هیجدهمین سالگرد ترور دکتر شاپور بختیار
اعلامیه ی نهضت مقاومت ملی ایران

 

 

بمناسبت هجدهمین سالروز قتل دکتر شاپور بختیار
بدست آدمکشان جمهوری اسلامی

    امسال برای گرامیداشت یاد شاپور بختیار سالی استثنایی است: سالی که سرانجام پیش بینی او درباره ی جمهوری اسلامی به تحقق نزدیک شده است.
پانزدهم مرداد ماه این سال استثنایی برای هجدهمین بار روزی فرا می رسد که برای مخالفین اصیل نظام توتالیتر کشور روز تجدید عهد و ادای احترام به روان پاک مردی است که سی سال پیش برای نجات کشوراز خطری مهلک و مخوف جان بر کف به مبارزه با شیطان برخاست.
او درست در زمانی که مشتی عوامفریب تشنه ی قدرت و ثروت خود را برای سرقت ثمرات یک ربع قرن مبارزه ی مردم در راه بازیافتن آزادی و پایان دادن به دیکتاتوری بعد از ۲۸ مرداد آماده می کردند با تشکیل یک دولت ملی، جان بر کف و با صدایی رسا به ملت خود برای پرهیز از آن دام شوم اسارت و بردگی هشدار داده بود.   
    او با روشن بینی و دلیری ویژه ی مردان استثنایی تاریخ به مردم هشدار داده بود که آنچه به نام جمهوری اسلامی اعلام می شود و با توسل به رعب و وحشت می خواهند به مردم تحمیل کنند یک « مجهول مطلق » است که آثار اهریمنی آن تنها پس از استقرار قدرت ملایان در تمام ابعاد موحش آن آشکار خواهد شد، و درستی این پیش بینی و اعلام خطر داهیانه و شهامت آمیز او در اندک مدتی به اثبات رسید.

    پس از آنکه هشدار های تاریخی او نتیجه ی فوری مورد انتظار را نبخشید، اوهمچنان بر نظر خود استوار باقی ماند و این بار اعلام کرد که در تاریخ ملت بزرگ ایران جمهوری اسلامی « یک پرانتز سیاه است که دیر یا زود بسته خواهد شد»، و بر اساس این اعتقاد نیرومند وعمیق بود که تا جان در بدن داشت، در اوضاع نامساعد، بلکه سخت و جانفرسای دوری از میهن و ملتی که از جان عزیز گرامی ترشان می داشت، یک دم از مبارزه ای که از اوان جوانی علیه فاشیسم و تجاوز به حرمت و آزادی انسان و ملت خود آغاز کرده بود باز نایستاد.
    حال، بیش از سی سال پس از « انقلاب شکوهمند اسلامی» آغاز یک حرکت انفجاری از درون نظام توتالیتر باصطلاح اسلامی دیگر بخوبی نشان می دهد که چرا و چگونه آن « پرانتز سیاه» باید بسته شود و تا بسته نشود مردم آزاده ی ایران آرام نخواهند نشست؛ مردمی که هوشمندانه شعار های سبز مربوط به نبرد دو جناح را سرانجام در روز پنجشنبه هشتم امردادماه به شعار « آزادی، استقلال، جمهوری ایرانی» تبدیل کردند، و با سردادن چنین شعاری خط حرکت فردای خود را، با قبول هرگونه خطر، نشان دادند.
از سوی دیگر نظام ولایت قهری فقیه با برگذاری باصطلاح دادگاهی برای جناح خودی های معترض به انتخابات اخیر، برای کسانی که هنوز هم می توانستند در ماهیت توتالیتر این نظام تردید کنند جایی برای شک باقی نمی گذارد چه این نمایش که محاکمات سال های سی قرن گذشته استالین علیه گروه بزرگی از« رفقای» نزدیک و دیرین حزبی او، موسوم به محاکمات مسکو و معروف به تصفیه های بزرگ را در خاطره ها زنده می کند یکی از شیوه های حکومتی است که که از مهم ترین نشانه های توتالیتاریسم بشمار می رود.   
    اگرچه ممکن است سی سال در تاریخ یک ملت چند هزار ساله زمان ناچیزی بنظر آید اما آسیب های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی وارد شده بر کشور در این سه دهه چنان است که شاید برای ترمیم آن، پس از استقرار دموکراسی، یک سده لازم آید، و اگر شاپور بختیار اینک خود زنده بود می دید که زخم چرکین جمهری اسلامی در ایران چگونه با سرایت به بخش مهمی از جهان امروز به قانقاریایی سیاسی از نوع توتالیتر تبدیل شده که تا قطع دملی که سرچشمه ی آن بوده، یعنی جمهری اسلامی ایران، به توسعه ی خود ادامه خواهد داد.

گو اینکه هواداران روز ها، بل سالهای نخست « انقلاب شکوهمند»، اینک دیگر سال هاست که از آن اظهار نفرت می کنند و چه بسیار از آنان که، حتی علی رغم مخالفت آن روز خود با دولت بختیار، سرانجام اینقدر شهامت اخلاقی از خود نشان داده اند که قبول مسئولیت تشکیل دولت بمنظور نجات کشور از طرف آن مرد بزرگ را بستایند؛ اما برخلاف آنان، کسانی که به دلیل منافعی که دنبال می کنند یا از سر خودبینی علاج ناپذیری هنوز با کودکانه ترین انواع مغالطه، که مغالطات دشمنان قسم خورده ی مصدق را بیاد می آورد، همچنان به تخطئه ی عمل مسئولانه و دلیرانه ی بختیار مشغولند، بدون آنکه نگاهی کوتاه نیز به ترازنامه ی خود بیاندازند! آری، به عکس کسانی که در گرماگرم نبرد سیاسی میان مردمی که در پنچاه سال گذشته هرگونه امکان سازماندهی ملی سرتاسری از آنان سلب شده است، و با استفاده از هر فرصت کوچکی، مشروعیت این نظام را از اساس زیر پرسش می برند، کسانی هم یافت می شوند که، لابد به منظور مشروعیت تراشیدن برای خود، بدون رد اساس نظام و با تاکید مداوم بر انقلاب اسلامی، تنها مشروعیت جناح فعلا مسلط را منتفی اعلام می کنند!

در زمانی که دولت بختیار تشکیل شد دو راه بیشتر در برابر ملت قرار نداشت: راه نخست این بود که با اتحاد   همه ی نیروهای آزادیخواه حول اولین دولت ملی پس از ۲۸ مرداد، زمینه ها و مقدمات لازم برای تغییرات بنیادی و منطبق با خواست واراده ی ملت، اما در چارچوب قانون اساسی پدران مشروطه و به عبارت دیگر در زیر حفاظ قانونی که حقوق اساسی   ملت، و در راس آنها حاکمیت ملی را تضمین کرده بود، آماده گردد، تغییراتی که حتی شامل شکل نظام نیز می توانست بشود.
راه دیگر تغییراتی بود ناچار بیرون از هرگونه چارچوب قانونی، آنگونه که گفتی هرگز نهضت مشروطه ای با آن دستاورد های غرورانگیز تاریخی اش در تاریخ ما رخ نداده بوده است و ملت ایران ملتی بوده بدون تاریخ و
فرهنگ و ناچار از آن که همه چیز را از صفر آغاز کند؛ و این همان بود که خمینی واعوان و انصار او می خواستند، تا بتوانند تصورات خیالا ت مرگبار، واهی و ایدیولوژیکی خود را در سایه ی آن عملی سازند.
این استدلال نیز که بهنگام تشکیل دولت بختیار دیگر کار از کار گذشته بود و برا ی او و دولت او هیچگونه امکان توفیقی باقی نمانده بود در پیشگاه تاریخ اعتباری ندارد چه به معنی تسلیم به مقدرات و توجیهی برای قبول همه چیز بدون کمترین ایستادگی است و در حقیقت از جانب کسانی که بدان متوسل می شوند مغالطه ای است به منظور تبرئه ی خود.

   اما تاریخ مرجعی است بی طرف، و سخت بی پروا و بیرحم که احکام خود را بی اعتنا به میل و سلیقه ی این و آن بیان می کند، و هم این مرجع است که امروز با روشنی انکارناپذیری این حقیقت تلخ را به ما یاد آور می شود
که آنجا که از امکان نخست، یعنی راه قانونی گذار به نظامی برتر، چنانکه بختیار پیشنهاد کرده بود، سود نجستیم بر خود و ملت خود ستم کردیم چه آخرین شاخه ای را که بر آن نشسته بودیم می بریدیم.

راه دیگری میان این دو راه وجود نداشت، شاید، مگر در مخیله های بیمار کسانی که آرزو های توتالیتر خود را با واقعیت خلط می کردند.
   به عبارت دیگر، همه ی کسانی که، به هر دلیل، در سقوط دولت بختیار کوشیدند و بر نتیجه ی نامیمون «انقلاب شکوهمند» لعنت می فرستند باید در برابر تاریخ و وجدان خود به این پرسش ناگزیر پاسخ دهند که با رد پیشنهاد بختیار برای تغییر نظام از راه متمدنانه ی قانونی و سعی در برکناری دولت او کدام راه سومی را پیشنهاد می کردند یا در نظر داشتند! هرگونه طفره رفتن از پاسخ به این پرسش جز به معنای تکرار خطای آن روز و امکان ارتکاب مجدد آن در اوضاع و احوال دیگری، از جمله در شرایط حاد کنونی، نمی تواند بود.
   روشنفکرانی که در آنزمان میتوانسته اند در سیر حوادث، در یکی از دو جهتی که نام بردیم، تاُثیر گذارند و آنانی که زمانی در درون همین نظام فعالیت نمودند و اکنون به اشتباه خود پی برده اند می بایست امروز با صداقت کامل به اشتباهی که مرتکب شده اند اذعان نموده به صراحت توضیح دهند که هم در تشخیص آنچه بختیار میگفت دچار اشتباه شدند و هم به دام عوام فریبی های خمینی افتاده بوده اند. لازم است آنها بتی را که از خمینی و بویژه اسطوره ای را که از انقلاب او ساخته بوند، به دست خود به زباله دان تاریخ بیافکنند.

این توضیح هم برای امروز و هم برای نسل های آینده ایران اهمیت دارد، خاصه امروز که بار دیگر دو جناح نظام که در اساس هیح تفاوتی با یکدیگر ندارند بر سر قدرت به نبرد علیه یکدیگر برخاسته اند و یکی از آن دو می کوشد از قدرت مردمی که برای احقاق حقوق اساسی خود در صحنه وارد و حاضر شده اند، برای غلبه ی خود بر جناح دیگر سوء استفاده کند.   رساند
چنین توضیحی امروز کمک می کند تا بالاخره همه ی سوء تفاهم ها در مورد توهم اصلاح پذیری این رژیم هرچه زودتر پایان یابد. همچنین می تواند به این امر می تواند مد د رساند که نسل جوان و فعال امروز ایران به درستی راه صحیح و نجات بخشی را که از دوران مشروطه ترسیم شده بود و با نهضت مصدق بار دیگر احیاء شد و اعتلای نوینی یافت، از افسانه و افسونی که نزدیک به سی سال حکومت بزرگترین غاصبان حقوق ملت در تاریخ ایران در گوش آنان خوانده اند، به روشنی تمیز دهند؛ می تواند سبب شود تا این نسل ها با حذر از بیراهه ها به همان راهی قدم گذارد که گذشتگان فرهیخته و بیدار دل ما از بیش از صد سال پیش به اینطرف پیموده بودند: بنای جامعه ای بدور از هرگونه دخالت دین و ایدئولوژی توتالیتر درارکان حکومت و استقرار نظامی که فقط بر خاسته از اراده آزاد مردم باشد.
اگر در سال ۵۷ پندارهای واهی و ویرانگر گروه بزرگی از درس خواندگان سبب شد تا به تصور خود بکوشند تا، بنا بر ملاحظات «تاکتیکی» کودکانه، رهبر واقعی و مکار آن «انقلاب شکوهمند» را، که بختیار بهتر از
هر کس ماهیت او را شناخته و ترسیم کرده بود، ابزار دست خود سازند، و همراه با تمام ملت قربانی این خطای باصره ی عظیم تاریخی شدند،امروز نیز خطر دیگری در کمین نیروی جوانان دلیر، مصمم و تحسین انگیزی است که با تمام وجود خود برای بازستاندن حقوق پایمال شده ی خود و ملت خود به میدان مبارزه آمده اند:
خطر اینکه با فقدان یک رهبری ملی سرتاسری کاملا متشکل و نیرومند، عوامل و شبکه های گسترده و مجهز رفسنجانی ها و موسوی ها در داخل و خارج کشور سر رشته ی جنبش ضد نظام را چنان در دست بگیرند که بتوانند برای مدتی نا معلوم، در عوض مردمی که می کوشند از آنان چون ابزار نبرد خود استفاده کنند، همین مردم را به وسیله ی تحقق طرح شوم نجات نظام، همانگونه که بی محابا آن را بیان می کنند، بدل سازند!

آیا، حال، پس از تحمل مصائب سی ساله ی گذشته که با توجه به اهمیت قانون و راه قانونی و متمدنانه ی تغییرات لازم در قانون اساسی کاملا قابل احتناب بود، زمان آن نرسیده که دیگر به خود راست بگوییم، گذشته را تکرار نکنیم و حتی اگر به تحسین آن مرد بزرگ، که تاریخ او را از آن مستغنی ساخته، سخنی نمی گوییم دست کم به راهی که او به ما آموخت گام نهیم.                                 

سیزدهم امرداد ماه یکهزار و سیصد و هشتاد و هشت
ایران هر گز نخواهد مرد
نهضت مقاومت ملی ایران
www.namir.info