاح خودمان علم شود و یا خیلی پررنگ نشان بخورد. ولی از آن طرف هم به نظر من گروه‌های فعال، چه در داخل ایران و چه گروه‌های زنان در سطح بین‌الملل، تلاش می‌کنند به سمت سیاست‌ها یا استراتژی‌های فراکنشی پیش روند. مثلا اگر بخواهند در مورد لایحه‌ی خانواده صحبت کنند یا در مورد سکینه، فضای فشار به زندانیان سیاسی را هم مطرح می‌کنند. فضای سکسیستی بودن حکومت را هم مطرح می‌کنند و این که لایحه خانواده فقط یکی از مصداق‌های این سیاست‌هاست.

جنبش زنان در برخورد با این سیاست چه اندازه هوشمندانه واکنش نشان می‌دهد و ارزیابی‌تان از حرکت‌های اعتراضی به طور نمونه در برخورد با همین لایحه چیست؟

به طور خاص در مورد ائتلاف و کنشی که در سطح گرو‌ه‌های داخل برای مبارزه با لایحه خانواده هست، می‌توانم بگویم که نفس این ائتلاف یا نفس جمع‌آوری امضاء از مردم و ایجاد یک فضای اعتراضی، کاری مترقی‌ست و کاری‌ست که یک جنبش را زنده نگه می‌دارد. ولی نقدی که من به این کنش دارم، آن قسمتی‌ست که این امضاءها جمع می‌شود و به مجلس می‌رود. ببینید، این کار سه سال پیش قبل از این که کودتای انتخاباتی اتفاق بیافتد، ممکن بود کاری مترقی حساب شود. برای این که آن موقع مردم در خیابان‌ها نبودند. برای این که آن موقع مردم در جنبش نبودند، جنبشی که از «رأی من کجاست؟» شروع شد تا زمانی که به «مرگ بر دیکتاتور» رسید. در ‌آن زمان اصلا این اتفاق‌ها در خیابان‌ها نیفتاده بود و اصلا سطح مطالبات مردم در این حد نبود. ولی زمانی که چنین اتفاق‌هایی می‌افتد و یک جنبش قدرتمند دموکراسی‌خواهی در جامعه به‌وجود می‌آید که نه دولت را به مشروعیت می‌شناسد و نه مجلس را که از تقلب دولت حمایت کرد، این که گروهی از فعالان زن تعدادی امضاء جمع‌آوری کنند و این را ببرند و به مجلس بدهند، به همان مجلسی که مخالف مطالبات روتین مردم عادی است که در خیابان‌ها بوده‌اند، این عمل در واقع سطح جنبش زنان را از مترقی‌بودن تا حدودی به سمت محافظه‌کارترشدن پیش می‌برد و آن معنای اصلی که ما در جنبش داریم و به آن می‌گوییم یک جنبش اعتراضی مترقی که پیشروتر باشد نسبت به مطالبات عادی مردم در خیابان‌ها را، در واقع کاهش می‌دهد و سطحش را نازل می‌کند. نقدی که هست به این قسمتش است.

ولی آیا این نقد را نمی‌توان بجز مقاطعی کوتاه به همه سی‌سال گذشته داشت، منظورتان این است که فعالان زن آیا باید اول برای تغییر حکومت مبارزه کنند، بعد برای خواست‌های مشخص زنان؟

به نظر من یکی از اشتباهاتی که برخی از بخش‌های جنبش زنان دارد این است که می‌خواهند همان کنش‌هایی را تکرار کنند که قبل از جنبش دموکراسی‌خواهی سبز بوده و این عمل ما را  توی همان روش‌ها و عمل‌های قبلی می‌اندازد. پس به نظر من اصولا دیسکورس و گفتار برابری حقوقی با توجه به تجربه‌ای که ما بعد از جنبش دموکراسی خواهی کردیم، نمی‌تواند برای بسیج کردن جنبش زنان و زنده‌نگه داشتن جنبش زنان به عنوان یک جنبش زنده استراتژی مناسبی باشد. من قبلا هم بارها گفته‌ام که بعد از تجربه‌ی جنبش سبز جنبش زنان لازم است که استراتژی‌هایش را تغییر دهد و به سمتی برود که بتواند پیش مطالبات زنان را در متن جنبش دموکراسی خواهی ببرد. بنابراین باید روی موضوعاتی حرکت کند و آن موضوعاتی را پررنگ کند که آن موضوعات در بستر جنبش دموکراسی‌خواهی مطرح است. ببینید، مسئله‌ی تجاوزها، مسئله‌ی اعدام‌ها، مسئله‌ی زنانی که زندانی سیاسی هستند، مسئله‌ی خانواده‌های زندانیان سیاسی، مسئله‌ی تحریم که الان یک مسئله‌ی خیلی زنده است و چگونگی مواجه با قضیه تحریم، مسئله‌ی رایانه‌ها و چگونگی مواجه با بحران اقتصادی که به خاطر رایانه‌ها در خانواد‌ه‌ها پیش می‌آید، این‌ها موضوعاتی است که ما خیلی راحت می‌توانیم در مورد آن‌ها پیش برویم. یعنی گروه‌های فعال داخل خیلی راحت می‌توانند در موردش حرکت کنند و مثلا کار کردن در مورد یارانه‌ها الزاما ریسک بالایی ندارد. ولی دیسکورسش با دیسکورس برابری حقوقی فرق می‌کند. دیسکورسش  توی متن جنبش دموکراسی خواهی می‌آید. دیسکورسش یک دیسکورس تلفیقی می‌شود و به هرحال احتیاج دارد به این که کار زیادتری روی آن انجام شود و توسعه پیدا کند. به‌هرحال من معتقدم تا زمانی که ما گفتار برابری حقوقی را بخواهیم پیش ببریم و بر این دیسکورس حرکت کنیم، به لحاظ استراتژیک هم دچار اشتباهات بزرگی خواهیم شد.

اگر بپذیریم که این روش درست برخورد است، آیا جنبش زنان توانایی‌های لازم را در خود پرورش داده است. ما در کمتر مواردی شاهد درگیر شدن فعالان زن در مسایل و مشکلات جامعه، بجز مطالبات زنان بوده‌ایم؟

جنبش زنان لازم است که خودش را درگیر این قضایا کند و حتی اگر تجربه‌ای نداشته باشد، باید مدتی را بگذارد تا تجربه پیدا کند و روی  این موضوع کار کند. لازم نیست همین الان این کار را بکند. اما لازم است در گفتارهایش بازنگری کند و لازم است این حوزه‌ها را تقویت کند. البته وقتی ما از جنبش زنان می‌گوییم، منظورمان چندتا آدم نیست که مثلا بگوییم خب حالا این‌ها فیلد تخصصی‌شان را از حقوق خانواده بردارند و روی مسائل اقتصادی ببرند. بلکه موضوع سر این است که ما بتوانیم نیروهای جدیدتری را، که به طور شناور وجود دارند، جذب کنیم و بتوانیم قدرت‌هایی که به حاشیه رفته‌اند، تفکرات و گفتارهایی که به حاشیه رفته‌اند را وارد متن جنبش کنیم.

تکلیف برابری حقوقی چه می‌شود؟

ببینید، برابری حقوقی آن موقع می‌شود یکی از اکت‌ها و یکی از استراتژی‌های جنبش زنان. دیگر نمی‌آید روی آن مسلط باشد و به عنوان یک گفتار مسلط دیگر استفاده نخواهد شد.

خانم عباسقلی‌زاده نظر شما در جنبش زنان چقدر طرفدار دارد؟

من فکر می‌کنم که نیاز به تغییر استراتژی و نیاز به گفتارهای جایگزین مدتی‌ست که در جنبش زنان شروع شده و دارد پیش می‌رود. این فقط ادعای من نیست.

مریم انصاری
تحریریه: مصطفی ملکان

DW صدای آلمان