همانگونه که آتش آتش را خاموش نمی کند،

هم چنین شر هم نمی تواند شر را خاموش کند.

 فقط نیکی است که اگر در برابر بدی قرار گیرد

 بر شر غلبه می یابد و در دنیای روان آدمی این

 قانون همانند قانون گالیله و حتا روشن تر و

حتمی تر از آن تفسیر ناپذیر می باشد.

 

(تولستوی)

 

میهن پرستی با  ریاکاری در تضاد است

 

 

پس از حوادث انتخابات 22 خرداد تا کنون شرایطی در کشور به وجود آمده، که کسانی  تا دیروز در خواب غفلت بودند و یا خود را به خواب زده بودند به هیچ عنوان حاضر نمی شدند که واقیعتهای روز جامعه ایرانی را بینند اما این واقعیت رابه ناچار پذیرفتند که تحولات شگرفی در راه خواهد بود و نسل کنونی ایران به دور از هر گونه هیاهوی تاریخی در پی رسیدن به خواستهای مردم سالارانه است.

این تحولات میهنی برای سازمانها و احزاب و کنشگران سیاسی مبدل به آزمونی شد که داوری رفتار آنان بر عهده ملت بود، ملتی که چندین گام همواره از تمام نخبگان و الیت های جامعه خویش جلوتر بوده و هست.

 

در جبهه ملی ایران نیز تحولات کنونی بی تاثیر نبوده و موجب آن شد که بسیاری از بزرگان و سران این سازمان دیر پای با دید واقع بینانه به بررسی آنچه که در کشور جریان داشت بپردازند که این مهم حتا در بین اعضا جوان نیز بی تاثیر نمی توانست باشد به گونه ای که جنب جوشی بیش از گذشته را در بین نیروهای جوان موجب شد.

 

اما همه این تحرکات مثبت در شرایطی بود که تعدادی از اعضای اندک و موسوم به" باند "این سازمان به گونه ای رفتار نمودند که جز شرمساری در پیشگاه ملت هیچ دست آوردی در پی نداشت .

 

اینان که دیر سالی است با همه توان خویش چهره ناراست خویش را در پس شعارهای میهنی و مایه گذاشتن از مبارزات دیگر مبارزان و" دکتر مصدق" پنهان نموده اند تلاش دارند تا جبهه ملی را به سویی سوق دهند که حاکمیت کنونی انتظار آن را دارد؛ یعنی مبدل شدن به سازمانی که "باشگاه سالخوردگان سیاسی" باشد که برای آرامش وجدان تاریخی خود هفته ای یک باربرای صرف چای و شیرینی گرد هم آیند و به بیان خاطرات تاریخی خویش بپردازند.

اگرچه همانگونه که بیان داشتم این خواست گروه باند و حاکمیت بوده و هست که با هوشمندی بزرگان تاثیر گذار و واقع بینی چون استاد ادیب برومند و دیگر عزیزان این هدف تا کنون خنثی شده البته با تحمیل هزینه مبارزاتی فرسایشی بسیارکه اعضای راستین همه ، هم و غم خود را باید متوجه مسائل اینچنینی نمایند و در چندین جبهه به مبارزه بپردازند.

آری اکنون نیز گویا این افراد با غنیمت دانستن شرایط کنونی به این صرافت افتاده اند تا با کارشکنی های پی در پی خود، به خواسته تاریخی خود یعنی تبدیل جبهه ملی به" باشگاه سالخوردگان سیاسی" دست یابند و یا به تعبیری مبدل به "پسران خوب اپوزسیون "حکومت شوند!؟

 

 در هفته های اخیر این تحرکات و کارشکنی مدعیان شعاری مبارزه، کار را به جایی رسانید که سکوت را جایز ندانسته و بخواهیم به صراحت هر چه تمام تر همه آنچه را که بر ما رفته است را با مردم در میان گذاریم. چو اینکه باور داریم جبهه ملی ایران به ذات دموکراتیک خود اگر نقد بر خود را بر نتابد از آرمانهای مبتنی بر دموکراسی خواهی خود دور شده و همانند دیگر سازمانها و احزاب دچار شرایط دیکتاتوری درونی خواهد گشت.

اگرچه به زعم گروه تمامیت خواه این مسئله داخلی بوده و نباید رسانه ای شود اما گریزی نیست .

 

نخست آنکه این حضرات در ابتدای امر خودشان مسیر را به این سمت و جنجال رسانه ای هدایت نمودند و دوم آنکه ما چیزی  برای پنهان نمودن از ملت نداریم و البته شاید باز هم این توجیه را بیاورند که ممکن است دشمنان جبهه ملی از این مسائل بهره برداری کنند که باید پاسخ گفت این مصلحت بازیها نمی تواند شرایط را بر ترک تازی عده ای نابخرد بوجود بیاورد چون ما مصلحتی بالاتر از منافع ملی نداشته ونداریم و بیخود دنبال این بازی های نمایشی و نخ نما شده مصلحت آمیز نیز نباشند.

 

هنوز که بر سریر قدرت ننشسته ایم اگر بخواهیم کاستی های خودمان را با توجیه مصلحت خود خواسته پوشش دهیم فردا که ارکان قدرت به دست ما افتد چه خواهیم کرد؟ و باید باور نمود که دشمنان جبهه ملی بیش از همه از رفتارهای این آقایان  بهره خواهند جست نه از تلاشها ومبارزات صادقانه جوانان و مبارزان راستین.

 

به دور ازپرداختن به وقایعی که منجر به لبریز شدن کاسه صبر ما در طی این روزها ی بیم و هراس شد بیانیه ای چند روز پیش از سوی 5 نفر از جوانان دفترپژوهش های جبهه ملی ایران منتشر شد مبنی بر عدم همکاری با جبهه ملی ایران که به صورت گذرا، به دلایل این کناره گیری اشاره شد و این که چرا به یکباره جوانانی که از دوران نوجوانی بعضا همه امید و عشق به آرمانهای میهنی خود را در جبهه ملی ایران جستجو می کردند چنین تصمیمی را گرفتند در نوشتاری دیگر تحت عنوان"جبهه ملی اپوزسیون جبهه ملی"بدان خواهم پرداخت.

 

و شوربختانه ما جوانان در این روزها که باید همه توان خویش را صرف اهداف مبارزاتی جبهه ملی ایران کنیم لاجرم ناچار به این شده ایم که بخواهیم هر آینه پاسخ به نوشتارهای ناشی از توهمات و بیماری های ذهنی افرادی بدهیم که همه عمر خود را در پریشان گویی و تخیلات ضد انسانی گذرانیده اند و نام این رفتار مبتنی بر نابخردی را نیز مبارزه نام نهاده اند انسانهایی که جز شهوت شهرت و خودشیفتگی هیچ در اندیشه نداشته و برای رسیدن به خواسته های نامشروع خود از تخریب یاران و مبارزان خود نیز دریغ نمی ورزند تو گویی که اینان حسادت و ناسزا گویی را همچو پیشه ای برای خود بر گزیده اند و همه عقده های شخصیتی و آروزهای بر آورده نشده خویش را در هجو گویی و ترور شخصیت دیگران دنبال می کنند به گونه ای که هیچ ابایی نیز از بستن تهمت و دروغ افترا به دیگران نداشته و مرزی را نیز برای اینگونه رفتارها برای خویش قائل نیستند اگرچه از اینکه خود را درگیر بزرگان نمایند و خود را هم سنگ نخبه گان قرار دهند لذت شخصی برده و این چنین در پی آن هستند تا شخصیتی نیز برای خود دست و پا کنند.

 

باید باور داشت که اینگونه اندیشیدن فقط از انسانهایی ساخته است که از خرد تهی بوده و از راست کرداری نیز به بدور. و بسی مایه تاسف است که امروز باید با صراحت اعتراف کنم که این کیش شخصیت نارسیس گونه را حتا می توان در میان کسانی که مدعی میهن پرستی و پیروی از آموزهای مکتب "مصدق بزرگ" نیز هستند دید و در عرصه مبارزات سیاسی این یعنی یک فاجعه ملی که امروز ما باید بعد از چندین دهه بنشینم و هنوز رفتارهای این چنینی را در جبهه ملی شاهد باشیم و آنگاه همانگونه که اشاره شد بنا بر مصلحت های کذایی دم بر نیاوریم.

 

من به هیچ عنوان در اندیشه پرداختن به این موضوع نبوده و نیستم که بخواهم سر این زخم چندین دهه ای دوباره سر باز کند وبوی تعفن آن مشام مبارزان را آزرده سازد اما ظاهرا چاره ای نیست و باید دریک جای تاریخ این زخم کهنه را جراحی نمود چون در غیر این صورت عفونت همه جای بدن را فرا خواهد گرفت و منجر به مرگ خواهد شد.

و چه بهتر است که بعد از همه این سالها حال که ما هیچ عهد اخوت و عاطفی با کسی نبسته ایم و هیچ تعهدی جز گام برداشتن در راستای منافع ملی نداریم همه آنچه را بایسته است ملت بدانند با آنان در میان گذاریم تا به داوری بنشینند که یگانه داور بی طرف همانا ملت است.

 

و جای دارد تا دگر باره به خاطر صراحت گفتار و قلم خویش پوزش خواهی نمایم .

و چه نیکو می بود اگر از شمشیر زبان و قلم در جای خودش و برای مبارزه با دشمن بهره گرفته می شد گر چه این نیز به باور من خودش مبارزه ای است و البته مبارزه با دشمنان داخلی.

 

در گفتمان سیاسی هر گاه بخواهنداز کسی به نیرنگ بازی و ناراستی یاد کنند بی گمان رفتار اورا به" ماکیاول" تشبیه خواهند کردو پر بی راه نخواهد بود که اگر در این مقوله بخواهم رفتار فردی به نام" مهدی موید زاده" را که مدعی مبارزات چندین دهه ای!؟ می باشد را اینگونه تعبیر کنم.

یعنی فرافکنی و بحران سازی و ترور شخصیت همه تلاشهای مسئول" کمیته تعلیمات " یا همان" کمیته توهمات" بوده است که از آن به عنوان مبارزه نام می برد.

وی بعد از آن مطلب سراسر تهمت و افترا بر علیه یکی از اعضای بازداشت شده جبهه ملی ایران حال که قافیه را تنگ دیده در توجیه گفتارهای ضد انسانی و ضد ملی خود تلاش دارد تا چهره ای مظلوم از خود به نمایش گذاشته و اذهان را منحرف نماید.

 

وی در طی متنی که عنوان مصاحبه را نیز بر آن نهاده هزار و یک صغرا و کبرا سر هم کرده تا از پاسخ گویی به حقایق سر بازند.

 

گرچه به باور من این متن نیز به هیچ عنوان مصاحبه نبوده و یک نوشتاری است که پرسش کننده و پاسخ دهنده آن هر دو یک نفر بیش نمی توانند باشند .چون با یک بررسی مو شکافانه می توان به راحتی به این حقیقت دست یافت که پرسش و پاسخ به گونه ای طراحی شده که خواست مصاحبه شونده تامین شود. یعنی در نهاد پرسش، پاسخ نیز نهفته است که در ادامه به تمام آن ها اشاره خواهم داشت.

 

پرسش نخست با بیان تاریخچه ای از مبارزات!؟ وی در جبهه ملی آغاز می شود یعنی پرسش کننده همه این موارد را اگر آگاه بوده چرا در غالب پرسش اشاره به این مسائل داشته است و این در حالی است که بر خلاف ادعای ایشان مبنی برمبارزات تاریخی، ما هر چه در تاریخ جبهه ملی ایران جستجو کردیم کمتر نشانی از ایشان یافتیم و حتا بعضی ازبزرگان جبهه ملی  که حکم تاریخ زنده این سازمان را نیز دارند هیچ شناختی از مبارزات ایشان نداشته و ندارند گر چه اگر هم حضور داشتند چندان مهم نمی توانست باشد چون صرف حضور در یک سازمان سیاسی دلیل بر مبارزه نمودن نمی تواند باشد چه بسا اینکه گاهی حضور افراد می تواند نه مبارزه در راه اهداف سازمان مطبوع بلکه هدفمند بوده و یا تنها به خاطر منافع شخصی باشد.

 

در بخش دیگری از پرسش نخست

 

"اخیرا بعضی افراديکه خود را طرفدار جبهه ملی مینامند، مطالبی علیه شما و بویژه مقاله شما تحت عنوان: (نیروهای ملی بخش تفکیک ناپذیر جنبش آزادیخواهانه امروز ملت ایران است) در اینترنت انتشارداده اند که متاسفانه حکایت از بی توجهی نویسندگان آن به فرهنگ بحث سیاسی و برخوردهای جبهه ملی دارد."

 

این واژگان کنار هم نهاده می شوند تا به نوعی در همان ابتدای کار روند تخریب منتقدان آغاز گردد.

به کار بردن واژه" بعضی افراد یکه خود را طرفدار جبهه ملی مینامند" بدین معنا می تواند باشد

که این افراد منتقد حتا عضو نیزنیستند و صرفا در حد یک طرفدار هستند که باید گفت زهی شرم از این همه گزافه گویی چون همه ما اعضای 5 نفره دفتر پژوهشها سالهاست که افتخار عضویت در جبهه ملی ایران را داریم و همچنین حضور در پلنوم آبان سال 82 را . پس چگونه می شود که منکرگذشته افرادشد و اینگونه هر سخنی را بر زبان جاری ساخت؟

 

آیا این رفتار تمامیت خواهانه مشتی انسان دچار جمود فکری را باید سخنان بیان شده از یک مبارز سیاسی دانست؟  وای به روز  ملتی که امثال شما ها که حتا در گفتار نیز مشی دیکتا توری را پیشه نموده اید بخواهید رهبران سیاسی آنان شوید و راه رهایی را به آنان نشان دهید که خود هنوز گمراه ترین انسانها هستید.

آیا شما به فرهنگ سیاسی آشنا هستید که هر گونه پر خاشگری های ناشی از حسادت و عقده های تاریخی خود را به دیگران نسبت می دهید؟ پیش از این نیز یک بار گفتم و باز هم باید تکرار کنم که

 

 "مثل شما همانند مثل دزدی است که در حال فرار خود نیز برای رد گم کردن فریاد آی دزد سر می دهد".

 

باری وی در پاسخ به همان پرسش تاریخچه ای سراسر نادرست را از پیشینه مبارزاتی خود مطرح می کند که حکایت از علاقه وی به داشتن چنین پیشینه ای است چه بسا نیاز به اثبات خویش که اگر غیر از این بود و مبارزان سیاسی از شما شناختی داشتنددیگر نیاز به این همه داستان سرایی بی گمان نمی بود و این یعنی اثبات اینکه شما تلاش دارید تا خود را به دیگران اثبات کنید آن هم در این سن و سال و من متاسف هستم که اکنون به جای احترام نهادن به شما به عنوان یکی از بزرگان جبهه ملی باید در برابر شما ایستاده و به نقد شما بپردازم اگر چه این نیز می تواند کمکی نماید به شناخته شدن شما در عالم سیاست هر چند که برای شما کمی دیر است اما شاید این داستان سرایی ها بتواند شما را یک پله به رسیدن به غایت هدفتان یعنی عضویت در هیئت رهبری و شهرت رسانه ای نزدیک نماید.

 

از مبارزات خود در فاصله 1360تا 1372 گفته اید که در ابتدا خوانندگان را ارجاع می دهم به نوشتار" آقای جمال درودی "از مبارزان دیر سال جبهه ملی که پاسخ شما را به صورت مستند و صریح دو سال پیش داده اند و امیدوارم که با توجه به شرایط روز دوباره انتشار یابد.

 

 اما این پرسش ذهن مرا بسیار آزار می دهد که آیا نشستن هفتگی و یک نهار دسته جمعی خوردن را می توان مبارزه تعریف نمود؟

 

 که اگر اینچنین باشد باید تاریخ مبارزات شما را نه از سال 1326 بلکه از دوران 3 سالگی که توان همراهی با بزرگترها را برای صرف غذا داشتید محاسبه کرد و البته این بار با در نظر گرفتن این نکته که مبارزات شما روزانه در نظر گرفته شود و روزی نیز سه وعده!

 

کمی انصاف داشته باشید !این دورانی را که شما از سال 1360 تا 1372 بیان داشتید را چگونه می توان به عنوان مبارزات سیاسی شما ارزیابی نمود با کدام متر مبارزاتی ؟ کدام پویایی و تحرک سیاسی را توانستید در جبهه ملی شما در طی این سالها بوجود بیاورید و در کجای مبارزات خود حاکمیت را وادار به واکنش نموده اید؟

 

خود را منتخب پلنوم سال 82 می دانید اما حاضر نیستید شجاعت داشته باشید و از تقلبهای صورت گرفته از سوی باند شما پاسخگو باشید گرچه ما به زودی اسناد آن را برای آگاهی ملت منتشر خواهیم ساخت تا" سیه روی شود هر که در او غش بود". و همگان بدانند که مدعیان دموکراسی خواهی خود حداقل های دموکراسی را رعایت نمی کنند و آن هنگام شعار میهن و ملت و آزادیخواهی سر می دهند.

از عضویت در هیئت اجرایی گفتید، که کاش نمی گفتید چون این هیئت اجرایی مدت دو سال است که غیر قانونی  بوده اگر چه پیش از آن نیز تقلب های صورت گرفته در انتخابات تعیین اعضای هیئت اجرایی جایی برای دفاع از این هیئت نگذاشته است.

 

از وظایف "کمیته تعلیمات" و به تعبیر من همان" کمیته توهمات "گفتید که باید عنوان شود در طی این سالها شما کدام تعلیمات آموزنده سیاسی و تشکیلاتی را به عنوان دست آورد وظایف سازمانی خویش به ثبت رسانده اید؟ آیا جز این بوده کمتر از یک ماه بعد از درگذشت شادروان ورجاوند سخنگویی نامی جبهه ملی جزوه ای سراسر کذب را برا علیه و ی و شادروان اردلان منتشر ساختید؟ نکند افترا و تهمت و دروغ پراکنی هم از وظایف تعریف شده کمیته تعلیمات و مسئول آن می باشد؟

 

ما را ضد ملی خواندی که باکی نیست چون کارنامه  یک سال مبارزا ت جوان ترین ما، یعنی همرزم عزیزم "مهندس آرش رحمانی" به تنهایی با تمام مبارزات مورد ادعای شما برابری می کند و یگانه داور نیز ملت هستند که می توانند تشخیص دهند که راستی و ناراستی در نزد چه کسی است؟ گرچه منتی نیست و همه داشته ها و نداشته هایمان را درراه میهن پاک باخته هستیم اما برایم این گفتار چنان چندش آور بود که حتا حاضر نیستم تو را در زمره دشمنان نیز قضاوت کنم  چون دشمن شرافتمند نیز هیچگاه چنین پریشان گویی نمی کند.

نمی بایست می گفتم اما بدان همچو منی که حتا زندگی شخصی ام را بر اساس آرمانهای میهنی ام  استوار ساخته ام چگونه چون تویی به خود اجازه میدهد که اینگونه بی مهبا لجن پراکنی کند. منی که همه افتخار زندگی ام این است که پرچم پر افتخار میهن عزیزم برای نخستین بار در تاریخ ایران ضامن زندگی مشترکم است پس چگونه باید اتهام ضد میهنی یک بیمار ذهنی را تحمل کنم؟.

 

به شرف ملی ام اگر نبود بعضی ازملاحظات و توصیه دوستان و عزیزان ، با زبان بران و قلم  چنان پاسخت را می دادم که هر گز به خود این اجازه را ندهی که به میهن پرست ترین جوانان ایران زمین اینگونه تهمت ناروا وارد سازی که این تهمت بیشتر به مکتب ذهنی محفل شما نزدیک است تا دیگران و این همان فرافکنی است که شما تلاش دارید تا به دیگرانش نسبت دهید.

 

ازتکذیب محاکمه افراد گفتی، که باز هم باید بگویم که کاش اندکی شجاعت بیان حقایق در وجود شما بود . چون دیوار حاشا برای شما آنقدر بلند است که فراموش می کنید گاهی تمام اسناد رسوایی را پاک کنی؟ اگر چه نمی توانی تاریخ را وارونه جلوه دهی .

 

چه کسانی بودند که برای آقای" جمال درودی" دادگاه کذایی وحزبی تشکیل دادند و او را بنا بر خواست شما محکوم کردند؟چه کسانی بودند که در جلسات تشکیلات خواستار اخراج شادروان ورجاوند بودند؟

چه کسانی بر علیه "کوروش زعیم "پرونده زیر بغل در 29 خرداد یعنی روزی که کوروش زعیم با جوانان در تجمع اعتراضی شرکت داشت خواستار محاکه او شدند؟

آیا همه اینها باید برای ملت بازگو شود تا بدانند که نیرنگ بازان چگونه سالهاست جبهه ملی را تلاش دارند تا در ایستایی و سکون نگاه دارند؟ از دهها جوان گفتید هر چه به پیرامون خودم نگریستم به جز چند جوان خسته از عوام فریبی های شما هیچ ندیدم که اگر نبود تلاش بزرگانی چون استاد ادیب برومند و شادروانان علی اردلان و پرویز ورجاوند جبهه ملی همان باشگاه سالخوردگان بیش نبودامروز.

 

سخیفانه سخن می گویی و هذیان های کابوس شبانه ات را هذیان ما می خوانی وای که چه بی مقدار می اندیشی و چه بی نهایت گزافه می گویی.

 

لاف دفاع از کوروش زعیم را میزنی!؟آیا نوشتن بر علیه فردی که در زندان است را باید دفاع قلمداد نمود؟ در کجای گفتمان بشری چنین روایتی را می توان سراغ گرفت که در دفاع از کسی که در بند است می شود هجو گفت و سپس مدعی دفاع از او شد؟

 

و جالبتر اینکه بگویی که زعیم در وقت  بازداشت عضو شورای مرکزی بوده یعنی پس از آن در عضویت ایشان اما واگر است!؟ و این یعنی همان خواست قلبی شما که بارها و بارها آرزو داشتید تا مبارزان راستین با توجه به رفتارهای شما جبهه ملی را ترک نمایند؟

 

 و چه باک اگر نگوییم که بازداشت زعیم آبروی جبهه ملی را بیمه کرد چون تنها زعیم بود که با هزینه نمودن خودش این آبرو را برای جبهه ملی خرید و گرنه شما ها که پیشتر نیز گفتم تمام افتخاراتان این بوده که هیچ هزینه ای رادر این بحران اخیر متحمل نشدید . و هنگام مبارزات ملت در کنج خانه های خود پناه گرفتید تا که مبادا متحمل هزینه شوید.

 

جناب موید زاده" در پرسش دوم از خودش، محور را زعیم قرار می دهد تا به جلو فرار کند، شایدکه هم تسلی عذاب وجدان خودش در ناسپاسی و ناجوانمردی به زعیم باشد. او اینگونه پرسش را مطرح می سازد.

 

تاآنجاکه میدانیم تاکنون در دو بیانیه جبهه ملی ایران به زندانی بودن آقای مهندس زعیم اشاره شده است. آرزوی همه است که ایشان و آقای پیمان عارف بزودی از دست حاکمین رها شوند. آیا از شرایط ایشان در زندان مطلع هستید؟"

 

می شود پاسخ دهید که کدام یک از این دو بیانه مورد اشاره به خواست  شما تنظیم شده است؟ آیا اگر تلاش بزرگانی چون "دکتر هرمیداس باوند" و عزیزان جوان دیگر نبود شما هر گز اقدام به دفاع از زعیم می نمودید؟ که با شناخت از ناجوانمردهای شما به اثبات گفتار و کردارتان باید گفت هیچگاه حتا یک سطر نیز حاضر به دفاع از زعیم نمی بودید.

شما چگونه از شرایط زعیم در زندان مطلع هستید ؟ شما حتا به خودتان زحمت ندادید روزی را که از همه جریانات سیاسی برای همدردی با خانواده زعیم  به منزل ایشان رفتند حضور داشته باشید.

 چگونه است که مدعی مطلع بودن از وضعیت ایشان در زندان هستید؟ شاید هم از کانالهای مختلف در جریان هستید و ما بی خبریم؟

 

در پرسشی دیگر تلاش کردید تا جفا هایی را که در طی این سالها بر" مهندس امیر انتظام و دکتر باوند" روا داشتید از اذهان منحرف سازدید اما کیست که نداند بیش از دو سال است که "مهندس امیر انتظام" به دلیل رفتارهای شما در هیچکدام از جلسات سازمانی جبهه ملی ایران شرکت نکرده و در بیانیه ای نیز اعلام داشته که عضو جبهه ملی ایران نمی باشند.

 

مبارزی که علارغم همه مشکلات موجود وکردارهای نا مهربانان سخنی از آنچه که بر او گذشته رابیان نداشته است و تخریب های شما بر علیه" دکتر باوند" نیز که خود جای سخن بسیار دارد و این مرد چنان نجیب و بزرگوار است که به خاطرآرمانهای میهنی اش حتا یک بار در تقبیح رفتارهای زشت شما سخن نگفت و ما جوان ترها را نیز همواره به مدارا و سکوت دعوت می نمود در حالی که در جلسات تشکیلات همواره نا روا ترین سخنان به این مرد بزرگ را روا داشتید آن هم از سوی انسانهایی که حتا الفبای سخن گفتن را نیز نمی دانستند چه رسد به سنجش وزن نداشته خود با انسان فرهیخته ای چون دکتر باوند و این همه در حالی است که دوست و دشمن احترام به این انسان شریف را بر خود واجب می داند.

 

اما این پرسش  شما دیگر واقعا به فکاهی  شباهت دارد:

 

"جنابعالی در نوشته تان تیتر زده اید که (زندان تطهیرکننده نیست). منظورتان از این تیتر چه بوده است؟ آیا نباید همه ما برای آنها که در زندان هستند احترام قائل باشیم؟"

 

این پرسش و پاسخ شمارا نیاز به توضیح نمی بینم چون "زندان تطهیر کننده نیست"خود گویای نیت درونی شما می باشد در اینجا نیز با همه ماله کشی نتوانستید این گاف اخلاقی خود را توجیه کنید و باز به بیراه رفتید.

 

اما این یکی جالبتر است:

 

 اخیراعلامیه ای تحت نام جبهه ملی در دفاع از دولت در سایه انتشار یافت که از طرف جبهه ملی نبود و روابط عمومی جبهه ملی ایران توضیح داد که (اعلامیه مزبور صرفنظر از مفاد آن مربوط به نهادهای شورای مرکزی یا هیئت رهبری و یا هیئت اجرائیه جبهه ملی نبوده است). مگرممکن است عده ای که به جبهه ملی علاقه دارند اعلامیه ای به نام آن بدون اطلاع هیئت اجرائیه آن انتشاردهند؟

 

از این همه سیاست بازی باید به شما نمره بیست داد که از مکتب ماکیاول خوب درس آموخته اید. سخن از اساسنامه و قانون کردید و رعایت الزامات تشکیلاتی اما چرا خود به آن مقید نیستید؟

بر طبق اساسنامه سخنگوی جبهه ملی بیان کننده مواضع آن سازمان می باشد و بر این اساس دکتر هرمیداس باوند به عنوان سخنگو و بر اساس اختیارات قانونی خود آن بیانیه را جهت انتشار در اختیار دفترپژوهشها جهت انتشار قرار داد حال امکان داشت که این بیانیه را وی با راهکارهای دیگری منتشر نماید .

 

 آیا باید حتمن از کانال روابط عمومی خود خوانده منتشر می شد؟ که از حداقل ارتباطات رسانه ای نیزبر خوردار نیست؟

 

آیا نباید روابط عمومی و شما بابت آن تکذیبیه کذایی با هیئت رهبری مشورت می کردید؟ یا اینکه همان قدرت ماورایی به شما این اجازه را می دهد همه چیز و همه کس را تکذیب نمایید و جبهه ملی را مبدل به جبهه تکذیبه کنید؟

 

خوب می دانید که بر اساس گفته های خودتان بر خلاف مقرارت عمل نمودید و حال نیز فرافکنی می کنید و توپ را به زمین دیگران می اندازید. و شرم آور آنکه در بیانیه کذایی تشکیلات تلاش شده تا آن بیانیه را به سازمان دانش آموختگان نسبت دهند یعنی دادن گرای امنیتی به حکومت که بیانیه های منتشر شده توسط جوانان است و اگر قرار است کسی از سوی حکومت مورد باز خواست قرار گیرد سراغ جوانان بروید چون ما بی گناه هستیم و هیچ نقشی در صدور بیانیه نداشته و نداریم.!

 

نیازی هم نیست به ما کار تشکیلاتی را آموزش دهید بهتر است بروید رفتار خودتان را اصلاح کنید و جعلی و غیر جعلی را نیز رسانه ها بهتر از شما تشخیص می دهند اگر چه شما خود در جعل روایات استادید.

از پرداختن به دولت سایه هم فرار کردید و تلاش نمودی وانمود نمایی که چندان اهمیتی برای پرداختن ندارد گرچه اگر کی توانستی ساعتها در این رابطه نیز داستان سرایی می کردی.

 

اما این آخرین پرسش و پاسخ شما خود شاهکاری است :

 

"متاسفانه دیده میشود که بعضی مکررا نظرات شخصی خود را بدون هماهنگ کردن با مسئولین و بنام تشکیلات طرح میکنند. آیا چنین اقداماتی به تشکیلات صدمه نمیزند؟ آیا درست تر نیست که افرادیکه نمیخواهند یا نمیتوانند کار خود را با تشکیلات هماهنگ کنند، بطور موازی در خارج آن فعالیت کنند؟"

 

در اینجا بالاخره خواست درونی خویش را بیان کردی و تلویحا توصیه نمودی که کسانی نمی توانند همگام با شما باشند از جبهه خارج شوند و به صورت موازی در خارج فعالیت کنند.

هر چه اندیشیدم نتوانستم به خودم بقبولانم که مگر می شود جبهه ملی را به نام کسی سند زد؟ مگر این سازمان ارث پدری کسی است که اینگونه بخواهد سخن بگوید؟ که اگر اینگونه باشد تکلیف حزب ملت ایران با آن همه سابقه مبارزاتی درخشان چه می شود که سالهاست به خاطر رفتارهای غیر دموکراتیک و غیر اخلاقی شما ناچار شده از جبهه ملی کناره گیری کند؟ پس با این حساب آن ها خود را بی گمان باید از این ارث محروم ساخته باشند؟

 

آقایان خجالت بکشید! آیا این رفتار شما بر اساس الگوی دموکراتیک و آموزها و اهداف جبهه ملی تعریف خواهد شد؟ که مرز بین خودی و غیر خودی را اینگونه به صراحت بیان می دارید؟چه کسی به شما این حق را داده که همه مرزهای اخلاق سیاسی را در نوردید و چهره واقعی خود را در پس شعارهای پوپولیستی پنهان کنید؟ تا به کی می خواهید اینگونه رفتار نمایید؟

آیا می پندارید که نسل جوان این اعمال و رفتار ریاکارانه شما را تشخیص نمی دهد؟

از کدام روابط تشکیلاتی سخن می گویید؟ دچار وهم شده اید راه را گم کرده اید. بس کنید این خیمه شب بازی ها را. اینقدر روان در گذشتگان جبهه ملی را با این رفتارهای ناپسند دچار عذاب نکنید. امروز اگر نخواهید در خط و مشی خود تجدید نظر نکنید بی گمان فردا بسیار دیر خواهد بود و راه بازگشتی نخواهید داشت.

 

چه کسانی نخستین بار مسائل درون سازمانی را به رسانه ها کشاندند؟ آیا این شما نبودید که توهمات ذهنی خود را بر علیه دیگران منتشر می نمودید که همه و همه،  چیزی جز تهمت و اتهام هیچ نبود؟

در نظر داشته باشید که دیگر خود را مدعی جبهه ملی ایران ندانید چون همه ملت ایران اعضای این سازمان آزادیخواه هستند و هیچ کس حتا مصدق بزرگ هم اگر بود نمی توانست ادعای مالکیت این سازمان را داشته باشد.

یک توصیه هم به تارنماهای مدعی میهن پرستی و ملی گرایی داشتم .که در این سالها کاری جز بازی نمودن نقش بوق رسوایی و فتنه انگیزی نداشتند و بسان نفت کش جهنم عمل نمودند:

به جای پرداختن و دامن زدن به این مسائل که به جرات می توانم بگوییم بعضی از شما ها بیش از سه دهه است که از فضای سیاسی و اجتماعی ایران بی خبر و به دور هستید.

 و هنوز گفتمان شما گفتمان غالب دهه سی می باشد و اندک پیشرفتی نیز در آن مشاهده نمی شود تلاش نمایید که نقش یک رسانه میهنی را ایفا کنید که شما نیز در فردای ایران باید پاسخگوی اعمال خویش باشید.

 

به امید رهایی ایران زمین از اندیشه های مبتنی بر دروغ و ریاکاری

 

پاینده ایران

اشکان رضوی

تهران 10 امرداد 1388

 

ashkan.rzv@gmail.com

http://khakokhon.blogfa.com/