حسنا دختر کوچک شهناز را دریابیم

 

دختر کوچکم طبق عادت همیشه، هرجا که من نشسته باشم تنگ کنارم می نشیند، موقع خوابيدن هم باید دستانم در دستش باشد تا خوابش ببرد ، به یاد حسنا، دختر معصوم و نه ساله شهناز افتادم که بیش از سه هفته است آغوش مادرش را لمس نکرده است. حسنا از داشتن پدر هم محروم است. او اکنون با مادر بزرگ علیلش که حتی قادر نیست اسم شهناز را درست تلفظ کند زندگی می کند. از لحظه ای که خبر دستگیری شهناز را شنیدم این فکر آزارم می دهد، حسنای کوچک الان در نبود مادر، دلتنگی هایش را در آغوش چه کسی تسکین می دهد ؟ شهناز از آشفتگی های روحی حسنا بعد از دستگیریش در مرداد سال 1386 برایمان گفته بود ، اینکه دختر کوچکش تا مدتها خواب راحت نداشته و دچار کابوس می شد ، از خواب می پرید و بی وقفه گریه می کر د و می پرسید مامان تو را نبرده اند؟ دخترم را محکم در آغوشم می فشارم، انگار خواسته باشم جای خالی آغوش نداشته ي حسنا را پر کنم!

این دومین دستگیری شهناز غلامی در کمتر از دو سال است. وی منتظر دریافت حکم قطعی شش ماه حبس تعزيري خود بود با اتهامي تحت عنوان "فعاليت تبليغي عليه نظام" كه در تاريخ 14/6/ 1387 توسط شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامي تبريز صادر شده كه دوباره دستگير شد!

اکنون 3 هفته از زمان دستگیری شهناز می گذرد. هیچ خبری از او نیست. از افراد نزديك کسی را ندارد برای آزادیش تلاشی بکند. وكلا مي گويند بايد يكي از نزديكان يا خودش تقاضائي براي دادن وكالت بنويسد. مادرش علیل است. خواهر و برادرانش از ترس به خطر افتادن موقعیت شغلی شان اقدام نمي كنند. همسرش فوت شده است و دخترش فقط 9 سال دارد! او نمي داند قاضی و وکیل كيست و دادگستری و زندان كجاست! تنها راه مدرسه اش را می شناسد و کابوس هایی که دوباره به سراغش می آیند.

شهناز تابعیت ایرانی دارد. ایرانی - آمریکایی هم نیست که وزارت خارجه امریکا برایش نگران باشد. تمام دارایی شهناز از کل هستی در قلمی برای نوشتن ، مادری برای تيمار کردن، دختری برای عشق ورزیدن خلاصه می شود. او هیچ اندوخته ای برای خود ندارد تا وثیقه ای برای آزادیش باشد. چون تا همين اواخر ، سالها بود كه حتي حقوق شوهر استاد دانشگاهش را هم به او نمي دادند تا مبادا از آن عليه مملكت استفاده كند! و او مجبور به پرستاري از سالمندان در یک موسسه خصوصی بود .

طبق عادت مالوف لابد این بار نیز شهناز به جرم اقدام علیه امنیت ملی اين مملكت دستگیر شده است. در حکم شش ماه حبس تعزیری صادر شده، دلایل شرح داده شده توسط قاضی پرونده برای صدور حکم ، بیشتر بر مقالات و گزارش های او تاکید داشته است .

خود شهناز در این باره می نویسد : گزارش هاي من نيز به انعكاس اين واقعيت هاي عيني و گريز ناپذير اجتماع بيمار پرداخته است وجدان آگاه بشري در هيچ نقطه اي از دنيا بجز محفل اقليت حاكم كشور، هيچگاه اتهامات فوق الذكر را بعنوان جرم تلقي نكرده است و با شهروندان منتقد خود كه كوشيده اند تا در فضاي اختناق و مه آلود به شفاف سازي و اطلاع رساني بپردازند و مرحمي براي دردهاي مردم سرزمين خود باشند،‌ به چنين برخوردهاي غيرعقلاني دست نيازيده اند. چنين برخوردها، حاكي از ضعف حاكميت و ترس آن از كوچكترين نور شمع آگاهي بخش در ميان مردم است . با اينهمه،‌ من بعنوان يك ‍ژورناليست كه سالهاست براي تحقق دموكراسي و حقوق و برابري در تمامي جنبه هايش اعم از برابري ملي، برابري زن و مرد،‌ برابري اقتصادي، و ... تلاش مي كنم،‌ با وجود همه فشارها و سركوبها همچنان به فعاليت هاي اطلاع رساني خود در زمينه هايي كه لازم بدانم، ادامه خواهم داد. اميدوارم برغم همه كاستي ها، و نقص هايي كه دارم با كلماتي كه هرگز قادر نيستند تمام حقيقت پديده ها را بيان كنند، بتوانم گامي هر چند كوچك در اين مسير سبز بردارم.

بعنوان یک شهروند ایرانی، از حافظان امنیت ملی کشور مان می پرسیم ، زنی چون شهناز و به قول خودش يك "زن سرپرست خانوار" _يعني متعلق به آسيب پذيرترين قشر كم در آمد كشور_ چگونه می تواند برای امنیت ملی کشور قدرتمندی چون ایران تا این حد خطرناک باشد که زندان تنها راه کنترل او تشخیص داده شده و دخترش تنها و بی کس به امان خدا رها شود؟ چرا کسی به فکر سرنوشت حسنای 9 ساله نیست؟ آیا این رسم مسلمانیست؟

http://barayeshahnaz.blogspot.com

کانون زنان ایران