گفت و گو با شیوا نظرآهاری

درباره بازداشت وی پس از انتخابات

فشار افکار عمومی می‌تواند موجب آزادی زندانیان شود

28 مهر 1388

رادیو زمانه

شیوا نظرآهاری، فعال حقوق بشر و حقوق‌ زنان و از دانشجویان محروم از تحصیل است که روز ۲۴ خردادماه در آغاز بازداشت‌های گسترده فعالان سیاسی و مدنی بازداشت شد و به مدت ۱۰۲ روز در زندان اوین به سر برد. این فعال حقوق بشر ۳۰ روز را در سلول انفرادی به سر برده است. با وی درباره دوران بازداشت و چه‌گونگی وضعیت زندانیان در زندان اوین گفت و گو کرده‌ام:

چه‌طور و چه‌گونه بازداشت شدید؟

ظهر روز ۲۴ خرداد، در محل کارم بود که بازجوی وزارت اطلاعات تماس گرفت و گفت که پایین بروم و در پاسخ سؤال من که آیا باید خداحافظی کنم یا کارشان کوتاه خواهد بود، گفت که خداحافظی کن.

البته از آن‌جا که ساعت یک بامداد روز یکشنبه برای بازداشت من به خانه آمده بودند و به دلیل عدم حضور من در منزل موفق به دستگیری نشده بودند، صبح یکشنبه وقتی قصد رفتن به محل کارم را داشتم، می‌دانستم که بازداشت خواهم شد. با این حال نمی‌خواستم فراری باشم.

وقتی به منزلمان آمدند، مقداری ازوسایلم مثل هارد کامپیوتر، ۳۰ عدد سی‌دی، برخی از برگه‌های امضای کمپین، بروشورهای مربوط به کودکان کار و خیابان و اقلامی از این دست را بردند.

وسایلم را جمع کردم و مقابل در شرکت ایستادم. چند دقیقه‌ای گذشت تا آمدند. پیش از سوار شدن به ماشین، حکمشان را خواستم. یک برگه کپی‌شده نشانم دادند که محتوای آن این بود: «از آن‌جا که پس از اعلام نتایج انتخابات، عده‌ای قصد ایجاد آشوب و اغتشاش را دارند، نسبت به شناسایی عوامل و سازمان‌دهندگان آن به سرعت اقدام شود.» برایم عجیب بود. گفتم خوب این حکم به من چه ربطی دارد؟ اسمی از من در حکم نیامده است! گفتند: «این حکم کلی است» و سوارم کردند.

بعد از بازداشت به کجا منتقل شدید؟

ابتدا در پی یک ناهماهنگی به واحد پیگیری وزارت اطلاعات در چهارراه ولی‌عصر منتقل شدم. هر چه می‌گذشت افراد بازداشت شده بیشتر می‌شدند.

تا ساعت ۵:۳۰ صبح فردا همان‌جا بودم. بعد به زندان اوین انتقالمان دادند. در واحد پیگیری برخورد خوبی انجام نشد. یعنی از همان ابتدای ورودم، برخورد مأموران همراه با توهین و ناسزا بود. در آخر هم به خاطر این‌که سرم را در ماشین پایین نمی‌گرفتم، یک باتوم خوردم تا بفهمم این‌جا، جای اعتراض نیست و شرایط با همیشه فرق می‌کند. بعد هم به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شدم.

در روزهای بعد از ۲۲ خرداد فعالان به دلایل و اتهامات گوناگونی بازداشت شدند؛ اما یک اتهام برای همه مشترک بود: عامل اغتشاش و آشوب. اتهامات شما چه بود؟

اتهاماتی که روز ۲۵ خرداد به من تفهیم شد، اقدام علیه امنیت از طریق ارتباط با سازمان مجاهدین (خلق) و سازمان‌دهی تجمعات و به قول خودشان اغتشاشات بود. حالا این‌که کدام یک از این‌ها با کار و سوابق من جور درمی‌آید، سؤالی است که آن‌ها باید به آن پاسخ دهد. البته ظاهراً در این دوره، این اتهامات از اتهامات رایجی بوده که به همه وارد شده است. من ‌آن‌جا فهمیدم که از نظر آن‌ها، همه با سازمان مجاهدین (خلق) ارتباط دارند؛ مگر این که خلافش ثابت شود. حالا این‌که شما اصلا به لحاظ ایدئولوژیک هم نمی‌توانید درکنار سازمان قرار بگیرید، مسأله‌ای است که ظاهراً برایشان چندان قابل درک نیست.

اما در بازپرسی و دادگاه انقلاب، اتهامات دیگری هم وارد شد. از جمله تبانی علیه نظام از طریق عضویت در تشکل‌های غیرقانونی، تبلیغ علیه نظام از طریق مصاحبه با رسانه‌های ماهواره‌ای و اخلال در نظم از طریق سامان‌دهی تجمعات و شرکت در آن‌ها.

بازجویی‌ها چه‌گونه گذشت و در طول این ۱۰۲ روز چه وضعیتی داشتید؟

من در کل این مدت ۱۴ جلسه بازجویی داشتم و شاید نسبت به طول دوره‌ای که در زندان بودم، خیلی کم باشد. در واقع اگر بخواهم به بارزترین شکنجه در مورد خودم و خیلی‌های دیگر اشاره کنم، همین بلاتکلیف بودن را می‌گویم. این‌که شما را ۲۰ روز در انفرادی، بدون بازجویی، بدون خبر، بدون داشتن حق تماس یا ملاقات با خانواده رها کنند. من می‌دیدم که این موضوع بسیاری از زندانی‌ها را آزار می‌داد. زندانی‌هایی که تجربه زندان را ندارند، از این طریق به شدت آسیب می‌بینند.

وضعیت دیگر بازداشتی‌ها و در کل جو حاکم بر زندان و بازجویی‌ها چه‌گونه بود؟

باید به این مسأله اشاره کنم که بر خلاف تصور عمومی که بخصوص بین خود ما به عنوان کسانی که روی قضیه زندانیان سیاسی کار می‌کردیم، وجود داشت که در بند ۲۰۹ افراد شناخته‌شده را کتک نمی‌زنند و برخوردها بهتر است، باید بگویم که در این دوره چنین نبود. شکنجه جسمی، آزار و اذیت و تحقیر زندانی و ضرب و شتم شدید در بازجویی‌های مردان بازداشت‌شده وجود داشت. حتی در مورد زنان هم این قضیه به صورت این‌که بازجو با زدن چند سیلی تحقیرت کند، وجود داشت.

یکی از موارد شکنجه، نگه‌داری متهم در سلول انفرادی است. این وضعیت در کنار بی‌خبری مطلق از دنیای بیرون، قدرت هر گونه تحلیلی را از انسان می‌گیرد. من خوشحالم که در این دوره به علت کمبود سلول، نتوانستند همه بازداشتی‌ها را به انفرادی ببرند؛ بخصوص در مورد خانم‌ها.

نداشتن تلفن، نداشتن ملاقات و مشکلاتی که در خصوص وضعیت استفاده از دستشویی وجود داشت، برای زندانی‌ها ایجاد فشار می‌کرد. در کنار این‌ها، صدای گریه و ناله زنان و مردانی را اضافه کنید که هر روز و هر دقیقه، در راهروهای بند شنیده شد.

البته اگر بخواهم بر اساس قانون و آیین‌نامه حقوق شهروندی به مواردی که مصداق شکنجه متهم است اشاره کنم، باید یک کتاب بنویسم. اما مواردی که عنوان کردم، پررنگ‌ترین اشکال شکنجه روحی و روانی متهم است که شاهدش بودیم. به همه این‌ها شرایط نگه‌داری زندانی‌ها را اضافه کنید آن هم در گرمای وحشتناک تابستان به صورت نگه‌داری پنج یا گاهی شش نفر در یک سلول ۱۰ متری که کوچک‌ترین امکان تهویه‌ای در آن وجود ندارد.

البته از اواسط تیرماه به برخی از سلول‌های بند زنان پنکه دادند. اما شرایط آن قدر اسفناک بود که حتی صدای اعتراض نگهبانان را هم درآورده بود. آن قدر بازداشتی بود که مکان کافی برای نگه‌داری‌شان وجود نداشت.

وضعیت دیگر زندانیان چه‌گونه بود و با چه کسانی هم‌سلول بودی؟

اکثر زندانیان تقریباً شرایط مشابهی داشتند. همه در بلاتکلیفی محض بودند. هیچ‌کدام از بیرون خبری نداشتیم؛ یا اگر داشتیم، خیلی محدود بود. بازجویی‌ها خیلی سخت بود و همه با این‌که اتهامات مختلفی داشتند، در آخر به یک چیز می‌رسیدند: ستادها، نامزدهای انتخابات و ارتباط افراد با آن‌ها.

من در این مدت با ۸-۷ نفر هم سلول بودم که چهار نفرشان به انتخابات ارتباط داشتند. بازجویی‌های اخلاقی، یکی از موارد مهمی بود که به شدت دنبال می‌شد. آن‌ها تلاش می‌کردند با وارد کردن تهمت‌های اخلاقی، علیه افراد مختلف، اعتراف بگیرند.

وقتی بیرون ‌آمدم، فهمیدم که این سناریو در خارج از زندان هم دنبال می‌شد که مثلاً بگویند که جوان‌هایی که در ستادها فعالیت می‌کردند، دنبال مسائل دیگری بودند. البته در مورد شخص من این اتفاق در بازجویی رخ نداد. اما همه می‌دانستیم که بسیاری از بازداشت‌شدگان بر سر چنین مسائلی بسیار تحت فشار قرار گرفته‌اند.

اکثر هم‌سلولی‌هایم در این مدت ‌آزاد شدند به جز دو هم‌سلولی آخر که اتفاقاً یکی‌شان در مراسم چهلم شهدای انتخابات بازدشت شده بود و هنوز هم در بند ۲۰۹ است. کبری زاغه‌دوست که به اتفاق همسرش بازداشت شده بود و وضعیت همسرش از نظر روحی بسیار وخیم بود.

با این‌که در موارد این‌چنینی معمولاً افراد را چند هفته نگه می‌داشتند و به قید کفالت آزاد می‌کردند، اما این زن و شوهر حدود ۸۰ روز است که در زندان هستند و ظاهراً هنوز هم قصدی برای آزدی آن‌ها نیست. در حالی که هیچ فعالیت سیاسی نداشتند و حتی در اعتراضات پس از انتخابات هم شرکت نداشتند. فقط به مراسم بهشت زهرا رفته بودند.

خودت فعال حقوق بشر هستی و مدافع زندانیان. این بازداشت سه ماه و نیمه، تأثیری بر فعالیت‌هایت می‌گذارد؟ فکر می‌کنی حالا بهتر زندانیان و وضعیت و مشکلات آنان را می‌شناسی؟

البته من با این مسائل ناآشنا نبودم. قبلاً هم در سال ۸۱ و ۸۳، بازداشت در بندهای ۲۴۰ و ۲۰۹ و حتی بازداشتگاه وزرا را تجربه کرده بودم. بنابراین زمانی که از سلول انفرادی می‌گفتم، آن را کاملاً درک کرده بودم. زمانی که سلول‌های ۲۰۹ را ترسیم می‌کردم، می‌دانستم از کجا حرف می‌زنم.

هرچند زمان آن‌ها کمتر بود، اما به هر حال از نزدیک آن را لمس کرده بودم. الان هم گمان نمی‌کنم، تفاوت خاصی به وجود آمده باشد. تنها روزهای بیشتری را در آن‌جا گذراندم. البته بیشتر حس زندانی بودن را درک کردم و البته بازداشت در یک دوران خاص و جدی را تجربه کردم.

این که می‌گویم خاص، از این جهت است که واقعاً شرایط کشور، شرایط خاصی بود و ما در زندان نمی‌دانستیم قرار است چه بلایی سرمان بیاید. شرایط عادی نبود. گاهی با خودم می‌گفتم شاید قرار است ما قربانی باشیم.

در روزهایی که زندانی بودی، ایران روزها پرخبری را پشت سر می‌گذاشت؛ اعتراض‌های خیابانی و کشتارهای خیابانی. آیا به این اخبار در زندان دسترسی داشتی؟ اگر تازه از آن اتفاقات باخبر شده‌ای، در مورد آن‌ها چه فکر می‌کنی؟

تا زمانی که انفرادی بودم، دید واضح و روشنی از اتفاقات پیش‌آمده نداشتم. در واقع فکر می‌کردم در همان روزهای اول، همه چیز تمام شده است. گاهی در تماس‌های تلفنی، می‌فهمیدم که هنوز اعتراض‌ها جریان دارد.

اما بعد از این که به سلول‌های چندنفره منتقل شدم، چون در آن‌جا کسانی بودند که یک هفته یا دو هفته بعد از من بازداشت شده بودند، از راهپیمایی‌ها و تظاهرات‌های میلیونی مردم باخبر شدم. البته صادقانه بگویم که کمی تصورش برایم سخت بود. اما به هر حال فهمیدم که بیرون خبرهایی هست. بعد هم برای مدتی تلویزیون داشتیم؛ اخبار را می‌دیدیم و تحلیل می‌کردیم.

با این وجود حالا که فیلم‌ها و عکس‌های مربوط به آن زمان را نگاه می‌کنم، می‌بینم که اتفاقات بیرون از زندان بسیار وسیع‌تر از آن چیزی بود که من تصورش را می‌کردم و البته خشونتی که هنوز هم برایم قابل درک نیست. این صحنه‌ها، این تصاویر و مرگ آدم‌ها خیلی منقلبم کرد. از طرف دیگری فکر می‌کنم شاید اگر این حضور مردم نبود، برای زندانی‌ها سرنوشت دیگری ترسیم شده بود.

وضعیت پرونده‌ات را چه‌طور می‌بینی؟ قرار است چه اتفاقی بیفتد؟

در مورد شرایط پرونده، زیاد نمی‌توان با قاطعیت حرف زد. اگر مبنا را بر این بگذاریم که بر اساس قانون پرونده‌های ما بررسی شود، در آخر باید به خاطر بازداشت بی‌دلیلمان غرامت هم پرداخت کنند و پاسخ‌گو باشند. اما از آنجا که رویه‌ای وجود ندارد، نمی‌توانم بگویم که چه می‌شود. اما با قطعیت می‌گویم که قانونا باید تبرئه شوم. با این وجود فکر می‌کنم همه چیز بستگی به شرایط جامعه دارد. فشار افکار عمومی می‌تواند موجب آزادی زندانیان سیاسی شود؛ همان طور که تا کنون شده است

مجتبی سمیع‌نژاد