ديدار برخي از مادران کمپين و فعالان جنبش زنان با مادران ندا، سهراب و اشکان

چهلم ندا در کنار مادر ندا خواهيم بود

 

تغيير براي برابري: شامگاه روز گذشته 31 تيرماه تعدادي از مادران کمپين يک ميليون امضا و فعالان جنبش زنان، به ديدار مادر ندا آقاسلطان رفتند تا ضمن تسليت به او بگويند چهلم ندا در کنارشان خواهند بودو حق خواهي را پاس خواهند داشت، به او بگويند که سال هاست اين جنبش براي حق خواهي اش تلاش مي کند، براي برابري خواهي به زندان مي رود وعليه تبعيض فرياد مي زند و هم اکنون نيز فرزنداني را در بند دارد. مادر ندا روز پنجشنبه 8 مرداد ساعت 5 بر مزار دخترش خواهد بود.

مادر ندا از فرزند شهيدش چنين ياد کرد: "27 سال داشت از کودکي خاص بود و ارتباط نزديکي با خدا داشت، آواز مي خواند و اهل موسيقي بود و کتاب هاي فلسفي و چرايي هاي زندگي اش پاياني نداشت. همين چرايي ها او را به رشته ي الهيات کشاند اما بعد از مدتي از اين رشته انصراف داد و مطالعاتش را به صورت فردي پي گرفت. ندا بسيار جسور و شجاع بود و از کودکي در مقابل هيچ حرف زوري سر فرود نمي آورد. همين ويژگي اش او را به خيابان کشاند".

ساعتي بعد مادران داغدار سهراب اعرابي و اشکان سهرابي که خود فرزندان حق طلب شان را در اين مبارزه مدني از دست داده بودند و همچنين زنان فعال جبهه مشارکت که همسران دربند دارند به ديدار اين مادر داغدار آمدند و در فضايي آکنده از اشک و اندوه مادران داغديده ي سه شهيد در کنار هم و مقابل حضار نشستند.

مادر شهيد اشکان سهرابي از چگونگي مرگ فرزند عزيزش گفت: " بياييد بپرسيد. اين بچه خيلي سر به زير بود. من خانه بودم شام درست مي کردم. اشکان گفت مي روم خانه ي دوستم وزود برمي گردم. با دلشوره گفتم زود بيا خيابان شلوغ است. چند دقيقه نگذشته بود که دوستش آشفته حال آمد و گفت به خدا من نديدم چه شد اما اشکان را زدند. گفتم کي گفت نمي دانم فقط ديدم که اشکان را زدند. خودم را سرآسيمه رساندم فقط گفت مادر سوختم. با موتوري که مي آمد او را به بيمارستان رسانديم. در بيمارستان چند ثانيه از پشت در ديدمش. ده دقيقه بعد در بيمارستان شهيد شد".

پروين فهيمي مادر شهيد سهراب اعرابي هم شهادت فرزندش را روايت کرد و گفت شما خوش شانس تر بوديد. روزي که در آگاهي شاپور عکس سهراب را شناسايي کرديم يک ماه از سرگرداني من در مقابل دادگاه انقلاب و زندان اوين مي گذشت. من مي رفتم که سهراب را پيدا کنم و عکس او را به هر زنداني که آزاد مي شد نشان مي دادم شايد خبري از پسرم داشته باشد. روزهاي آخر وحشت کرده بودم که اين طولاني شدن و بي خبري و تلفن نزدن دليلي دارد در تمام اين مدت به هر جا مي توانستم سر زدم و نامه دادم اما هيچ کسي پاسخ گو نبود و مي گفتند زندان است و زنگ مي زند. مرا آزار دادند. شکنجه ي روحي دادند".

مادر ندا از روز شهادت ندا و روزهاي بعد از آن سخن گفت: "روزهاي پيش از آن حادثه گفت که همه ي ما ديديم و شنيديم. ندا تا چند دقيق پيش از حادثه تلفني با ما در تماس بود. مدت کوتاهي بعد از آخرين تماس استاد ندا با ما تماس گرفت و گفت پاي ندا تير خورده و به بيمارستان شريعتي منتقل شده است. ما به سرعت خود را به بيمارستان رسانديم و استاد موسيقي ندا را ديديم که سراسر لباس اش غرق در خون است و بعد گفتند کتف اش گلوله خورده و کم کم متوجه مان کردند که پيش از رسيدن به بيمارستان به شهادت رسيده است. مادر ندا گفت که مسئولان پزشک قانوني اجازه خواستند که از مغز استخوان ندا براي پيوند ديگري استفاده کنند که موافقت کرديم. اما خبر شهادت ندا به سرعت منتقل شد. ما سکوت کرديم که بتوانيم جنازه ي او را تحويل بگيريم و صبح روز يک شنبه در پزشک قانوني بهشت زهرا جنازه ي او را به ما تحويل دادند. در تمام اين مدت به طور مداوم ماموران و پليس آمد و شد داشتند اما برخوردشان بسيار محترمانه بود اما اصرار داشتند که قاتل ندا را پيدا کنند به همين منظور تعداد زيادي از دوستان و اعضاي خانواده را مورد پرسش و بازجويي قرار مي دادند تا قاتل را پيدا کنند اما براي ما مهم نبود فقط مي خواستيم با اين شرايط کنار بياييم.

ما خيلي مراسم و برنامه هاي عمومي اعلام نکرديم که براي مردم اسباب دردسر نشود. براي مراسم ختم به چند مسجد مراجعه کرديم. از جمله مسجد رضا در ميدان نيلوفر و چند مسجد ديگر که هيأت امناي مسجد موافقت نکردند.

مسجد امام جعفر صادق بالاي پل سيد خندان موافقت کرد.. ما هشت و نيم شب اعلاميه را چاپ کرديم و ساعت دوازده و نيم متوجه شديم که خبر در اينترنت پخش شده است. در عين حال به اين دليل که مي دانستيم در مراسم تعداد زيادي شرکت خواهند کرد نگران شديم که مبادا تعداد ديگري از جوانان در اين برنامه بازداشت و يا کشته شوند و به همين دليل مراسم را لغو کرديم. البته مطمئن هم نبوديم که اجازه ي برگزاري اين مراسم داده مي شد يا نه چون براي شب هفت هيچ مسجدي به ما اجازه ي برگزاري مراسم را نداد و تنها در بهشت زهرا يک تالار براي صرف شام موافقت کرد اما بعد از نيم ساعت از حراست بهشت زهرا با ما تماس گرفتند و نامه اي نشان دادند که بر اساس آن هيچ کدام از کساني که در درگيري هاي بعد از انتخابات کشته شده اند حق برگزاري مراسم را ندارند. اين حکم کلي و از طرف وزارت اطلاعات بود که به تمام مساجد ابلاغ شده بود. در مواردي هم شرايط بسيار سختي گذاشته بودند که خانواده ي کشته شدگان بايد سه جواز کسب و تعهد نامه مي گذاشتند که اگر مردم بيايند اتفاقي نمي افتد. سنگ هاي بزرگي مي انداختند که خانواده ها از برگزاري هر مراسمي منصرف شوند. بعد از مدتي در مقابل سوال ماموران و کارآگاهاني که مي گفتند به دنبال قاتل ندا هستند گفتيم ما از شما نمي خواهيم قاتل را معرفي کنيد و با اين روحيه ي نامساعد به حال خود رهايمان کنيد. سهراب را چه کسي کشت؟ اشکان را چه کسي کشت؟

زماني که ما به مزار ندا مي رفتيم با ما کاري نداشتند اما با کساني که خارج از اعضاي خانواده به مزار ندا مي رفتند برخورد مي شد و در مواردي حتا با يکي از بستگان ما را که سر مزار ندا رفته بود برخورد کرده بودند که چرا مي آيي و سر خاک ندا مي نشيني.

خانواده ندا شايعاتي را که در مورد حضور پدر ندا در صدا وسيما و يا فرودگاه مطرح شده بود را تکذيب کردند و گفتند تا به حال با هيچ رسانه اي مصاحبه نکرده اند.

تا سپيدي چند ندا فاصله است؟

ساعتي بعد حميد پناهي استاد موسيقي ندا آقا سلطان به جمع سوگواران پيوست و روايت خود را از لحظه ي شهادت ندا چنين توصيف کرد: "پيش از اين حادثه ما مي گفتيم و مي خنديديم تا زماني که بعد از درگيري در خيابان و شليک گاز اشک آور به کوچه پناه برديم. چشمانمان را مقابل آتش گرفتيم. ساعت دقيقا 18:10صداي کوتاه سفير گلوله اي را شنيديم و ديدم که ندا به روي زمين افتاد.

پيش از مرگ فقط گفت: "آقاي پناهي سو.." حتا سوختم را نتوانست کامل ادا کند. وقتي گفتم بمان سرش را تکان داد و گفتم دستم را فشار بده دستش را فشار داد.

حميد پناهي حرف هاي ديگرش را در شعرهايي که براي ندا سروده بود خلاصه کرد و براي حاضران خواند. قرار است اين شعر به طور کامل در روزنامه اعتماد منتشر شود اما بخش هايي از آن در زير مي ايد :

تا سپيدي چند ندا فاصله است؟

به هوا برخاست از منيت هاي جاري دور شد

دشمن ظلم و عدوي زور شد

لحظه اي از ما بريد .. حر شد و او حور شد

و ندا آمد ندا آمد ندا در نور شد

چه آسان او به من گفت سوختم

و چه آسان او فرو غلطيد هم نشين درد شد

زرد شد دخترم سرد شد

تا رهايي را شناخت حور شد

ندا آمد ندا آمد ندا در نور شد

...

 

تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .