صداي زنانه زير است يا بم؟

سارا کريمي

در دبستان روخواني خودش بخشي از درس بود و هرکس که بليغ تر و رساتر روخواني مي کرد تشويق بيشتري از طرف معلم دريافت مي نمود. يکبار وقتي کلاس پنجم بوديم روزي که مدير آموزش و پرورش ناحيه مربوطه به همراه موسس و مدير مدرسه براي بازديد آمده بودند، براي اينکه من هميشه مجري برنامه هاي مدرسه بودم و اجراي خوبي داشتم، مکبر نماز جماعت ظهر شدم و براي آنکه سنگ تمام بگذارم موقع تکبير گفتن به رسم همان زنگ روخواني صدايي به گلو انداختم و با آهنگ شروع به تکبير گفتن کردم. وقتي نماز و نيايش تمام شد و نوبت به سخنراني آقاي مدير آموزش و پرورش رسيد، به خيال اينکه وظيفه ام را به بهترين نحو انجام دادم منتظر شنيدن تشويق و تمجيد ايشان شدم. اما آقاي مدير همين که مقدمه اش را تمام کرد گفت با توجه به اينکه مکبر دختر خانم است و نماز هم نماز ظهر و عصر است و خيلي سفارش شده که در اين نمازها خانمها صدايشان به گوش نامحرم نرسد، بهتر است با صداي آرامتري تکبير بگويند و يا اصلا از کسي استفاده شود که تن صدايش آرامتر است. من که با اشتياق منتظر آفرين بودم رو به خانم مدير کردم و ديدم صورتش آنچنان جدي و خشن است که ديگر جاي هيچ اميدي نيست.

آن روز تمام مدت به اين فکر مي کردم که اگر مردها صداي زنها را بشنوند چه مي شود و چون به نتيجه اي نرسيدم فرداي آن روز از معلمم پرسيدم. اما جوابم فقط دو جمله بسيار کوتاه بود:« خوب نيست. زشته.» چرا زشته؟ چي زشته؟ اگر زشته چرا وقتي مجري مي شوم اينقدر خوب به نظر مي آيم؟! برايم معلوم نشد و چون جواب نگرفتم مثل باقي موارد تصميم گرفتم که فقط در بعضي مواقع مثل آن روز نماز جماعت اين توصيه را به کار ببندم و در بقيه اوقات مثل گذشته رفتار کنم. دليل ديگر اين تصميم هم اين بود که صداي رسايم يکي از عوامل اعمال قدرت و نفوذم در جمع کلاس و هم بازيهايم بود و نمي توانستم به اين راحتي از آن صرف نظر کنم. هرچه بود اين پرسش بي پاسخ مرا رها نکرد و باعث شد که هرکجا به دنبال جوابش جستجو کنم.

عده اي از زبان شناسان فمينيست معتقدند که ساختار زبان به طور کلي ساختاري مردسالارانه است و از آنجا که تمامي معناسازيها توسط نهادهاي داراي قدرت و محوريت انجام مي شود و غالب اين نهادها هم در تسلط مردان است؛ زنان در يک جهان مردانه زيست مي کنند. از جمله اين نهادها مدرسه است. هرچه به سمت گذشته مي رويم در نظام کلان برنامه ريزي درسي نقش مردان پررنگتر مي شود. به طور مثال تعداد مردان نويسنده کتابهاي درسي نسبت به زنان، يا مديران ارشد مرد در آموزش و پرورش نسبت به مديران ارشد زن به ميزان قابل توجهي بيشتر است. با يک نگاه اجمالي به صفحه شناسنامه کتابهاي درسي خودتان متوجه اين تمايزات مي شويد. از همين جا است که تصوير انعکاس يافته در اين کتابها و تعليمات مدرسه نيز تصويري مردسالارانه و همراه با بازتوليد نقشهاي جنسيتي است. به طور مثال در کلاس اول مي خوانيم: بابا نان داد. آن مرد با اسب آمد. يا کوکب خانم زن با سليقه اي بود که نمونه يک زن مطلوب را به نمايش مي گذاشت. يا قصه حسنک کجايي که در آن کودکان مي بايست با يک پسر بچه قوي و مسئوليت پذير همزاد پنداري مي کردند.

همچنين در زبان اکثر صفتهاي مثبت به مردان و صفتهاي داراي بار معنايي منفي به زنان نسبت داده مي شوند. مثلا جوانمرد، رادمرد، قول مردانه و در مقابل عفريته، عجوزه و فتنه و... برخي کلمات نيز بدون هيچ نشانه اي تصويري از مرد را در ذهن بر مي انگيزند: شيردل، انسان و دلاور و... در ادبيات مردانه هتک حرمت نيز از طريق توهين به وابستگان زن شخص صورت مي گيرد و يا به مردان نسبت "زن مانند بودن" مي نهند. اين ادبيات نيز عمدتا در جامعه و از طريق رسانه هاي جمعي و تعاملات اجتماعي آموخته مي گردند. اينگونه است که زبان مردسالارانه در نهادهاي آموزشي جامعه بازتوليد مي شود. اما مانند داستاني که در ابتداي مطلب تعريف کردم اين نهادهاي آموزشي غير از زبان مردانه برخي ديگر از هنجارهاي عرفي را نيز دروني مي کنند که اين هنجارها هم ابزار تسلط بر جنسيت زنانه اند. مثل همين ممنوعيت بلند حرف زدن زنان که موجب مي شود امکان هرگونه اظهار نظر در مقابل جمع، اعتراض، همفکري و همصحبتي با گروههاي اجتماعي (غير از گروههاي هم جنس) از زن گرفته شود. در نهايت هم با دور ماندن از فضاهاي اجتماعي و رشد حالت بي خبري و ناتواني در برابر اجتماع امکان تسلط بر او افزايش يابد.

به تازگي از يکي از آشنايانم شنيدم که شوهرش خريد کردن را برايش قدغن کرده است. وقتي علتش را جويا شدم گفت: «من حجابم را کاملا حفظ مي کنم و بدون کوچکترين آرايشي از خانه بيرون مي روم. قبل از ازدواج با مدرک فوق ليسانس استاد تربيت معلم بودم اما بعد از عروسي ام به خاطر حساسيتهاي شوهرم دبير دبيرستانهاي دخترانه شدم. با اين حال چند وقتي است که او خريد را هم خودش انجام مي دهد و مي گويد نمي خواهم تو خريد کني. وقتي مي پرسم چرا مي گويد، نمي خواهم فروشنده صدايت را بشنود. حس مي کنم در قصر توجهات بي اندازه او زنداني شدم و روز به روز بيشتر توانايي هايم را از دست مي دهم.»

خوب که فکر مي کنم مي بينم اگر مردي صداي زني را بشنود هيچ اتفاقي نمي افتد غير از آنکه ممکن است زن در مقابل اعمال استيلاي مرد سخن بگويد و از خود دفاع کند. اين مهارتي است که اگر مسکوت بماند هم خودش مي ميرد و هم اعتماد به نفسي را که زن به پشتوانه آن استقلالش را حفظ مي کند مي کشد.

 

تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .