آزار
جنسی دختر ۹
ساله توسط پدر
وی
دختر
۹ سالهای که
سختترین
لحظات زندگی
دختر ۹
سالهای که
سختترین
لحظات زندگیاش
را در کنار
پدر هوسران و دوستانش
گذرانده و
مورد آزار
جنسی قرار
گرفته بود،
سرانجام با
اقدام مادر نجات یافت. دختر
آسیب دیده بهرغم
گذشت چندین
ماه از کودکآزاری
شدید، همچنان
از سوی
مددکاران
انجمن حمایت
از حقوق کودکان
تحت مشاوره
قرار دارد.
سرنوشت
تلخ یک زندگی
مادر
<فاطمه>،
دختری که سالها
مورد آزار
جنسی پدر و
دوستان او
قرار گرفته
بود، ماجرای
سرنوشت تلخی
را که به خاطر
اشتباه در
انتخاب همسر،
گریبانگیر
فرزندش شد را
تشریح کرد:
وقتی ۱۰ سال
پیش به عقد
<یعقوب> پسر
همولایتیاش
درآمد، هرگز
تصور نمیکرد
چه سرنوشت
شومی در
انتظارش است،
آن موقع ۲۱
سال بیشتر
نداشت، زندگی
مشترک را با
شوهر ۲۵ ساله
در اتاقک
نگهبانی تنگ و
تاریک یک
ساختمان
پرجمعیت شروع
کرد، هرچند
سخت بود اما
چارهای جز
این نداشت،
معصومه از
همان ماههای
اول زندگی
متوجه
رفتارهای
غیراخلاقی
همسرش شد اما
دیگر دیر بود.
۳ ماهه باردار
بود و به امید
بهتر شدن
زندگی سکوت
کرد. ۴ سال گذشت،
آن موقع دخترش
<فاطمه> ۳ سال
و چند ماه داشت،
رفتارهای
یعقوب
غیرقابل تحمل
شده بود، هر روز
گزارش فساد
اخلاقیش را
از یکی از
همسایهها و
اهالی محل میشنید،
میدانست
زمانی که از
صبح تا شب
برای خدمت به
خانه دیگران
میرود در
اتاقک چه میگذرد.
به ستوه آمده
بود تمام مدت
به دختر خردسالش
که در خانه با
پدر تنها بود
فکر میکرد،
دل مشغولیش
زیاد بود اما
کاری از دستش
برنمیآمد.
دختر خردسال
هم گاهی از
رفت و آمدهای
افراد ناشناس
به خانهشان و
رفتارهای
غیراخلاقی
زنان و مردان
برای او تعریف
میکرد. شب
یکی از روزهای
زمستان بود،
وقتی معصومه
به خانه
بازگشت فاطمه
را دید که به
شدت وحشتزده
بود و ماجرایی
را برای مادرش
بازگو کرد، همان
شب یعقوب از
معصومه خواست
تا با یکی از
دوستانش
رابطه برقرار
کند، معصومه
دیگر به تنگ
آمد، از
رفتارهای
غیرعادی، کتکهای
وحشیانه و
غریزه جنسی بیحد
و مرزش خسته
شده بود، اما
وقتی اعتراض
کرد یعقوب او
را تهدید به
مرگ کرد و گفت
اگر تن به این
کار ندهی تو
را میکشم و
جسدت را مثله
میکنم! چارهای
نداشت یا باید
میماند و تن
به نقشههای
پلید این مرد
میداد یا
اینکه طلاق
میگرفت؛ او
راه دوم را
انتخاب کرد
اما پس از گذشت
مدتی متوجه
سختیهای کار
شد. برای جدا
شدن از یعقوب
تلاش زیادی
کرد، او راضی
به طلاق
نبود، چند ماه
سردرگم بود تا
اینکه با
حمایت اعضای
خانوادهاش
و از آنجا که
افرادی در
خصوص ضرب و
شتم او از سوی
شوهر سنگدلش
شهادت دادند،
توانست از طریق
آداب و رسوم
طایفه خود به
خواستهاش
برسد، غافل از
اینکه طلاق
از این طریق،
جایی برای
حضانت دخترش
باقی نگذاشت و
فاطمه خردسال
با سرنوشت
مبهمی که انتظارش
را میکشید با
پدر تنها شد و
پدر او را به
مکان نامعلومی
برد و تلاشهای
معصومه برای
گرفتن حضانت
دخترش به
نتیجهای
نرسید.
اینگونه شد که
معصومه
ناخواسته دخترش
را به دست این
مرد سپرد. ۶
سال گذشت، در
این مدت زن
جوان تمام مدت
به امید پیدا
کردن دختر گمشدهاش
در کلانشهر
تهران به هر
مکانی سرزد
اما به هدفش
نرسید. در این
مدت چند مرد
با او تماس
گرفتند و او
را در جریان
مخفیگاه
دخترش قرار
دادند اما
وقتی بر سر
قرار رفت
متوجه شد این
ملاقات
ساختگی بوده و
نقشه شوهر
سابقش برای
تجاوز بوده
است، از آن
روز به تماسهای
مشکوک پاسخی
نداد.
جستوجو
برای پیدا
کردن <فاطمه>
که تا آن موقع
۹ ساله شده
بود، همچنان
ادامه داشت تا
اینکه یک روز
زنی با او
تماس گرفت و
به معصومه
اطلاع داد
دخترش رفت و
آمدهای
مشکوکی به
خانههای
مجردی دارد و
از او خواست
تا فاطمه را
از این وضعیت
نجات دهد؛ این
تماس تلفنی،
مادر جوان را
نگرانتر از
همیشه کرد به
همین خاطر
برای بیرون
آوردن دخترش
از این وضعیت
از ترس تکرار
شدن ماجراهای
قبلی و نقشه
پلید شوهر
سابقش برای
تجاوز، ابتدا
به سراغ چند
نفر از
بستگانش رفت و
سپس با گرفتن
آدرس، سراغ
خانوادهای
که فاطمه از
سوی یعقوب برای
مدتی در
اختیار آنها
قرار گرفته
بود رفت. دختر
خردسالش را
همانجا پیدا
کرد. اما با ۶
سال قبل بسیار
متفاوت شده
بود، حرکات و
رفتارش به هیچ
وجه قابل
مقایسه با
دختران ۹ ساله
نبود. ظاهرش
جا افتاده
بود، بزک کرده
با ظاهری
نامناسب به
این طرف و آن
طرف میرفت،
مادر با دیدن
این حالت
مضطرب شد، چه
بلایی بر سر
دخترش آمده
بود، این همان
دختر ۶ سال قبل
نیست حتی
همانند هم سن
و سالانش
رفتار نمیکند!
به سرعت برای
انتقالش
اقدام کرد، تا
قبل از رسیدن
یعقوب دخترک
را از آن
خانواده گرفت
و به اتاقکی
که اجاره کرده
بود برد، اما
وضعیت فاطمه
وخیمتر از آن
بود که از سوی
مادرش مورد
مراقبت قرار
گیرد، او برای
مادرش از
ماجراهای چند
سال گذشته
گفت، مادر
متوجه شد که
در این مدت
دخترش مورد
آزار و اذیت
جنسی فراوانی
از سوی پدر و
دوستان پدرش
قرار گرفته و
این رفتارهای
جنسی بهاندازهای
بود که فاطمه
نمیدانست
باید چه
واکنشی نشان
دهد، چرا که
حتی پی نبرده
بود که
رفتارهای
پدرش طبیعی
نیست و نباید
چنین اتفاقی
میافتاد. او
دچار عفونتهای
شدیدی شده
بود، مادر نمیدانست
باید چه کند،
فاطمه وضعیت
طبیعی نداشت،
تمایل زیادی
به پوشیدن
لباسهای
باز، آرایش
کردن و … داشت.
نمیتوانست
او را کنترل
کند. از طریق
یکی از خانوادههایی
که برای نظافت
به خانهاش میرفت
متوجه فعالیت
انجمن حمایت
از حقوق کودکان
شد، به همین
خاطر به آنجا
رفت و با
تشریح موضوع
به مددکاران،
درخواست کمک
کرد.
آغاز
مشاوره
مددکاری به
محض انتقال
کودک آزاردیده
سمیرا
عباسلو،
مددکار انجمن
حمایت از حقوق
کودکان درباره
پرونده آزار
جنسی این دختر
خردسال به
اعتماد ملی میگوید:
وقتی فاطمه با
مادرش به این
انجمن منتقل
شد، از وضعیت
روحی و جسمی
نامناسبی
برخوردار بود.
او دچار عفونتهای
زیادی شده
بود، این در
حالی بود که
شرایط مادر
بهتر از دختر
نبود و او نیز
از آسیب وارده
دچار شوک شده
بود. به تدریج
موضوع با
حساسیت خاصی
پیگیری شد و
مادر که در
ابتدا قادر به
بازگو کردن
ماجرا نبود،
با مشاوره مددکاری
این موضوع از
سوی مادر
تشریح که مشخص
شد کودک
قربانی
بدرفتاری
جنسی شده است.
در اولین
مرحله، مساله
درمان دختر از
سوی یک پزشک
متخصص مورد
بررسی قرار
گرفت و حدود
علائم
بیماریهای
مقاربتی،
تورم، عفونت و
آسیبدیدگی
پرده بکارت در
پی آزارهای
جنسی تعیین شد
و پزشکان برای
درمان وارد
عمل شدند. در
مرحله بعد نیز
ضرورت مشاوره
و روانشناسی
برای <فاطمه>
و مادرش درنظر
گرفته شد و هر
دو از این خدمات
استفاده
کردند و مشاور
حقوقی هم در
تیم موردنظر
فعالیت خود را
آغاز کرد که
با تلاش صورتگرفته،
کودک شرایط
بهبودیافتهای
را به دست
آورد. به گفته
این مددکار،
به مرور وضعیت
آشفته روحی
فاطمه به
حداقل رسیده
است و با
هماهنگی مادر
مقرر شده تا
در صورت وجود
نشانههایی
از رفتارهای
اضطرابی،
ترس، کابوس و…
از سوی دختر،
موضوع به
مددکاری اطلاع
داده شود تا
در صورت نیاز
دورههای
مشاوره برای
فاطمه گذاشته
شود. عباسلو
با اشار به
اینکه در
موارد آزار
جنسی در خانواده،
کودک بهدنبال
حمایت
اطرافیان است
و در این میان
مادر میتواند
نقش مهمی را
ایفا کند،
تاکید میکند:
در این موارد
در کنار
انتظار حمایت
و مراقبتاز
سوی مادر میطلبد
تا خدمات و
حمایتهایی
نیز از سوی
اعضای
خانواده که در
جریان موضوع
هستند، ارائه
شود.
آزار
جنسی،
شدیدترین تجربه
انسانی
وی افزود:
از آنجا که
اینگونه
مسائل از
حساسیت خاصی
برخوردار
است، این نوع
کودکآزاریها
یا به میزان
واقعی گزارش
نمیشود یا
زمانی که اعلام
میشود آزار
شدیدی به کودک
وارد شده است.
در این پرونده
نیز مادر تمام
شبانهروز را
در منازل
دیگران کار میکرد،
غافل از اینکه
دخترش در
چنگال مردی
هوسران است،
هرچند باز هم
شرایط این زن
نسبت به مادرانی
که با همسرشان
زندگی میکنند
و این نوع
آسیبها در
خانواده پیش
میآید مناسبتر
است چرا که او
از همسرش جدا
شده بود و
راحتتر
توانست دخترش
را نجات دهد و
چیزی برای از
دست دادن
نداشت.
<فاطمه> در یک
خانواده
کارگری زندگی
میکرد که
روابط
اجتماعی
نداشتند. او
در ارتباط با
سوءاستفاده
جنسی و نحوه
مقابله با آن
آگاهی نداشت و
اعتماد به
نفسش بسیار
پایین بود.
عباسلو، با
بیان اینکه
پیشگیری
موثرترین
اقدام در تمام
آسیبهای
اجتماعی است،
ادامه میدهد:
باید آموزشهای
لازم به
والدین و
کودکان ارائه
شود و این
آموزشها در
دورههای
مختلف، سنین
پایین، نوع
جنسیت و با
توجه به اصول
و ارزشهای
انسانی و
اجتماعی صورت
گیرد تا
کودکان بتوانند
مشکلات خود
را عنوان کنند
و اقدام سریع
و فوری در صورت
وقوع مورد
ناگوار انجام
شود. مددکار
انجمن حمایت از
حقوق کودکان
افزود: آزار
جنسی
شدیدترین، ظالمانهترین
و اهانتآمیزترین
تجربه انسانی
است. از سوی
دیگر جلالی
عضو هیات
مدیره انجمن
حمایت از حقوق
کودکان نیز با
اشاره به
اینکه شخص
آزاردهنده
نوعی بیمار
است و به
درمان احتیاج
دارد، اضافه
میکند: آموزش
و پرورش باید
برای آگاهسازی
افراد از همان
سنین خردسالی
اقدامات لازم
را انجام دهد،
در این میان
وزارت بهداشت
نیز میتواند
از طریق رسانهها
پیامهای
پیشگیری در
مورد
سوءاستفادههای
جنسی را ارائه
دهد. وی
همچنین نقش
نیروی انتظامی
را برای
برخورد با
افراد آزارگر
به عنوان یک
بیمار، بسیار
مهم توصیف
کرد.
بدرفتاری
جنسی با کودک
پنهان میماند
دکتر
بهنام اوحدی،
روانپزشک و
متخصص جنسی در
تحلیل این
پرونده به
اعتماد ملی میگوید:
بیشتر موارد
بدرفتاری
جنسی با کودک،
از سوی
بزرگسالان
خانواده و
بستگان او
انجام میشود
که برای کودک
آشنا بوده و
مقتدرانه
دسترسی
گستردهای به
کودک دارند.
متأسفانه
بیشتر
بدرفتاریهای
جنسی با کودک
به دلایل
فراوان پنهان
باقی میماند
که از آن جمله
میتوان به
نادانی، شرم،
احساس گناه و
تحمل قربانی،
خودداری
پزشکان از
شناسایی و
گزارش
بدرفتاریهای
جنسی،
پافشاری
دادگاهها بر
قوانین کمشمار
و دست و پاگیر
و هراس مادر و
دیگر فرزندان
از فروپاشی
ساختار
خانواده و…
اشاره کرد. بنابراین
میزان بروز
بدرفتاری
جنسی با
کودکان بسیار
فراتر و
گستردهتر از
آن چیزی است
که پنداشته میشود.
قربانی با
تهدید دائمی
از سوی این
آشنایان و
بستگان روبهرو
است که چنانچه
این راز
خانوادگی را
فاش سازد،
شکنجه و کشته
خواهد شد. وی
اضافه میکند:
در مورد
بدرفتاری
جنسی از سوی
محارم، دختران
بیش از پسران
قربانی میشوند
که از حدود ۷
تا ۱۰ سالگی
آغاز میشود.
زنا با محارم
در طبقات
اجتماعی،
اقتصادی،
فرهنگی، تحصیلی
و حرفهای
پایین، بیشتر
رخ میدهد.
اختلالات
روانی عمده -
از جمله اختلالات
شخصیتی
ضداجتماعی
(جامعهستیز)
و کاستیهای
هوشی- با چنین
کرداری رابطه
نزدیک دارند. در
حدود سهچهارم
- ۷۵ درصد-
موارد رابطه
از سوی پدر انجام
شده است.
البته باید
دانست وجود
اینگونه روابط
میان خواهرها
و برادرها
انکار شده و
بدرفتاری
دایی، عمو و
دوستان مرد
نزدیک
خانواده - که
در اجتماع ما
درصد بالا و
چشمگیری دارد-
اغلب تا مدت
زیادی پنهان
باقی میماند.
آشفتگیهای
خانوادگی که
از پدری بدون
کفایت و
ناپخته،
بیکار یا کمدرآمد،
پرخاشگر،
متزلزل و بیثبات،
با خواستههای
آشفته و مسخشده
برای ابراز
مردانگی،
دچار اختلال
شخصیت جامعهستیز،
وابستگی
(اعتیاد) و
سوءمصرف مواد
مخدر، محرک یا
الکل و مادری
جداشده، یا
منفعل و ناتوان
سرچشمه میگیرد،
بنیان اصلی
بدرفتاری
جنسی با کودک
و زنای با
محارم بوده که
<فاطمه> نمونه
کلاسیک
شناخته و
فراوان گزارش
شده از آن است.
به نظر میرسد
دستکم در
اجتماع ما،
افزایش سن
کنونی حضانت
موقت مادرانه
یا سپردن کامل
حضانت
فرزندان - بهویژه
دختران- به
مادر میتواند
در پیشگیری و
کنترل این معضل
ویرانگر نقشی
سودمند و کارا
داشته باشد.
زهرا جعفرزاده
روزنامه
اعتماد ملی