بحران زن ، نامه اي از از زينب بايزيدي
 

زندان زنان نماد بحران هاي مرد سالاري

زندان زنان بحران ايدولوژي هاي مردسالاري

زندانهاي زنان را به ميدان هاي مبارزه تبديل کنيم

زن شوهر، خواهر برادر، دختر پدر ،همه از بردگي زن و خود نبودن زن مي گويند و هر يک به نوعي مالکيت خود را روا داشته ،اين زن است که آراسته مي گردد ،به فروش گذاشته مي شود ،پنهانش مي کنند ،دارش مي زنندو مي بويند و دورش مي ندازند و به کارهاي ناشايست وا مي دارند،ابزار بدست آوردن سرمايه شان ميشوند، جسم و روحش را مي گيرند و سم مرگ را به او خورانده اندو در هيچ يک انتخاب خود او وجود ندارد و تنها مترسک کارگردانان جامعه تخريب گر مرد سالاري و محافظ سرمايه و قدرتشان است.

حق آزاد زندگي کردن ندارد و بايد مال ديگران باشد نه مال خود. دولتها زن خود را مي سازند ،سرمايه دار کالاي خود را مي آرايد که همانا سودآورترين کالايش زن است،کليساها و مساجدشان را براي اعمال سياستهايشان به کار گرفته که در راس همه اين ها ايدولوژي مخرب و ويرانگر مرد سالارانه قرار دارد، در کل اينها زن را نه به عنوان يک انسان بلکه به مثابه گوسفندي مطيع ،مانکني زيبا وظريف در ويترينهاي پرزرق و برقشان که با در خواست هاي مشتريانشان گاه رقصيده و خودنمايي کرده و گاه در برابر چشمهاي خودشان با چادر هاي سياه رويش را مي پوشانند و به هنگام نياز دستگاه توليد مثل مي شوند و در هر صورت از حضورش در جامعه وحشت داشته تا که از وضعيت خود آگاه و آن هنگام است که عصبانيتش قدرت و سرمايه شان را به خطر انداخته و تمام نقشه هايشان را برهم ميريزد.

اين وضعيت در کشورهاي جهان سوم و سياست هاي آميخته با دين به مراتب ناگوارتر است که هم از طريق قواين زن ستيز ،فرهنگي و سنت هاي متعدد حاکم بر جامعه و خصوصا استفاده از دين به نوعي ابزار براي اعمال سياستهايشان عليه زنان ،بردگي بر زنان صد چندان مي کند .

ايران از جمله آن کشورهاست که اين شرايط در آن موجود مي باشد و در اين شرايط جز چند گروه محدود زن پديد نخواهد آمد:

گروه اول: زنان نافرما ن ناموفق:زني که تحمل چنين شرايطي را نداشته و نمي تواند بيشتر از اين قبول کند راه حلي پيدا نمي کند ،براي يافتن وضعيتي بهتر فرار مي کند اما غافل از اين که از خود نيز فرار مي کند به خود نيز نمي رسد اين گروه از زنان اگرچه براي فرار از اين محدوديت هاي اعمال شده زياد ميگردند به خيلي از جاها سر مي زنند و با خيلي از افراد ارتباط برقرار ميکنند اما با توجه به وضعيت نامساعد جامعه براي انحراف و بلعيدن زنان و چون هيچ تعريفي از خود ندارند و نمي دانند به دنبال چه ميگردنند نمي توانند چيزي بدست آورند ،نه تنها موقعيت قبلي خود را به دست نمي آورند بلکه سرگردانتر ودر نهايت ضربه خورده تر و زخمي تر از هميشه به سوي مرگ گام مي نهند ،اين گروه از زنان از سوي حاکميت زنان فاسد و منحرف خوانده مي شوند .

گروه دوم : زنان سرکوبگر : زناني که در بعضي پست هاي پايين و کم درآمد دولتي حضور دارند و ساخته خود دولت هستند در بيشتر موارد به سرکوب ديگر قربانيان گروه اول مي پردازند اين گروه از زنان از سوي حاکميت به زنان موفق و اجتماعي ياد مي کند در حالي که اکثرا در برقرار کردن روابطي ساده با ديگران دچار مشکل مي شوند و با بررسي جمالي مي توان دريافت که زندگي اين نوع افراد از دوران کودکي تحت شرايط گاه شديد مذهبي با محدوديت هاي شديدي روبرو و هر چه بيشتر مي گذرد اين بردگي را به صورت نوعي سرنوشت در خود باورانده اند و در روابط محدودتر و بيشتر در زير چادر هاي سياه مي مانند و به نوعي ابزار حاکميت و مردي در ظاهر زنانه و اما ذهنيت مردسالارانه تبديل مي شود.

متاسفانه در هر دو گروه ذکر شده نه فرهنگ مطالعه آزاد وجود دارد و نه جستجويي به دنبال خود و يافتن خود و آگاهي به وضعيت خود.

اما واقعيت اين است که هر دو گروه اول و دوم به قربانيان افکار مرد سالارانه حاکم بر جامعه هستند که زنان را برده و از همان اول کودکي آموزش و در خدمت خود مي گيرد و زنان به جاي انديشيدن به خود واقعي و پرداختن به مسائل مهم خود و جامعه به نوعي تناقض و در مقابل همديگر قرار مي گيرند و آنقدر از هم دور مي شوند که نه تنها راه را بر بحث و گفتگوي لازمه باز نمي کنند بلکه زمينه آن نيز به وجود نمي آيد . همين تناقضات را بيشتر و آشکارتر و به درگيريهاي بيشتري بينشان مي انجامد در اين حالت انرژي و وقت زنان به جاي متمرکز شدن بر روي مسائل مهم بر عليه همديگر به کار مي رود و در اين ميان حاکميت حاکميت ايدولوژي ناسالم را بيشتر تثبيت مي کند.

و پنهانکاريهايي که در اين زمينه مي شود اين وضعيت را دردناک تر مي گرداند اما بحران موجود در جامعه مان ديگر آنقدر شديد شده که ديگر هيچ جايي براي پنهان کردن آن وجود ندارد و زندان زنان بهترين نمونه آشکار و نماد اين بحران است.

مردي که همسرش را وادار به قبول هر شرايطي کرده و مجبور به ادامه زندگي با خود اما حق طلاق ندارد ، آزارش مي دهد. در اين حال با تحمل مردي ظالم ،شکنجه هاي جسمي ،جنسي و روحي ،اگر خود آزاري نکرده بلايي بر سر خود نياورد نفرتش را به هر صورت آشکار مي کندبا خودسوزي يا نابودي خود که پايان نيابد به قتل يا ضربه به ديگران منجر مي شود به زندان مي افتد و قصاص مي شود و يا براي فرار از بدبختي هايش با مرد ديگري متواري مي شود غافل از اين ککه جرمي سنگين تر و حتي خلاف شرع را به دوش کشيده که باز به نابوديش مي انجامد.

دختران کم سن و سالي که از محدوديت هاي شديد خانواده ،اختلاف والدين و ... فرار مي کنند و از همان ساعات اوليه به دام گرگها و سوء استفاده گران جنسي افتاده و اگر بعد از مدتي به جانش سوء قصد نشود به دليل نداشتن سرپناه و هيچ امنيتي و ترس از برگشتن دوباره باز قرباني و اکثرا به زندان مي افتند .

زناني که اعتياد گريبانگير خود ،خانواده و شوهرشان شده و يا به دليل مشکلات شديد اقتصادي يا تحت هر شرايطي توسط برادر شوهر ،شوهر و يا مرد ديگري به تن فروشي وادار مي شوند .

در جايي که ساده ترين روابط زن و مرد ،حتي در مکانها و معابر عمومي ،خلاف شرع و قانون و منجر به دستگيري و تعهد گرفتن از آنان ،بازداشتشان به مدت چند ساعت يا چند روز ،شخصيت شکل نگرفته جوان را خورد و روابط اجتماعيش را تضعيف مي نمايدو او را از برقرار کردن دوباره روابط ساده با ترس و وحشت همراه خواهد کرد چه رسد به مشارکت بيشتر در جامعه ، حتي در برخي مناطق سنتي تر ايران اين باور را القاء کرده اند که در صورت پانهادن زن به دادگاه به هر دليلي آبرويش را بر باد داده و برگرداندن دوباره او به خانه با ترد از سوي اطرافيان مواجه مي شود حتي اگر حضورش براي احقاق حقوق خود بوده باشد.

و اما در زندانها: قربانيان ناش از عوامل جزئي و کلي که بر آنها اشاره شد که بيشتر آنها در کشورهاي آزاد ،خيلي عادي و هيچ گونه جرمي محسوب نمي شود به زندانها که مي افتند وضعيتشان حادتر گشته . محدوديت هاي شديد محيط هايي چون زندانها ،دادگاهها برخي رفتارهاي شدت گونه و خشونت آميز ، همراه با تحقير و نگاهي جنسيتي و پست و حتي از سوي خود زنان اين افراد را هر چه بيشتر از خود واقعي دور مي گرداند . در خيلي از موارد در صورت اعتراض يا شاکي بودن از برخوردهايي که با آنها مي شود و سوء استفاده هايي که بيشتر به سکوت وا مي دارد منجر به ترس بيشتر و اکثرا از دفاع از حقوق خود نيز صرف نظر کرده و سکوت و تحمل بيشتر را به اعتراض ترجيح مي دهند.

زناني که بر اثر اشتباهاتي کوچک يا تحت شرايط و تحت تاثير قوانين وشرع حاکم به زندانها مي افتند نه تنها از لحاظ رواني به آنها کمک نشده و منجر به پيدا کردن هيچ راه حلي نمي شود بلکه بيشتر با خلاف و راههاي آن آشنايي پيدا کرده و بعد از مدتي اما اين بار حرفه اي تر به جامعه باز مي گردد.

زناني که همه به نوعي قرباني سياستهاي مردان و قوانين ساخته شده بر اساس افکارشان شده اند در هر محيطي نمايان مي شود .زني واقعي که اساسا خشونت در ذاتش وجود ندارد اما خشونت هاي خيلي شديد که در زندان نسبت به هم نشان ميدهند به جاي دنبال کردن راه حلهاي منطقي . نشان از وخيم بودن اوضاع روحي و رواني زنان و جامعه مي کند . هر چند که نمي توان به همه موارد پرداخت اما آنچه مسلم است نداشتن امنيت روحي ، جاني و مالي چه از سوي افراد جامعه ،چه از سوي قانون ،دولت و حتي خود زنان ساخته ذهنيت حاکم است.

زندان زنان نماد فقر جامعه ،بيکاري ،مشکلات شديد روحي و رواني ،شکاف هاي ايجاد شده ميان زنان و مردان ،بحرانهاي رواني و رفتارهاي جوانان و خشونت هاي شديد افراد خصوصا زنان نسبت به همديگر.

و اما در همين جامعه نمايي زيباتر وبخشي زنده هنوز وجود دارد که آن هم گروه سوم زنان که همانا گروه زنان نافرمان موفق هستند،اين گروه از زنان برخلاف دو گروه ذکر شده خود را مي شناسند و مي توانند تعريفي از خود داشته باشند با تاريخ خود و وضعيت فعلي خود و جامعه شان آشنا هستند و مي دانند که خوشبختي در فرهنگ مرد سالاري امري محال و احتياج به تغييرو تحولات کلي است.

اين گروه از زنان قبل از هر چيز پرسشهايي از قبيل چيستند و کيستند ؟از خو د مي پرسند پس به دنبال جوابهايي براي هماهنگي قانون و فرهنگ جامعه ،دليل وضعيت موجود بشر و طبيعت و تخريب محيط زيست مي کنند و به فکر مردان داراي قدرت و در راس قانون هستند که به چه مي انديشند؟ جزء تثبيت قدرت و ثروتشان و منفعت طلبيشان؟

اين زنان ضرورت پديد آمده جامعه هستند و مبارزات و تلاشهاي اين زنان و مردان همراهشان است که جامعه را با زن و مرد به پيش سوق مي دهدزيرا اين زنان با آگاهي از خيلي از مسائل به اين باور و يقين رسيده اند که تلاش براي جلوگيري از نابودي بشريت که زن به عنوان مهمترين مسئله در محوريت آن قرار دارند تنها با قبول نکردن و مبارزه با وضعيت دردناک موجود و ايدولوژي مخرب امکان دارد اگر لازم باشد هيچ مرزهاي ساخته اين نظام مرد سالارانه را نيز قبول نخواهد کرد و در جاي خود قانوني را که سد راهشان باشد مي شکنند زيرا اين قانون در اساس براي پيشرفت فرهنگ مردم گذاشته مي شود نه جلوگيري از آن ، و زنان خود اولين قوانين را ايجاد و بزرگترين تغيير و تحول بشري را پديد آورند. زيرا قوانين بشري والاتر از قوانين دولتهاست و صدور حکم هاي عادلانه از سوي مجريان فرهنگ مرد سالاري آنهم براي زنان و مرداني که در راستاي جايگزيني فرهنگ سالم با ايدولوژي مخرب مرد سالارانه هستند انتظاري دور از واقعيت است

زنداني وجداني
زينب بايزيدي

 

تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .