بترسید از خشم زنان این سرزمین

سلامی چو بوی خوش آشنایی

 

چندی پیش که تعدادی از مبارزین میهندوست، از سر اوج خشم و نفرت از این نظام جهل گستر جنایت پیشه، ملت ایران را به مبارزهء مسلحانه دعوت کردند و میکنند، اگرچه شاید در نهایت هم، گریزی از این مسئله نباشد، اما در صدد برآمدم تا تجسم کنم چنان روزی را روزی که مردم با سلاحهای محقر خود، با چند کوکتل مولوتف و نهایتا" با چند کلت و اسلحهء فقیرانه، رو یا روی نیروهای نظامی کشورشان قرار میگیرند مردم به سمت آنها کوکتل مولوتفی پرتاب میکنند و آنها مردم را به رگبار میبندند...مردم با تعدادی کثیر کشته و زخمی، چند کلانتری را بتصرف در می آورند و آنها با توپ و تانک و بلکه با شلیک از طریق هوا با هلی کوپتر، مردم را بخاک و خون میکشند و مردم کشته میشوند. آنها هم بهرحال کشته میشوند تعدادی اما "آنها" که هستند؟

"آنها" مگر بجز هم میهنان ما هستند؟

من فرماندهانی که در راس حکومت هستند را نمیگویم، آنها که در جای امن خود مخفی خواهند ماند و با بی سیم و تلفن و موبایل، از طریق وبکم و مسنجر کامپیوترهایشان  دستورات خود را به زیر دستان ابلاغ خواهند کرد زیر دستان هم  سربازان و افسران و سرهنگها و درجه دارها و سرگردها و اینگونه افرادند. ببخشید... من واقعا" تقسیم بندی و عناوین نظامی را بلد نیستم. اما اینها همگی برخاسته از دل مردم و جزو مردم و دارای شناسنامه و هویت ایرانی، اما استخدام شدهء دولت هستند و یا مهمتر از همه: سربازان 18 و 19 و 20 سالهء ما هستند. جوانان نازنین. این فرزندان عزیز ما، که به زور در خدمت سربازی بدستشان سلاح خواهند داد و خواهند گفت: بکشید مردم را! و " آنها" هم خواهند کشت. چه بسا در بین کسانی که میکشندشان، همبازی فوتبال خودشان را هم بکشند و آیا این صحیح است که مردم یکدیگر را برگبار ببندند؟

از سوی دیگر، مطمئنا" در همین گیر و دار، تعدادی فرصت طلب، در استانهای کردستان و خوزستان و آذربایجان ، عناصری که سالهاست مترصد بهانه هستند، با نهایت سوء استفاده از شرایط ناامن کشور، به توطئه دست خواهند زد و استانهای محبوب ما و کشورمان را بسمت جنگ داخلی و تجزیه و تباهی سوق خواهند داد

پس چه بهتر که تا دیر نشده: سربازان و سرگردها و سرهنگها و درجه دارهای میهن پرست و مردمدوست، به ملت بپیوندند و از کشتار جلوگیری کنند تا فرصت هست استعفا دهند و بسر کار نروند و به مردم که مادران و خواهران و پدران و برادارانشان هستند بپیوندند !تا فرصت هست و تا دیر نشده زیرا سیر هر مبارزه، نشیب و فرازهایی دارد، سیاستها و تصمیم گیریهای هر دو جناح، بر حسب شرایط متغیر است. کار را بجایی نرسانیم که یکدیگر را داغدار و عزادار کنیم کار را بجایی نرسانیم که یکدیگر را در خون غلطیده ببینیم و گمان مبریم که پس از آن، چنانچه زنده ماندیم، میتوانیم راحت زندگی کنیم بلکه سالها و سالها در کشمکش خونریزیها و محاکمات و (خدای نکرده) جنگهای داخلی گرفتار خواهیم بود.

من نه سیاسی هستم. و نه حتی فعال مدنی. اما بعنوان یک انسان و بعنوان یک ایرانی که کشورم را عزیزتر از خدا و ملتم را عزیزتر از جانم میدانم، هرگز راضی به کشته شدن حتی یک نیروی نظامی و انتظامی و سپاهی و بسیجی بیگناه نیز نیستم. چراکه همان مامور، مادر دارد. پدر دارد. زن دارد و کودکی که فردایی در انتظار اوست.

شاید دخترکی ناز و دوست داشتنی، شاید هم پسرکی بامزه و شیطون. و مادر پیری که هر صبحگاه با آب سرد در زمستان ابری، وضو میگیرد و با زبانی که معنای کلماتش را هم نمیداند، با خدایش گفتگو میکند و از داشتن فرزندان و نوه هایش از خداوند سپاسگزاری میکند. داستان موسی و شبان را یادتان هست؟ چه داستان قشنگی بود...یادش بخیر دوران مدرسه و کتاب فارسی. چه حکایات زیبایی داشت .

بهرحال مامورین و مقامات و درجه داران! ارتشیان! نیروهای انتظامی- زمینی-هوایی-دریایی! سپاهیان عزیزی که تنی چند از شما را میشناسم که هنوز قطعات ترکش در بدنتان باقیست! بیاد روزهای جنگ که برای دفاع از حریم میهن و برای دفاع از ناموس کشور در جبهه ها نبرد کردید، حالا چسان میخواهید با فرزندان همان نوامیس خود مبارزه کنید و به دست مرگ بسپاریدشان؟

من و همکلاسیهایم، آنزمان مدرسه میرفتیم. ما  در زمستان با دستهای کوچک دخترانهء مان برایتان کلاه و شال و پلوور گرم میبافتیم و در تابستان برای شما نامه های امید بخش مینوشتیم و گاه همراه چند تا آب نبات و شکلات و گلهای خشک کرده لای کاغذ، برایتان میفرستادیم. هنوز پاسخ نامه هایتان را دارم. پاکت نامه و کاغذهای شما سرهم بود. در سه قسمت "تا" شده و چسب خورده میشد. متن نامه در درون و بعد از تا کردنش، آدرس بیرون آن نوشته میگردید. عکس هم داشت. عکسی بحالت نقاشی و طراحی، از صحنه های سنگر و چند رزمنده در کنار سنگرها. و حال : بسیاری از دوستان ، سالهای سالست که متاهل هستند و دارای فرزندانی رشید و برومند اعم از دختر و پسر. چگونه بخود اجازه میدهید که فرزندان ما را بکشید؟؟ به چه حقی جوانان ، فرزندان و برادران و خواهران ما را میکشید؟ جوانان ما!! همانها که سبز میپوشند. این جوانان نورس، اینها فرزندان ما هستند . همان "ما" که برایتان لباس گرم میبافتیم! آنهم در تاریکی و نور گرد سوز و زیر آژیر قرمز خطر! و صدای مهیب موشکها و شکستن دیوارهای صوتی! حال چگونه بخود اجازه میدهید که اینسان ناجوانمردانه ملت ما را بکشید؟ و چرا در این چند ماه اخیر داغ داماد شدن و عروس شدن نوگلان ما را در دلمان نهادید؟؟؟ 

تعدادی دیگر از دوستانمان، فرزندانشان اکنون شاید که سرباز باشند. چگونه میخواهید به این سربازان دستور دهید که بسمت مردم و همبازیهای دوران کودکی خود و به دوستان مادران و پدرانشان شلیک کنند؟

چگونه خود، فراموش کرده اید که همین ملت، شما را تامین میکرد و حمایت مینمود و حالا که بر راس یک قدرت ( نظام. وزارتخانه. سازمان. بنیاد. پایگاه. پادگان. کلانتری. چه فرق میکند کجا) قرار گرفته اید و حرفتان و امضایتان قدرت اجرایی دارد، حال با همان ملت به خصومت برخاسته اید؟

کمی اندیشه کنید. تا دیر نشده. تا کینه و خشم ملت بجایی نرسیده که رحم و رافت را از دلشان بزداید، به ملت بپیوندید. نگذارید که حاکمان وقت، جوانان و ملت ما را اینگونه پای دار بفرستند. نگذارید اینگونه بی شرمانه، شما را هم آلت دست قدرت طلبی خود قرار دهند و بعد فرار نموده تنها بجای بگذارندتان .

!از کشتار این ملت دست بردارید

!از دستگیر کردن و ضرب و شتم ما دست بردارید

!از تیراندازی و پرتاب گاز فلفل و اشک آور و آزار و تجاوز، دست بردارید

!اینگونه مادران را در پشت دیوارهای زندانهای سیاه خود، اسیر و آواره نکنید

!اینقدر خون به دل ما نکنید

!بترسید از خشم زنان این سرزمین

روزی که طاقتمان طاق میشود و سلاح بدست گرفته به میدان می آییم و خون جوانانمان را طلب میکنیم

خون برادران و شوهران و فرزندانمان را طلب میکنیم

بترسید از طوفان خشم کنترل شدهء ما که طغیانش دودمانتان را به باد خواهد داد

هرگز گمان مدارید که در فردای آزادی، شما را رها خواهیم کرد

ما تقاص خون کشته شدگان و جانباختگانمان را از شما خواهیم ستاند

پس تا دیر نشده و هنوز راهی برایتان هست، به ملت بپیوندید و این حکومت اهریمنی ضد ایرانی و ضد انسانی را رها کنید.

 کمی به خاطراتتان مراجعه کنید: یادتان هست ما را؟ مادر بزرگ ما را بخاطر دارید؟ مادر بزرگ ساده دل ما، با سبدی تخم مرغ برای رزمندگان! طفلک بسکه ساده دل بود فکر نمیکرد که این تخم مرغها در آن گرمای جانفرسا، تا بدستتان برسد فاسد میشود. شما از ساده دلی و ناآگاهی ما چه بهره ها بردید!؟

و ما را بیاد دارید؟ ما همان دخترکانی هستیم که درسالهای شصت و شصت و یک و...، قلک مان را شکستیم و بجای خرید لباس عید، برای شما هدیه خریده و به جبهه ها فرستادیم. اینک که بانوانی هستیم همچون تهمینه و یوتاب و گردآفرید، حساب پس انداز و حتی انگشتر و گوشوارهء خود را صرف خرید سلاح و تهیهء ابزار مبارزه خواهیم نمود. سلاح در دست وارد نبرد با شما خواهیم شد! شمایی که  در طول این سی سال دسته دسته ما را کشتید و جوانانمان را پرپر کردید و عزیزانمان را در گوشه گوشهء جهان آواره نمودید .

!از شعله های غضب ما بپرهیزید و این هشدارها را جدی بگیرید که ما بر سر "خون جانباختگان" و "جان عزیزانمان"، با کسی شوخی و لافزنی نداریم.

زنده باد آزادی و برابری زن و مرد

پاینده باد ایران اهورایی و ملت ایران

ما پیروزیم چون ما هستیم

با احترام و آرزوی اتحاد ملی

یک مادر ایرانی- تهران

sarbaz@sarbaz.org