بازنگریِ چندین حادثه مربوط به زنان در تیر ماه

همسر کشی ۱/۴/۷ ۱۳۸- مرد جوانى با مراجعه به دادسراى جنایى تهران از ناپدید شدن ناگهانی خواهر ۴۸ ساله اش خبر داد و به دادیار جنایى تهران گفت:«خواهرم -سودابه- از سه روز قبل به محل کارش نرفته است، یکى از همکارانش با من تماس گرفت و از غیبت ناگهانى او اظهارنگرانى کرد. وقتى با خانه خواهرم تماس گرفتم شوهرش نیز از سرنوشت او اظهاربى اطلاعى کرد همین موضوع شک مرا بیشتر کرد.» شاکى در ادامه گفت: مى دانم که خواهرم و شوهرش از چند ماه قبل به دلیل رفتارهاى پسرخوانده اش اختلاف هاى شدیدى پیدا کرده بودند. خواهرم ۱۷ سال قبل با «هوشنگ» که از همسر اولش ۳ فرزند داشت ازدواج کرد. او در این سال ها از فرزندخواندگانش به خوبى و مانند یک مادر مراقبت کرد. اما حدود یک سال قبل پسر بزرگ هوشنگ با زن ۴۵ ساله اى آشنا شد و تصمیم به ازدواج با او گرفت. خواهرم که نگران آینده پسر خوانده اش بود به خاطر تفاوت سنى زیاد میان آنها با این ازدواج مخالفت کرد.اما پسر ۲۷ ساله بدون توجه به مخالفت ها با آن زن ازدواج کرد چند ماه بعد به دلیل اختلاف هاى شدید با همسرش تصمیم گرفت به خانه پدرش بازگردد اما خواهرم با برگشت او مخالفت کرد. همین موضوع هم باعث شد میان سودابه و شوهرش هوشنگ اختلاف هاى شدیدى در بگیرد. تحقیقات براى اطلاع از سرنوشت زن آغاز شد. هوشنگ و پسرانش براى تحقیق و بازجویى به دادسراى جنایى تهران احضار شدند.هوشنگ ۵۲ ساله- کارمند بازنشسته- در بازجویى گفت: شب حادثه با همسرم سودابه که مدیر داخلى یک شرکت بازرگانى بود درگیر شدم. او آنقدر مرا عصبانى کرد که بى اختیار گلویش را گرفتم و فشردم. وقتى به خودم آمدم که خفه شده بود. هیچ کس در خانه نبود، پیکر بى جان او را در صندوق عقب خودرو پرایدش گذاشتم وبه بیابان هاى اطراف بردم و او را رها کردم . ۶/۴/۱۳۸۷- مأموران پلیس درسال ۸۴ در جریان یک درگیرى و آتش سوزی در منطقه «شاهین ویلاى» کرج قرار گرفتند. مأموران آتش نشانى پس ازخاموش کردن شعله هاى آتش با جسد زن ۴۵ ساله اى به نام خدیجه مواجه شدند که درپارکینگ خانه با ضربه هاى کارد ازپادرآمده بود.یکى از همسایه ها دربازجویى ها به مأموران گفت: ساعتى قبل با شنیدن سر و صدا با عجله خودم را به پارکینگ رساندم. همان موقع مرد میانسالى را دیدم که با کارد زن همسایه را از پا درآورد و با سرعت به طبقه سوم رفت و با بنزین خانه «خدیجه» را به آتش کشید. جعفر - همسر ۵۰ ساله خدیجه - به قتل همسرش اعتراف کرد و گفت که به خاطر مسائل ملکى و مالى با همسرش بشدت اختلاف داشت.جعفردر بازجویی گفت من همسرم را دوست داشتم اما ناخواسته مرتکب قتل شدم. سال ۸۱ دو واحد آپارتمان در شاهین ویلا پیش خرید کردم، اما به دلیل مشکلات قانونى مجبور شدم سند یکى از آنها را به نام همسرم منتقل کنم. دو سال بعد هم به دلیل مشکلات مالى تصمیم به فروش یکى از آپارتمان ها گرفتم، اما «خدیجه» در برابر تصمیمم مقاومت کرد و گفت که اجازه نمى دهد آپارتمانش را بفروشم. همسر و فرزندانم پس ازفروش وسایل خانه به محل نامعلومى رفتند. بعد از مدتها جستجو آنها را پیداکردم و روز حادثه هم براىپایان دادن به اختلاف هایمان و بازگرداندن همسرم به خانه اش رفتم، اما هرچه خواهش کردم، او قبول نکرد و گفت تصمیم به طلاق دارد. بنابراین عصبانى شدم و با کارد همسرم را کشتم . رئیس شعبه(۸۰ )دادگاه کیفرى و چهار قاضى دیگر پس از آخرین دفاعیات جعفر را به قصاص نفس - اعدام - محکوم کردند. ۵/۴/۱۳۸۷- کارشناسان پزشکى قانونى، تحقیق درباره بقایاى استخوان هاى کشف شده را آغاز کردند. قفل این معماى پیچیده سرانجام پس از چهار سال از سوى پسر خردسال قربانى جنایت گشوده شد. بهمن ۸۳ کارآگاهان پلیس جنایى استان قم با شکایت پیرمردى در جریان ناپدید شدن مرموز پسر وى قرار گرفتند.وى در شکایتش گفت:« پسر ۴۲ساله ام «منصور» ۱۲ سال قبل با دخترى به نام «معصومه» ازدواج کرد. اما آنها دائم با هم درگیر بودند و اختلاف هاى شدید داشتند. تا این که مدتى قبل به خاطر رفت و آمدهاى مشکوک دومرد که ادعا مى کردند پسرخاله هاى عروسم هستند، اختلاف هاى آنها عمیق تر شد. سرانجام عروسم با داشتن دو فرزند تصمیم به جدایى گرفت و با مراجعه به دادگاه خانواده تقاضاى طلاق کرد. اما چند روزبعد پسرم پس از مشاجره لفظى شدید با همسرش به طرز مرموزى ناپدید شد بازپرس جنایى قم دستور احضار و بازجویى از همسر این مرد را صادر کرد. زن جوان در این باره گفت: «شب حادثه شوهرم حالتى غیرعادى داشت و مرا به باد کتک گرفت. روز بعد هم براى شکایت از او به دادسرا رفتم و حکم جلبش را گرفتم. اما شوهرم از ترس دستگیرى فرارى شده و خودش را پنهان کرده است.» ۳ در حال حاضرکه پسر ۷ ساله شده با به خاطر آوردن خاطرات ۴ سال قبل راز قتل پدرش را فاش کرده است. براى سومین بار پرونده بازگشایى شد پسرک و خواهرش احضار شدند پسر ۷ ساله نیز با یادآورى خاطرات تلخ شب زمستانى گفت: «پدر و مادرم در حال دعوا بودند که دایى هایم سر رسیدند. آنها پدرم را کتک زدند. مادرم هم دور دهان پدرم نوار چسب پیچید و دایى هایم دست و پاى پدرم را با طناب بستند. آنها پدرم را خفه کردند و داخل گونى انداخته و با خود بردند.»با صحبت هاى پسر خردسال و خواهرش، دستور دستگیرى «معصومه» و دو برادرش صادر شد. «على» و«امیر» نیز پس از دستگیرى گفتند: پس از قتل «منصور» جسدش را به مزرعه اى در اطراف روستاى «ونارج» بردیم و همان جا آن را آتش زدیم. ۱۸/۴/۱۳۸۷- ـ پرونده اختلاف هاى شدید خانوادگى یک زوج، با قتل زن جوان بسته شد. ساکنان آپارتمانى در شرق تهران با شنیدن صداى فریادهاى زن جوان همسایه خود را به خانه آنها رساندند اما وقتى نتوانستند وارد خانه شوند موضوع را به پلیس(۱۱۰) اطلاع دادند.مأموران کلانترى(۱۰۶) نامجو خود را به محل حادثه رسانده و بااظهارات زن همسایه وارد خانه شده و در یکى از اتاق ها پیکر خونین زن ۳۰ ساله را دیدند.همسر مقتول نیز در یکى از اتاق ها بود..کامبیز- ۳۵ ساله - در بازجویى ها ضمن اعتراف به قتل همسرش گفت: به خاطر مسائل خانوادگى و اختلاف هاى شدید با منیژه جر و بحثم شد. آنقدر اعصابم را به هم ریخت که کنترلم را از دست داده و او را با کارد آشپزخانه به قتل رساندم. ۲۲/۴/۱۳۸۷ - خدیجه - شهلا - جاهد در گفت و گویى تلفنى از زندان، به خبرنگار «ایران» گفت: روز چهارشنبه ۱۹ تیر با شعبه( ۲۰ )دیوان عالى کشور تماس گرفته و متوجه شدم هیأت قضایى دیوان عالى کشور پس از رسیدگى به پرونده ام، سرانجام حکم قصاص دادگاه بدوى را نقض کرد و پرونده را براى رسیدگى مجدد به شعبه هم عرض دادگاه بدوى - شعبه( ۱۱۴۷ )دادگاه جزایى و عمومى - فرستاده است. وى در ادامه گفت: امیدوارم جلسه محاکمه ام هر چه زودتر برگزار شود و قاضى پرونده پس از شنیدن حرف ها و ناگفته هایم، حکم را صادر کند. گزارش پرونده ساعت ۲ بعدازظهر چهارشنبه ۱۷ مهر ۸۱ زن ۳۳ ساله اى به نام فاطمه سحرخیزان در خانه شماره ۴۶ خیابان گل نبى تهران به قتل رسید. ۱۵ روز پس از این جنایت، زن جوانى به نام خدیجه - شهلا - جاهد به اتهام قتل فاطمه بازداشت شد. سرانجام ۱۲ مهر سال ۸۲ شهلا پس از ۱۱ ماه سکوت، لب به اعتراف گشود و هنگام بیان جزئیات قتل لاله در حضور قاضى وقت شعبه( ۱۱۵۴ ) و کارآگاهان پلیس جنایى به بازسازى صحنه جنایت پرداخت.دادگاه پس از محاکمه وى به استناد دلایل و مستندات پرونده او را به اتهام قتل فاطمه - لاله - سحرخیزان ، همسر فوتبالیست معروف، مجرم شناخت و به قصاص نفس محکوم کرد.حکم قصاص او در شعبه هاى( ۲۶ )دیوان عالى کشور و( ۱۵ ) و(۳) تشخیص دیوان نیز تأیید شد.اما رئیس قوه قضائیه پس از مطالعه گزارش هیأت نظارت و پیگیرى، حکم اعدام وى را نقض کرد و دستور داد براى بررسى ماهوى و با استناد به ماده( ۱۸ ) قانون آئین دادرسى به شعبه هم عرض دادگاه ارسال گردد. فریب دختران در پوشش خواستگار ۱/۴/۱۳۸۷ - تحقیق براى شناسایى و دستگیرى متهم فرارى از سال ۸۵ با شکایت یک خواهر و برادر در دستور کار مأموران پایگاه هفتم پلیس آگاهى تهران قرار گرفت.آنها از فردى به نام «مهران» به اتهام جعل و کلاهبردارى شکایت داشتند به مأموران گفتند: مهران خود را مهندس ساختمان و سرمایه دار معرفى کردوبعد چند ماه آشنایی به عنوان خواستگار به خانه ما آمد. در این مدت هم با روش هاى متقلبانه و جلب اعتماد ما و اعضاى خانواده طى چند مرحله به بهانه مشارکت در سرمایه گذارى و پرداخت سود قابل توجه ۳۲ میلیون تومان کلاهبردارى کرد و گریخت.مهناز - ۲۶ ساله- درباره نحوه آشنایى خود با «مهران» گفت: اوایل سال ۸۴ من و مادرم به بیمارستانى در جنوب تهران رفته بودیم که آنجا با یک مرد شیک پوش رو به رو شدیم. در طول چند ساعت حضور در بیمارستان او با شیوه هاى مختلف خودش را به ما نزدیک کرد و گفت فوق لیسانس حقوق است، مادر ندارد و با پدرش که استاد دانشگاه است در شیراز زندگى مى کنند.وى همچنین از املاک و دارایى هاى خانوادگى شان و ساخت و ساز خانه در تهران و شیراز حرف زد.بعد هم گفت: پدرم براى دیدار برادرم به سوئد رفته و به محض آن که به کشور بازگشت براى خواستگارى رسمى خواهیم آمد. از آن روز به بعد دائم با تلفن با من تماس مى گرفت وبا وعده هایش مرا فریب داد. تا این که چندى قبل زن جوانى با خانه ما تماس گرفت و خودش را همسر بهزاد معرفى کرد، گفت: آنها ۴ فرزند دارند و شوهرم یک کلاهبردار حرفه اى است و چندین شناسنامه هم دارد. نام واقعى او هم مهدى است. از سوى دیگر وقتى براى وصول چک ها به بانک رفتیم یکى از کارمندان گفت: همه آنها مسروقه است.. این در حالى است که پرونده متهم همچنان در شعبه دوم اجراى احکام دادسراى بعثت مفتوح است. دادیار اجراى احکام نیز با درخواست چاپ عکس متهم - در روزنامه از مردم خواست در صورت شناسایى یا اطلاع از مخفیگاه وى، با پلیس ۱۱۰ یا پایگاه هفتم پلیس آگاهى تهران تماس بگیرند. ۵/۴/۱۳۸۷ - دختر ۱۵ ساله ای با مراجعه به شعبه چهارم دادسراى جنایى تهران گفت: مدتى قبل با یک دندانپزشک جوان آشنا شدم. بعد هم به خاطر علاقه شدید تصمیم به ازدواج گرفتیم. اما قبل از این که ماجراى ازدواج را با خانواده ام در میان بگذارم پدرم از موضوع باخبر شد. او به تصور این که دروغ مى گویم و به بیراهه رفته ام مرا بشدت مورد انتقاد قرار داد. در حالى که سعى داشتم به پدرم توضیح دهم که من و دندانپزشک جوان قصد ازدواج داریم حرف هایم را قبول نکرد و گفت از پسر مورد علاقه ام به اتهام اغفال و فریب شکایت خواهد کرد. پدر گفت: عصر دیروز وقتى متوجه ارتباط پنهانى دخترم با مردى شدم که خودش را دندانپزشک معرفى کرده و سن او هم بیش از دو برابر دخترم است خیلى عصبانى شدم. بنابراین تنها نتیجه اى که به ذهنم رسید این بود که مرد جوان قصد اغفال دخترم را دارد. بنابراین براى شکایت ، شبانه به کلانترى رفته و شکایت کردم. صبح امروز هم، مأموران به سراغ متهم رفته و بازداشتش کردند. دندانپزشک جوان براى تحقیق و بازجویى با ارائه مدارک معتبر علمى و تحصیلى اش گفت: از مدتى قبل با دیدن دختر جوان به اوعلاقه مند شدم و تصمیم به ازدواج گرفتم. اما قبل از خواستگارى با شکایت پدر دختر مواجه شدم. دادیار پرونده نیز اظهار داشت: در چنین مواردى ماده قانونى خاصى نداریم. با این حال از خانواده دختر جوان خواسته شد با انجام تحقیقات کامل درباره خواستگار در صورتى که مشکلى براى این ازدواج وجود ندارد با این وصلت موافقت کنند. دزدی ، کیف قاپی ۱/۴/۱۳۸۷ - زن ۲۵ساله که چهار ماهه بارداردر خیابان خانى آباد مورد حمله مرد موتورسیکلت سوارى قرار گرفت . به دلیل پیچیده شدن بند کیف در دست زن جوان، مرد موتورسوار او را روى زمین کشید. چند تن از رهگذران که شاهد ماجرا بودند به تعقیب موتورسوار کیف قاپ پرداخته و سرانجام او را دستگیر کردند. زن مجروح نیز بلافاصله به بیمارستان منتقل شد.متهم ۳۵ساله پس از انتقال به دادسراى جنایى تهران در بازجویى ها ضمن اعتراف گفت: نمى دانستم آن زن بارداراست وگرنه هرگز این کار را نمى کردم.دادیار شعبه سوم دادسراى جنایى تهران پس از بازداشت متهم و استعلام سوابق وى دستور داد تا زن جوان از سوى پزشکان قانونى تحت معاینه قرار گیرد تا میزان صدمات وارده به خود او و جنین تعیین شود. ۱/۴/۱۳۸۷- شبکه دزدان طلاهاى زنان سالمند پس از دستگیرى به ده ها فقره سرقت اعتراف کردند. متهمان که چهار زن و دو مرد هستند پس از شناسایى زنان تنها، طلاهاى آنها را سرقت مى کردند.به گزارش خبرنگار ما، حدود سه ماه قبل زن سالمندى با مراجعه به اداره آگاهى نجف آباد اصفهان، با طرح شکایتى گفت: دیروز درراه خانه در کوچه اى خلوت سه زن سد راهم شدند. آنها با تهدید چاقو، طلاهایم را دزدیده و با «زانتیا» که راننده اش مرد جوانى بود از محل فرار کردند. چند شکایت مشابه دیگر نیز طى چند روز در پلیس آگاهى نجف آباد مطرح شد.بررسى پرونده ها نشان مى داد، که دزدی ها توسط شبکه ای و توسط دزدان زن صورت مى گیرد .پلیس در جریان قرار می گیرد زن جوانى با مراجعه به یکى از طلافروشى هاى نجف آباد قصد فروش مقدارى از طلاهاى مسروقه را دارد.بسارا ۳۷ ساله دستگیر شد و در بازجویى ها به ده ها فقره سرقت طلا و جواهرات زنان و دختران اعتراف کرد.این زن به کارآگاهان گفت: با همدستى مادرم - فیروزه - و دو تن از دوستانم - فوزیه و ثریا - و اصغر همسر فوزیه شبکه سرقت را راه اندازى و هدایت مى کردیم. بنابراین طبق نقشه در سطح شهر پرسه مى زدیم و زنان سالمندى که طلاى زیادى همراه داشتند را شناسایى مى کردیم. با دستور قضایى دیگر اعضاى شبکه و مرد طلا فروشی که طلاهای سرقتی را از اعضای این شبکه می خرید دستگیر شدند . ۶/۴/۱۳۸۷ - دزد طلاهاى دختربچه ها از سوى مأموران پلیس شناسایى و دستگیر شد. یک زن جوان در حیاط خانه اش مشغول کار بود با شنیدن صداى گریه هاى دختر کوچولویش به کوچه دوید. او با دیدن دختر چهار ساله اش که روى زمین افتاده بود به تصور این که هنگام بازى زمین خورده است اما دختر کوچولو با گریه گفت: یک مرد گردنبند طلایش را کشید و فرار کرد. مادر که تازه متوجه سرقت گردنبند طلاى فرزندش شده بود، بلافاصله موضوع را به پلیس خبر داد. پس از این که مشخصات ظاهرى دزد گردنبند در اختیار مأموران پلیس قرار گرفت، سرانجام مأموران کلانترى افسریه تهران پس از شناسایى دزد ۱۷ ساله گردنبند دختربچه رادستگیرکردند. متهم که اعتیاد شدید به ماده مخدر کراک دارد ضمن اعتراف به سه فقره دزدى از بچه ها بازداشت شد و براى تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهى تهران قرارگرفت. والدین کشی ۲/۴/۱۳۸۷ - مرد جوانى با پلیس ۱۱۰ تماس گرفت و گفت: «چند ساعت قبل پدرم را در جریان درگیرى خانوادگى با کارد زدم که فکر مى کنم تا الآن جان سپرده باشد.» مأموران کلانترى ( ۱۵۲ )خانى آباد خود را به خانه مورد نظر رسانده با پیکر خونین على - ۵۶ ساله - روبه رو شدند. فرهاد - ۳۶ ساله - که خود را تسلیم مأموران کرده بود در بیان ماجرا گفت: چند ماه قبل مادرم را از دست دادم. از آنجا که پدرم تنها بود و نیاز به مراقبت داشت به همراه همسر و دو فرزندم به خانه آنها نقل مکان کردیم تا بتوانیم از او بهتر مراقبت کنیم. اما مدتى بعد از اختلاف هاى شدید و درگیرى پدر و همسرم باخبر شدم. همسرم دایم از رفتار و گفتار پدرم گله مى کرد بنابراین چند بار به پدرم تذکر دادم. با این حال نه تنها جر و بحث ها و درگیرى ها کم نشد بلکه متوجه شدم همسرم به حالت قهر از خانه رفته است. وقتى به سراغ پدرم رفتم ناگهان با او درگیر شدم و در یک لحظه از شدت عصبانیت و ناراحتى با کارد آشپزخانه دو ضربه زدم. پس از آن بلافاصله خانه را ترک کردم و براى مداواى دست مجروحم به بیمارستان رفتم اما در حالى که به شدت پشیمان بودم و عذاب وجدان داشتم موضوع را به پلیس خبر دادم. ۱۵/۴/۱۳۸۷ - مأموران کلانترى( ۱۱۲ )ابوسعید از وقوع قتلى در حوالى میدان منیریه باخبر شدند .کارآگاهان ویژه قتل پلیس آگاهى تهران خود را به محل حادثه رساندند. آنها پس از ورود به خانه با پیکر خونین مرد ۶۵ ساله اى به نام هوشنگ روبه رو شدند. پسر کوچک مقتول در نخستین بازجویى ها گفت: مادرم در خانه نبود من و خواهرم به همراه پدرمان در خانه نشسته بودیم که حمید برادر بزرگم به خانه آمد و پس از یک گفت وگوى کوتاه با پدرم درگیرى شدیدى میان آنها رخ داد. سپس حمید با تبر و چاقو به طرف پدرم حمله ور شد و او را به قتل رساند. الان هم در طبقه بالا منتظر پلیس نشسته تا دستگیرش کنند. حمید پس از دستگیری به مأموران گفت: اختلاف و درگیرى من و پدرم به ۱۰ سال قبل برمى گردد. وقتى ۲۵ ساله بودم با دخترى آشنا و پس از مدتى به او علاقه مند شدم. وقتى موضوع خواستگارى و ازدواج با او را با اعضاى خانواده ام مطرح کردم پدرم بدون دلیل منطقى بشدت مخالفت کرد به نظرم دلایلش قابل قبول نبود . به هرحال او اجازه نداد من با دختر مورد علاقه ام ازدواج کنم. همین موضوع باعث شد کینه اى در دلم به وجود آید و با گذشت سال ها اختلاف هاى ما عمیق تر شد. هیچ کدام نمى توانستیم دیگرى را تحمل کنیم. تا این که چندماه قبل بالاخره تن به ازدواج دادم. اما با این ازدواج خودم را خوشبخت نمى دانستم. شب حادثه- باردیگر با پدرم بگو مگو پیدا کرده و کارمان به درگیرى کشید و من نیز با تبرى که جلوى دستم بود ضربه اى به او زدم اما با شدت گرفتن درگیرى یک آن دچار جنون شده و با کارد آشپزخانه به جانش افتادم. ۱۶/۴/۱۳۸۷ - پسر بیمار در اقدامى جنون آمیز پدرش را به ضرب چاقو به قتل رسانده بود، پس از دستگیرى ابراز پشیمانى کرد. مرد جوانى با پلیس ۱۱۰ تماس گرفت و اپراتور را در جریان قتل پدر ۷۰ ساله اش قرار داد.دقایقى پس از اعلام این گزارش مأموران کلانترى( ۱۳۱ ) خود را به محل حادثه رساندند.آنها پس از ورود به خانه ویلایى قدیمى، با پیکر بى جان و خون آلود حمید در گوشه اى از اتاق پذیرایى رو به رو شدند.یکى از فرزندان مقتول نیز با معرفى برادرش به عنوان عامل قتل گفت: برادر ۳۸ ساله ام ـ مجید ـ از مدت ها قبل به دلیل ابتلا به بیمارى شدید اعصاب و روان تحت درمان و مراقبت خانگى قرار داشت، به همین خاطر هم طبق نظر پزشکان معالج همواره دارو مصرف مى کرد تا این که ساعتى قبل در حالتى غیرطبیعى با سایر اعضاى خانواده درگیر شد. سرانجام با بالا گرفتن این مشاجره بین او و پدرمان، ناگهان کاردى از آشپزخانه برداشت و به طرف پدر پیرمان حمله ور شد و او را به قتل رساند. ۳۱/۴/۱۳۸۷ - مرد میانسال قتل همسرش را به مأموران کلانترى( ۱۴۴ )جوادیه تهرانپارس خبر داد و گفت: به خانه همسرم لیلا- ۴۰ ساله- آمدم، با پیکر خونین او در اتاق رو به رو شدم. بررسى ها نشان مى داد لیلا بر اثر خفگى و اصابت ضربه هاى کارد به قتل رسیده است.از آنجا که در بررسى هاى محلى آثار به هم ریختگى و مقاومت از سوى مقتول نیز به چشم نمى خورد، فرضیه ارتکاب قتل از سوى یک آشنا قوت گرفت. بدین ترتیب تحقیق و بازجویى از همسر موقت لیلا آغاز شد. این مرد به بازپرس جنایى گفت: مدتى قبل لیلا را به عقد موقت خود درآوردم. او از ازدواج اول خود یک پسر دارد که در شمال زندگى مى کند. البته از چند ماه قبل نیز با یکدیگر اختلاف و درگیرى شدید پیدا کرده بودند. امین در بازجویی ها جزئیات قتل مادرش را تشریح کردو گفت: خیلى کوچک بودم که پدرم را از دست دادم. مادرم مدتى به عقد موقت مردى درآمد. با توجه به این که نسبت به این موضوع خیلى حساس بودم، از مادرم خواستم از آن مرد جدا شود. اما او بى توجه به خواسته هایم چند بار دیگر نیز ازدواج کرد. هر چه بزرگ تر مى شدم، رابطه عاطفى با مادرم کمتر مى شد تا این که چند ماه قبل از مادرم خواستم به خواستگارى دختر مورد علاقه ام برود اما او به شدت مخالفت کرد و مرا از خانه بیرون انداخت. من هم به یکى از شهرهاى شمالى رفتم و به ادامه زندگى پرداختم. اما کینه اى که از مادر در دل داشتم، یک لحظه راحتم نمى گذاشت. بنابراین شب حادثه به تهران آمدم و به خانه رفتم. مادرم وقتى مرا دید به جروبحث پرداخت و بعد مرا از خانه راند. در حالى که عصبانى بودم با او درگیر شده و ناخواسته مادرم را به قتل رساندم. سپس بلافاصله به شمال برگشتم. تجاوز ۲/۴/۱۳۸۷ - یک زن جوان همراه پسر بچه ۶ ساله اش به کلانترى( ۱۴۱) شهرک گلستان مراجعه و از دو مرد جوان به اتهام آزار و اذیتش شکایت کرد. این زن پس از حضور در شعبه دوم بازرسى دادسراى جنایى تهران در بیان ماجرا گفت: از چندى قبل با زنى به نام مژگان دوست شدم. او مدتى قبل عینک گران قیمت مرا به همراه مبلغى پول قرض گرفت. بعد از مدتی از او خبرى نشد به خانه اش رفتم او اسباب کشى کرده است. با تلاش زیاد موفق شدم تلفن و نشانى خانه مژگان را پیداکردم وبه او زنگ زدم و تهدید کردم که اگرعینک و پولم را پس ندهد شکایت مى کنم او از من خواست بعد از ظهر به خانه اش بروم تا طلبم را بگیرم. همان روز همراه پسرم به خانه اش رفتم. مژگان به بهانه آوردن دسته چک مرا به اتاقى کشاند دو مرد قوى هیکل به طرفم حمله ور شده و با تهدید چاقو و کتک مرا مورد آزار و اذیت قرار دادند. در باز جویی مژگان مجبور به اعتراف شد و گفت: همسر صیغه اى او و عامل آزار و اذیت زن جوان است . فرشید شوهر صیغه اى مژگان بعد ازدستگیری به بازپرس پرونده گفت:ا ین زن دایم براى مژگان مزاحمت ایجاد مى کرد و به خاطر یک عینک می خواست شکایت کند بنابراین تصمیم گرفتیم او را ادب کنیم. ۳/۴/۱۳۸۷_ دختر جوانى خود را به مأموران کلانترى مرزداران رساند و از ماجراى ربوده شدن و آزار و اذیت خود به دست یک مرد خبر داد. وى در تشریح جزئیات این حادثه تلخ گفت: حدود ساعت ۷ بعدازظهر همزمان با تاریکى هوا در حال بازگشت به خانه در حاشیه بزرگراه شیخ فضل الله نورى منتظر تاکسی بودم که یک مرد با یک دست دهانم را گرفت و با دست دیگر کارد را زیر گلویم گذاشت با تهدید مرا به میان درختان حاشیه خیابان کشاند. وقتى چندمترى از بزرگراه دور شدیم با التماس از او خواستم رهایم کند اما مرا مورد آزار و اذیت قرار داد و تهدید کرد در صورت مقاومت جانم را مى گیرد. بعد هم قسمتى از لباس هایم را پاره کرد تا نتوانم تعقیبش کنم. پلیس در محل حادثه با تکه هاى زیاد لباس هاى زنانه و دخترانه مواجه شد که همگى به یک شکل پاره شده بودند. بدین ترتیب ، فرضیه سریالى بودن ربودن و آزار و اذیت دختران و زنان در این منطقه قوت گرفت. بطور تصادفی شاکى پرونده هنگام بازگشت به خانه مرد متجاوزرا در همان منطقه دید. با تماس تلفنى کارآگاهان در جریان ماجرا قرار گرفته مأموران کلانترى مرزداران مرد را زیرپل عابرپیاده بازداشت کردند. مرد متجاوز به ۱۵ سال زندان و ۹۹ ضربه شلاق محکوم شد . این در حالى است که این مرد چندى قبل ، از اتهام تجاوز به عنف در دادگاه کیفرى استان تبرئه شده بود. ۶/۴/۱۳۸۷ - مرد رزمى کار، در نخستین بازجویى ها به قتل ۹ زن و مرد و کودک اعتراف کرد. سال ۸۵ زنى با حضور در اداره آگاهى بندر انزلى، کارآگاهان را در جریان ناپدید شدن مرموز دخترش قرار داد. مهناز ـ ۲۷ ساله - چندى قبل همزمان با فارغ التحصیلى و دریافت مدرک لیسانس به تلاش براى پیدا کردن کار پرداخت. دختر جوان روز حادثه در پی تماس مردی بنام بهزاد براى مذاکره درباره استخدام در یک کارخانه، از خانه خارج شده و پس از آن ناپدید شده بود. بهزاد پس از انتقال به اداره آگاهى منکر اطلاع از سرنوشت مهناز شد و با تناقض گویى هایش سعى کرد مسیر تحقیقات را منحرف کند.سرانجام مجبور به اعتراف و راز قتل دختر جوان را فاش کرد. او در اعتراف هاى تکان دهنده اش گفت: روز حادثه هم براى اجراى نقشه ام از مهناز خواستم به شهرک صنعتى «حسن رود» بندرانزلى مراجعه کند.وقتى دختر جوان به محل قرار آمد او را به بهانه اى، به محل خلوتى کشانده و سعى کردم نقشه ام را عملى کنم اما او در برابرم مقاومت کرد. به همین خاطر با مشت چند ضربه به سرش زدم که بیهوش روى زمین افتاد. بعد هم با طنابى خفه اش کردم و جسدش را دفن کردم. کارآگاهان جنایى احتمال مى دادند قاتل خونسرد مرتکب قتل هاى دیگر شده باشد به بازجویى هاى فنى از او ادامه دادند. تا این که بهزاد به قتل دختر ۱۲ساله اى به نام «محبوبه» نیز اعتراف کرد. او درباره دومین جنایتش گفت: «چند سال قبل دختر بچه اى را هنگام ماهیگیرى در ساحل دریا دیدم. بعد به بهانه خرید ماهى او را به خانه ام کشانده و مورد آزار و اذیت قرار دادم. سپس خفه اش کردم و جسدش را در چاهى انداختم. متهم در ادامه به هفت قتل دیگر نیز اعتراف کرد. هم اکنون پرونده براى تأیید نهایى به دفتر رئیس قوه قضائیه ارسال شده است. این در حالى است که مسئولان استان خواستار اعدام مرد جنایتکار در حضور مردم بندر انزلى شده اند. ۲۳/۴/۱۳۸۷- .زن ۱۷ ساله امید شکارچی زنان با اظهار بى اطلاعى از جنایت هاى زنجیره ای همسرش از احتمال همکارى یک مرد دستفروش باشوهرش گفت . همسر”امید” به طور جداگانه در اداره آگاهى استان تهران تحت بازجویى قرارگرفت در حالیکه از اعتراف هاى شوهرش شوکه شده بود، به کارآگاهان گفت: «سال گذشته امید به همراه خانواده اش به خواستگارى ام آمد. من پس از مدت کوتاهى به او جواب مثبت دادم . پس از ازدواج،خانه اى در خرمدشت کرج اجاره و زندگى مشترکمان را آغاز کردیم. همسرم با یک پیکان قهوه اى مسافرکشى مى کرد و خرج زندگى را تأمین مى کرد. او مرد خونسردى بود و کمتر پیش مى آمد عصبانى شود. زن جوان در ادامه گفت: «در تحقیقات پلیس از همسرم متوجه شدم در این مدت وقتى همسرم مرا به بهانه هاى مختلف به خانه آشنایان و بستگان مى فرستاد، نقشه قتل زنى را طراحى و اجرا مى کرده است. او خرداد امسال هم با اصرار زیاد مرا به خانه یکى از بستگان مان در قزوین فرستاد که بر اساس اعتراف هایش در این مدت سه زن دیگر را قربانى کرده است.» ” امید” با رد اظهارات همسرش گفت: «تمام قتل ها را به تنهایى انجام دادم و هیچ همدستى در قتل هشت زن نداشتم.» سال گذشته “امید” همراه فرد دیگرى به اتهام ربودن و آزار و اذیت زنى از سوى پلیس دستگیر شده بود. اما به دلیل نبود دلایل کافى براى اثبات جرم آنها تبرئه و آزاد شده بودند. به گزارش “ایسنا” متهم از اواخر بهمن سال گذشته جنایت هاى سریالى خود را در کرج آغاز کرد. او در نخستین جنایت پس از قتل زنى، جسدش را در حالى که در میان ملحفه اى گلدار پیچیده بود در ورودى فاز ۴ مهرشهر رها کرد. بعد از گذشت یک ماه، جسد زن دیگرى در خیابان منبع آب شهرستان ساوجبلاغ، کشف شد. جسد سومین قربانى هم ۲۹ فروردین امسال در جاده قزل حصار کشف شد. با کشف این جسد مأموران پلیس متوجه تشابهاتى در قتل ها شدند، چرا که تمام قربانیان پس از خفگى، در ملحفه گلدار پیچیده و در مناطق مختلف که زیاد هم از یکدیگر دور نبودند، رها شده بودند. چهارمین جسد نیز ۲۴ اردیبهشت امسال در خیابان ظفر کمال شهر پیدا شد. مرد جنایتکار، جسد قربانى چهارم را کنار دیوارى رها کرده بود اما اهالى پنج روز بعد متوجه وجود این جسد شدند، در نتیجه پس از کشف این جسد، امکان شناسایى قربانى وجود نداشت. جسد پنجمین زن، هشتم خرداد امسال در کمال شهر - حوالى فرودگاه پیام - کشف شد. با این حال پلیس تا زمان دستگیرى متهم، اطلاعى از وقوع ششمین قتل نداشت. تا این که متهم پس از دستگیرى در نخستین بازجویى ها پرده از قتل ششم نیز برداشت. جسد هفتمین زن نیز ۲۷ خرداد ۸۷ در کمال شهر کرج کشف شد. جسد هشتمین زن نیز در خیابان منبع آب مهرشهر کشف شد. به گفته سردار اکبر شاهى برخى از قربانیان این پرونده داراى ناهنجارى هاى اجتماعى بودند قاتل نیز داراى سابقه سرقت، کیف قاپى و اتهام آدم ربایى در استان تهران در سال ۸۶ مى باشد. در تازه ترین خبرها همسر امید از تعدادى قتل ها اطلاع داشته به دلیل تهدیدهاى همسرش از افشاى آنها خوددارى کرده است. «امید» نیز در ادامه بازجویى ها درباره نحوه قتل قربانیانش به کارآگاهان گفت: با پرسه زدن در شهر طعمه هاى خود را از میان زن هایى که ظاهرى نامناسب داشتند انتخاب مى کردم. پس از کشاندن زنان به خانه ام و آزار و اذیت شان، آنها را از پشت سر غافلگیر کرده و با دست ضربه اى به گردن شان مى زدم. زمانى که طعمه هایم بى حال روى زمین مى افتادند با روسرى خفه شان مى کردم. پس از برداشتن طلا، کفش و مدارک شناسایى زن ها جسدشان را درجاهای شلوغ شهر رها مى کردم.. امید ۲۲ سال دارد پس از انتقال به اداره آگاهى به قتل هشت زن اعتراف و درباره انگیزه قتل ها گفت: دو سال قبل با زنى در خیابان آشنا شدم. یک روز او را به خانه برده بودم که ناگهان او در پى اختلافى کوچک به داد و فریاد پرداخت. بعد هم خودزنى کرد و با ادعاهاى دروغین آبروى من را نزد همسایه ها برد. چند وقت بعد نیز با دختر دیگرى آشنا شدم که او هم به من خیانت کرد. بنابراین از همان موقع تصمیم گرفتم از زن ها انتقام بگیرم.«امید» تا کلاس اول راهنمایى درس خوانده هیچ وقت علاقه اى به خواندن روزنامه و مجله نداشته و حتى نمى دانسته درباره قتل ها خبرى در روزنامه ها چاپ شده است. وى پس از ارتکاب آخرین قتل در حالى که احساس خستگى مى کرده براى گردش و استراحت همراه همسرش به رامسر می رود.«امید» از کلاس اول راهنمایى کیف قاپى می کند.احتمال می رود امید مرتکب قتل هاى دیگر نیز شده باشد. ۲۵/۴/۱۳۸۷ - در اعترافات جدید «شکارچى شب» از همکارى همسرش در جنایت ها پرده برداشت.با افشاى همکارى عروس ۱۷ ساله در قتل هاى همسرش و آماده کردن خانه براى انجام قتل ها و فروش لوازم با ارزش قربانیان، کارآگاهان براى چندمین بار به بازجویى از زن جوان پرداختند. او که تا پیش از این به اطلاع از سه قتل اعتراف کرده بود، دیروز به کارآگاهان گفت: «قبل از هر جنایت همسرم موضوع را به من اطلاع مى داد. به همین خاطر از ابتدا در جریان همه قتل ها بودم. شوهرم پس از شکار طعمه هایش با من تماس مى گرفت و مى خواست خانه را ترک کنم تا زنان با مشاهده من پى به نقشه شومش نبرند.شب هایى که او قصد جنایت داشت، من به بهانه هاى مختلف به خانه بستگانم مى رفتم. روز بعد پس از بازگشت به خانه، «امید» طلاهاى زنان را به من مى داد تا بفروشم. او مى گفت اگر براى فروش طلاها اقدام کند، طلافروشان به موضوع مشکوک شده و نقشه اش فاش مى شود. به همین خاطر مرا تهدید کرده بود اگر درباره این موضوع به پلیس یا دیگران حرفى بزنم، خودم هم به عنوان معاونت در قتل ها محاکمه و زندانى مى شوم. من هم از ترس در این باره با هیچ کس حرف نزدم.» ۳۰/۴/۱۳۸۷- دخترجوانى با پلیس اسلامشهرتماس گرفت و به مأموران گفت: حدود دو ماه قبل با پسرى به نام شهروز آشنا شدم. او ضمن ابراز علاقه شدید به من بارها از تصمیمش براى خواستگارى و ازدواج سخن گفته بود. در این میان من که فریب حرف هایش را خورده بودم به دوستى با او ادامه دادم. تا این که چند روز قبل او با من تماس گرفت و مرا براى بازدید از محل کارش دعوت کرد. زمانى که به کارگاه مخوفش رفتم دقایقى منتظرش ماندم تا اینکه در کمال ناباورى او همراه سه تن از دوستانش به من حمله ور شده و ضمن آزار و اذیت به فیلمبردارى از من پرداختند. شهروزتهدید کرد اگرچند میلیون تومان پول برایش فراهم نکنم فیلم و عکس را در شهر توزیع مى کند. مأموران هر سه پسررادستگیرکردند. متهمان در بازجویى ها با قبول اتهام شان اظهار داشتند، پس از شناسایى دخترانى با خانواده هاى پولدار، با آنها طرح دوستى ریخته و با وعده ازدواج اعتمادشان را جلب مى کردیم. سپس در فرصتى مناسب دختران را به مخفیگاه کشانده و آنها را مورد آزار و اذیت قرارمى دادیم. در عین حال دختران فریب خورده را تهدید مى کردیم در صورتى که پول درخواستى ر ندهند،فیلم وعکس ها را درشهرپخش خواهیم کرد. اعضاى این شبکه تاکنون به چندین فقره آزار و اذیت اعتراف کرده اند. تصاویر محرمانه مردم نباید در معرض دید سایرین قرار گیرد ۲۰/۴/۱۳۸۷ - فرمانده نیروى انتظامى خاطرنشان کرد: با توجه به این که شیوه و سطح جرائم و آسیب هاى اجتماعى از شهرى به شهر دیگر متفاوت است، یک چارچوب کلى براى این طرح تعیین شده و مصادیق عملى اجرایى با توجه به محیط اجتماعى و مسائل و ارتباطات مردم تبیین شده که این مصادیق براى پایتخت هم اعلام شده است. احمدى مقدم از جمله مصادیق اجراى طرح امنیت اجتماعى در پایتخت را ایجاد امنیت براى بانوان، برخورد با مزاحمان در ایام تعطیلات و فصل گرما عنوان کرد و افزود: مسائل مربوط به حریم خصوصى نیز از جمله مسائلى است که در طرح امنیت اجتماعى به آن پرداخته مى شود، به طورى که برخى تصاویر منتشر مى شود که نشان مى دهد، از اعتماد مردم سوء استفاده مى شود و تصاویر محرمانه زندگى مردم، در معرض دید مردم به عنوان مانکن و الگو قرار مى گیرد. رئیس پلیس کشور اظهار کرد: رفتار پلیس باید براساس اخلاق و قاطعیت تنظیم شود و همه فشار ها و استرس هایى که در این حوزه وجود دارد، نباید بر رفتارشان تأثیرى داشته باشد. قتل های خانوادگی ۳/۴/۱۳۸۷ - دادستان کرج خواستار اشد مجازات براى مردى شد که دخترخوانده ۱۶ ساله اش را به قتل رسانده است. زنى در سال ۸۶ به اداره آگاهى کرج رفت و از ناپدید شدن مرموز دختر ۱۶ ساله اش خبر داد.این زن به مأموران گفت: امروز عصر وقتى از محل کار به خانه بازگشتم متوجه غیبت دخترم لیلا شدم. هیچ کس از او اطلاعى ندارد. بازپرس شعبه اول دادسراى جنایى کرج در بررسى ها دریافتند مادر لیلا، ۱۸ ماه قبل با وجود مخالفت هاى فرزندانش با یکى از همکارانش به نام «صباح» ازدواج موقت کرده است «صباح» پس از انتقال به اداره آگاهى منکر اطلاع از سرنوشت لیلا شداما زمانی که با مدارک روبروشدبه قتل اعتراف و درباره انگیزه قتل گفت: چند سال قبل به خاطر اختلاف هاى خانوادگى از همسرم جدا شدم و به عنوان راننده در یک شرکت خدماتى مشغول به کار شدم. ۱۸ ماه قبل پس از آشنایى با فاطمه - مادر لیلا- به او علاقه مند شدم. او که از همسرش جدا شده و سرپرستى چهار فرزندش را برعهده داشت به درخواستم پاسخ مثبت داد. بنابراین پس از مدتى او را به عقد موقت خود درآوردم اما از همان ابتدا دختران فاطمه بخصوص لیلا با ازدواج مادرشان مخالف بودند تا این که روز حادثه براى برداشتن شناسنامه به خانه رفته بودم وقتى لیلا را در خانه تنها دیدم گرفتار وسوسه هاى شیطانى شدم و به سوى دختر خوانده ام حمله ور شدم. او در برابرم مقاومت کرد. من هم براى این که از سرو صداهایش جلوگیرى کنم گلویش را گرفته و فشار دادم. ۶/۴/۱۳۸۷- جنجال بر سر ارثیه خانوادگى با قتل دختر جوان از سوى برادرش پایان یافت. به گزارش خبرنگار جنایى ما، صبح دیروز مسئولان بیمارستانى در مرکز تهران، در تماس با مأموران کلانترى ۱۰۸ نواب از مرگ مشکوک دختر ۳۵ ساله اى به نام زهرا خبر دادند که چند روز قبل به بیمارستان منتقل شده بود. پزشک معالج زهرا به بازپرس جنایى گفت: یک هفته قبل زهرا که بشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته و دچار ضربه مغزى شده بود، از سوى خانواده اش به بیمارستان منتقل شد. اما با وجود تلاش فراوان براى نجات جان وى، او سرانجام جان باخت. بدین ترتیب بازپرس پرونده بلافاصله از کارآگاهان خواست در این باره تحقیق کنند. یکى از برادران مقتول در بازجویى ها گفت: مدتى قبل پدرمان فوت کرد. پس از آن میان ما چهار خواهر و برادر سر تقسیم ارث و میراث اختلاف افتاد تا این که چند روز قبل خواهرم زهرا بر سر همین موضوع با برادرمان درگیر شد که پس از ضرب و شتم او را به بیمارستان رساندیم؛ اما متأسفانه خواهرمان جان سپرد. براساس این گزارش، در حال حاضر تلاش براى دستگیرى متهم به قتل فرارى ادامه دارد. کودک آزاری ۲/۴/۱۳۸۷- کارشناسان کمیسیون پزشکى قانونى، پس از بررسى هاى علمى و معاینه هاى دقیق، ضربه وارد شده به گردن «على کوچولو» را عامل اصلى فلج حرکتى پسر دانش آموز اعلام کردند. این در حالى است که معلم وى پس از چند روز بازداشت با سپردن وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانى آزاد شده و مسئولان قضایى تصمیم گیرى در این باره را به اعلام نظر پزشکى قانونى موکول کردند. براساس اوراق موجود در پرونده، على دانش آموز ۱۰ ساله یکى از دبستان هاى شهرستان «لالى» استان خوزستان اوایل اردیبهشت امسال ابتدا از سوى معلم مدرسه اش تنبیه بدنى شد بعد هم حدود ۲۰ دقیقه سرپا در گوشه کلاس ایستاد. او در حالى که به شدت ترسیده بود به دلیل ضعف و ناتوانى شدید دقایقى را بى حال در کلاس نشست. وقتى هم زنگ آخر به صدا درآمد، راهى خانه شد. اما در طول راه ناگهان بى حال روى زمین افتاد و با کمک مردم به بیمارستان منتقل شد. اما متهم در بازجویى ها منکر تنبیه بدنى على شد.. گروه پزشکى همچنین اعلام کردند ممکن است این حادثه بر اثر تنبیه بدنى روى داده باشد، اما براى اطمینان کامل از موضوع، چندین بار دیگر نیز از او آنژیوگرافى، عکس مغزى، «ام آر آى» و آزمایش هاى تخصصى لازم به عمل آوردند که سرانجام فرضیه بیمارى مادرزادى و شیوع ویروسى در بدن «على کوچولو» رد شد. در حالى که تمام نتایج آزمایش هاى پزشکان حکایت از وارد آمدن ضربه به نخاع پسر ۱۰ ساله داشت، بازهم پسر بچه از سوى کارشناسان پزشکى قانونى تحت معاینه دقیق قرار گرفت.واعلام شد علی براثر اصابت جسم سخت نامشخص به ناحیه گردن از ناحیه مهره چهارم تا ششم گردن آسیب دیده است که به همین خاطر دچار ضعف حرکتى در اندام هاى فوقانى و تحتانى و بى اختیارى ادرارى و خونریزى موقت بینى شده است. آنها همچنین اعلام کردند که کودک براى معاینه مجدد باید چهار ماه دیگر به پزشکى قانونى معرفى شود. خانواده «على کوچولو» همچنان پیگیر پرونده قضایى پسرشان تا رسیدن به نتیجه نهایى هستند. دیگر کشی با تحرکات ناموسی ۶/۴/۱۳۸۷- چهار مرد جوان با مراجعه به خانه اى در خیابان نامجو «حمزه» -صاحبخانه ۴۸ ساله- را پس از یک درگیری لفظى با ضربه هاى کارد به قتل رسانده و متوارى شدند. شماره پلاک خودروى متهمان از سوى شاهدان در اختیار کارآگاهان جنایى تهران قرار گرفته بود آنها ساعتى بعد صاحب خودرو را در یکى از خیابان هاى تهران شناسایى کردند. زن جوان پس از دستگیرى در بازجویى ها گفت: صبح امروز ماشینم در اختیار دو برادرم بود اما نمى دانم کجا رفته بودند. برادران زن جوان با مراجعه به دادسراى جنایى تهران خود را تسلیم کردند. دو تن از متهمان که برادر هستند در اعتراف هاى خود ضمن قبول اتهام قتل گفتند: «حمزه» مدتى قبل براى خواهرمان مزاحمت ایجاد کرده بود. وقتى از ماجرا باخبر شدیم تصمیم به انتقام گرفتیم. بنابراین با کمک دو تن از دوستان مان به سراغش رفته و او را با کارد زدیم. البته نمى خواستیم او را بکشیم؛ فقط مى خواستیم ادبش کنیم که این اتفاق افتاد. هر چهار مرد با قرار قانونى براى انجام تحقیقات تکمیلى در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهى تهران قرار گرفتند . ۲۹/۴/۱۳۸۷- مرد جوان که در پى اطلاع از مزاحمت هاى تلفنى یک مرد غریبه براى همسرش، در ملاقاتى وى را به قتل رسانده و متوارى شده بود، از سوى کارآگاهان پلیس جنایى به دام افتاد. به پلیس کرج اطلاع داده شد که در یک درگیرى مرگبار بین دو مرد جوان واقع در منطقه بازار روز شاهین ویلاى کرج ، پسر ۲۱ ساله اى به نام ولى با ضربه هاى زنجیر به قتل رسیده و قاتل نیز از محل جنایت گریخته است. کارآگاهان اداره آگاهى کرج در محل جنایت حاضر شدند. آنها پس از تحقیق در این باره و بررسى پیام هاى تلفن همراه ولى - مقتول - دریافتند او دقایقى قبل از قتل، با مرد جوانى به نام رضا تماس داشته است.کارآگاهان با ردیابى تلفن همراه رضا موفق به شناسایى خانه او شده و وى را دستگیر کردند.متهم در بازجویى هاى به بازپرس گفت: چندى قبل متوجه شدم ولى - مقتول - براى همسرم از طریق ارسال پیام هاى کوتاه تلفنى مزاحمت ایجاد مى کند. بنابراین از شدت ناراحتى و عصبانیت با او تماس گرفتم و در این باره به او تذکرات جدى دادم تا براى همیشه از مزاحمت هایش دست بردارد، اما او توجهى به اخطار من نکرد روز حادثه بار دیگر با او تماس گرفته و به بهانه اى در بازار روز شاهین ویلا قرار ملاقات گذاشتم. وقتى به محل رسیدم از شدت عصبانیت با او درگیر شدم و با زنجیر آهنى ضربه اى به سرش کوبیدم و او مجروح و نیمه جان روى زمین افتاد ومن فرار کردم . مهریه ۱۳/۴/۱۳۸۷ - داماد ایرانى مقیم انگلیس که به خاطر چشم و هم چشمى براى همسرش مهریه طلایى تعیین کرده بود ، با حکم دادگاه به پرداخت ماهیانه ۴۵۰ هزار تومان در مدت ۱۲۲ ماه محکوم شد. مرد جوانى پس از چهارماه زندان خواستار تقسیط مهریه همسرش بود به قاضى دادگاه خانواده گفت: آقاى قاضى چشم و هم چشمى و عجله در ازدواج بیچاره ام کرد. حدود ۱۱ سال پیش براى کار و تحصیل به ترکیه و از آنجا به انگلیس رفتم. پس از مدتى مشغول به کار شدم. رفته رفته وضع زندگى و درآمدم بهتر شد. پس از سالها دورى ، براى دیدار خانواده ام به ایران آمدم. مادرم گفت: «آخرعمرى مى خواهم عروسى تو را ببینم و یک دختر دانشجو را هم از طریق آشنایان برایت انتخاب کرده ایم.». مرد زندانى ادامه داد: روز عقد، عاقد، مهریه را طبق توافق ۳۵۰ سکه طلا اعلام کرد. اما همان موقع براى این که میزان علاقه ام به زندگى و همسرم را نشان دهم و به او اثبات کنم که چیزى از خواهرانش کمتر ندارد در میان جمعیت فریاد زدم ، ۱۵۰ سکه هم اضافه کنید. مدتى از عقد گذشته بود که تصمیم گرفتم به انگلیس بروم تا مقدمات سفر همسرم را نیز فراهم کنم. اما در کمال ناباورى پدرزنم گفت: باید نیلوفر را هم باخودت به انگلیس ببرى وگرنه قبل از سفر باید مهریه او را به طور کامل پرداخت کنى چرا که هیچ اطمینانى به ادامه زندگى تان پس از این سفر نیست. انتظار داشتم با توضیحاتى که درباره شرایط اقامت در یک کشور خارجى دادم آنها قانع شوند اما همسرم به تحریک پدرش براى این که مانع خروجم شود با مراجعه به دادگاه خانواده مهریه ۵۰۰ سکه طلاى خود را به اجرا گذاشت و من که توان پرداخت نصف مهریه را هم نداشتم از آن موقع تا بحال ممنوع الخروج و زندانى مى شوم . ۲۹/۴/۱۳۸۷ - پسرى که براى تأمین جهیزیه و هزینه هاى عروسى، همراه پدرزنش به خانه یک زن دستبرد زده بود، شناسایى و دستگیر شد. به گزارش خبرنگار ما، چندى قبل یک زن میانسال که به تازگى از سفر برگشته بود، به محض اطلاع از سرقت خانه اش با مأموران پلیس تماس گرفت و تقاضاى کمک کرد. وى درباره شکایتش به مأموران گفت: حدود یک ماه قبل به خانه پسرم در شهرستان رفتم اما پس از مراجعه به تهران و ورود به خانه متوجه شدم دزدان اثاثیه باارزش از جمله چند تکه وسایل نقره، پول و طلاجات و مقدارى از اشیایى که از خانواده ام به من ارث رسیده بود را سرقت کرده اند. مأموران به تحقیق پرداخته و پى بردند زمانى که صاحبخانه در سفر بوده، مستأجر خانه اش سرگرم تدارک و برگزارى مراسم عقد و جشن عروسى دخترش بوده است. به همین خاطر هم میهمانان زیادى در جشن عروسى شرکت داشته اند. بنابراین ممکن است سرقت از سوى میهمانان صورت گرفته باشد. پرویز، داماد جوان که چاره اى جز بیان حقیقت نداشت، در دفاع از خود گفت: حدود ۱۹ ماه پیش با «پریا» آشنا شدم و سرانجام از او خواستگارى کردم. اما پدر وى بطور خصوصى به من گفت: چند سال پیش مادر پریا بر اثر یک سانحه تصادف فوت کرده است و به خاطر مشکلات مالى نمى تواند مخارج عروسى و جهیزیه دخترش را تهیه کند. ضمن این که دوست دارم براى پریا جهیزیه کامل و جشن مفصلى بگیرم. وى در ادامه گفت: سرانجام پس از مدتى پدر نامزدم براى برگزارى جشن عروسى و تهیه جهیزیه دخترش ۱۰ میلیون از من درخواست کرد، اما من که چنین پولى نداشتم به او گفتم: «نمى توانم این مبلغ را در اختیارش قرار دهم.»پدر پریا وقتى از شرایط مالى ام باخبر شد، با طرح پیشنهاد عجیبى گفت: صاحبخانه شان یک زن تنهاست و وضع مالى خوبى هم دارد، او در حال حاضر براى دیدن پسرش به شهرستان سفر کرده است، ما مى توانیم با کمک هم براى تأمین مخارج یک عروسى خوب و تهیه جهیزیه، تعدادى از اشیاى باارزش او را برداریم و بفروشیممن هم چون قصد داشتم دختر دم بخت خود را خشنود کنم، بطور ناخواسته به فکر سرقت از خانه صاحبخانه ام افتادم. مرد که بسیار ناراحت و پشیمان بود، گفت: قسم مى خورم که دزد نیستم، بلکه مشکلات مالى مرا وادار به این کار کرد تا دخترم را خوشحال کنم. به دادگاه هم تعهد مى دهم وقتى وضع مالى ام بهتر شد، بدهى خود را پرداخت کنم. قتل های عشقی ۱۵/۴/۱۳۸۷- مردمى که از خیابان ۲۰۲ تهرانپارس مى گذشتند با پیکر بى جان دختر نوجوانى در داخل جوى آب روبه رو شده و بلافاصله موضوع را به پلیس( ۱۱۰) اعلام کردند.دقایقى بعد مأموران کلانترى (۱۲۶) تهرانپارس درمحل حادثه حاضر شدند. کارآگاهان با بررسى اوراق موجود در کیف دستى مقتول دریافتند جسد کشف شده متعلق به دختر ۱۷ ساله اى به نام سپیده است و پس از شناسایى خانواده وى آنها را براى تحقیقات پلیسى فراخواندند.در حالى که پدر و مادر سپیده از شنیدن خبر قتل فرزندشان شوکه شده بودند، گفتند: ما نمى دانیم چه کسى مى تواند چنین جنایتى را مرتکب شده باشد. سپیده صبح روز حادثه سوار بر یک خودروى دوو به همراه پسر جوانى در محل دیده شده وراننده دوو پس ازشناسایى دستگیرى وى آغاز شد. کارآگاهان با دستور بازپرس به خانه پسر جوان رفتند اما على ۲۳ ساله با دیدن مأموران با خوردن تعداد زیادى قرص اقدام به خودکشى کرد. وى بلافاصله به بیمارستان منتقل شد و با تلاش پزشکان از مرگ نجات یافت.على پس از بهبود نسبى در بازجویى ها ضمن اعتراف به قتل سپیده گفت: از چند ماه قبل با دختر نوجوان آشنا شدم و تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم اما خانواده اش مخالف این ازدواج بودند مدتى بعد نیز سپیده بناى ناسازگارى گذاشت و گفت که باید به این ارتباط پایان دهیم. اما من به او علاقه داشتم و حاضر نبودم او را از دست بدهم در نتیجه وقتى مخالفت وى را دیدم از او خواستم براى آخرین بار همدیگر را ملاقات کنیم. اما ساعتى بعد از ملاقات با یکدیگر دعوایمان شد و من که سابقه ناراحتى اعصاب دارم آنقدر عصبانى شدم که در یک لحظه متوجه نشدم چه کار مى کنم. وقتى به خودم آمدم سپیده دیگر نفس نمى کشید. خیلى ترسیده بودم به ناچار در خودرو را باز کرده و جسد او را به خیابان پرت کردم سپس از آن محل فرار کردم. ۱۷/۴/۱۳۸۷ _ زن جوانى با تسلیم شکایتى به قاضى نماینده دادستان گفت: سه بعدازظهر شنبه از خانه مان در شرق تهران خارج شدم تا پیاده به محل کار همسرم بروم. در طول راه به خیابانى خلوت رسیدم که ناگهان مرد جوانى به طرفم حمله ور شد و با زور و تهدید مرا به داخل خانه اى کشاند. مرد ناشناس پس از بستن در با یک دستش دهانم را گرفت و با دست دیگرش مرا از پله ها به طرف بالا کشاند. در همان حال با قدرت تمام فریاد مى کشیدم و کمک مى خواستم و تا جایى که توان داشتم به او چنگ انداختم. مرد رهگذری که صداى فریادهایم را شنیده بود خودش را پشت در خانه رساند و محکم در زد. در یک لحظه مرد مهاجم ایستاد و با تهدید از من خواست آرام بگیرم. اما من از فرصت استفاده کرده و خودم را به پائین پله ها رسانده و با پاهایم محکم به در کوبیدم تا مرد همسایه متوجه خطر شود. مرد که اوضاع را چنین دید رهایم کرد و با عجله به طبقه بالا دوید. من نیز به سرعت از خانه خارج شدم و با کمک مرد همسایه به کلانترى( ۱۲۷) نارمک رفتم و شکایت کردم. بعد از دستگیری مرد مهاجم در ادامه بازجویى ها ضمن دفاع از خود گفت: باور کنید نمى دانستم این زن متأهل است از یک ماه قبل او را زیر نظر داشتم و رفت وآمدهایش را کنترل مى کردم. بالاخره هم تصمیم گرفتم از او خواستگارى کنم. تا این که دیروز وقتى از جلوى خانه مان عبور مى کرد او را به داخل خانه کشاندم تا با هم حرف بزنیم. اما آنقدر سروصدا کرد که همسایه ها را به آنجا کشاند. دختر کشی ۱۷/۴/۱۳۸۷ _ مرد شکاک ۶۵ ساله ای در جنایتى هولناک دخترش را با شلیک پنج گلوله به قتل رساند و به محل نامشخصى گریخت. مأموران پلیس از طریق تماس تلفنى دختر جوانى در جریان یک جنایت خانوادگى در حیدرآباد کرج قرار گرفتند. کارآگاهان پلیس جنایى کرج خود را به محل جنایت رساندند. خواهر مقتول که تنها شاهد حادثه بود در این باره گفت: مژگان چندى قبل به خاطر اختلاف هاى شدید از همسرش طلاق گرفت و به خانه ما بازگشت. پدرم که مرد شکاکى است به رفتارهاى او مشکوک بود و دائم تصور مى کرد خواهرم با افراد غریبه رابطه دارد.آنها سر این موضوع چندین بار با هم درگیر شده بودند. تا این که امروز در خانه استراحت مى کردم که با شنیدن صداى فریادهاى خواهرم از خواب پریدم. همان موقع پدرم را دیدم که با اسلحه مژگان را نشانه گرفته بود. او پس از شلیک پنج گلوله، کلتش را زیر لباس هایش مخفى کرد و از خانه بیرون دوید. زن کشی ۸/۴/۱۳۸۷- چندى قبل خانواده یک زن تنها با مراجعه به اداره آگاهى نیشابور از ناپدید شدن مرموز «سکینه» - ۶۰ ساله - خبر دادند.آنها در شکایت خود اظهار داشتند: وى ۱۴ فروردین براى برداشت پول از حساب بانکى اش بیرون رفته بود که پس از آن به طرز مشکوکى ناپدید شد. مأموران از کشف جسد زن ناشناسى در حوالى روستاى «وشت» شهرستان نیشابور باخبر شدند پس از حضور در محل حادثه، با جسد سکینه روبه رو شدند. کارآگاهان به تحقیقات ادامه دادند و دو پسر را بازداشت کردند.متهمان ابتدا منکر ارتکاب قتل شدند، اما در ادامه یکى از آنها لب به اعتراف گشود. «ایوب» در اظهاراتش گفت: چندى قبل کیف دستى زنى - مقتول - را قاپیده و فرار کردم. تا این که ۱۴ فروردین هم او را هنگام خروج از بانک دیدم. ناگهان نقشه اى به ذهنم رسید. از آنجایى که مطمئن بودم او مرا نشناخته، جلو رفتم و ادعا کردم دزد کیفش را مى شناسم. پس از جلب اعتماد پیرزن، او را به یکى از روستاهاى اطراف نیشابور بردم. وقتى به محل خلوتى رسیدیم، در یک لحظه با چوب به طرفش حمله کردم. او غرق در خون نقش بر زمین شده بود که با برداشتن پول ها و دفترچه پس اندازش به سرعت از محل فرار کردم. ۱۸/۴/۱۳۸۷ ـ مرد جوانى هنگام قدم زدن در بوستان طالقانى ـ حوالى بزرگراه جهان کودک - قسمتى از دست یک زن را دید که از زیر خاک بیرون بود. وى همان موقع وحشت زده با پلیس تماس گرفت. پس از حضور مأموران پلیس و بازپرس شهریارى در محل حادثه جسد زن جوان که صورتش کاملاً از بین رفته بود از زیر خاک بیرون کشیده شد. بازپرس جنایى تهران پس از بررسى کیف دستى مقتول یک تکه روزنامه پیدا کرد که در آن یک قطعه عکس از یک زن جوان وجود داشت.شواهد نشان مى داد قربانى جنایت که مانتو و شلوار مشکى به تن داشت با روسرى خفه شده و حدود دو ماه نیز از زمان مرگش گذشته است. بازپرس شهریارى با درخواست چاپ عکس کشف شده از افرادى که صاحب عکس را مى شناسند خواست موضوع را به کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهى تهران واقع در خیابان وحدت اسلامى اطلاع دهند. ۱۸/۴/۱۳۸۷ ـ مردى در تماس با کلانترى(۱۷) مارلیک از کشف جسد زنى خبر داد.بدین ترتیب گروهى از کارآگاهان پلیس جنایى شهریار خود را به محل حادثه رساندند. در بررسى ها مشخص شد قربانى جنایت زن ناشناسى است که پس ازغافلگیری از سوی فرد یا افراد به احتمال زیاد در محل دیگرىبا روسری خفه شده است و سپس جسدش به این محل منتقل شده است. کارآگاهان پس از بررسى هاى مقدماتى جسد را براى شناسایى هویت و تعیین زمان قتل به پزشکى قانونى منتقل کردند.از سوى دیگر با توجه به نحوه قتل زن جوان و رها شدن جسدش در حوالى کرج کارآگاهان پلیس در فرضیه هاى خود احتمال دادند این زن هشتمین قربانى «شکارچى شب» است.یک مقام آگاه در نیروى انتظامى نیز در این باره به خبرنگار ما گفت: در حال حاضر نمى توان به طور قطع اعلام کرد این زن قربانى قاتل زنجیره اى است. چراکه محل و زمان رها کردن جسد با قتل هاى قبلى تفاوت دارد. با این حال نمى توان این احتمال را به طور کامل رد کرد.براساس این گزارش از بهمن سال ۸۶ تا دوم تیرماه امسال جسد هفت زن و دختر جوان در اطراف کرج کشف شد که کارآگاهان با توجه به شباهت هاى این جنایت ها احتمال سریالى بودن قتل ها را مطرح کردند.تمام قربانیان با روسرى و لباس هایشان خفه شده و جسدشان در میان ملحفه پیچیده شده بود.در حال حاضر پلیس با مظنون گیرى، تحقیقات گسترده براى کشف راز این قتل ها و دستگیرى عامل جنایت ها را آغاز کرده است. ازدواج اجباری منجر به طلاق میشود ۱۸/۴/۱۳۸۷- دو خواهر دوقلو که در یک روز با دو برادر دوقلو پاى سفره عقد نشسته بودند، چند ماه پس از ازدواج براى جدایى به دادگاه رفتند. یکی از دوقلو ها می گوید: من و خواهرم فرزندان یک مرد ثروتمند هستیم که براى زندگى و آینده نقشه هاى زیادى داشتیم، اما یک روز مادرمان به ما گفت: «پدرتان تصمیم گرفته شما را راهى خانه بخت کند»، «شریک پدرتان دو پسر دوقلو به نام هاى شهریار و شهروز دارد که از وضعیت مالى مناسبى هم برخوردارند. پدرشان هم براى استحکام پایه هاى شرکت و گسترش تجارتش شما را از پدرتان خواستگارى کرده است. پدرتان هم به آنها جواب مثبت داده و قرار است آخر هفته دو برادر به اتفاق خانواده شان به خواستگارى بیایند.» من و خواهرم به خاطر تصمیم گیرى غیر منطقى پدرمان به او اعتراض کرده و تقاضا کردیم به خاطر پول و ثروت خوشبختى و زندگى ما را به بازى نگیرد،حتی براى اعتراض به این تصمیم غیر منطقى و خودخواهانه چند روز هم اعتصاب غذا کردیم اما او با اصرار گفت تصمیمش را گرفته و این وصلت تحت هر شرایطى باید شکل گیرد. ، بالاخره هر یک از ما با مهریه ۸۰۰ سکه طلا سر سفره عقد نشستیم و با دو برادر دوقلو پیمان زناشویى بستیم و زندگى مشترکمان را آغاز کردیم، اما پس از مدت کوتاهى متوجه شدیم شوهرانمان با افراد ناباب و خلافکار در تماس هستند، به همین خاطر بیشتر وقت هایشان را به خوشگذرانى مى پردازند. با این حال به خاطر پدر و مادرمان دندان به جگر گذاشته به امید این که اوضاع زندگى مان بهتر شود، اما هنوز مدت کوتاهى از ازدواج مان نگذشته بود که من و خواهرم متوجه اختلاف هاى شدید پدرمان با پدر شوهرانمان شدیم. چند روز بعد آنها با اعلام ورشکستگى از هم جدا شدند. این درحالى بود که رفتار و نحوه برخورد همسران ما هم بشدت تغییر کرد. آنها به بهانه هاى مختلف ما را به باد کتک گرفته و با سختگیرى هایشان زندگى را به کام ما تلخ کردند. شوهران دوقلو هم به قاضى دادگاه گفتند: از همان ابتدا من و برادرم به این دو زن علاقه اى نداشتیم و فقط با اصرار پدرمان مجبور شدیم با آنها ازدواج کنیم. حالا هم که شراکت آنها به هم خورده، ما نیز به دنبال رهایى از زندگى سخت اجبارى هستیم.با این حال ما دو برادر دوقلو و همسران دوقلویمان پدرانمان را عامل اصلى تمام بدبختى هایمان مى دانیم. خشونت حادثه آفرید ۲۵/۴/۱۳۸۷- زن خدمتکار که براى انتقامجویى از رفتار خشونت آمیز پیرمرد صاحبخانه با همدستى نامزد ۳۸ ساله و دوستش سعید ۲۵ ساله اسناد املاک و مستغلات او را از گاوصندوق سرقت و اقدام برای فروش کردند . مرد جوانى با مراجعه به دادسراى ناحیه یک - الهیه - با تسلیم شکایتى به قاضى «رئیسى» بازپرس شعبه اول، گفت: مدتى قبل همراه خواهر و برادرانم براى ادامه زندگى به خارج از کشور سفر کردیم. اما قبل از سفر براى این که پدر ۷۵ ساله مان در خانه تنها نباشد یک خدمتکار زن براى مراقبت از او استخدام کردیم. مهین خدمتکار میانسال هم تعهد کرد در ازاى دریافت حقوق مکفى به نحو احسن از پدرم مراقبت کند. یک ماه قبل براى دیدار پدرم به ایران آمدم تا این که چند روز قبل از طریق سرایدار یکى از ساختمان هاى پدرم باخبر شدم که مرد جوانى براى فروش یکى از آپارتمان هاى پدرم چند بار به آنجا مراجعه کرده است. وقتى اسناد املاک و مستغلات چند قطعه زمین و ساختمان را بررسى کردم، متوجه شدم همه اسناد موجود در خانه جعلى است. خدمتکار خانه به عنوان نخستین مظنون فراخوانده شد، او ابتدا منکر اطلاع از جعل و سرقت اسناد از گاوصندوق پیرمرد شد. اما پس از چند ساعت بازجویى سرانجام چاره اى جز بیان حقیقت و اعتراف ندید. متهم به بازپرس گفت: از مدتى قبل به خاطر رفتار ناشایست و خشونت آمیز مرد صاحبخانه تصمیم گرفتم به اتفاق نامزدم و دوست او، از وى انتقام بگیرم. با کلید یدکى که داشتم همه اسناد معتبر املاک و مستغلاتش را برداشتم و مخفیانه آنها را به نامزدم دادم. او هم ازهمه اسناد پرینت رنگى تهیه کرد. سپس اسناد را به طور ماهرانه اى مانند مدارک اصل درآورد و آنها را به گاوصندوق منتقل کردم. خود کشی ۲۷/۴/۱۳۸۷ - اردیبهشت ماه ساکنان ساختمانى پنج طبقه در بزرگراه شهید محلاتى در تماس با پلیس ۱۱۰ از سقوط یک زن و کودک ۱۷ ماهه اش از پشت بام به داخل کوچه خبر دادند. دقایقى بعد که مأموران کلانترى (۱۱۳) بازار در محل حادثه حاضر شدند پیکر مصدوم زهرا کوچولو و مادرش را به بیمارستان منتقل کردند اما دقایقى بعد دخترک جان باخت. در حالى که موضوع به عنوان خودکشى به بازپرس روشن ، رئیس شعبه سوم دادسراى جنایى تهران ـ گزارش شده بود، وى دستور تحقیقات محلى و بازجویى از همسر و فرزندان زن میانسال را صادر کرد. دختر ۱۰ ساله این زن در تحقیقات به بازپرس پرونده گفت: ساعت ۱۰ صبح مادرم مرا از خواب بیدار کرد، در حالى که زهرا کوچولو را در آغوش داشت دستم را گرفت و به پشت بام برد. او مرا به لبه پرتگاه کشاند و سعى داشت به زور مرا از آنجا به پائین پرت کند اما من از ترس فرار کردم، داشتم از پله ها پائین مى آمدم که ناگهان صداى گریه خواهرم را شنیدم وقتى بازگشتم متوجه شدم مادرم به پائین پرت شده است، بلافاصله همسایه ها را خبر کردم و از آنها کمک خواستم. با توجه به اظهارات دخترک ۱۰ ساله و از آنجا که زن میانسال وضع جسمى و روحى مناسبى نداشت، وى بازداشت شد و ادامه بازجویى ها به بعد از مرخصى او از بیمارستان موکول شد. مادر زهرا کوچولو که تعادل فکرى و جسمى مناسبى نداشت به بازپرس روشن گفت: در حالى که یک پسر و دختر داشتیم که خداوند دختر دیگرى نیز به ما داد، خیلى او را دوست داشتم اما بعد از تولد وى دچار افسردگى روحى شدید شدم و در این باره چیزى به کسى نگفتم. تا این که وقتى همین اواخر که از طریق همسایه ها و اقوام دور شنیدم شوهرم زنى را صیغه کرده است، حالم بدتر شد. موضوع را با شوهرم در میان گذاشتم اما او انکار کرد و قسم خورد غیر از من زن دیگرى در زندگى اش نیست اما من باور نمى کردم. روز حادثه دختر کوچکم را بغل کردم تا به پشت بام بروم مى خواستم لباس هایى را که شسته بودم آویزان کنم براى این که کمک داشته باشم فاطمه - دختر بزرگم - را از خواب بیدار کردم تا با هم به پشت بام برویم اما بعد از آن دیگر چیزى به خاطر ندارم و نمى دانم چه اتفاقى افتاده است و زهرا که در آغوشم بود یکدفعه از دستم رها شد و به پائین افتاد. من نمى خواستم او را بکشم. [۱] پانوشت: [۱] تمام حوادث بر گرفته از روزنامه ایران ( تیر۱۳۸۷) طلعت تقی نیا مدرسه فمینیستی