ریشه های اطلاعاتی کودتای خامنه ای

 

ریشه یابی ریشه های اطلاعاتی کودتای خامنه ای به نحوه تشکیل ارگانهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی باز می گردد. ابتدای انقلاب برای تشکیل اطلاعات ناچار بودند از افرادی استفاده کنند که با این کار آشنایی داشتند، همانطور که برای آموزش سلاح ناچار به استفاده از ارتشی ها بودند، برای سامان دادن اطلاعات هم مجبور شدند سراغ نیروهای اطلاعاتی رژیم قبلی بروند. در همین حال تلاش سختی بین شرق و غرب برای در دست گرفتن سیستم اطلاعاتی جمهوری اسلامی در کار بود و علیرغم دعواهای سیاسی که در لایه های ظاهری و تبلیغاتی روابط بین المللی دیده می شد در مورد رخنه در سیستم اطلاعاتی و در دست گرفتن آن، رقابت شدیدی بین کا گ ب و اینتلیجنت سرویس در جریان بود. انگلیس حاضر بود در زمینه اطلاعات همه نوع کمکی به جمهوری اسلامی بنماید تا بخیال خود جلوی نفوذ روسها و تاثیرگزاری آنها بر مسئولین کشور را بگیرد و در مقابل نیز روسها با بهره برداری از احساسات ضدغربی بوجود آمده در میان نیروهای انقلابی تلاش می کردند که برای مهار کردن جمهوری اسلامی و سوار شدن بر آن راه میانبر رفته و با در اختیار گرفتن نهادهای اطلاعاتی، کنترل مقامات سیاسی را در دست بگیرند.

برای کشورهایی نظیر انگلیس و روسیه که دارای سازمانهای اطلاعاتی قوی و با تجربه و باقدمتی هستند روشن است که در اختیار داشتن ارگان اطلاعات یک کشور ارزانترین راه تسلط بر آن کشور است. سیاستمداران قدرت واقعی چندانی ندارند و دائماً هم تغییر می کنند ولی نهادهای اطلاعاتی قدرت واقعی و پشت پرده را در دست داشته و وابسته به افراد هم نیستند و سیستم آن همیشه ثابت و نیرومند است.

انگلیس در این راه خیلی مایه گذاشت و تیمسار ارتشبد فردوست که از اعضای رده بالای سرویس اطلاعاتی انگلیس بود را به جمهوری اسلامی هدیه داد. وی دوست دوران کودکی محمدرضاشاه و همدرس او در ایران و سوئیس بود و همیشه بالاترین پستهای امنیتی را در حکومت پهلوی داشت و نزدیکترین ندیم شاه محسوب می شد، بسیاری او را مغز شاه می نامیدند. فردوست ریاست دفتر اطلاعات ویژه شاه و همزمان معاونت ساواك و ریاست دفتر بازرسی شاه را نیز بر عهده داشته است. وی همچنین به عنوان ناظر بر عملیات دولت عمل می‌كرد. فردوست فردی بسیار ثروتمند بود.

فردوست توسط انگلیسی ها به سرویس اطلاعاتی آن کشور جذب و طی سال های 1338 تا 1342 به انگلیس رفته و توسط اینتلیجنس سرویس در انگلستان دوره های آموزشی ویژه ای دیده كه عبارت بودند از : (کتاب خاطرات فردوست)

1 – آموزش سازماندهی -

2 ـ آموزش تلخیص و ارزیابی خبر

3 ـ آموزش حفاظت

4 ـ آموزش تحقیق

5 ـ گزارش نویسی

6 ـ آموزش شبكه های‌ پنهانی

7 ـ آموزش استخدام و عضویابی

8 ـ آموزش اطلاعات و ضد اطلاعات

9 ـ آموزش ضد براندازی

10 ـ آموزش جنگ روانی

 

پس از خروج شاه از ایران در 26 دی 57 برای همه کشورهای غربی مسجل شده بود که رژیم سقوط خواهد کرد و آنها بسرعت در حال آماده کردن خود برای تعامل با حکومت جدید بودند، اولین تماسها با سران انقلاب از سوی آمریکا و انگلیس برقرار و در جلسه ای با حضور ژنرال هایزر آمریکایی و ارتشبد فردوست بنمایندگی از انگلیس و نیز 3 تن از اعضای عالیرتبه شورای انقلاب، اولین گفتگوهای رودرو شکل گرفت.

نخستین پیشنهاد صریح طرف مقابل به سران شورای انقلاب آمادگی آنها برای مساعدت در تشکیل یک نهاد اطلاعاتی قوی بود که بتواند پس از سقوط شاه جلوی سرویس قدرتمند کا گ ب بایستد و مانع از نفوذ روسها شود. ارتشبد فردوست که تمام دوره های اطلاعاتی را دیده و سالهای زیادی تجربه کار عملی داشت و از طرفی مورد اعتماد سرویس انگلیس بود و می توانست در مواقع ضروری از کمک آنها بهره ببرد برای این همکاری پیشنهاد شد.

ارتشبد فردوست ماموریت یافت در ایران باقی مانده و با کمک به حکومت نوپا مانع از نفوذ کمونیسم و روسها در ایران شود. و به این ترتیب ارتشبد حسین فردوست، پدر تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران شد.

این هدیه سخاوتمندانه دولت انگلیس یک نعمت ارزشمند برای حکومت بود که نهایت استفاده را از آن برد. تا چند سال حضور فردوست در راس سیستم اطلاعاتی ایران مخفی نگاه داشته شد و پس از آن روسها برای انتقام گیری از جریان میتروخین اقدام به افشای موضوع فردوست کردند. ماجرا از این قرار بود که بموازات تلاش غرب برای بدست گرفتن سیستم اطلاعاتی ایران، روسها نیز از طریق سفیر تام الاختیار خود در ایران یعنی وینوگرادوف در ملاقاتهای هفتگی که وی برای مدتی با آیت الله خمینی داشت توانست رهبر انقلاب را متقاعد کند از کمکهای اطلاعاتی بدون توقع شوروی استفاده نماید و به این منظور یکی از افسران عالیرتبه کا گ ب بنام میتروخین که مسئول بخش خاورمیانه سازمان اطلاعاتی شوروی بود برای ارائه این خدمات تعیین شد و این شخص برای از میدان به در کردن فردوست و حامی وی یعنی انگلیس با گشاده دستی اطلاعاتی را به ارگانهای اطلاعاتی ایران ارائه می داد. در مقابل توقع شوروی این بود که در مقابل اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ، ایران واکنشی انجام ندهد که حکومت نیز این خواسته را اجابت نمود.

میتروخین در سال 1992 به انگلیس پناهنده شد و مشخص گردید که یک جاسوس نفوذی انگلیس در کا گ ب بوده و یکی از دلایل عدم موفقیت شوروی در بدست گرفتن کامل سیستم اطلاعاتی ایران نفوذی بودن وی بوده، شوروی در مقابل نقش فردوست را افشاء کرد و حکومت ناچار به علنی کردن حضور فردوست شد. این تحولات منجر به قطع موقت ارتباط روسها با سیستم اطلاعاتی ایران و افتادن کامل آن بدست انگلیس بود.

بعد از روی کار آمدن خامنه ای ناگهان سیاست «نگاه به شرق» که تئوریسین آن محمدجواد لاریجانی بود در اولویت قرار گرفت و روابط بسیار نزدیکی با شوروی آغاز شد. خریدهای سنگین نظامی از شوروی و حضور مستشاران روس در ایران و حضور همزمان نیروهای سپاه در شوروی بیش از پیش سبب نزدیکی سپاه با روسها شد. وزارت اطلاعات که معمار آن فردوست بود از این چرخش ناراحت بود و نسبت به خامنه ای دید خوبی نداشت. وزارت اطلاعات با هدایت سعید امامی که فردی مشکوک بود و در یکی از سفرهای فلاحیان وزیر اطلاعات به آمریکا با وی آشنا و سپس برای همکاری با وزارت اطلاعات به ایران دعوت شده بود کودتایی ظریف را بر علیه خامنه ای ترتیب داد. حذف فیزیکی مخالفین و دگراندیشان ایرانی که زیر نظر مستقیم رهبر و با دستور وی سالها در حال انجام بود ناگهان به بیرون درز کرد و خاتمی گزارشی را دریافت نمود که نشان می داد این قتلها توسط وزارت اطلاعات و با دستور رهبر انجام شده است، خاتمی بجای انتشار عمومی گزارش و مطلع کردن ملت، نزد خامنه ای رفت و گزارش را به او داد. خامنه ای در مقابل، ضمن تکذیب نقش خود باند سعید امامی را عامل اسرائیل خوانده و دستور برخورد با آنها را داد. شدیدترین و بی رحمانه ترین شکنجه هایی که تا آنروز حتی نسبت به خطرناکترین مخالفین حکومت انجام نشده بود نسبت به این افراد اعمال و حتی همسر سعید امامی را با شکنجه هایی وحشتناک وادار کردند اعتراف کند با افراد متعددی ارتباط جنسی داشته است، سعید امامی هم بقتل رسید ولی اعترافهایی که به زور از او گرفته شده بود نشان می داد وی سفرهای متعددی به اسرائیل داشته و برای موساد کار می کرده است. فیلم شکنجه های این افراد برای هشدار به پرسنل وزارت اطلاعات برای آنها نمایش داده شد و به بیرون هم درز پیدا کرد و همگان در اینترنت فیلم شکنجه های فاطمه دری همسر سعید امامی را دیدند. وزارت اطلاعات کاملاً از چشم رهبر افتاد و وی با فراخواندن برخی از تصفیه شده های وزارت تشکیلات اطلاعات موازی را زیر نظر حجازی راه انداخت. با افول وزارت اطلاعات نقش اطلاعات رهبری و اطلاعات سپاه بسیار پررنگ شد و بهمین ترتیب نزدیکی به روسها هم شدت گرفت. نقطه سقوط رهبر هم از همینجا آغاز شد.

وزارت اطلاعات همواره نقش متعادل کننده ای در رفتار رهبر داشت ولی با حذف آنها دور بدست سپاه افتاد که بیشتر نظامی-امنیتی فکر می کرد تا مثل وزارت اطلاعات سیاسی-امنیتی. اولین نوزاد تفکر نظامی-امنیتی سپاه طرح روی کار آوردن یکی از عناصر سپاه یعنی احمدی نژاد بعنوان رئیس جمهور بود، بیرون آمدن وی از صندوق رای را سپاه تضمین می کرد. در حالیکه اگر هدایت جریانات بدست وزارت اطلاعات بود هرگز اجازه نمی داد فردی نظیر احمدی نژاد که نه تعادل روانی داشت و نه شخصیت فردی، چنین جایگاهی را در جمهوری اسلامی بدست بگیرد. این باند جدید 4 سال وقت می خواست تا با هدایت روسها طرح یک کودتای تمام عیار را آماده نماید. در همین 4 سال نیز نتایج این تفکر نظامی-امنیتی در قالب تند شدن شعارهای حکومت و تهدید به بریدن زبان و گردن زدن مخالفین و همچنین رویارویی با کشورهای غربی و گسترش و سرعت بخشیدن به یک امپراطوری نظامی با اولویت دادن به طرحهای موشکی و هسته ای و واگذاری همه پروژه های بزرگ اقتصادی به سپاه و ورود همه جانبه سپاه به عرصه امنیتی خود را نشان داد.

اوج این جریان در سفر پوتین در سال 1386 به تهران و ملاقات طولانی خصوصی وی با رهبر بود که قول و قرارهای استراتژیکی رد و بدل شد. روسها در مقابل تامین خواسته های رهبر امتیازات بسیار مهمی از جمله مالکیت دریای خزر را گرفته و همچنین خواستار ابقای احمدی نژاد برای دوره بعدی شدند. بطرز بی سابقه ای نیروهای سپاه (150 نفر) وارد مجلس و دولت و خبرگزاریها و صدا و سیما شده و بیشتر پستهای اجرایی نظیر استاندار و فرماندار بین مابقی افراد سپاهی که وزیر و نماینده مجلس نشده بودند تقسیم شد و تعدادی نیز بعنوان سفیر عازم کشورهای خارجی شدند.

در قرن بیستم جهان شاهد پدیده ‌ای است که کمتر در گذشته سابقه داشته است و آن نظامیانی هستند که امور دیوانی را هم فرا‌گرفته ‌اند و به همراه پاره ‌ای از نیروهای غیرنظامی دولتی را تشکیل داده‌اند که به آن «نظام‌های اقتدارگرای دیوانسالار» می‌گویند. اینان در بسیاری از کشورهای آمریکای جنوبی چون آرژانتین، شیلی، اروگوئه، برزیل و همچنین در کره جنوبی و یونان حکومت را به دست گرفتند.

سپاه که زمانی نیروی مسلحی بود که در راه پاسداری این مرز و بوم می‌جنگید کم کم محدوده عمل آن از کار سپاهیگری به کشورداری گسترش یافته و یک واحد بزرگ اقتصادی شده است که بیشترین و بزرگترین قراردادهای ساختمانی را در دست دارد. مجتمع خاتم ‌الانبیا بزرگترین شرکت ساختمانی ایران است که در کشورهای همسایه همپیمان‌های بزرگ ساختمانی دارد. سپاه بنادر و گمرکات متعددی در اختیار دارد که هر کالایی را می‌ خواهد بدون نظارت دولت و بدون پرداختن عوارض گمرکی وارد می‌کند و از آنجا که سپاه فعالیت‌ های اقتصادی و تجاری وسیعی دارد لذا بخش گسترده‌ ای از واردات مملکت از کنترل دولت خارج است و بدین طریق به هر صنعتی روی بیاورد هیچ رقیبی تاب مقابله با آن، حتی از نظر اقتصادی و هزینه تمام شده، را ندارد. دو سال پیش شرکت‌های مربوط به سپاه در دوبی ?? میلیارد دلار درآمد داشتند.

بدین سان سپاه دولتی در درون دولت با درآمد مستقل خود ایجاد کرده و سخت هم از این منابع مالی خود حراست می‌کند. سپاه هم حزب سیاسی دارد و هم با بودجه و پایگاهی که دارد نمایندگان مورد نظر خود را به مجلس می‌فرستد، نمایندگانی که گاه برای مردم کاملا ناشناخته هستند. عموم مساجد و هیات‌های عزاداری و تکیه‌ ها و منابر نیز از طریق بسیج در دست سپاه است و هر روحانی هر جا که باشد از ترس بسیج مجبور است در خطی که سپاه می‌ خواهد عمل کند والا بساط او را با سر و صدا و جوسازی برمی‌ چینند. سپاه دیگر یک نیروی نظامی سنتی به عنوان بازوی نظامی در اختیار رهبریت حکومت نیست بلکه نهادی است که از طریق اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در همه ارکان حکومت و همه واحدهای اجتماعی ریشه عمیق دوانیده است و این پدیده در هر جای دنیا که باشد به دنبال تسخیر همه قدرت می‌رود. در ایران نیز این خیزش برای تسخیر قدرت از دوران انتخاب اول احمدی ‌نژاد خود را کم کم نشان داد اما زیاد مورد توجه قرار نگرفت زیرا اینگونه حکومت در تاریخ ما سابقه نداشت و در منطقه خاورمیانه نیز تنها ارتش پاکستان تا حدودی این خصوصیت را دارد. سپاه همه قدرت را می‌خواهد و دیگر حاضر نیست امور دیوانی را به دیگران واگذارد بلکه تمام دولت را می‌خواهد هر چند لازمه این تصرف قدرت، پذیرش رهبریت خامنه‌ ای به عنوان ولی مطلقه فقیه باشد. مهمتر اینکه این نیرو به دلیل قدرت نظامی، اقتصادی و سیاسی خود، عزم خود را کاملا جزم کرده که قدرت را تصاحب کند و برای دستیابی به این هدف از هیچ عملی فروگذار نخواهد بود. دروغ و تقلب، سرکوب، پخش پول، استفاده از خرافی‌ ترین باورهای مردم و خلاصه هر چه که برای گرفتن قدرت لازم باشد، و چون ذهن نظامی دارد هیچ مصالحه و تقسیم قدرتی را نمی‌پذیرد که از نظر آنان در صحنه نبرد اگر به دشمن فرصت بدهی او تو را خواهد کشت.

در چنین شرایطی نیروهای مخالف این جریان که مایل نیستند سقوط کشور در دستان نظامیان و پدید آمدن یک دیکتاتوری بی نظیر در تاریخ ایران را ببینند در انتخابات اخیر قد علم کردند تا بلکه بتوانند تغییری در مسیر ایجاد کنند. وجه مشترک همه این نیروها آن است که یا ولایت فقیه را نمی‌خواهند و یا قدرت مطلقه آن را قبول ندارند و می‌خواهند آن را زیر نظارت قانون درآورند. خامنه‌ ای با محاسبات سیاسی و دلبستگی به قدرت کامل و بی‌چون و چرا، چند سالی بود تصمیم خود را گرفته بود و این را در حمایت‌های مستقیمش از احمدی‌نژاد از یکی دو سال پیش آشکار کرده بود. وی با گرم کردن تنور انتخابات نظام را تثبیت می‌کرد و امیدوار بود که این بار هم مثل بار قبل با ترفند سیاسی و تقلب در آرا، بی آن که سر و صدایی بلند شود، احمدی ‌نژاد برنده شود و جناح رقیب مثل بار پیش با چند گلایه راهی خانه شود. اما سیر وقایع چنان شد که او ناگزیر شد رسما جانب سپاه را که ضامن قدرت مطلقه او بود گرفته و کمر به نابودی جناحی که با قدرت او سازگاری نداشت ببندد. اکنون جامعه گویی از خواب غفلت بیدار شده است و چهره حقیقی نظامیان حاکم با رهبریت خامنه‌ ای را به روشنی می‌بیند. روحانیت متوجه شده است که تا بالاترین لایه‌ های آن دولتی شده و بیشتر سنت هزار ساله استقلال و مردمی بودن آن در پای قدرت حکومت ولایت مطلقه فقیه خرج شده است و این آخرین سنگر او پیش از نابودی کامل و حل خفت‌بار در دستگاه حکومتی است. بخش‌های عرفی و حتی اصلاح‌ طلبان حکومتی نیز متوجه شده‌اند که امیدی که آنان به اصلاح از درون داشته‌اند بیشتر بر امیدواری و حسن نیت بنا شده بود تا واقعیت قدرت و حریف بر سر آن است که در اولین فرصت همه آنان را از بیخ و بن براندازد و حکومت اسلامی را جایگزین مردمسالاری دینی کند. همه نیروهای سیاسی مقابل ولایت فقیه و بخش اعظم جامعه که با آنها همراهی دارند حالا با دیدن چهره واقعی حکومتی که از چند سال قبل زمینه ایجاد آن فراهم شده بود بر عزم خود جزم شده‌اند که در مقابل آن بایستند، هر چند این ایستادگی مثل هر مبارزه مردمی و غیرنظامی، بالا و پایین‌ها و اوج و فرودهای خود را داشته باشد. از سوی دیگر شواهد تاریخی و احکام عقلی به ما می‌گوید که با گذر زمان در صف نیروهای اقتدارگرا که به سرکوب ملتشان می‌پردازند شکاف‌ ها ایجاد می‌شود و ریزش‌ ها شروع می‌شود، به ویژه در زمانه ارتباطات که دیگر حکومت‌ ها نمی‌توانند حقایق را از مردم خود برای مدت طولانی مخفی نگه دارند. عقب ‌ماندگان از تاریخ و خرافه ‌پرستان زورگو می‌ توانند قدرت را به دست گیرند اما توان نگهداری آنرا ندارند و محکوم به شکست خواهند بود.

واقعیتهایی که تنها بخش اندکی از آن اینروزها به بیرون درز کرده و کروبی از سفید شدن روی دیکتاتورها بدلیل تجاوز وحشیانه به دختران و پسران می گوید و محسن رضایی در مقابل گزارش مشابهی که توسط عده ای رزمنده تهیه شده، که آن نیز به تجاوز رایج در زندانها بعنوان یک روش شکنجه که با دستور مستقیم رهبر انجام می شود می پردازد، می گوید که باید عزای عمومی اعلام شود.

حکومت ایران سالها است که دیگر یک حکومت ایدئولوژیک نیست، بلکه یک امپراتوری مالی گسترده ای است که بدون توجه به هر گونه اخلاقیات راه خود در گسترش قدرت و ثروتش را می رود، برای چنین حکومتی استفاده از تجاوز به زندانیان بعنوان یک شکنجه امری بسیار عادی و معمولی است. سرکوبهای وحشیانه نیروهای حکومت در خیابانها و در مقابل دوربینهای ثبت کننده که حتی شامل زنان و دختران نیز شد، تا کنون فقط از رژیم اسرائیل دیده شده بود آنهم نه در این مقیاس و شدت.

مردم بدرستی احساس خطر کرده اند، اگر به این حکومت فرصت بدهند سرنوشت سیاه و تیره ای در انتظار آنها خواهد بود که تجاوز فقط در پس دیوارهای زندانها باقی نخواهد ماند و ملت باسارت یک حکومت وحشی در خواهد آمد که آنچه یک ارتش اشغالگر بیگانه با آنها نمی کند بر سرشان خواهد آورد.

ایستادن جلوی این فاجعه مرگ با عزت است و تحمل آن مرگ با ننگ و ذلت.

 

http://sohrabestann.blogspot.com/2009/08/blog-post_13.html