اينبار، انتخابات براي زنان

 

آسيه اميني

 

آيا جنبش زنان يک جنبش سياسي است يا اجتماعي؟ آيا ورود جنبش زنان به فرصت انتخاباتي ، نشانه اي از رويکرد زنان به مسائل سياسي است؟ آيا زنان با اين رونمايي قصد سنگين يا سبک کردن وزنه داوطلبان رياست جمهوري را دارند ؟ آيا طرح علني مطالبات زنان در فرصت انتخاباتي، به دليل تعامل با حکومت اسلامي يا دولتمردان و بنوعي خارج شدن از دايره استقللال يک جنبش اجتماعي است؟ و ...

 پرسشهايي از اين دست از زمان اعلام حضور جنبش زنان براي بيان خواسته هايشان در فرصت انتخاباتي، بارها شنيده شده است و گرچه فعالان زن، جسته و گريخته سعي در پاسخگويي به اين سوالها داشته اند، اما همچنان اين بحثها ادامه دارد.

جنبش زنان ، اگرچه ريشه در مبارزات زنان در طول ده ها سال بعد از مشورطه دارد و همواره خاستگاهي از ميان قشرهاي مختلف اجتماعي – چه زنان تحصيل کرده در دوران مشورطه و پس از آن، چه در بين قشر زحمتکش و کارگر و چه روشنفکران دگر انديش- دارد، و اگرچه اين حرکت اجتماعي همسو با خواستهاي قدرت حاکميت نبوده است و همواره نيز به دليل نگاه و کنش برابرخواهانه اش در معرض تهديد از سوي حاکمان بوده، اما همه اينها دليل نمي شود که در صورت داشتن امکان ابراز وجود در عرصه هاي عمومي، خواستهاي سياسي خود را بازگو نکند.

زناني روي زمين

اين روزها نوک پيکان بسياري از منتقدان به اين جنبش اجتماعي به اين خاطر است که وارد شدن به عرصه عمومي، به بهانه انتخابات را نشانه اي از نزديک شدن به قدرتي مي دانند که در بطن خود تبعيض را در همه اشکال آن پذيرفته و نهادينه کرده است. اما همين دسته از منتقدان پيشنهاد نمي دهند که تغيير اين نگرش و کنش در بدنه حاکميت از چه طريقي و با چه فرايندي امکان پذير است؟!

حرفهاي کليشه اي را که کنار بگذاريم مقابل مان مصداقهايي از زندگي زن ايراني گشوده مي شود که بد نيست به تحليل وضعيت موجود بنشينيم و بعد بينديشيم که آيا پاسخ دادن يا واکنش نشان دادن به مساله هاي موجود، نشان از کنش سياسي جنبش زنان دارد يا اينکه مي توان تعبير ديگري براي آن جست.

بسياري از فعالان جنبش زنان در ايران، فارغ از باورهاي ايدئولوژيک و سياسي خود، نيک مي دانند که دايره سياست در ايران چندان گشاده دست نيست که برآونده خودبخود نيازها، ملزومات و خواسته هاي ايشان باشد. و بيش از آن، تجربه کرده اند که پيرامون اين دايره را برچيدن، هزينه هايي گزاف دارد. اما قرار است مساله بر سر مصداقها و چاره ها باشد، نه بايد ها و نبايد ها و شايد ها. مصداق يعني مثلا تبعيض جنسيتي در دانشگاه ها ( از سيستم اجرايي حرف مي زنم)، مصداق يعني بدآموزي جنسيتي در سيتسم آموزشي و نهادهاي فرهنگ ساز، مصداق يعني نداشتن شيوه هاي اجرايي و کارامد ضد تبعيض در ساختارهاي قومي و قبيله اي که باعث مي شود هر ساله سر دختران و زناني گوش تا گوش بريده شود به اسم غيرت مردانه يا پدرانه! مصداق يعني تقسيم ناعادلانه فضاهاي عمومي، ورزشي، تفريحي، مصداق يعني ناامني اجتماعي زنان، اشتغال نابرابر، مديريت جنسيتي نابرابر و ....

همان طور که مي بينيم مصداقهاي ما زنان، مصداقهاي ملموسي است. حال با اين مصداقهاي ملموس چه چاره اي در پيش داريم؟

راه اول اين است که صورت اين مساله و نگاه مصداقي کردن به آنچه سرنوشت واقعي زنان ناميده مي شود را فراموش کنيم و کشور ايران را کليتي در نظر بگيريم که در اين کليت همه نظامهاي اجتماعي و سياسي و فرهنگي، چنان در هم تنيده و کلاف سردرگمي است که تا اين کليت از بنا و ريشه، چنان زيرو رو نشود که نظامي ضد تبعيض در همه ساختارهاي آن برويد، امکان هيچ گونه رشد و تغييري به نفع و براي بهبود شرايط زنان ممکن و ميسر نخواهند بود.

بايد اقرار کنم که بخشي روشنفکران دگرانديش ما چه در داخل ايران و چه در خارج از کشور از اين جمله اند. اما عجيب اينجاست که همين عده نيز براي اين کليت قابل تغيير هرگز چاره معقولي در چنته نداشته اند. چرا که به صفت همان روشنفکر بودن و دگر انديشي، بقاعده ضد جنگ و ضد روشهاي خشونت بارند. بنابراين در عمل با گلايه ها و توصيه هايي از جانب ايشان روبروييم که همواره تنها نفي کننده است و معلوم نيست جايگزين اين نفي و انکار چيست. در واقع نگاه ضد تبعيض و عدالت خواهانه ايشان چنان منزه است، که بيشتر به نظر مي رسد به آمال و آرزويي شبيه است تا واقعيتي که در بيداري بايد رخ بدهد.

راه دوم راه کساني است که گرچه به اين نگاه از نطر فکري نزديکند يعني باور دارند که رفع تبعيض از زنان، يک شاخه جدا از درخت نيست که به تنهايي به گل بنشيند، اما در عين حال اين گروه در روشهاي عملي، چاره هايي نيز براي تغيير وضعيت زنان انديشيده اند. اين روشها شيوه هاي مدني بسط آگاهي بر مبناي اطلاع رساني و آموزش، کار اجتماعي در گروه هاي کوچک در حوزه هاي مختلف بهداشتي، آموزشي، خدماتي و ... به زنان است. شکل گسترده تر اين گروه ها کمپينهايي است که هم از نظر تعداد و هم از نظر فراگيري و هم از نظر موضوع پردازش، حوزه هاي وسيعتري را در بر مي گيرد. تقريبا همه گروه ها و فعاليتهاي زنان در بدنه اجتماعي کشور را در يک دهه اخير مي توان در اين راه دوم جاي داد. ( مبنا را بر اساس تحليل وضعيت امروز گذاشته ايم وگرنه نگارنده هم مي داند که ريشه اين فعاليتها قدمتي به تاريخ مشروطه دارد و ناديده گرفتن آن بي انصافي است.)

اما راه سوم که راهي تازه آزموده شده است و هنوز جا دارد تا آزمون و خطاي خود را پس بدهد، در واقع راهي است که به نظر من از دل تجربه دوم و از دل بخشي از اين نيروهايي که در بدنه جنبش هاي اجتماعي هستند بيرون آمد. تجربه اي که نشان مي داد رويکرد جنبش زنان ناگزير از توجه به خواستها و نيازهاي عمومي زنان جامعه ايراني است. جنبش اجتماعي از ايده آلها توان و نيرو مي گيرد اما ناگزير است که  روي زمين حرکت کند. زيرا اصولا جنبش اجتماعي از دل همين نيازهاي زميني در آمده است. از دل همين مصداقها.

از سويي مطرح کردن نيازها و رودررو گفتن آن با حاکمان، حتا اگر خود حاکمان نه باوري به آنها داشته باشند، و نه راهي ناگزير براي طي کردن آن به معني خروج از دايره فعاليتهاي اجتماعي نيست بلکه به معني بسط جامعه مدني است که زبان گوياي مردم در برابر حکومت است. مطرح شدن خواسته هاي زنان، همچنانکه تاکنون چنين بوده، دولتمردان را ناگزير از شنيدن کرده است . و پس از اين نيز، بر جامعه مدني زنان  است که وظيفه ديده باني و هدايت خواسته هايش را در شوره زاري دنبال کند که در آن عدالت جنسيتي، به رويايي ماننده است.

 اما آيا راهي به جز اين راه که محصول تجربه ها و خطاها و هزينه ها و دستاوردهاي زنان است،  مي شناسيم؟ راهي که در برگيرنده همه زنان باشد؟ چپ و راست و با دين و بي ايمان نکند؟ راهي به دور از خشونت؟ راهي که برآمده از دل تجربه کار با مردم است؟ راهي که از دل جدال فکري و سياسي گروه هاي مختلف زنان بيرون آمده باشد؟

زناني که در همگرايي زنان گرد هم آمده اند، براي وارد شدن به اين دايره، يک گام از خواسته هاي گروهي و فکري شان فاصله گرفته اند. آنها تغيير شرايط زنان بر اساس امکانات موجود و با نگاه به ايده آلهاي دورتر را در نظر داشته و بيانيه نخست خود را نوشته اند. بدون شک اين حرکت نوپا ، نه به دور از ايراد و نقص است و نه به دور از آسيب و خطر. اما آيا مي شود به رودخانه پريد و خيس نشد؟ چگونه و تا کي مي توانيم از لزوم تغيير در ساختارهاي اجتماعي و سياسي نسبت به مسائل زنان حرف بزنيم و پرهيز کنيم از وارد شدن به طرح خواسته ها و نيازها ي زنان و راه هاي اجرايي پيشنهادي آن؟ اين حرکت ، يک نتيجه است. نتيجه تجربه هاي پيشين

کساني براين باورند که کنوانسيون رفع همه گونه تبعيض از زنان، در داخل اين دايره تنگ امکان پذيرفته شدن ندارد. اين هم يک انتفاد است و از نظر من قابل احترام اما نه قابل پذيرش. زيرا اولا مهم تر از امکان امضاي يک بيانيه، امکان اجرايي شدن محتواي آن در بين مردم است. خوشبختانه جامعه ايراني ثابت کرده است که جلوتر از دايره بسته قانون مي تواند حرکت کند. بنابراين چه فرصتي بهتر از اين که در کشاکش مطرح شدن نيازها و خواسته ها، خواسته هاي برابري خواهانه زنان نيز از تريبونها و رسانه هاي عمومي که هميشه در اين باره دست به عصا راه رفته اند، در سطحي وسيع راه خانه هاي ما را در پيش بگيرد؟

همچنين، بخش عمده اي از مطالباتي که در کنوانسيون مطرح شده، خواسته هايي است که به دستگاه هاي اجرايي کشور مربوط مي شود. آنچه در کنوانسيون رفع تبعيض آمده، خواسته هاي آسماني نيست بلکه داشتن برابري جنسيتي در زمينه هاي آموزش، کار،بهداشت، تحصيل، حقوق در خانواده، امنيت، ورزش و .... است. خواسته هايي است که همه زنان در همه کشورهاي جهان بر پايه اي بودن آن توافق کرده اند و همگي خود را زماني محروم از آن دانسته و خواستار رفع اين تبعيض شده اند. خواسته هايي است که بيش از 40 کشور اسلامي آن را امضا کرده و خود را موظف به دادن گزارشهاي ساليانه بابت آن کرده اند.

ما هم مي دانيم که حتا اگر فردي به بندهاي اين پيمان نامه باور داشته باشد و قول تلاش براي پيوستن و اجراي آن را به زنان بدهد، تضميني براي اين گفته نخواهد داشت. از اين رو خيال همگرايي زنان از قول و شعار و راي و انتخابات پاک است. بلند مي گوييم که برخلاف آنکه تا کنون هميشه طرح مطالبات زنان، در قالب شعارهاي نامزدهاي انتخاباتي، بهانه اي بوده است براي کسب آراء و جلب مردم به انتخابات. عمري است که از زنان استفاده ابزاري شده است، اينبار عکس آن است و انتخابات براي زنان، ابزاري است براي اينکه در بهبود وضعيتشان گامي بردارند.

اگر رئيس جمهوري معتفد و پايبند به برابري است، وظايف انساني اش را در برابر جامعه زنان، به انجام رسانده است و او را طلبي بر ما نيست. و اگر اينگونه نبود و حرفها بر سياق گذشته، پس از چندي به بهانه نداشتن امکانات اجرايي و تصميم گيري و ... از ياد رفت، زنان باز برگ برنده را داشته اند، که ناگفته هاي بسياري را در اين فرصت، به عرصه عمومي کشانده و به بحث کشيده اند.  آنچه از پيش پيداست، اين است که نه ما چاره اي داريم از روبرو شدن و رودر رو سخن گفتن با اين ساختار قدرت مردانه. و نه آنها گريزي دارند از شنيدن و در نهايت (حتا اگر دير و دور) پذيرفتن خواسته هاي ما.

بنابراين کنش جنبش زنان در اين برش از زمان، کنشي سياسي نيست. بلکه کنشي مدني،بر مبناي خواسته هاي سياسي است. همگرايي زنان، نه به دنبال تبليغات انتخاباتي است، نه راي جمع مي کند، نه از تحريم يا ترغيب سخن مي گويد. بلکه از خود، نيازها و خواسته هاي خود سخن مي گويد.

و کلام آخر اينکه يک حرکت اجتماعي به دور از خطا نيست. بدون شک در درون جنبش زنان نيز مانند بسياري از جنبشهاي اجتماعي و حتا سياسي ، خطاهاي بسيار رفته است. بدون شک در بين ما نيز شکافهاي بسيار افتاده است. شکافهايي که ريشه در باورهاي غير قابل انعطافمان دارد. اما همه اينها دليل نمي شود راهي که برآيند خرد جمعي فعالان يک حرکت اجتماعي بزرگ است ، آزموده نشده، به تيغ نفي و انکار – و نه نقد- تهديد شود. اين به دور از انصاف است.

 

١٩ارديبهشت ۱۳۸۸

 

http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/article/2009/may/09//-6c5f0ef5dd.html