رقابت يا اسارت

گفت وگو با توران ميرهادي

پروين بختيارنژاد
روزنامه اعتماد

 


نام توران ميرهادي با نام مدرسه فرهاد و شوراي کتاب کودک عجين شده، هر چند او با اصرار از مراجعان خود مي خواهد آن 100 نفري را که در مدرسه فرهاد لحظه به لحظه با او بودند و او را ياري کردند و جرقه کوچک و بزرگ ذهن شان راهگشاي بسياري از سوالات توران ميرهادي بوده از ياد نبريم و نيز اينک شوراي کتاب کودک به جاي 5 عضو، 250 عضو دارد و او با افتخار و هيجاني وصف ناشدني از آنها ياد مي کند و برق رضايت را مي توان از چشمان او ديد، ولي اين گفت وگو نه در مورد مدرسه فرهاد و شوراي کتاب کودک، بلکه در مورد چند و چون کارهاي جمعي است که ديدن او و شنيدن تجربيات توران ميرهادي، بار سنگيني از روي قلب و احساس آدمي برمي دارد، تا نظر خوانندگان چه باشد.

---

-بسياري از فعالان سياسي و نهادهاي مدني بر اين عقيده اند که ايرانيان در کار جمعي بسيار ضعيف هستند. اين بار خواستيم اين سوال را از تجربه گرانبهاي شما بپرسيم.

اولين نکته يي که در پاسخ به پرسش شما به ذهنم مي رسد اين است که ما ملتي هستيم که با کار جمعي پيش مي رويم. ولي اگر عده يي بر اين عقيده هستند که ملت ايران کار جمعي نمي توانند بکنند، من با اين نظر مخالف هستم.

نهاد زنان رياست جمهوري کتابي را جمع آوري کرده اند که اين کتاب در مورد دو هزار نهاد غيردولتي است که سال ها آنها فعاليت داشته و دارند.

وقتي اين کتاب را ورق مي زدم و به اين دو هزار NGO فکر مي کردم، با خودم گفتم بله من هم آنها را ديده ام، من مي دانم آنها هستند. ولي چرا آنها را به عنوان سازمان هاي غيردولتي فعال نمي توانستم تصور کنم؟ اين سازمان هاي خيريه هستند که به عنوان مثال سفره مي اندازند، جمع مي شوند و يک کار نيک و خير انجام مي دهند. يعني يک همياري از درون مردم به مردم. آنها در کنار مساجد و امامزاده ها هستند. فعاليت آنها به سمت پر کردن جاهاي خالي است که در جامعه وجود دارد. در هر حال آنها کار خودشان را انجام مي دهند. تهيه جهيزيه براي آن دختر، تهيه لباس براي آن مادر، تهيه هزينه تحصيل براي آن دختر يا پسر و اگر کمک آنها نباشد، نه بهزيستي و نه هيچ ارگان ديگري نمي تواند آن خلأها را پر کند. بنابراين اصلاً اين حرف را نزنيد که مردم ايران نمي توانند با هم کار جمعي کنند.

-اما نکته يي که شما در مورد مشکلات جمع هاي مختلف گفتيد و ديگر آنکه چگونه آنها تداوم داشته باشند، بله من هم به طور مثال با NGO هايي برخورد کرده ام که به رغم داشتن اساسنامه مشخص، نيروهاي انساني بسيار خوب و ويژگي هاي مثبت ديگر، چرا نتوانستند با هم کار کنند؟

من در وهله اول اين کاستي را به گردن آموزش و پرورش ايران مي اندازم و آن ايجاد رقابت هاي منفي است. در اين سيستم آموزشي همه مي خواهند رئيس باشند، همه مي خواهند شهرت کسب کنند، مرتباً بحث «نفر برتر»، «رقابت» و «جايزه» و اين قبيل موضوعات از اولين سال هاي آموزشي تا مراحل مختلف دانشگاه ها به وضوح ديده مي شود.

از بين تعداد کثير معلمان زحمتکش، تعداد انگشت شماري انتخاب مي شوند و جايزه مي گيرند. آيا اين افراد به اين موضوع فکر کرده اند که با اين کار تعداد زيادي از آموزگاران را مي رنجانند؟ ما اين را در مدرسه فرهاد هم امتحان کرديم که اگر سه تا شاگرد اول، دوم، سوم داشته باشيم، بقيه دانش آموزان احساس شکست مي کنند.

من مي خواهم بگويم که «رقابت، اسارت است. اين رقابت ها بندي مي شود به دست و پاي افراد. شما مي شنويد بچه هاي تيزهوش مدارس تيزهوشان، انسان هاي نخبه. در حالي که اين واژه ها، واژه هاي گول زننده است، اين واژه ها، واژه هاي اسارت بار است و اين اسارت سبب مي شود که از مشارکت، همفکري و همياري با هم کنار زده شويم و به فکر خودمان باشيم.

من گاه به اين فکر مي افتم که از نظريه «پاولف» چه سوءاستفاده هايي شد زيرا او مي گويد؛ حيوان گرسنه است، چراغ روشن مي شود و غذا مي آيد. پس از آن چراغ روشن مي شود و او احساس گرسنگي مي کند ولي از غذا خبري نيست. من از بسياري از شاگردان مدرسه فرهاد که الان سني دارند و براي خود کسي شده اند سوال مي کنم در خدمت چه هستي؟ در خدمت که هستي؟ زندگي ات در خدمت چه و که مي گذرد؟ آيا در خدمت انسانيت هستي؟ همين مساله در مورد جمع هاي مختلف و NGOها و ديگر نهادهاي مدني هم ديده مي شود.

جالب است بدانيد که ما در شوراي کتاب کودک رئيس نداريم. همه کارها با مشورت و با پيدا کردن راه حل انجام مي شود تصميم گيري کارها فردي نيست. من سال ها است که يک بازي فوتبال را نمي توانم ببينم، زيرا فکر مي کنم فردي که گل مي زند هرگز نمي تواند از اين کار خود لذت ببرد. منظورم اين است که سيستم رقابت تبديل به سيستم کثيفي شده است. البته اين خاص کشور ما نيست. در سراسر جهان اين گونه شده. آدم ها را از اين طريق اسير مي کنند و در اختيار مي گيرند.

بايد سيستم مشارکتي را در مدارس ايجاد کرد و جامعه را به فوايد کار با يکديگر آگاه کرد بله خود من هم احساس کرده ام رقابت منفي نيز وارد سيستم NGOها شده است و نقش يک ويروس بيمارکننده را بازي مي کند. ولي اين را بايد تاکيد کرد که اين بيماري از سيستم آموزش و پرورش ما آغاز مي شود.

-ولي در سراسر جهان شيوه جايزه دادن و انتخاب بهترين ها همه و همه وجود دارد. حال با اين سيستم تفکر شما چطور مي توان افراد را تشويق کرد؟

آدم ها اگر تشويق کردن به صورت امکانات بيشتر براي خدمت کردن را ياد بگيرند، بسياري از مشکلات حل مي شود. منظورم اين است که تشويق انفرادي نه، بلکه تشويق بايد به صورت جمعي باشد.

ما در حال حاضر در شوراي کتاب کودک، تجربه ها را منتقل مي کنيم و اين کار ادامه پيدا مي کند و الان هم يکي از دغدغه هاي من اين است که تجربيات شوراي کتاب کودک به بچه هاي 17 ، 18 ساله منتقل شود و آنها در آينده شوراي کتاب کودک را اداره خواهند کرد.

-در اين تجاربي که منتقل مي کنيد، چه موضوعاتي را انتقال و چه چيزهايي آموزش مي دهيد؟

به عنوان مثال ما در شوراي کتاب کودک، اعضاي خود را عملاً درگير کارها مي کنيم. ما در حدود 80 تا 100 نفر، شوراي مشورتي کودکان و نوجوانان فرهنگنامه را داريم. اينها دانش آموزان 10 تا 16 ساله هستند. آنها مخاطب ما هستند. عکس العمل آنها جلوگيري مي کند از اينکه ما به سادگي منصرف شويم. مسائل اجتماعي را درست ببينيم. ما به اين برنامه مي گوييم؛ «خداحافظ سلام.» بچه ها که 16 سال شان تمام مي شود، عملاً از مخاطبان فرهنگنامه خارج مي شوند. به آنها مي گوييم بچه ها خداحافظ، فردا تو را مثلاً در شعارهاي جغرافي مي بينيم و سلام و آنها برمي گردند به حوزه نويسندگي و در گروه هاي پديدآورنده فرهنگنامه مشغول به کار مي شوند و تجربه خود را به آن قسمت منتقل مي کنند. بچه ها کارگاه هاي فرهنگنامه را دوست دارند. هم با اجتماع آشنا مي شوند و نيز آنها نسل بعدي فرهنگ نامه هستند، که ساخته مي شوند.

- حالا که من نوعي، که سني هم از من گذشته و انواع ويژگي هاي مثبت و منفي سال ها آموزش رسمي و غيررسمي خود را دارم، چگونه مي توانيم در جمعي حاضر شويم و حداقلي از قواعد کار جمعي را رعايت کنيم؟

به نظر من سازمان هاي غيردولتي بهتر است از کارهاي کوچک آغاز کنند و در واقع يک گروه کوچک، طرح هاي کوچک را به اجرا درآورند و نهايتاً حاصل کارشان را ببينند، اين خود يک آموزش عملي است.

البته من احزاب را از اين موضوع مستثني مي کنم زيرا احزاب در واقع يک برنامه سياسي دارند. آنها تابع مسائل روز هستند. بايد به خاطر داشته باشيم، فکرها، جرقه ها هستند، که زده مي شوند. من هميشه ياد مي کنم از جبار باغچه بان و دکتر هوشيار. من گاه به خود مي گويم جبار باغچه بان از چه زماني به اين نکته پي برد که اهل تعليم و تربيت است. از کي فکر کرد مي خواهد معلم شود، او که دوست داشت زيست شناس شود. که معلم شد؟ چه شد که مربي کودکستان شد. او چگونه برنامه آموزش و پرورش را تبديل به يک برنامه زنده کرد و بعد به سر کلاس دکتر هوشيار رفت و دکتر هوشيار به او آموخت که از يک انسان نادان و بادانشي بسيار اندک، موجودي بسازد که عشق عرفاني زندگي او را شکل دهد؟ پس تعليم و تربيت مي تواند اين کارهاي بزرگ را بکند و من خود را مديون آنها مي دانم.

اين را هم بگويم که هيچ چيزي مانند روابط انساني در يک نهاد مدني اثربخش و جمع کننده و نگه دارنده انسان ها در کنار هم نيست و درک همديگر مي تواند يک زندگي پرباري را براي همه به ارمغان آورد و به ياد داشته باشيم که در کارهاي جمعي بايد بسيار صبور بود و گوش هاي باز براي شنيدن داشته باشيم. بايد به دنبال راه حل هايي باشيم که اين توافق و همدلي و همکاري مشترک را بين افراد به وجود آورد يعني از ريزترين تا درشت ترين مسائل را بايد ببينند و به دنبال جست وجوي راه حل باشند. ما در اين طور موارد، مشورت فردي داريم، مشورت گروهي داريم و مشورت جمعي داريم، يعني سعي مي کنيم راه حل هاي مشکلات ريز و درشت را از اين طريق پيدا کنيم و اين مهم نيازمند نرمي خاص است. تک تک ما اين نرمش را بايد در خود ايجاد کنيم.


   

تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .