گفتگو با پروين اردلان و محبوبه عباسقلي زاده پيرامون حذف جنسيتي

 

  • از حذف ايدئولوژيک تا حذف جنسيتي؛ گفت و گو با پروين اردلان

 

چرا در اين سالها تعداد وروديهاي دختر به دانشگاه بيش از پسران است؟

در جامعه ما بعد از انقلاب زنان از عرصه هاي مختلف عمومي و حتي آموزشي حذف شدند و جز دانشگاه فضاي ديگري براي حضور نبود. حتي فضاي ارتباط گيري هم فضاي آزادانه اي نبود.زماني که  امکان کار و ارتباط گيري وجود نداشت زنان وارد دانشگاه شدند تا هم ارتباطشان را با محيط بيشتر کنند و هم موقعيت خود را بهبود بخشند . پس حذف شدن هاي مداوم از برخي حوزه ها زنان را به حوزه هاي آموزشي کشاند . چرا که وقتي زنان به خاطر جنسيت خود کنار گذاشته ميشوند به تبع آن مقاومت مي کنند و سعي مي کنند نشان دهند که در صورت داشتن فرصت برابر ما هم مي توانيم در موقعيت بهتري قرار گيريم . به عبارتي يک جور مقاومت آهسته و خزنده اي بود از طرف زنان که ما را با درصد زياد دختران دانشجو رو به رو کرد. از طرفي ما با يک نگاه غير متعارف به اين مسئله مواجهيم.همه مي پرسند چرا تعداد دختران بيش از پسران شده؟ اما کسي نمي پرسد که چرا سالهاي سال با تاسيس دانشگاه ها ورود پسران بيشتر بود؟ ولي حالا که درصد دختران دانشجو بيشتر است همه ابراز نگراني ميکنند درحاليکه مي توانست اين امر خيلي طبيعي جلوه کند که در دوره اي هم جمعيت دختران دانشجو غالب باشد و امر غير متعارفي تلقي نشود. حتي گاه ممکن است ما هم در تعاريف و نوع نگاه خود دچار اين مشکل شويم که در حقيقت اين ساختار است که تاثيرش را بر ما گذاشته است . اين ساختار است که سعي دارد نشان دهد که اتفاق غير عادي اي در جريان است و بايد براي اين امر مثلا غير متعارف کاري کرد. حال دولت يک برنامه ريزي ميکند,نظام آموزشي يک تصميم مي گيرد و…

 

پس به عقيده شما بالا رفتن تعداد دختران تحصيلکرده نسبت به پسران هيچگونه آسيبي را در جامعه باعث نمي شود؟

 

نه! وقتي زنان وارد بازار کار و مخصوصا حوزه هاي مديريتي و تخصصي مي شوند ساختارهاي کليشه اي و جنسيتي را به هم مي ريزند و اين امر از منظر زنانه بسيار خوب و مثبت است اما از منظر تفکر مردسالار نه! چون به اشتباه گمان مي کنند زنان با رشد و پيشرفتشان جايگاه مردان را تصاحب کرده و آنان را به حاشيه ميرانند در صورتي که اينطور نيست و راه درازي باقيست تا ما به شرايط برابر با مردان برسيم.

 

دلايلي که براي اجراي اين طرح عنوان شده از اين قرار است:از بين رفتن قداست جنسيتي,هدر رفتن بيت المال وبه خطر افتادن بنيان خانواده. نظر شما راجع به اين دلايل چيست؟

 

هرگاه حضور زنان بخواهد عيني شود هميشه به عنوان يک معضل و مشکل به آن نگريسته ميشود مثلا هميشه مي گويند زنان نبايد به خيابان بيايند چون خيابان جاي مردان است, زنان نبايد اعتراض کنند چون اعتراض کار زنان نيست, زنان نبايد کار بيرون داشته باشند چون کار بيرون کار مردانه است و سعي شده که همه اين سياست ها را به حوزه هاي خصوصي و خانه ها نيز بکشانند؛ مثلا در حوزه خصوصي زن را مدير خانه و وزير داخل فرض مي کنند و يکسري قدرتهاي مجازي به زن مي دهند که در اصل وجود ندارد . در واقع اين نگاه دوآليستي است که چنين دلايلي را عنوان کرده و همه چيز را به دو قسمت تقسيم ميکند مثلا همين قضيه کار مردانه و کار زنانه. حال حضور گسترده زنان در عرصه هاي آموزشي اين نگاه را با چالش رو به رو کرده است يعني ما زنان تحصيلکرده اي داريم که مي خواهند بيرون کار کنند و به تبع آن بر ساختار مردسالار فشار مي آورند. به عبارتي يک تفکر سنتي و مرد سالار از پيش وجود داشته و عده اي سعي مي کنند اين تفکر را از طريق اعمال محدود سازي جنسيتي نظير سهميه بندي مدام بازتوليد کنند اما آگاهي زنان اتفاقي است که افتاده و راهي است که زنان آغاز کرده اند و به اين راحتي قابل بازگشت نيست. پس مجبور به طرح توجيهاتي از قبيل توجيهات توسعه اي مي شوند نظير اينکه زنان براي کار احتياج به اجازه همسر دارند، پس سرکار نمي روند و بيت المال هدر مي رود . پس به جاي اينکه مشکل اشتغال را حل کنند زنان را حذف مي کنند ، به جاي اينکه فرهنگ را تغيير دهند زنان را حذف مي کنند و به جاي اينکه تبعيض را بر زنان کم کنند تبعيض را بر کسي روا مي دارند که خود از قبل مورد تبعيض قرار گرفته است.در ضمن به عقيده من تحصيل زنان نه تنها مانع روند توسعه نمي شود بلکه روي اين روند تاثير مثبت دارد چون جامعه را دموکراتيزه مي کند.

 

طرح سهميه بندي قبل از تصويب اجرا شد به نظر شما اهميت اين طرح را در چه ميبينند که تا اين اندازه در اجراي آن تعجيل شده است؟

 

در ابتدا شدت اعتراض نسبت به اين طرح بسيار بالا بود که باعث عقب انداختن اين طرح شد اما در کنکور سال گذشته قبل از تصويب اجرا شد زيرا ديدند نمي توانند با اين گفتمان جلو بروند و بگويند که نمي خواهيم تعداد زنان تحصيلکرده از مردان بيشتر باشد پس رو به يکسري توجيهات منطقي و علمي آوردند و سعي کردند اين گفتمان را به تفکر غالب جامعه بدل کنند. به عقيده من جنبش دانشجويي و جنبش زنان در اين فاصله تعللي کردند که جايز نبود . اما حال خوشبختانه جنبش زنان گفتماني را جا انداخته که مردان هم از حقوق زنان دفاع مي کنند و نسبت به اين طرح اعتراض دارند.

 

يکي از نمايندگان مجلس مدافع  سهميه بندي، اين طرح را از مصاديق انقلاب فرهنگي دوم عنوان کرده اند. نظر شما در اين باره چيست؟

 

کاملا درست است. در انقلاب فرهنگي اول هم زنان از عرصه هاي آموزشي حذف شدند به دليل مسئله حجاب  و يا مسائل سياسي. انقلاب ۵۷ يک انقلاب سياسي بود ولي انقلاب بزرگتري بود در حوزه زنان ؛ چون زنان را با مسئله حجاب روبه رو کرد و حضور آزادانه زنان را در عرصه هاي عمومي دچار مشکل کرد. حذف اول يک حذف ايدئولوژيک بود ولي در حال حاضر ما با حذف بزرگتري مواجه هستيم که همان حذف جنسيتي است. من با اين شبيه بودن اين طرح به انقلاب فرهنگي موافقم منتها ايشان به عنوان يک طرح با ارزش از اين مسئله ياد ميکنند اما من که تجربه انقلاب فرهنگي را داشتم معتقدم که صد در صد با شکست مواجه شد و به خصوص در عرصه آموزشي عقبگرد عظيمي بود به همين دليل انقلاب فرهنگي دوم هم همين روند را طي خواهد کرد وقتي که سياست ها همان سياست هاست . بار اول به بهانه اي زنان را حذف کردند و بار دوم به بهانه اي ديگر.

 

با اجراي طرح سهميه بندي چه تبعاتي در انتظار جامعه خواهد بود؟

 

اين يک حقيقت است که دليل کاهش ورود پسران به عرصه هاي آموزشي، ورود دختران نيست. دليلش نبودن يک رابطه سالم بين تحصيل و اشتغال است و اين ناشي از مشکلات اقتصادي جامعه است که اجازه ميدهد در مدت کمتر و بدون تخصص به پول بيشتري رسيد . وقتي افرادي با توان علمي پايين تر را وارد دانشگاه کنيم دانشگاه از لحاظ علمي افت پيدا مي کند.

 

اگر جلوي تحصيل زنان گرفته شود سطح فرهنگ و آگاهي جامعه به شدت کاهش مي يابد. از طرفي زنان تنها عرصه حضور را از دست ميدهند که اين خود لطمه کوچکي نيست . علاوه بر آن اينکه همه مشکلات را به گردن زنان مي اندازند يک نوع نا آگاهي اجتماعي و شايد هم يک حرکت آگاهانه و غير مسئولانه است براي حذف زنان.

 

براي جلوگيري از اجراي اين طرح چه در قالب يک کنشگر اجتماعي و چه در قالب روشنفکر چه اقدامي مي توان انجام داد؟

 

نقد مداوم و به چالش کشيدن تفکرات مردسالار و اعتراضات پي در پي به خصوص از جانب دانشگاهيان فشار را بر سيستم آموزشي بيشتر ميکند. و ابدا نبايد کوتاه آمد چون باز هم يک اشتباه تاريخي صورت ميگيرد و سهميه بندي تبديل به هنجار مي شود و اين هنجار در نسلهاي آينده تداوم مي يابد.

 

 

  • مهندسي جنسي بنياد گرايانه؛ گفت و گو با محبوبه عباسقلي زاده

 

به نظر شما علت فزوني دختران نسبت به پسران در دانشگاهها چه بود؟

دلايل زيادي براي اين مساله وجود دارد ، مهم ترين آن از يک طرف بحث جمعيتي است و از طرف ديگر تغيير الگوها و نقش هاي جنسيتي و علت ديگر آن مهاجرت است. همه اين افرادي که وارد دانشگاه شده اند از بعد از انقلاب وارد آموزش شده اند. بعد از انقلاب بدنه سنتي مورد تشويق قرار گرفت که وارد مشارکت سياسي، دولتي و اجتماعي شود و علاوه بر آن اين بدنه سنتي توانست به دولت و مسئولين حکومتي اعتماد پيدا کند، بنابر اين اجازه دادند بچه هايشان که در شهرستان ها بودند به مدرسه بروند و درس بخوانند زيرا فکر کردند که اين مدارس ، مدارس مذهبي است و ديگر دخترانشان و ناموسشان مي توانند به مدرسه بروند.  همين طور که جلو برويم به خاطر تغييرات طبقاتي، مسائل جمعيتي، بحث هاي توسعه و اشتغال، به لحاظ جنسيتي تعداد دانش آموزان زن بالا رفت. اين ها همه باعث مي شود مردم از روستاها به شهر و از شهرهاي کوچک به شهرهاي بزرگ مهاجرت کنند، اين سطح زندگي مردم را عوض مي کند، سليقه هايشان را عوض مي کند، همين باعث مي شود لازم شود دخترانشان وارد دانشگاه شوند، از آن طرف هم امکانات دانشگاه ها بيشتر مي شود، دانشگاه آزاد به عنوان اين که براي همه امکان فراهم شود ايجاد مي شود. از طرفي هم زن تحصيل کرده مورد تشويق قرار مي گرفت. در مجموع همه اين ها نقش ديگري را براي زن تعريف کرد که ديگر نمي خواهد در الگوهاي سنتي زندگي کند ، مي خواهد مدرن باشد و با الگوهاي مدرن زندگي کند ، نمي خواهد فقط با اجازه پدرش ازدواج کند يا درس بخواند، وقتي هم که درس خواند چيزهاي بيشتري مي داند و مهم تر اين که جوان هاي تحصيل کرده ، چه دختر و چه پسر به عنوان نيروهاي مرجع در خانواده مطرح شدند و مورد مشاوره خانواده قرار گرفتند. تمام اين نقش هاي جنسيتي عوض شد. براي اين که دختران فکر مي کنند اگر دانشگاه بروند امکان استقلال اقتصادي دارند و مي توانند شغل مورد نظر خود را پيدا کنند. حال اگر بگوييم تمام شرايط قبلي مثل مهاجرت و تغييرات طبقاتي براي دختر و پسر مشترک بوده، نظر من اين است که خروجي آن به دليل تغيير نقش ها و الگوهاي جنسيتي براي دختران بيشتر بوده است. نقش پسران چندان تغيير نمي کند، از قبل هم بيرون مي رفتند و هر کاري مي خواستند مي کردند. نقش دختران عوض مي شود، به طبع آن مطالباتشان بالا مي رود، وارد دانشگاه شده و اين سيکل ادامه مي يابد، يعني تغيير نقش ها روي تحصيل و تحصيل روي تغيير نقش ها تاثير متقابل دارند. اين نظر من است، حالا بعضي ها مي گويند چون فرصت هاي شغلي بعد از دانشگاه براي پسران کمتر بوده، استقبال نکرده اند، مي خواسته اند زودتر پول در بياورند، انتظارات اجتماعي از پسران بيشتر بوده، بايد خانه را اداره مي کردند يا سرگرمي هاي ديگري داشتند، اين ها تا حدي درست است، آن جا که به استقلال دختران بر مي گردد. يعني مفهوم دانشگاه يا تحصيل در تغيير الگوهاي جنسيتي في نفسه يک مفهوم رهايي بخش هم براي دختران ما داشته است، از اين طريق مي توانستند از خانواده ها مستقل شوند، طرز تفکر مستقل داشته باشند و حتي در ساعت هايي که مي خواهند وارد اجتماع شوند امنيت داشتند و ديگر خانواده نمي آمد بگويد کجا مي روي و فضاهاي عمومي هم موثر بودند. يعني دختران به دانشگاه به عنوان يک فضاي عمومي جايگزين هم نگاه مي کردند. در مورد پسران اين جاذبه ها وجود نداشته، يعني دانشگاه الزاما براي آن ها مفهوم رهايي بخش ندارد، بيشتر به مفهوم يک فرصت است که بعد از آن وارد بازار کار شوي و  طبيعي است که پسران چون با اين هدف به دانشگاه نگاه مي کردند، اين را هم مي سنجيدند که آيا دانشگاه به دردشان مي خورد يا نه. اين معني اش اين است که کارکرد و مفهوم دانشگاه براي دختر و پسر تفاوت داشته است.

 

 افزايش تعداد دختران در آموزش عالي چه تاثيري در جامعه دارد؟

 

با افزايش دختران در دانشگاه ها تعداد نيروهاي متخصص که زن هستند نسبت به پسران افزايش مي يابد ، مگر اينکه اين موضوع کنترل شود که اين همان اتفاقي است که افتاده و کنترلي که روي آن مي شود يک عمل واپسگرايانه است و کنترل معقولي نيست. اين که تعداد متخصصان زن زياد شده معني اش هنوز اين نيست که تعداد مديران زن بيشتر مي شود، بدنه خدماتي و کارشناسي دست زنان مي افتد ولي بدنه مديريتي و سياست گذاري دست مردها است. اما جالب آن که به خصوص در يک سال اخير در خيلي جاها مثل صاايران، بانک پارسيان يا حتي در محيط زيست براي استخدام نيروهاي جديد حتي در بخش خدمات يا کارشناسي از مردان استفاده شده است.

 

بحث من اين است که نيروهايي که تخصص دارند عملا بعد از اين وارد بازار کار نمي شوند و افرادي در بازار هستند که از افرادي که کنار گذاشته شده اند ، تخصص کمتري دارند.

 

اين يک موضوع ديگر است . قبلا هم اين طوري بوده که آن نيروهاي متخصص بايد زير دست مردها کار مي کردند و اين موضوع دارد با اين هم افزايي مي شود اين که اگر ما يک مهندس کامپيوتر داريم که ۱۰ سال سابقه کار دارد با يک کسي که تازه از دانشگاه فارغ التحصيل شده و فقط اسمي از آي تي شنيده ولي مثلا پسرخاله مدير فلان جا است، آن پسرخاله رئيس همان مردي مي شود که ۱۰ سال سابقه کار  دارد. اين مشکلي هست که هميشه در سيستم مديريتي ما وجود داشته و مديران ما هيچ وقت آدم هاي متخصص نبوده اند. علاوه بر اين خروجي هاي دانشگاه با فرصت هاي شغلي نامتناسب است، مثلا فرض کنيم در هر سال ۱۰۰ نفر در رشته پزشکي فارغ التحصيل مي شوند، از اين ۱۰۰ نفر حتي با نسبت ۶۰ دختر به ۴۰ پسر هم که در نظر بگيريم، بازار کار آنقدر محدود است که تنها ۲۰ نفر از اين ۱۰۰ نفر وارد بازار کار مي شوند و حتي اگر همه اين افرادي که وارد کار مي شوند مرد باشند باز ۲۰ درصد مردها بيرون مي مانند و اين به معني اين نيست که تخصص کمتر مي شود .

 

يعني همان چيزي است که الان داريم و ربطي به اين که تعداد متخصصان دختر زياد شود ندارد؟

 

بله . چرخ اقتصاد ما که با نيروي انساني متخصص نمي چرخد ، با نفت مي چرخد . نيروي متخصص در بدنه دولت چه ۲۰ هزار نفر باشد و چه ۱۰۰ هزار نفر، دولت درآمدش از اين ها نيست، از کشاورزي و صنعت نيست که بخواهد آنها را تقويت کند يا آن ها روي بازار کار تاثير بگذارند. در آمدش از نفت است و تا زماني که اين طور باشد بحران نيروي انساني داريم. بازار کار ما محدود است و نيروهاي متخصص به کار نمي آيند و ربطي به اين که تعداد دختران و پسران چقدر باشد ندارد. اين که حال همان تعداد محدود شغل هاي موجود را هم به مردان بدهيم به اين بهانه که زنان بازار کار را از مردان نگيرند، همه مبارزه کردن با معلول است . علت اصلي همان اقتصاد نفتي است.

 

پس در مورد دلايلي که برخي نماينده هاي مجلس مطرح مي کنند نظرتان چيست؟

 

ببينيد وقتي که عقل من و شما که اقتصاد دان نيست به اين نتيجه مي رسد که الگوهاي اشتغال فراتر از محدود کردن دخترها و پسرها است و اينکه سالها است در سازمان برنامه بحث سهميه بندي جنسيتي و اين قبيل مسائل مطرح است، و به اين بن بست مي رسند که در نهايت حتي مادر تحصيل کرده هم از مادر بي سواد بهتر است و سنتي ترين بخش هاي سازمان برنامه هم به کمک همين استدلال با اين طرح مخالفت مي کنند بنابراين من ممکن است بتوانم عوام فريبانه براي جذب بدنه خوش باور و بي تحليل يا پسرهاي جواني که دنبال کار هستند از اين حرفها بزنم اما در اصل موضوع از جاي ديگري آب مي خورد و اين يک برنامه ريزي اقتصادي دور انديشانه نيست. در کدام برنامه ها مشي دولت جلوتر از چهار سال را مي بيند که بخواهد از الان نقشه بکشد که دخترها کمتر بروند دانشگاه که ۱۰ سال ديگر بازار اشتغال تک قطبي نشود و مردها که نان آور خانواده هستند بي کار نشوند؟! دلايلشان چيست؟

 

افزايش سن ازدواج، از بين رفتن قداست جنسيتي، آمار طلاق، هدر رفتن بيت المال و ..

 

اين ها به خانواده برمي گردد. منظور من اين است که کساني که به سهميه بندي جنسيتي با ديدگاه اقتصادي و توسعه اي نگاه مي کنند اشتباه مي کنند. اصلاً چنين نگاهي اشتباه است. زيرا اين قبيل طرح ها کاملاً براي پياده کردن الگوهاي جنسيتي بنيادگرايانه برپا مي شود. از آن جا که در شرايط گذار اجتماعي سنت به مدرنيزم زن ها به دليل تحمل محروميت هاي بيشتر در آن دوره از اين تغييرات بيشتر استقبال مي کنند، برنامه ريزان حوزه هاي جنسيتي که مشغول کار روي اخلاق جنسي و عفاف هستند درصدد پيدا کردن راهي براي کنترل زنان به عنوان نيروهاي پيشرو و مدرن اجتماعي هستند، و سهميه بندي جنسيتي هم جزء همين الگوهاي بازدارنده است. سن ازدواج دختر با رفتن به دانشگاه بالا مي رود، مي خواهد مرد مورد نظرش را با معيارهاي خودش انتخاب کند و اين زمان مي برد و دوره جواني طولاني تر مي شود و معاشرت هاي دوران جواني پيش مي آيد از آن طرف نقش اش بعد از ازدواج تغيير مي کند و به اندازه مادرش در خانه کار نمي کند، به اندازه مادرش بچه دار نمي شود و چون دستش در جيبش است به اندازه مرد در خانه تصمصيم مي گيرد. حال اگر فردي با اين مسايل مخالف باشد و از نظرش بايد اين معاشرت ها طور ديگري باشد، وارد حوزه شخصي آنها مي شود و مي گويد من اين طول دوره جواني را بايد کمتر کنم براي اينکه مي دانم اين دوره طولاني دختران را وارد تجربياتي مي کند که ممکن است با الگوها و اخلاق جنسي که من به آن فکر مي کنم مغايرت داشته باشد. اما آيا دولت در چنين موقعيتي است؟ آيا حکومت اجازه ورود به فضاهاي شخصي افراد را دارد و مي تواند به جاي آنها تصميم بگيرد که  حتي خلق و خوي جنسي آنها بايد چگونه باشد؟ آيا اگر ما با برنامه ريزي هايي که با معيارهاي ما به عنوان يک انسان بنياد گرا درست در مي آيد بياييم و بگوييم که ما مي خواهيم جامعه و اخلاق جنسي را درست بکنيم و سهميه بندي جنسيتي را به عنوان يکي از مصداقهاي کنترل اخلاق جنسي اجرا کنيم درست است؟ و براي اين که زنها دوره جواني شان کوتاهتر شود و زودتر مادر شوند، کمتر دانشگاه بروند و مادري نقشي است که ما فکر مي کنيم بايد زن ها داشته باشند، آيا حکومت چنين اختياري دارد؟ بنابر اين داستان سهميه بندي جنسيتي را نبايد به عنوان يک سياست مجرد در حوزه آموزش نگاه کنيم. اين يک سيکل به هم پيوسته به قول خود برنامه ريزان، مهندسي جنسي يا سيستماتيک کردن الگوهاي جنسيتي متناسب با تفکرات بنياد گرايانه موجود در دستگاههاي برنامه ريزي خاص زنان در دولت احمدي نژاد است. به طور به هم پيوسته هم مي توانيد ببينيد که سهميه بندي جنسيتي همزمان با اجراي طرح امنيت اجتماعي و محدود کردن اشتغال زنان و طرح حمايت از خانواده که نقشهاي  سنتي زن در آن تقويت مي شود و لايحه مجازات که به مجلس مي رود، است. وقتي اين ها را با هم نگاه مي کنيم، مي بينيم در تمام اين ها يک خط دنبال مي شود. زن فقط مادر باشد، دوره جواني نداشته باشد، حق زندگي فردي و خصوصي نداشته باشد و مي گويند بايد در چه سني ازدواج کند، چه طوري ازدواج کند، چقدر درس بخواند، چه کاري داشته باشد، چند تا بچه داشته باشد، در چه جور خانه اي زندگي کند، با چه جور مردي زندگي کند، حتي چه جوري رابطه جنسي با مرد داشته باشد يا چه جور لباسي بپوشد و همه اينها را در برنامه هاي مختلف پياده کرده اند. قسمت آموزشش در سهميه بندي جنسيتي است، قسمت قانوني در لايحه حمايت از خانواده است، اگر زن قبول نکند در لايحه مجازات جوابش را مي دهند و سرکوب اجتماعي اش در دست نيروهاي امنيت اجتماعي است و اين ها همه اش يک برنامه با الگوهاي از پيش تعيين شده است که به صورت سيستماتيک جلو مي رود.

 

 چه اصراري است که اين طرح بدون تصويب در مجلس اجرا شود؟

 

اين يک سنت است. در واقع اول اين برنامه ها را بخصوص در مواجهه با مخالفت هاي اجتماعي عرفي کرده و بعد تبديل به قانون مي کنند. اول رويه است و بعد تبديل به قانون مي شود. بدين صورت که از چند سال پيش به صورت محدود در چند رشته پزشکي اين کار را کرده اند و آرام آرام رشد مي کند و با اسامي مختلف طوري برنامه ريزي مي شود که حتي در نهايت در يد سازمان سنجش قرار مي گيرد و از محدوده دولت هم خارج مي شود. ببينيد اين بعد از اجرا عرفي مي شود و بدنه اجتماعي آن را مي پذيرد، چون اين مساله شوخي نيست. اين همه متقاضي کنکور دختر وجود دارد که به سختي درس مي خوانند، و وقتي يکي کنکور دارد کل خانواده او با نگراني در تعيين سرنوشتش دخيل هستند و اين يک نفر نيست که کنکور مي دهد. کمترين تاثيرش اين است که کسي در خانه با صداي بلند حرف نمي زند و کسي تلويزيون را روشن نمي کند و مسائل به هزينه هاي سنگين و … مي کشد. اين يک پديده است. بچه هاي کنکوري يک مرحله از دوره درسي نيستند. يک پديده اجتماعي هستند. من وقتي با يک پديده اجتماعي مواجه هستم نمي توانم با قانون با آنها مقابله کنم چون نمي توانم با آنها وارد مقابله شوم. اگر بيايم و بگويم دختر با رتبه پانصد و پسر با رتبه هزار و پانصد وجود دارند و احتمال قبول شدن اين پسر از آن دختر در يک رشته بيشتر است اين کلاً همه خانواده ها را به هم مي ريزد و مقاومت و نارضايتي در خانواده ايجاد مي کند و طبيعي است که اين را به صورت قانون شفاف نمي کنند. مهمترين استراتژي در برنامه هاي سيستماتيک که اصولاً دست جناح بنياد گرا است و طراحي مي شود غير علني بودن آن است و اگر قانون شود مورد گفتگو قرار مي گيرد و مرئي مي شود و افکار عمومي در جريان قرار مي گيرند و اين قبل از اجرا مقاومت ايجاد مي کند و حالا اگر دولت مي تواند اين را به صورت خزنده پياده کند چرا بايد قانونش کند تا مورد مخالفت افکار عمومي قرار بگيرد؟ مگر محدود شدن ساعت اشتغال زنان مجلسي شده است؟ مگر پروژه عفاف و حجاب در ۲۷ وزارت خانه علني است و در مورد آن حرف زده مي شود؟ بنابر اين يکي از استراتژي هاي اصلي مهندسي جنسي بنياد گرايانه در جامعه ما غير علني بودن اجراي طرح ها است.

 

ميدان زنان