ضحاکها
هشدار،
دماوند
مهیاست
حمیدرضا
خادم
قفسها
اندر قفس
ساخته اند و
کوه ها از
پیکرها بنا
کرده اند .
دروغ و ریا که
در آیین ما
تقبیح می شد و
جایی نداشت به
رنگ مقدس
مزینش ساختند
و به وفور
پراکنده اش
ساختند . زبان
دربندان ، بریده
اند و لبانشان
را چند لایه
دوخته اند .
خار و تیغ و
عریان شمشیران
به راه پر خطر
آزادیخواهان
برهنه پای افکنده
اند . حرمت
حرمت داران
دریده اند و
آبروی آبروداران
، پیاپی
ریخته اند .
آزادی را سر
بریده و
مروجانش آن را
مصلوب ساخته
اند . خانه عدل و
داد را
بیدادگاه
کرده اند و خانه
علم و دانش را
به آتش کین
سوزانده اند و
دانشمند و
دانشجو را
مسلخ و بند و
محبس هدیه
داده اند .
نویسندگان را
قلم شکسته اند
و خوانندگان و
اخلاق پژوهان
را دیده بر کف
دستانشان
نهاده اند .
تیغ و دشنه بر
فرق روشن بین
فرود آورده اند
و سرب بر سینه
عاشق کاشته
اند و طناب و
زنجیر نصیب
حنجره
آوازخوان
رهایی ساخته
اند .
اندیشمندان
را گریزان
کرده ، برنایان
را توان گرفته
اند و وطن
همیشه سربلند
را سرافکنده
ساخته اند .
پاسخ بیدار ،
دار است و پاسخ
رفتار لبریز
از فرهنگ ،
تفنگ .
چه
بی مایگانند
آنان که بر تن
رنجور و بیمار
وطن رجز می
خوانند و بر
سینه اش نشسته
، سیلی و تازیانه
می زنند و
فریاد از روی
خشم بر ملت می
آورند که :
زبان
به حق نگشایید
که عین حق و
حقیقت ماییم .
کلام به بیان
علم و دانش و
فرهنگ باز
نکنید که اصل
آن عمود تر از
هر عمود از
آسمان بر ما
نازل گردیده
است . از تاریخ
و تمدن که
اصلا سخن
نگویید زیرا
آن چه را که ما
سوزاندیم ،
محو تمامی
بدیها بود . از
عدل و داد سخن
نرانید که
نمایندگان
عدالت خانه و
دادگستری
الهی هستیم ما
. از عدالت و
برابری نگویید
که هیچ کجا
برده را وقیح
تر از این نمی
توان یافت . از
گرسنگی و فقر
ننالید که ضد
خدا می شوید و
از اجر گرسنگی
و ثواب آن بی بهره
می مانید . از
بند نگویید که
بند ما افسار تمامی
شماست در دست
آسمانها . از
وطن نگویید که
در آیین ما
خاک فانیست و
معامله آن
مجاز .
از
آزادی می گویی
؟ چه سرکش و
عصیانگر شده
ای تو که با
این پررویی
کفر می خوانی .
زبان
به مخالفت و
نقد می گشایی
؟ مگر نمی
دانی زمین را
ماموریتی است
بر ما تا حکم
الهی بگسترانیم
و هر آنکه بر
آسمانیان و
عمل آنان به
دیده عقل
بنگرد ، دیده
و عقلش یکجا
برکنیم ؟
هان
ای مردم
شما
اسیرانید ،
شما غنیمتان
جنگ حق و
کفرید . شما بت
پرستان از خدا
بی خبرید و نا
آگاه از آن که
در مکتب خدای
ما تنها
نمایندگان
اویند که
آزادند .
آنان
آزادند
بخورند و فربه
شوند تا حق و
کلام خدا را
جاری کنند .
آنان
آزادند بیت
المال و داریی
امت را به آن گونه
که صلاح می
دانند ببخشند
و خرج کنند و
تفسیم نمایند
.
آنان
آزادند در
بیان کلام خدا
در گذشته و
حال ، زیرا
زبان خدایند .
آنان
آزادند در
دادن جان و یا
سلب آن از
بردگان و
غنیمتان و
اسرا و ...
آنان
آزادند در
بریدن دست و
زبان و سر شما
که خدای ما به
شما عطا
فرموده .
اموال
و دارایی و
وطن و حتی جان
شما از آن ماست
و ما آزادیم به
هر آنکه خود
خود خود
خداوند امر
فرموده ببخشاییم
و هر آنچه را
ناپاک می
دانیم
بسوزانیم . پس
زبان به کام
گیرید که اگر
خداوند و روحش
از شما آزرده
شوند با شما
آن خواهیم کرد
که با سایر
کفار کردیم .
دروغها
که گستراندند
را تنها خود
باور کردند و
ظلم ها که
برافروختند
دامنگریشان
شد .
میهن
امروز ، با
برنایان و
روشنفکران و
مردم مبارزش ،
میهن دیروز
نیست . خدای
امروز نیز ،
خدای دیروز
نیست و چه
مهربان گشته
این خدا . گویی فریادهای
دادخواهی ،
زمین و آسمان
را یکجا درنوردیده
، طبیعت ،
انسان ، خدا و
جهان به یاری
فراخوانده
شدند . دماوند
مهیاست ،
دماوند مهیای
اسارت ظالمان
است و میهن
آبستن زایش
فرزندی مبارک
به نام آزادی .
چهارشنبه
چهارم آذر 1388