جنبش زنان از هشتم مارس ۱۳۸۶ تا هشتم مارس ۱۳۸۷
فعالان
زنان ميگويند سرکوب، دستگيري، احکام سنگين قضايي و ممنوعيتهاي خروج از کشور طي يک
سال گذشته بسيار بيشتر شده. اما در مقابل، جنبش زنان فراگيرتر، پختهتر و مستقلتر
شده است. ميزگردي با حضور سه فعال جنبش زنان:
مرضيه مرتاضي لنگرودي فعال ملي مذهبي زنان، محبوبه عباسقليزاده عضو گروه ميدان زنان و يکي از طراحان کمپين مبارزه با نوبنيادگرايي و منصوره شجاعي از طراحان اوليه کمپين جمعآوري يک ميليون امضا براي تغيير قوانين تبعيضآميز، در ميزگردي به بررسي وضعيت جنبش زنان از هشتم مارس سال گذشته تا به امروز پرداختند.
دويچه وله: به نظر شما وضعيت جنبش زنان ازهشت مارس سال ۸۶، تا سال ۸۷ چه تغييراتي کرده است؟
مرضيه مرتاضي لنگرودي: من فکر ميکنم که جنبش زنان از پارسال تا امسال طبعا زير و بالاهاي زيادي را تجربه کرده است. حاکميت هم امسال سعي ميکرد که مانند سالهاي پيش مشکلات و مطالبات زنان را نديده و نشنيده بگيرد و سرکوب کند. اما دو اتفاق خوب افتاد که باعث شد جنبش زنان يک مقداري تکان بخورد و آن ائتلافهايي بود که شکل گرفت و به نظرم توجه زنان به درون جنبش و به خود و به مشکلاتي که در درون خودش پديد آمده بود بيشتر شد. اين توجه به درون، جنبش زنان را آماده کرد تا به هدف اصلياش که توسعه و بالندگي مملکت است بيشتر توجه کند. منظور من از چيزهايي که باعث شد که زنان به درون توجه کنند، ائتلافاتي بود که بر محور مطالباتي مثل حقوق خانواده و اين چيزها شکل گرفت.
محبوبه عباسقليزاده: من هم کم و بيش همين نظر را دارم و معتقدم که اگر بخواهيم تقسيم کنيم که از هشت مارس پارسال تا حالا در داخل خود جنبش چه اتفاقاتي افتاده و بيرون جنبش چه فشارهايي بوده است، ميتوانيم بگوييم که کم و بيش فشارهايي که از بيرون يعني از طريق حاکميت بر جنبش اعمال شده، کماکان مثل سالهاي پيش بوده، از اين نظر که فضاهاي عمومي کماکان بسته بود البته با يک فشار مضاعف. يعني اگر که مثلا تا سالهاي قبل، نشستهايي که در خانهها بود تحت کنترل نبود، امسال اين فضا امنيتيتر شده است و حتا نشستهايي که در خانهها بود مورد تهديد قرار گرفت. ولي در رابطه با اتفاقاتي که درون جنبش افتاد، من فکر ميکنم که شايد توجه اصلي يا تغييرات اصلي را از اين زاويه بتوانيم ببينيم، به نظر من هم مسايلي مثل فشارهاي بيروني مثل بحث طرح لايحه خانواده، طرح لايحه مجازات، بحث سهميهبندي جنسيتي و بومي گزيني، بحث امنيت اجتماعي و فشارهايي که روي جوانان، دختران جوان در خيابانها و فضاهاي عمومي به دليل پوشششان وارد شد، همه اينها منجر به اين شد که داخل خود گروههاي جنبش زنان، ائتلافهايي شکل بگيرد و نفس اين ائتلافها نشاندهندهي اين بود که گروههاي مختلف جنبش زنان از مرحلهي رشد هويتهاي گروهي عبور کرده و به ارتباط با همديگر و کار مشترک با همديگر علاقمند شدند. البته مسايلي مثل مشکلات ساختاري که در گروههاي بزرگتر مثل کمپين يک ميليون امضا هست، به نظر من روي بحث ائتلاف تاثيرات منفي داشته و يک مقداري سرعت اين ائتلافها را کند کرده است.
خانم شجاعي خواهش ميکنم که ضمن پاسخ به پرسش اول من، پاسخ اين مسئلهاي را هم که خانم عباسقلي به آن اشاره کردهاند به ما بگويند. آيا به نظر شما آن چيزي که خانم عباسقلي از آن به عنوان مشکلات ساختاري درون کمپين يک ميليون امضا نام بردند، تاثير منفي روي ائتلاف جنبش زنان داشته؟
منصوره شجاعي: در مورد تغييراتي که جنبش در اين يک سال کرده، دوستان کم و بيش اشاره کردند و من هم چيز بيشتري ندارم، مگر اين که به هرحال فشار همواره بر جنبشهاي اجتماعي و به ويژه جنبش زنان در اين يکسال اخير خيلي زياد بوده است. اما با توجه به هويت جنبش که هويت حقوقي و مدني است، در اين فشار توانست اعتلا و ارتقاء خودش را کماکان ادامه بدهد و اين فشار موجب نشد که اين جنبش ازهم بپاشد و يا فعاليتها و پيشرويهايش را متوقف بکند. بهطور مشخص اشارههايي که خانم عباسقليزاده هم کردند در مورد لايحهخانواده و بحث ارث، اينها به هرحال پيشرفتهايي بوده که اتفاق افتاده و هرچه فشار داخلي بيشتر ميشده و دستگيريها و تهديدها بيشتر ميشده، دوستان استوارتر پيشميرفتند و خوشبختانه تشويقها و حمايتهاي جهاني هم بيتاثير نبوده است، از جمله جايزهي مهم و بينالمللي سيمون دوبوار که به کمپين يک ميليون امضا تعلق گرفت و اين يکجور دلگرمي براي تمام زنان و براي يکايک زناني که براي کمپين فعاليت ميکردند به وجود آورد. اما باز از يکسو اين بحث سهميهبندي، امنيت اجتماعي و چيزهاي ديگر را داشتيم و زناني که فقط به خاطر اقدامات حقوقي و مدني و کاملا قانونيشان الان در زندان هستند. بنابراين اگر از درون نگاه کنيم هرچند که جنبش زنان ضربههايي و هزينههايي را متحمل شده است، ولي اين موجب يکسري همگراييها و ائتلافها و تشخيص اين ضرورت شده که به هرحال براي برنامههاي مشخصتر و مستدلتر، زنان بايد بازهم بيشتر تلاش بکنند.
در مورد نکتهاي که خانم عباسقليزاده گفت، بايد بگويم کمپين يک ميليون امضا هرگز با يک ساختار تعريفشده وارد جنبش زنان نشد. هرچند که خودش به مهمترين وزنهي جنبش تبديل شد، اما چون هرگز بعنوان سازمان، ساختار و يک تشکل وارد نشده بوده، طبيعتا بعنوان يک حرکت نوپا اين مشکلات را ميآورده و من نميتوانم به اين صراحت بگويم که ضربه زده يا تاثير منفي گذاشته است. من ميتوانم بگويم که ضرورت کار بيشتر، نگاه حرفهايتر به حرکتهاي اجتماعي، به جنبشهاي اجتماعي و در واقع ائتلافهاي بزرگتر و تحمل يکديگر را موجب شده است.
از مجموع صحبتهاي شما سهنفر اين نتيجه را گرفتم که موج بيشتر سرکوبها و دستگيريها، جنبش را از فعاليتاجتماعي بيشتر به سمت فعاليت تئوريک پيش برده، به سمت بازبيني از درون خودش و نقد تئوريک خودش. آيا با نظر من موافقيد؟
مرتاضي: در واقع به طور اصولي نظر شما قابل رد کردن نيست. اما من فکر ميکنم که چون مسئلهي زنان مسئلهاي اجتماعيست و مطالبات آنها هم که منظر شکلگيري جنبش زنان است مطالباتي عمومياست، قطعا با ديگر مسايل اجتماعي مثل اقتصاد، امنيت، آزادي، عدالت، دموکراسي، سياست ارتباط و اصولا يک پيوند ناگسستني دارد. اما در واقع اشکال آنجا به وجود ميآيد که جنبش زنان تا قبل از اين فکر ميکرد که ميتواند از طريق تهاجمات تودهاي يا استفاده از آرمانها و احساسات آرماني زنان، مسائل و مطالبات را پيش ببرد. اما به نظر من اين اتفاق نميتوانست بيفتد و هيچ ساختاري هم نداشت، نه در جمع همانديشي زنان و نه در کمپين يک ميليون امضا، آن طوري که من از دور با آن آشنا هستم، يا کمپينهايي مثل کمپين سنگسار يا منشور زنان، اينهايي که به صورت جرياني عمل کردهاند، تا آنجايي که مطالبات به صورت آرماني بوده، يک مطالبهي کيفي به شکل آرمانياش بوده، ميتوانست تودههايي را جمع بکند. اختلافات يا اشکالات، در واقع من دوست دارم اسمش را اشکال بگذارم ، اين است که وقتي يک مطالبهي کيفي از صورت آرمانياش به صورت هدف کمي درميآيد، آنجا وحدت نيروها لازم ميشود که جنبش زنان، به اين ضرورت رسيده است. وقتي که وحدت نيروها ميآيد، آنگاه است که ساختار جنبش زنان يا ساختار هر کمپيني که براي دسترسي به مطالبات زنان ساخته ميشود بايد تعيين بکند که تا چه حد دموکراتيک است يا تا چه حد اقتدارگرا. به دليل اين که در کشورهاي غيردموکراتيک معمولا جنبش روي اشخاص و چهرهها متمرکز ميشود، بعضيها معصومانه فکر ميکنند هر طرف که چهرهها و اشخاص بچرخند يا بغلتند، جنبش را ميتوانند با خودشان اينطرف و آنطرف بکشانند. به همين دليل است که استفاده از تودههاي زنان و وحدت نيروها براي اين که يک مطالبه در ابعاد کمياش به نتيجه برسد، احتياج به ساختاري دارد که اين ساختار قطعا بايد دموکراتيک باشد و ما هنوز تجربهي ساختارهاي دموکراتيک را در حد اشخاصي که جنبشها حول محور آنها شکل بگيرد متاسفانه نداريم و راهکارش هم به نظر من اين است که جنبشها بيشتر مطالبه محور باشند تا شخص محور.
عباسقليزاده: به نکتهي خيلي مهمي اشاره کرديد. توجه جنبش زنان امسال به گفتارها و تئوريهايي که براساس آنها ميخواست کنشها را سازمان بدهد بيشتر شد. اين نشان ميدهد که جنبش زنان از حرکتهاي واکنشي به حرکتهاي فراکنشي علاقمند شده است. به دليل اين که توجه به گفتارسازي که فعلا روي برابريخواهي حقوقي و مبارزه با نوبينادگرايي متمرکز است، به نحوي ميخواهد پايه و اساس کنشها را تغيير بدهد. من اين را قبول دارم. اما من اين را قبول ندارم که فشارها باعث شده که کنشگران از کنش به طرف مطالعه و به طرف تئوريپردازي حرکت بکنند. در مقابل اين را قبول دارم که دشوارشدن شرايط از يک طرف و خالص شدن حرکت جنبش از طرف ديگر سبب شده است که خود کنشگران به نيروهاي موثر در حرکت زنان تبديل شوند. دليل اين تحول آن است که مداخلاتي که سازمانهاي غيردولتي يا پروژههاي کلان دولتي دارند، ديگر در حرکتها و مطالبات زنان به صورت مستقل نقش خودشان را از دست ميدهند. خالصترشدن و بلوغ جنبش باعث ميشود که در شرايطي به اين مرحله برسد که از خود بپرسد من اين کنشي را که ميخواهم انجام بدهم، براساس چه تئوري و براساس چه گفتاري بايد باشد و ما مرتب يک حرکت متوالي ميبينيم که بين کنشها و بين تئوريپردازيها در سايتهاي مختلف وجود دارد. يعني اين طور نيست که هيچ اتفاقي در فضاي بيروني نيفتد و کنشگران نشسته باشند و فقط به نوشتن روي بياورند. ما ميبينيم که گروههاي مختلف زنان به طور خاص، براساس چالشهاي مختلف حقوقي که در اين دو سه سال داشتند، شروع کردند به ارائه روشهاي مختلف و تعريف استراتژيهاي مختلف و اين استراتژيها معلوم است که بايد مبتني بر تئوريهايي باشد. از اين نظر است که من حرف شما را فقط ميخواستم تصحيح بکنم که حرکت فراکنشي و فراگيرتر يا ائتلافيتر، هميشه در مقدمهاش بحث تئوريپردازي و بحث گفتارسازي هست. يعني اگر گروهي بدون گفتار يا تئوريوارد يک حرکت ائتلافي بشود، مسلما در اين حرکت ائتلافي، هويت و استراتژي خودش را از دست خواهد داد. بنابراين، اين ائتلاف، در زمان و در شرايطي ميتواند شکل بگيرد که گروهها به طور متقدم، استراتژيها، ديدگاهها و چارچوب گفتاري خودشان را تعريف کرده باشند. من فکر ميکنم چيزي به نام ائتلاف بزرگ جنبش زنان براي مبارزه با لايحهي حمايت از خانواده يا ائتلاف اخيري که براي آزادي عاليه اقدامدوست صورت گرفته است، تمايل جنبش زنان را به يک نوع همکاري و همگرايي نشان ميدهد. در عين اين که هر گروهي علاقمند است از زاويه و رويکرد خودش به موضوعاتي که منجر به تغيير است نگاه بکند.
شجاعي: شانس و فرصت جنبش اين بوده که به تئوريپردازي معطوف شده است و بويژه، اين اتفاق در درون کمپين دارد ميافتد. جنبش زنان از عمل به تئوري رسيده و يکجور روح عملگرايانه در تمام فعاليتهاي آن حاکم بوده است. جنبش زنان در ابتداي امر با شروعکمپين يا کلا با شروع جنبش از سال ۱۳۸۴ به طور مشخص مطالبه محور شد و با استفاده از فرصت انتخاباتي مطالباتش را مطرح کرد. يک سال بعد، در ۲۲ خرداد ۸۵ در قالب کمپين، راهکار جمعآوري امضا و ارائه آن بيانيه، نظمي به اين مطالبات داد. اينها همه عمل مستقلي بود که در جنبش زنان صورت گرفت و اين هم از زندگي روزمره، از نيازهاي مدني و حقوقي خود زنان به دست آمد. يعني يک عملي اتفاق ميافتد و بعد در ادامهي خودش، ما به يکسري ضرورتها و نيازهاي تئوريک ميرسيم. حالا وقتي مينشينيم براي تئوريپردازي و بحث، گفتوگو ميان طيفهاي مختلف مطرح ميشود. اين خودبهخود به سمت تئوريسازي و جستوجوي فاکتهاي تئوريک منجر ميشود. من معتقدم که اين ارتقاء است. به قول خانم عباسقليزاده و خانم مرتاضي، به اين اختلاف نميگوييم. اين را در واقع يک رويکرد ويژه به گفتار، به نظريه و به اينجور چيزها ميبينيم. زماني که کمپين يک ميليون امضا و جنبش حقوقي زنان به شکل يک پديدهي حقوقي در مجامع و افکار جهاني مطرح ميشود، يکسري ساختارها و رويکردهاي جديد را ميطلبد. اينجاست که آدم فکر ميکند حالا اين رويکرد برابري خواهانه در زمينهي حقوقي، يک رويکرد کلي است. وقتي شما با افکار جهاني از يکسو و با مسايل دروني وخواستهاي اعضا از سوي ديگر در مواجهه قرار ميگيريد، نياز به تئوري پيدا ميکنيد و از اين به بعد به نظر من جنبش زنان و کمپين يک ميليون امضا به طور مشخص، دارد به سمت جوابگويي ميرود. اين جوابگويي، ديگر واکنشي نيست. همين طور که دوستان اشاره کردند، يک کنش جديد است که ما چه برنامهاي، چه نظريهاي و چه چارچوب تئوريکي داشته باشيم براي جوابگويي به عمل اجتماعي که طي اين سالها به تجربه سراغش رفتيم، انجامش داديم و سعي کرديم پايههاي قانوني جنبش را محکم کنيم و استدلالهاي قانونياش را از دل قوانين موجود و يا ضعف قوانين دربياوريم. در واقع اين به نظر من يکجور برنامه بوده و اميدوارم که تا هشت مارس سال آينده، اگر فرصتي باشد که بتوانيم دوباره با هم صحبت کنيم، اين بار از دل اين گفتوگوها، و اين اختلافات نظري که پيش رويما بوده، يک نظريهي منسجم را ارائه بدهيم.
در يکسال گذشته جنبش زنان به رغم همه سرکوبها، بازداشتها، ممنوع الخروجيها و احکام ديگر، سه موفقيت بزرگ داشت: اصلاح قانون ارثبري زن از شوهر، اصلاح قانون ديه خسارات در مورد زن و مرد و عقبنشيني مجلس در برابر لايحهي حمايت از خانواده. اين تضاد در کنار هم به نظر شما چه مفهومي ميتواند داشته باشد؟ آيا ميتوانيم به اين نتيجه برسيم که مسئلهي زنان دارد به مسئلهي حکومت در ايران هم تبديل ميشود؟
مرتاضي: بله. به نظرمن بسياري از اين دستاوردهايي که بهرحال زمينهسازش را جنبش زنان هم ميتوانيم بدانيم، به نگاه حاکميت به جامعه براي بقاي خودش برميگردد. تناقضاتي که در حاکميت کنوني وجود دارد، کم نيست. تناقض در نگاه قدرت سياسي حاکم نسبت به زنان وجود دارد. از طرفي زن را پليس ميکند، رانندهي تاکسي ميکند و وسط عرصهي عمومي رها ميکند، خوب طبيعيست که نميتواند وقتي يک زني را پليس کرد که حتا براي سرکوب زنان هم ممکن است از او استفاده بکند، آنوقت ديه آن زن را نصف ديه مرد پليس قرار بدهد يا مثلا بيمهاش را نصف بکند يا ارث و همهي اين چيزها. به هرحال جنبش زنان هم توانسته اين تناقضات را بارز کند و نشان بدهد. حاکميت هم براي بقاي خودش گريزي ندارد. اينها در مرضيهي واقع تحميلهايي هست که از سوي قدرت به خود قدرت ميشود و او را مجبور ميکند که يک سلسله کارها را براي ماندگاري خودش انجام بدهد. به نظر من يک عقلانيتي در حاکميت وجود دارد که گلوگاه هايي را که به راستي ممکن است مشروعيت او را زير سوال ببرد، شناسايي کند، ضمن اين که به خيلي از آن عوامل بيروني که مشروعيتاش را زير سوال ميبرند اهميت نميدهد و اعتنايي نميکند، اما برايش اهميت دارد که تودههاي زنان و مرداني که تحت حاکميتاش هستند، آنها مشروعيتاش را قبول کنند. هرچند خيلي قطرهچکاني، اما يک چيزهايي را که الان به صورت مطالبهي جنبش زنان هست، مثل همين برابريها، آنها را رعايت ميکند البته آن طوري که خودش ميخواهد و در آن زماني که خودش ميخواهد. نکتهاي که به نظر من اينجا مهم است و بايد جنبش زنان به آن توجه کند اين است که مطالبات حقوقي و قانوني زنان هدف نيست، بلکه وسيله است. زيرا مطالبات، دائم در حال تغيير کيفي و کمي هستد و نميتوانند تنها هدف جنبش زنان قرار بگيرند، بلکه هدف فراتري که جنبش زنان بايد به آن توجه کند همان توسعه و بالندگيست که بايد به صورت آرمان در سرلوحه کارها و برنامههاي جنبش زنان قرار بگيرد که مطالبات زنان هم بخشي از تحقق آن آرمان است.
خانم عباسقليزاده شما به اين عقلانيتي که خانم مرتاضي اشاره کردند در حاکميت هست معتقد هستيد و فکر ميکنيد اين باعث شده است که ما در يکسال گذشته شاهد اين تضاد باشيم؟
عباسقليزاده: شما اين را تضاد تعبير ميکنيد، اما من به عنوان گروه ميدان زنان و گفتاري که گروه ميدان در مبارزه با نوبنيادگرايي دنبال ميکند، به پارادوکسيکال بودم اين حرکت معتقد نيستم. گروه ميدان در اين يکسال تلاش کرده تا چگونگي رفتارهاي حاکميت و سياستهاي آن را در رابطه با مسايل زنان تحليل بکند. براساس تحقيقات خيلي زيادي که کرديم و توجه خيلي زياد به اتفاقاتي که در کانونهاي قدرت و کميتههاي تصميمگيري در حوزهي زنان دارد مي افتد، ميبينيم اتفاقا اصلا بحث پاردوکسيکالي نيست. يعني ما نبايد حساب بکنيم که چون بحث ارث و ديه يا بحث لايحهي حمايت خانواده در مجلس به يک عقبنشينيهايي رسيده، اينها همهاش به دليل اين است که دولت يا حکومت دچار يک نوع حرکت پاردوکسيکال است. اولا که اصولا ساخت قدرت در ايران در شرايط فعلي يک ساختار دوسويه است. يعني دو کانون قدرت اصلي در آن الان دارد حرکت ميکند. يک گروه هستند که بيشترين مسئلهشان مسئلهي مصلحت نظام است و بخاطر نگهداشتن حکومت، در تمام چيزهايي که شايد درست يا غلط بودنش براي ما واضح و مبرهن باشد، هم دستکاري ميکند. يعني مصلحت ايجاب ميکند، پس انجام ميشود. و پايهي آن هم اين است که نگاهش به شرع و فقاهت يک مقولهي کاملا سياسي است و هدفش نگه داشتن حکومت است. همين موضوع ممکن است منجر بشود به اين که حتا يکسري اصول اوليه را که ممکن است بعضا به مصلحت نظام نباشد، بازبيني بکند يا بخواهد تغيير بدهد. يک طيف ديگري هست که در حقيقت نگاهش به قضيه، نگاهي کاملا بنيادگرايانه است و اين مسئلهي بنيادگرايي را براساس ساختار و کميتههايي که در تمام وزارتخانهها براي کنترل زنان دارد، اعمال ميکند. ما اسمش را به دليل ويژگيهاي خاصي که اين طيفها و گروهها نسبت به قبل داشتهاند، نوبنيادگرائي ميگذاريم. بنابراين ميبينيم که بحث ديه و ارث دو وجه مشترک داشتند و آن اين است که هر دو مقولهاقتصادي بودند. هيچ کدام از اينها براساس کنترل ذهن زن و کنترل بدن زن نبوده است. يعني در واقع دورترين هدفشان قدرتمندسازي يا توانمندسازي زن بود. در حوزههاي پوشش، اشتغال، تحصيل و روابط خانوادگي ما ميبينيم که اتفاقا حکومت وضع را بدتر هم کرده است و اينها نشان ميدهد که اگر از يکطرف دارند به لحاظ اقتصادي امتيازهايي ره زن ميدهند، از طرف ديگر وضع زنان را بدتر و دشوارتر ميکنند. از طرف ديگر چالشهايي که بين اين دو گروه و بين اين دو جناح در درون خود حکومت وجود دارد، باعث ميشود مطالبات مرئيشدهي زنان که توسط جنبش زنان هدايت ميشود، بتواند در اين سيستم اخلال ايجاد بکند. به نظر من کاري که جنبش زنان توانسته است در اين مدت بکند اين است که در تعادل بين اين دوسيستمي که هميشه يک راههايي براي موازنهي بين خودشان داشتهاند، اخلال ايجاد کرده است.
خانم شجاعي شما با نظر کداميک از دوستان موافقيد يا احيانا نظر سومي داريد؟
شجاعي: من گرايش نظريام در اين مورد خاص، بيشتر به خانم عباسقليزاده نزديک است. در واقع من به آن صورت، پارادوکس نميبينم و اين را به حساب عدم يکدستي در رويکردهايي که در حاکميت وجود دارد ميگذارم. اين عدم يکدستي موجب ايجاد يکسري فرصتها، ايجاد فشارها و اتفاقاتي شده است که داريم ميبينيم. هرجا که شما ميبينيد احيانا جنبش زنان پيشرويهايي داشته است، در کنارش هزينههايي هم پرداخت کرده که بسيار بسيار بالا بوده است. يعني اينجوري هم نبوده که به راحتي يکسري به او فرصت بدهند و در خواستهاي برابريخواهانهجنبش پيشروي کند و يکسري ديگر جلوي او را بگيرند. اتفاقا هميشه باهم بوده است. حتا فشارها بسيار بيشتر بوده است. بنابراين من نگاهم، نگاه پاردوکسيکال نيست. ميگويم اين فقط عدم يکدستي رويکردها را ميرساند. ولي اميدوارم جنبش زنان آگاهانه بتواند جايگاه حقوقي، خاستگاه و مطالبات حقوقي خودش را در ميان تمام اين رويکردهاي مختلف پيدا بکند و حرکت مستقل خودش را پيش ببرد و نه به آن فضاهايي که موقتا باز ميشود دل ببندد، و نه از آن محدوديتها، فشارها و کنترلها هراسي به خودش راه بدهد.
مرتاضي: به نظر من اينها سه نظر نبود. هر سهي ما در واقع سه جنبهي يک واقعيت را ديديم. يعني همهي ما اين پاردوکس را در واقع پيش از اين که يک پاردوکس ببينيم، نگاه حاکميت به خودش و يافتن مشروعيت ديديم. حالا چه از زاويه نوبنيادگرايي، چه از زاويهي ساختاري. بنابراين سه نظر نبود، يک نظر محبوبه، يک نظر من و يک نظر منصوره. ميخواهم بگويم شما اين وحدت نظر را عليرغم اين که ما از سه خاستگاه حرکت ميکنيم درنظر بگيريد.
ولي شما پاردوکسيکال بودن رفتار حکومت را تاييد کرديد.
مرتاضي: اين پاردوکس به نظر ميآيد در واقع اصلش بخاطر مشروعيتيست که نظام براي خودش ميخواهد کسب بکند. البته به اين ترتيب جنبش زنان را هم از اسلحهي خودش که تمرکز مطالبات است تهي ميکند، يعني خلع سلاحش ميکند، وقتي خودش قدرت ابتکار و اصلاح را به دست ميگيرد.
يک جمعبندي کلي و يا يک تصوير کلي از جنبش زنان در يکسال آينده با توجه به انتخابات رياست جمهوري پيش رو در ايران به ما ارائه بدهيد.
عباسقليزاده: اتفاقا من هم ميخواستم در جمعبندي همين را بگويم که آيا با پيشرفتهايي که جنبش زنان در سال اخير داشته، از نظر تقويت گفتارهاي درون گروههاي مختلف و از نظر پيوندها و همگراييهايي که به صورت ائتلافهاي مختلف بوده، آيا محصول چنين ائتلافها و همگراييهايي به لحاظ کنشي ميتواند منجر به اين بشود که ما از فضاهاي انتخاباتي بهرهي درستي براي مرئيتر کردن خواستههاي خودمان ببريم؟ من اميدوارم که ما در مرحلهي بعد بتوانيم واقعا در سال آينده اين ائتلافها را تقويت کرده و حرکتهايمان را فراکنشيتر کرده و حداقل روي برنامهها حرکت کنيم، تا روي مطالباتي که ممکن است از نظر استراتژيهاي مختلف سرانجامي نداشته باشد.
شجاعي: با توجه به نزديک بودن ايام انتخابات، نظر من هم همين است که ما در چهارسال پيش، در انتخابات قبلي اين فرصت را به دست آورديم که مطالباتمان را مطرح کنيم. چهارسال فعاليت اجتماعي کرديم، عمل اجتماعي انجام داديم، تجربه کرديم، محک خورديم و اميدوارم که در اين دورهي جديد بتوانيم با اتکاء به تجارب مستقل خودمان، برنامههاي مفصلتري داشته باشيم و با برنامه و واقعا کنشگرانه وارد فضاي انتخاباتي بشويم. انفعال، چه در حالت مثبتاش و چه در حالت منفياش، براي ما حاصلي نداشته و ما در اين چهارسال ياد گرفتيم، آموزش ديديم که به عنوان کنشگران مستقل در جنبش زنان، اين بار به سمت برنامههاي مشخص برويم.
مرتاضي: راستش تفکيک مدنيت از سياست اساسا کار قدرتهاي سياسي حاکم است. به نظر من اين دو به هم پيوند دارند و قابل جدايي از هم نيستند. يک کاري که حکومتهاي اقتدارگرا ميکنند اين است که زناني را که وارد عرصههاي عمومي قدرت، سياست، بينالملل و توسعه ميشوند، در يک جا کپه ميکنند و در دل عرصهي عمومي، يک عرصهي خصوصي زنانه ميسازند. اسمش هم حالا جنبش زنان يا هر چيز ديگري باشد برايشان فرق نميکند. به نظر من گريز از اين ديوار و حصاري که در دل عرصهي عمومي براي زنان ساختهاند، يکي از اصليترين مطالبات جنبش زنان ميتواند باشد و بديهيست که جنبش زنان يا جنبشهاي اجتماعي نميتوانند براي مثلا فلان رييس جمهور تبليغ کنند، ولي اساسا بدون نگاه به سياستهاي حاکم هم نميتوانند به توسعه و بالندگي بيانديشند يا دست پيدا کنند.
دويچه وله
ميترا شجاعي
تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - اروپا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد . |