گفتگوی دکتر جمشيد اسدی با مهندس کورش زعيم

 

بخش نخست: جبهه ملی ایران

 

 

دوشنبه  23 آذر 1388

www.AssadiOnline.com

Assadi3000@yahoo.com

 

 

گفتگوی نگارنده با کورش زعيم در سه بخش خواهد آمد. بخش نخست، يعنی همين نوشته زير، در مورد جبهه ملی و مناسبات زعيم با جبهه ملی است. بخش دوم در باره کوشش های وی برای پاسداری از فرهنگ و تاريخ ايران خواهد بود و سرانجام در بخش سوم گفتگو مهندس زعيم به سياست کنونی ايران خواهد پرداخت.

کورش زعيم نام ناآشنايی در زندگی سياسی ايران نيست. وی در جايی گفته بود که از هفت سالگی، يعنی از سال 1325 شروع به کار سياسی کرده است، زمانی که همراه مادرش به راهپیمایی جنبش هواداران صلح می رود و در همان سن و سال بيشتر از همه ديگر داوطلبان برای صلح امضاء جمع می کند و به همين خاطر یک نشان کبوتر صلح جایزه می گيرد. اين خاطره شنيدنی را اما تا چه حد می توان برای آغاز به کار سياسی جدی گرفت؟ کودک هفت ساله کجا قوه تميز دارد که در مورد سياست و صلح داشته باشد؟

اما اين درست است که کورش زعيم در محيطی ملی و ميهن پرست بزرگ شد. در سال های 1327 و 1328، کورش خردسال شاهد جلسات سیاسی بود که در خانه عموی پدرش، سید حسن زعیم (مبارز مشروطیت و دوست و همکار حسن مدرس و محمد مصدق در مجلس شورای ملی دوره های چهارم و پنجم که بعلت مخالفت شدید با رضاشاه نخست به اعدام محکوم و سپس با میانجیگری مصدق و روحانیان از ایران تبعید شد) با شرکت دکتر محمد مصدق، آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی، سید ابوالحسن حائری زاده، شمس قنات آبادی، عبدالقدیر آزاد، دکتر علی شایگان، دکتر احمد متین دفتری، آیت الله حسن امامی، سید صادق طباطبایی و دیگران برگزار می شد. شادروان دکتر حسین فاطمی هم دوست خانوادگی زعيم ها بود و با ايشان رفت و آمد زیاد داشت. در همان سال های کودکی که شاگرد دبستان امیر اتابک بود روزنامه دیواری برپا کرد و به همين مناسبت دکتر مصدق در برابر بسياری از بزرگان خودنویس خود را به او جایزه داد (سال 1328). آيا کورش زعيم اين خودنويس را نگه داشته است؟ او می گوید خودنویش سیاهرنگ واترمن را تا زمان زندانی شدنش در سال 1361 آن را داشت.

بدين ترتيب از همان دوران کودکی، انديشه ملی و بنیانگذاران جبهه ملی بر شکل گيری و رشد باورهای سياسی و اجتماعی کورش زعيم، خودآگاه و خودناآگاه تاثيری شگف و ديرپا گذاردند. به طوری که از همان آغاز هر کار سياسی و اجتماعی که کرد برای انديشه و جبهه ملی کرد:

در رفراندوم سال 1332 دکتر مصدق، او 14 سال بيش نداشت اما مسئول یکی از چادرهای رای گیری در میدان توپخانه شد.

در سال 1337، برای ادامه تحصیل به امریکا رفت و دو سال بعد پژوهش 32 برگی خود را درباره اسرار کودتای 28 مرداد 1332 منتشر کرد و با کمک دوستانش در همان سال برای دکتر شایگان در دانشگاه های ایالت ایلی نوی و پیرامون جلسات سخنرانی ترتیب داد.

در سال 1341 (1963)، در شیکاگو  نخستین شاخه جبهه ملی ایران را با کمک سه نفر دیگر بوجود آورد. وقتی انجمن دانشجویان ایرانی در امریکا تشکیل شد شاخه شیکاگو میهماندار نخستین کنگره آن بود.

در سال 1355  به ایران بازگشت و در اردیبهشت 1358 پس از گشایش باشگاه رسما به جبهه ملی درون مرز پیوست و پس از چندی برای تدوین اساسنامه و منشور به عضویت دو هیئت پنج نفری، و برای تدوین نظامنامه داخلی به تنهایی برگزیده شد. در همان سال، برای نخستين دوره مجلس شورای ملی پس از انقلاب، جبهه ملی او جزو نامزدهای جبهه ملی ایران اعلام کرد و «گروه بشارت» هوادار دکتر صدیقی هم برای شرکت در انتخابات نام او را در فهرست خود اعلام کردند.

در سال 1358، وی با مشارکت دوازده نفر از فرهیختگتن ملی کانون پژوهشی "اندیشه و سحن" را بنیانگذاری کرد.

.در سال 1358 کم کم دفتر کار و خانه اش مرکز جلسات سیاسی شد که شخصيت هايی چون مهندس بازرگان و دکتر غلامحسین مصدق، دکتر شمس الدین امیرعلایی، دکتر سعید فاطمی، دکتر پرویز ورجاوند، دکتر علی رشیدی، داریوش فروهر، پروانه فروهر، علی اردلان، حسن لباسچی، و ... در آن شرکت داشتند. سازمان دانشگاهیان، که بانو دکتر لقا اردلان اداره اش می کرد، در همان دفتر برگزار می شد.

در نخستین انتخابات ریاست جمهوری، به درخواست دکتر احمد مدنی برای پشتيبانی از او در انتخابات، مديريت یک ستاد مستقل انتخاباتی را به عهده گرفت که بگفته مدنی تاثرگذارترین ستاد انتخابات او بود.

فعالیت های رسانه او در سالهای پس از انقلاب بصورت مقاله های انتقادی سیاسی، بویژه مقاله در نقش حزب توده در شکل دهی به سیاستهای جمهوری اسلامی و کتاب "امپراتوری شوروری به کجا می رود؟" او که بصورت پاورقی در روزنامه میزان نهضت آزادی چاپ می شد، توجه دولت شوروی را جلب کرد و باعث حمله های شدید رادیو فارسی مسکو به او شد. متعاقبا کتابفروشی های جلوی دانشگاه نسبت به نمایش و فروش کتاب او که توسط شمس آل احمد و علی دهباشی با تیرژ ده هزار چاپ شده بود مورد تهدید قرار گرفتند.

در سال 1361 به علت فعالیت های سیاسی دستگیر و حدود پنج ماه در زندان اوین بود. پس از بازداشت او، دو بردار کوچکترش، سیامک و بهرام را هم دستگیر و زندانی کردند. سیامک که از رهبران و توریسین یک سازمان سوسیالیستی بود پس از دو سال تیرباران و بهرام که اتهامش رشکت در عتراضات دانشجویی بود، چهار و نیم در زندان ماند.

در سال 64، بعلت ممنوع شدن فعالیت جبهه ملی با حدود چهل نفر دیگر از اعضای جبهه ملی در چارچوب "هیئت حسن نیت" به کوششگری ادامه داد.

در سال 1373، سازمان مهندسان جبهه ملی ایران را تشکیل داد که جلسات ماهانه آن در دفتر و منزلش تشکیل می شد. زعیم تنها عضو جبهه ملی ایران بود که در دهه 1370 مورد مصاحبه رسانه های خارجی و داخلی در مورد اوضاع سیاسی ایران و عملکرد جمهوری اسلامی بود.

در سال 1379 به شورای مرکزی جبهه ملی ایران پیوست و در همان سال به عضویت هیئت اجرایی جبهه  و مسئولیت روابط عمومی جبهه انتخاب شد. هنگامی که عباس امیرانتظام برای نخستین بار با مرخصی درمانی آزاد شد، با حسن لباسچس و غلامحسین خیر و قرنی و حسن لباسچی همراه او شد و امیرانتظام برای مدتها همه مصاحبه های رادیویی خود را از منزل زعیم انجام می داد، و نخستین پیشنهاد اصلاحات را هم به آقای خاتمی، رییس جمهور وقت، برای مدیریت کشاورزی کشور با هم نوشتند.

گويا شرح ما از سابقه سياسی کورش زعيم بيشتر از آن شد که می بايست. به گفتگو بازگرديم و با ديدگاه و حرف های کورش زعيم در مورد جبهه ملی آشنا شويم

 

  جمشيد اسدی. آقای زعيم! شما به دنبال انتخابات خرداد 1388 ـ که به گمان و باور من جز کودتا نبود ـ و اعتراض های مردمی در پی آن به زندان افتاديد. به چه جرمی؟ در زندان از شما چه می پرسيدند و چه می خواستند؟ چطور شد که رهايتان کردند؟

کورش زعیم: بجز اتهام های کلیشه ای و همیشگی مانند "تبلیغ علیه نظام"، " اقدام علیه امنیت ملی"، "تشویش اذهان عمومی" و همانند آنها که به همه دستگیرشدگان زده می شود، دشواری آنها در مورد من گمان داشتن یک برنامه در جریان جنبش و به گفته خودشان "انقلاب مخملین" و "براندازی" بود. من در 11 خرداد 87 در دانشگاه مریلند سخنرانی کردم که در آن به ضرورت ایجاد یک "همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ایران" اشاره نموده بودم. چنین همبستگی در اواخر سال 87 توسط گروهی از فعالان سیاسی شناخته شده که چند نفر آنان از جبهه ملی ایران بودند، پایه گذاری شد و پس از گذر از توطئه ها و دشواری های زیاد که در رسانه ها بازتاب یافت، در اردیبهشت 88، بطور رسمی اعلام موجودیت کرد، و دوستان شورای همبستگی لطف کرده مرا به عنوان دبیر سیاسی آن برگزیدند. در 29 اسفند 87، در سخنرانی خود در تبریز به مناسبت بزرگداشت ملی شدن صنعت نفت، روندی را برای سرنوشت رژیم جمهوری اسلامی پیش بینی کرده بودم که در رویدادهای پس از انتخابات دوره دهم تا حد زیادی تجلی کرده بود. در روز 12 فروردین 88، در یک گفتگوی تلویزیونی عمر سی ساله جمهوری اسلامی را بسر رسیده اعلام کرده بودم. در 27 اردیبهشت 88، من "پیشنهاد برای نجات میهن" خود را منتشر کردم که در آن راه حلی مسالمت آمیز ولی ساختار شکن را برای جلوگیری از بحران اجتناب ناپذیری که پیش رو می دانستم، که احتمالا کنترل ناپذیر هم می بود، پیش کشیده بودم. این پیشنهاد در رسانه ها به "مانیفست" من معروف شد. در 20 خرداد، دو روز پیش از انتخابات، در سخنرانی رشت خود گفته بودم که به احتمال قوی "دولت نهم حکومت را به دولتی بجز خود تحویل نخواهد داد."

در مصاحبه ای که یک دانشجوی دانشگاهی در مالزی برای پایان نامه اش درباره "احتمال انقلاب مخملین در ایران" با من کرده بود، ضمن ارائه تحلیل خود گفته بودم: " اگر چنین انقلابی، مخملین یا ابریشمین، جوشش یابد، حاکمیت هرگز نخواهد توانست آن را در زمان مناسب پیش بینی کند یا جلوگیری نماید." واژه "انقلاب ابریشمین" را در سال 86، هم طی سخنرانی خود در همدان که چنین جنبشی را پرهیز ناپذیر خواندم بکار برده بودم. همه اینها این توهم را بوجود آورده بود که ممکن است من در این رویدادها دست داشته یا برنامه ای برای براندازی داشته باشم! در دو مصاحبه تلویزیونی دیگر هم شب پس از انتخابات، نتایج اعلام شده را تقلب فاحش خواانده بودم.

اینها و شمار دیگری از گفته های زنجیره ای من، همراه با فعالیت پیگیر سالهای اخیر برای سازماندهی جوانان در جبهه ملی ایران و جذب دانشجویان در سراسر کشور و نیز فعالیت من در رابطه با مبارزه با غارت و تخریب عمدی میراث فرهنگی و تاریخی کشور و ترویج فرهنگ و ارزشهای ایرانی به دور از خرافات و بدآموزی های دینی، همگی مرا عنصری مسئله ساز معرفی کرده بود.

بازجویی های من در زندان هم بیشتر در همین زمینه ها بود که در نهایت به تحلیل من از وضع موجود و سرانجام آن کشیده شد. البته در آنجا برای آزاد شدنم اصرار به یک مصاحبه تلویزیونی داشتند که زیر بار نرفتم. سپس برنامه محاکمه فرمایشی را پیشنهاد کردند که نپذیرفتم.

آنها همچنین از فعالیت من در جبهه ملی و کوشش برای میدان دادن به جوانان و کشاندن جبهه ملی به موضعگیری های چالشگرانه، و نیز حضور و دخالت من در جریان همبستگی بسیار ناراحت بودند. 

آزاد شدن من همانند آزاد شدن دیگر فعالان سیاسی، پس از بازجویی های طولانی و زهر چشم گرفتن و خط و نشان کشیدن، انجام گرفت. فعالیت و اطلاع رسانی چشمگیر دوستان و خیرخواهان من در داخل و خارج از کشور همراه با شلوغ بودن زندان از انبوه زندانیان انتخابات، آزاد شدن مرا تسریع کرد. هر چند که یکی دو نفر از "فعالان سیاسی ملی نما" کوشیدند با مقاله ها و گفتارهای توهین آمیز و تهمت آمیز دوران زندان مرا طولانی تر و فشار روی مرا شدیدتر کنند، ولی واکنش من نسبت به تهمت هایشان تمسخرآمیز همراه با دلسوزی نسبت به حقارت آنان بود.

 

 جمشيد اسدی. زمانی که در کار تدارک اين گفتگو بودم، از بسياری پرسيدم که می بايستی از مهندس زعيم چه پرسش هايی پرسيد؟ شمار بالايی از ايشان می خواهند در مورد اختلاف ميان شما و ديگر رهبران جبهه ملی و به ويژه استعفای شما از جبهه ملی بدانند. در اين باره چه توضيحی داريد؟

کورش زعیم: من نه تنها با رهبران جبهه، یعنی هیئت رهبری، هیچ اختلافی ندارم، بلکه همیشه همفکر و همکار و پشتیبان آنان بوده و هستم. در واقع، آنچه من در جبهه ملی انجام می دادم همیشه از تایید هیئت رهبری و نیز رییس شورای مرکزی برخوردار بوده است. آنچه مرا خسته کرده بود، پس از سال های سال چالش مستقیم، همان است که شادروان علی اردلان را خسته کرد و همیشه خشمگین می کرد، و شادروان پرویز ورجاوند را همیشه خشمگین و خسته و ناراحت می کرد. من در خرداد ماه از عضویت هیئت اجرایی جبهه ملی کناره گیری کردم. پس از آزادی از زندان اعلام نمودم که در جلسات شورای مرکزی تا تشکیل پلنوم دو سال عقب افتاده شرکت نخواهم کرد، ولی هرگز نه از شورا و نه از جبهه ملی استعفا نداده ام. نمی دانم چرا برخی از دوستان اعلام عدم شرکت در جلسات شورای مرکزی را کناره گیری از جبهه قلمداد کرده اند. احتمالا سبب این برداشت، تبلیغات غلط انداز کسانی است که خواهان کناره گیری من از جبهه ملی ایران هستند تا بتوانند جبهه را مانند سی سال گذشته کوچک و سالخورده و محفلی نگه دارند. این آقایان حتا نام مرا شتابزده از آگهی های ختم حذف کردند. همانگونه که در پیامم به پیش کنگره جبهه ملی اروپا نوید دادم، جبهه ملی ایران با همکاری و تلاش هم اندیشانم بسیار پویاتر و توانمندتر از گذشته خواهد شد و آن جبهه ملی بی جان را به تاریخ خواهیم سپرد.

 

 جمشيد اسدی. اگر موافق باشيد گفتگو بر سر جبهه ملی را ادامه دهيم. چند تن از همراهان جبهه ملی که امروز به دلايل گوناگون در برون مرز به سر می برند، اصرار داشتند که از شما در مورد کارنامه سياسی جبهه ملی بپرسم. اجازه دهيد برای دقت بيشتر کارنامه را به چند دوره تاريخی تقسيم کنيم: برخورد با کودتای 1332، دوران پس از کودتا تا نخست وزيری دکتز علی امينی، دولت امينی، از اين زمان تا جنبش انقلاب و سياست های متفاوت دکتر شاپور بختيار و دکتر کريم سنجابی در رويارويی با آن، جنگ با عراق، جنبش دوم خرداد با محمد خاتمی، رياست جمهوری محمود احمدی نژاد و انتخابات دوره دهم رياست جمهوری.

به ياد داشته باشيد که آهنگ اين پرسش تحليل شما از رخدادها و دوره های سياسی بالا نيست. بلکه آگاهی از کارنامه جبهه ملی در برخورد با آن هاست از ديدگاه شما.

کورش زعیم: در مورد تاریخ و کارنامه جبهه ملی ایران از پیدایش تا 28 امرداد 32، من کتابی بهمین عنوان نوشته ام که در سال 78 چاپ شد و علاقمندان می توانند به آن مراجعه کنند. ولی بطور کلی درخشانترین دوران جبهه ملی همان دوره نخست و رویداد 30 تیر اوج آن بود. از آن پس تا هنگام برخورد با کودتای 28 امرداد، برخی شخصیت هایی که در سایه سیاست های مصدق به نام و نشانی رسیده بودند، کم کم قامت خود را بلندتر از مصدق دیدند و دامنه توقعات ناشی از خود شیفتگی آنان افزایش یافت. آنان از مصدق که زیر بار باج دادن به کسی نمی رفت جدا شدند و نه فقط او را تنها گذاشتند، بلکه به دشمنی با او پرداختند و با دشمنان او که دربار و دولت بیگانه بود، به همکاری پرداختند. هنگام روی دادن کودتا، مصدق آنقدر تنها شده بود، و نیز بدگمان به یکپارچگی ارتش در اطاعت از او، که ترجیح داد مقاومت نکند و جان شهروندان را که اکثرا او را دوست داشتند و ممکن بود به درگیری های خیابانی کشیده شوند به خطر نیاندازد؛ بویژه آنکه رهبر مذهبی با نفوذی که از او جدا شده بود، آهنگ دشمنی با او را کرده بود و امکان برخوردهای خونین خیابانی می رفت. مسئله حسادت و خودبزرگ بینی در الویت نسبت به منافع ملی یک مسئله تاریخی در کشور ماست و محدود با جبهه ملی نبوده و نیست و امروزه هم دچار آن هستیم.

در زمان ریاست جمهوری جان کندی در امریکا و نخست وزیری علی امینی که جبهه ملی بار دیگر فرصت تشکیل دولت را یافته بود، یک اشتباه تاکتیکی ساده لوحانه برخی شخصیت های جبهه این فرصت را از ما گرفت و دوره دوم دیکتاتوری شاه را در پی آورد.

در دوران انقلاب 57 هم دچار ساده انگاری هایی شده بودیم. تصمیم گیری های سران جبهه ملی از سال 56 که جنبش های انقلابی آغاز شد تا بهمن 57،  که سکان بدست تازه واردان مدعی داده شد، بیشتر ناشی از پاکدامنی و میهن پرستی کلاسیک آنان بود تا تاکتیک های حساب شده و بر پایه یک راهبرد سیاسی. پس از برپایی جمهوری اسلامی، مردان بزرگی در جبهه ملی ایران، مانند علی اردلان و پرویز ورجاوند، کوشیدند تا جبهه را به سوی موضعگیری های حساب شده بر پایه یک استراتژی سیاسی مشخص هدایت کنند. از سال 78 که ناکارآمدی دولت آقای خاتمی روشن شد، جبهه ملی با رهبری جدید خود سیاستی شایسته یک سازمان سیاسی ملی اپوزیسیون را در پیش گرفت که تا امروز ادامه داشته است و موضع گیری ها آن را تاریخ ثابت کرده که همگی درست و بهنگام بوده اند. 

 

 جمشيد اسدی. در ارتباط با جبهه ملی پرسش ديگری نيز وجود دارد. راستش چند جوان دانشجو به من پيشنهاد کردند آن را از شما بپرسم: دليل عدم اقبال جوانان و حتی گسست بسياری از ايشان از اين سازمان چيست؟

من شخصا فکر نمی کنم اين مشکل امروز جبهه ملی باشد ـ البته اگر جبهه ملی اين را مشکل بداند! به ياد می آورم زمانی که در حدود سی و اندی سال پيش به عنوان جوانی علاقمند به سياست کشيده می شدم، جبهه ملی برايم کششی نداشت. البته دکتر مصدق برايم قهرمان بود و مبارزاتش الهام بخش. اما به نظرم می رسيد که پس از وی جبهه ملی بيشتر از رانت سياسی مصدق بهره می برد تا اين که خود ابتکار عملی به دست بگيرد. به نظرم می رسيد که رهبران راست انديش و درست کردار جبهه بيشتر از آن که در پی عمل نيک و فايده داری باشند از هر عمل درخوری می پرهيزند، که مبادا اشتباه کنند و نام نيک بيآلايند.

راستش را بخواهيد هنوز هم چنين باوری در مورد جبهه ملی دارم، اما با توجه به سنی که از من گذشته، اگر قرار باشد گمانم در مورد جبهه ملی را به طور رسمی بيان کنم، ديپلماسی بيشتری به کار خواهم برد!

 

از پرسش دور نيافتيم! چرا جوان ها اقبالی به جبهه ملی ندارند؟ آيا گمان ديروز و امروز من در باره جبهه ملی، دست کم تا اندازه ای عدم گرايش جوانان به اين سازمان را توضيح می دهد؟

کورش زعیم: من با این برداشت موافق نیستم. جبهه ملی در میان جوانانی که با آن آشنا می شوند کشش بسیار زیادی دارد. ولی ما با سه دشواری در مورد جذب جوانان روبرو هستیم. نخست اینکه هفتاد درصد جمعیت کشور زیر سی سال دارند و آنها در دورانی زندگی کرده اند که هر گونه فعالیت سیاسی، گردهمایی، ابراز عقیده یا انتشار دیدگاههای جبهه ملی ایران توسط جمهوری اسلامی ممنوع شده بوده است. بنابراین، بیشتر آنان آگاهی چندانی از اینکه جبهه ملی ایران زنده و فعال است ندارند. تنها پنجره ما به سوی ملت ایران از مسیر ایرانیان و رسانه های برونمرز است. دوم اینکه جذب عضو یا سازماندهی جوانان در چارچوب جبهه ملی منجر به اتهاماتی مانند "اقدام علیه امنیت ملی" و "تبلیغ علیه نظام" را در پی داشته است. در هر شهر یا دانشگاه که جوانان در چارچوب جبهه ملی ایران گرد می آمدند یا فعالیت می کردند، بی درنگ با برخوردهای تهدید آمیز یا خشن سازمانهای امنیتی مواجه می شدند. با این ترتیب بسیاری از تشکل های جوانان یا دانشجویان جبهه ملی در سایه هستند. سوم اینکه، در درون جبهه هم جناحی وجود دارد که در این سی سال، زمان را برای جذب گسترده جوانان و گسترش سازمانی جبهه مناسب ندانسته و نمی داند. جوانانی هم که به جبهه ملی راه یافتند و ماندگار شدند، همگی از تلاشهای پیگیر و خستگی ناپذیر شادروان پرویز ورجاوند بود.

 

 جمشيد اسدی. جايگاه جبهه ملی در صحنه سياسی امروز ايران در کجاست؟ آيا بودن و نبودن اين جبهه در سرنوشت جنبش های کنونی ايران تاثيری دارد؟ جبهه ملی برای نوزايش سياسی خود و جلب جوانان و کوشندگان سياسی و هم ميهنان چه می توان کرد؟

کورش زعیم: با تلاشهای پیگیر و تاثیرگذار سه سال اخیر توسط فعالان پویای جبهه، اکنون جبهه ملی ایران جایگاه بسیار مهمی در افق سیاسی ایران دارد. جبهه ملی ایران تنها سازمان سیاسی در دوران جمهوری اسلامی است که همیشه دیدگاههایش درست بوده و موضعگیریهای درست و بجا ابراز کرده است. آنان که در گرانیگاه سیاست ایران هستند نمی توانند چنین توان بی همتایی را انکار کنند یا ندیده بگیرند. جبهه ملی همیشه از جنبش های مردمی، مانند جنبش های کارگران، زنان، آموزگران و دانشجویان پشتیبانی کرده، و اکنون هم از جنبش مردمی جاری که فقط ما آن را به درستی پیش بینی کرده بودیم پشتیبانی می کند و در آن تاثیرگذار خواهد بود. همانگونه که شما اشاره کرده اید، جبهه ملی در حال پوست انداختن و "نوزایش" است که لازمه هر سازمان سیاسی کهنسال می باشد. جبهه ملی آینده نه تنها پناهگاه جوانان ایرانی میهن پرست خواهد بود، بلکه با شرکت فعال جوانان اداره خواهد شد. من بسیار امیدوار هستم که در آینده نزدیک میانگین سنی شورای مرکزی جبهه ملی ایران بطور قابل ملاحظه ای کاهش یابد. 

 

 جمشيد اسدی. آيا گمان می بريد که ارزش هايی چون ايران دوستی و ميهن پرستی بتوانند دوباره برانگيزنده جنبش های سياسی و اجتماعی در کشور شوند؟ اگر آری با جبهه ملی کنونی يا خارج از آن؟

کورش زعیم: دیدگاه ها و موضع گیری های جبهه ملی ایران و خود من در سال های گذشته بر پایه همین باور بوده است. من از زمان روی کار آمدن جناحی که آقای احمدی نژاد نماد آن است و کردار ضد ایرانی و فرهنگ ستیز آنها، بر این باور شدم که چشم اسفندیار این رژیم تاریخ و فرهنگ ملت بزرگ ایران است. بنابراین، در آگاه کردن نسل جوان ایرانی از پیشینه پرعظمت و افتخار آمیزشان و برانگیختن حس میهن پرستی و ایران ستایی آنان یکی از پیشگامان شدم. کوششهای همه ما نتیجه داده و جوانان ما که همگی زاده و پروده جمهوری اسلامی و مغز شویی آن هستند از فروافتادن در تاریکی دروغ و خرافات نجات پیدا کرده اند. اکنون ما یکی از غرورانگیزترین نسل های جوان تاریخ کشور را داریم که من شک ندارم میهن ما را از پلیدی دروغ و فریب و فساد و خشونت نجات خواهند داد. جبهه ملی ایران هم یکی از پیشگامان ترویج فرهنگی ایرانی بوده و اگر به بیانیه ها و موضعگیری های آن در سالهای گذشته بنگرید، دیدگاهی بسیار روشن و لرزش ناپذیر را نمایان می سازد. خود من، هم از طریق جبهه ملی ایران، هم از طریق بنیاد میراث پاسارگاد، و هم از برون به شناساندن و باوراندن عظمت ایرانی بودن ادامه خواهم داد. بنیانگذاری فرهنگستان جهانی فرهنگ و دانش ایرانی، که امیدوارم بزودی تارنما و نخستین همایش خود را با مشارکت شخصیت های جهانی ایران شناس تشکیل دهد، یکی از این تلاش هاست. و دیگر ایجاد یک جنبش جهانی برای حذف مجازات زندان است که خود یک اندیشه ناب ایرانی است و امیدوارم که پا به پای جنبش لغو مجازات اعدام که جریان دارد پیش برود.

 

 

 

بخش دوم: پاسداری از فرهنگ و تاريخ ايران

دوشنبه 7 دی 1388، 21 دسامبر 2009

www.AssadiOnline.com

Assadi3000@yahoo.com

 

 نکته ای پيش از گفتگو. زمانی که بخش دوم گفتگو با مهندس کورش زعيم را به سايت گويا تحويل می دادم، از مرگ آيت الله منتظری خبردار شدم. با دلی سرپا اندوه درگذشت وی را تسليت می گويم. نه فقط به بازماندگان او که به ايران. به ياد يکی از سخنرانی های بازپسين اش در مورد "نفس" می افتم. سخنان روحانی از اين دست قلب را می نوازند. چه فرق می کند که شنونده خدا باور باشد يا نه!

با خود می انديشم که حضرت آقا منتظری الگويی برای ايران آزاد فرداست؟ سياست و حکومت مستقل و جدا از مذهب، اما روحانيونی که همواره آزادگی را به شهروندان آزاد يادآور می شوند و حرف دل می زنند و بر دل می مانند. اين همه ايرانی که به سوگواری اش نشستند و به مزارش رفتند، مگر مجبور بودند؟ نه! به دنبال حرف دل خويش رفتند.

من هم اگر به جور از وطن دور نبودم به قم می رفتم و از کسی که بفهمد و بداند می پرسيدم: برای آمرزش روح در زير لب چه بايد گفت؟ اگر بيش از اين بايد گفت که: روانش شاد و يادش مبارک!

 بخش نخست گفتگوی نگارنده با کورش زعيم در مورد جبهه ملی و مناسبات وی با جبهه ملی پيش از اين آمد. در اين جا بخش دوم کفتگو را می آوريم در باره کوشش های زعيم برای پاسداری از فرهنگ و تاريخ ايران. در آخرين بخش اين گفتگو، بخش سوم، که پس از اين خواهد آمد با مهندس زعيم به سياست کنونی ايران خواهيم پرداخت.

در مقدمه بخش نخست اين گفتگو در باره سابقه و کارهای سياسی کورش زعيم سخن رفت که همه در ارتباط با انديشه و جبهه ملی بود و هست. اين مقدمه با مهر و همکاری خود او تهيد شده بود. کورش زعيم اما نويسنده و پژوهنده هم هست. در زير فهرستی از کتاب های او را می آوريم، بدون اشاره به مقالات متعدد او.

تاليفات تا سفر به آمريکا برای ادامه تحصيل (1337)، يعنی تا پيش از نوزده سالگی: بیایید کمی فکر کنیم. 2 شماره جزوه چیستان و سرگرمی (1331)، مجموعه داستان های کوتاه نقطه بر آب (1333، در در سیزده سالگی)، داستان جوجه ها به پرواز در می آیند (1334، در چهارده سالگی)، مردان بزرگ کاشان: بیوگرافی بزرگان دانش و هنر کاشان (1335، در شانزده سالگی)، داستان گردباد (1336، پانزده سالگی).

ترجمه ها تا سفر به آمريکا برای ادامه تحصيل (1337): اسناد خونین و جانی فراری: داستان های کوتاه (1331)، تندرستی و زیبایی (1333)، داستان تاریخی کونتین دوروارد نوشته سر والتر اسکات (1334، داستان).

تاليفات فنی و حرفه ای: چوب، جزوه فنی چوب شناسی (1359)، تخته، کتاب فنی صنعت چوب (1360)، طراحی کارخانه، کتاب مهندسی صنایع (1360)، مالکیت صنعتی و پیشرفت صنایع، مدیریت و سیاستگزاری صنعتی (1362)، کتابدستی ریاضییات، مجموعه قواعد، فرمولها و جدولهای ریاضی (1362) و خودآموز ساختمان، دستورالعمل اجرای ساختمان (1378) و زیست انرژی: دانش و کاربرد انرژی درمانی (1386).

تاليفات سياسی: اسرار کودتای 28 مرداد، پژوهش سیاسی (1339)، نفوذ امپریالسم در اقتصاد جهان سوم: مجموعه مقالات سیاسی (1359)، امپراتوری شوروی بکجا می رود؟ (1360)، جبهه ملی ایران: تاریخچه نهضت ملی ایران (1379).

ترجمه کناب های فنی و حرفه ای: برشگاه ها. مهندسی راه، نوشته جان بروالد و وارن فریک (1361) و تاریخچه زمان. دانش فیزیک فضایی، نوشته استیون هاکینگ (1383).

 ترجمه کناب های سياسی: طبیعت فقر توده ای، فلسفه اقتصادی، نوشته کنث گالبریث (1360)، آینده بشر، فلسفه اجتماعی، نوشته رابرت ویلیام کلارک (1361)، تئوری های امپریالیسم. فلسفه سیاسی، نوشته ولفگانگ مومسن (1363)، آزادی و مسئولیت روشنفکران. فلسفه سیاسی، نوشته کارل پوپر (1379)، سوسیالیسم در گذشته و در آینده. فلسفه سیاسی، نوشته ایگور شافارویچ (1386)،.شهر خدا – ساوونارولا و جمهوری. تاریخ، نوشته ویل دورانت (1386) و کورش بزرگ گزنفون – هنر جنگ و رهبری. لاری هدریک (چاپ امریکا، 1387، چاپ ایران 1388).

 

  جمشيد اسدی. آقای مهندس زعيم! پيش از اين در باره جبهه ملی گفتيم و شنيديم. اگرموافق باشيد در اين بخش از گفتگو به فرهنگ ملی ايران و به ويژه کارهای شما در اين مورد بپردازيم.

کورش زعیم: من آماده پاسخگویی به پرسش های شما هستم.

 

 جمشيد اسدی. شهرت شما در کشور تنها به دليل کار سياسی نيست. ايرانيان و ای بسا ايران دوستان شما را در عين حال به عنوان کوشنده و پاسدار فرهنگ بلند اين مرز و بوم نيز می شناسند و ارج می نهند. اجازه دهيد در همين مورد پرسشی مطرح کنم: بارها در مراسمی رسمی برای یادبود کورش بزرگ شما سخن گفته ايد. برخورد مقامات رژیم با این گونه مراسم و پاسداشت فرهنگ پيشا اسلامی ايران چيست؟ برخورد آنَان با خود شما چگونه است؟

کورش زعیم: رژیم جمهوری اسلامی دیدگاه ها و تلاش های فرهنگی مرا تا حدودی پوشش برای ابراز دیدگاه های سیاسی تلقی می کند. بهمین دلیل در دو سال گذشته که من علی رغم هشدارها و تهدیدهای رژیم برای سخنرانی به پاسارگاد رفتم، از ورود من جلوگیری کردند. از آنجا که عملکرد جمهوری اسلامی در پیوند با فرهنگ و تاریخ ایران و به ویژه میراث ما ایرانیان آنچنان ضد ارزش و نابودساز بوده که هرکجای آن را دست بگذارید به سیاستگذاری ها و فساد سیاسی و مالی رژیم ارتباط پیدا می کند. از سوی دیگر، فرهنگ و تاریخ پیشا اسلام ایران این رژیم را آزار می دهد، زیرا فرهنگ بیگانه و واپسگرایی که جمهوری اسلامی تلاش برای استواری آن در ایران می کند در برابر فرهنگ ایرانی جلوه و جذابیتی ندارند. میزان دهشت انگیز نابودسازی های عمدی میراث تاریخی و فرهنگی ایران در طی این سی سال که در چهار سال گذشته شتابی نجومی یافته و اکنون به فرهنگ ستیزی نرم افزاری، در چارچوب تشویق بیگانگان به اجرای پروژه های فرهنگی و هنری برای وارونه نمایی تاریخ و فرهنگ ایران، تحریف تاریخ ایران در کتابهای درسی و توهین سران جمهوری اسلامی به بزرگان تاریخ ایران، هم کشانده شده، نشانه ای از این ناسازگاری است.

 

 جمشيد اسدی. برخورد مردم با مراسم بزرگداشت فرهنگ پيشا اسلامی ايران چگونه است؟ با خود شما به عنوان کوشنده اين راه چطور؟

کورش زعیم: برخورد مردم با این آیین های بزرگداشت که کنشگران فرهنگی کشور به هر بهانه ای برپا می کنند غرور آفرین است و نشان می دهد عشق ایران را نمی توان با هیچ چیز در دل مردم ما جانشین کرد، حتا با ترس. برخورد با من هم تا کنون بسیار غرورانگیز بوده، بویژه برخورد جوانان و دانشجویان، و مرا ترغیب کرده که به تلاشهای خود ادامه بدهم و دیگران را هم به همراهی یا پیشگامی تشویق نمایم.

 

 جمشيد اسدی. ماجرای انتقال چندروزۀ استوانۀ کوروش ازلندن به ایران به کجا کشید؟ دراین مورد چه نظری داريد؟ چطور شده است که نظام جمهوری اسلامی در پی اين کار رفته است؟ نظام با اين کار در پی چيست؟

کورش زعیم: نظام جمهوری اسلامی همیشه در پی نمایش های دروغ و مغایر با ذهنیت واقعی ضد ایرانی خود است. بسیاری از گروه ها و کنشگران فرهنگی در داخل و خارج کشور، بویژه کمیته نجات پاسارگاد (سایت www.savepasargad.com) به موزه بریتانیا نامه نوشته اند و با شرح دادن خطرات چنین اقدامی آنها را از فرستادن این میراث گرانبهای جهانی به ایران در زمان حاکمیت جمهوری اسلامی منع کرده اند. این اقدام جمهوری اسلامی در راستای استراتژی خلع سلاح مخالفان از ابزار مخالفت با سیاست فرهنگی ایران ستیزش است. در راستای همین سیاست، در حالیکه از یک سو به تخریب عمدی فرهنگ و تاریخ ایران می پردازند و ملی گرایی را تقبیح می کنند، سرود ای ایران را که منع کرده بودند می نوازند، تصویرهای ایران کهن را در تلویزیون نشان می دهند، روز جهانی کورش را پس از مشاهده استقبال مردم بنام خود روز کورش می خوانند و اکنون هم در حالیکه نه منشور کورش و نه منشور حقوق بشر سازمان ملل را بهیچ وجه پذیرا نیستند می خواهند منشور حقوق بشر کورش را نمایش بدهند. من خود نیز در صدد نوشتن نامه ای به موزه بریتانیا هستم تا به آنها در برابر چنین خطرپذیری هشدار دهم و امیدوارم که همه ایرانیان دلسوز همین کار را بکنند و جلو این اقدام خطرناک را بگیرند. بشریت رویداد دیگری مشابه نابودی تندیس بودا در افغانستان را نمی پذیرد.

 

 جمشيد اسدی. قرار بود در آبان 1388 برای بزرگداشت کورش کبير سخنرانی کنيد که گويا مقامات جمهوری اسلامی جلوی اين کار را گرفتند. چرا مگر قرار بود چه بگوييد؟ آيا ايشان از متن سخنرانی شما آگاهی داشتند؟ چطور است که مقامات جمهوری اسلامی از يک سو در پی آوردن استوانۀ کوروش از لندن به ایران اند و از سوی ديگر از مراسم بزرگداشت او جلوگيری می کنند؟

کورش زعیم: این کار را در سال 1387 هم با من کرده بودند. سخنرانی من در روز 7 آبان 1386 در برابر آرامگاه کورش برایشان بسیار گران آمده بود، بویژه که متن سخنرانی 86 و اینکه این روز را که توسط کمیته نجات پاسارگاد بنام روز جهانی کورش اعلام شده بود، بنام روز ملی ایران اعلام کردم، جلب توجه و علاقه بخش قابل توجهی از جوانان را کرده بود. جمهوری اسلامی از تکرار این کار واهمه داشت که مبادا من بصورت محوری برای جذب جوانان درآیم. امسال هم پاسارگاد را محاصره نظامی کرده بودند و هیچ کس را راه نمی دادند و بی درنگ پس از اینکه من و مهندس حمیدرضا خادم از اتوبوس پیاده شدیم، انگار منتظر ما بودند، پیش آمدند و پس از عکسبرداری از همه محتویات جیب هایمان و توقیف سه نسخه موجود متن سخنرانی آماده شده برای آن روز را که در جیب هایمان پنهان کرده بودیم، آمرانه و با تهدید ما را وادار به ترک آنجا کردند.

 

 جمشيد اسدی. فرهنگ ايران فرامرز است. دست کم در جان و دل ما ايرانيانی که به زور و ستم از ميهن به دور مانده ايم، زنده و پابرجاست. ام در کشور تصور از ما ايرانيان برون مرز چيست؟ منظور اين است که شما ايرانيان داخل کشور در مورد هم وطنان خارج از کشور چه فکر میکنيد؟ بويژه آن ها که به لحاظ سياسی مجبور به ترک کشور و اقامت در خارج شده اند؟

کورش زعیم: از دیدگاه ما کنشگران مدنی و سیاسی، افسوس است که حضور آنان را در کشور از دست داده ایم. اگر این شمار عظیم مغزهایمان را از دست نداده بودیم، شاید این شخصیت های حقیری که اکنون بر ما حکومت می کنند ماندگاری کمتری می داشتند، و یا این نابودسازی گسترده ای که در همه زمینه های زندگی ما، مانند صنعت، کشاورزی، دانش، هنر، ادبیات، محیط زیست، میراث تاریخی و فرهنگی، فرصتهای استراتژیک، روابط بین المللی، و ضایعات اجتماعی مانند فساد باورنکردنی، بیکاری، اعتیاد، قاچاق، فقر همگانی و تن فروشی و خودکشی ناشی از ناامیدی و غیره، انجام شده دستکم در این ابعاد نجومی رخ نمی داد. البته آنان که به دلایل سیاسی و حقوق بشری مجبور به مهاجرت شده اند، حقوق بشری خود را اعمال کرده اند.

ولی اکنون که ما این هم میهنان را در برونمرز داریم، از آنان انتظار داریم که ما را در ایران و در چنگال این رژیم ماقبل تاریخ تنها نگذارند، صدای ما را به جهانیان برسانند و خواستهای ما را مطرح و منتشر کنند و افکار عمومی جهانیان را درباره ما آگاه و به پشتیبانی از ما مردم ایران ترغیب و تهییج نمایند.

 

 جمشيد اسدی. روشن است که ايرانیان برون مرز يک دست نيستند و به ويژه از ديدگاه سياسی به دسته های گوناگونی قابل تقسيم اند. به باور شما آن دسته از ايرانیان برون مرز که به راحتی خواهان دموکراسی و حاکميت مردم در کشورند و اين دگرگونی را تنها از دورن کشور به اتکای نيروی ملی درست می دانند، چه بايد بکنند که کارهايشان مفيد به حال مبارزات و جنبش مردم در درون کشور باشد؟ با توجه به آن که جناح سرسخت جمهوری اسلامی، هر تماس را با خارج دليل وابستگی به دشمن می داند و کار را به همين اتهام بر هم ميهنان درون مرز سخت تر می گيرد.

کورش زعیم: من اهمیت نمی دهم جناح سرسخت جمهوری اسلامی در این باره چه می اندیشد، اگر براستی توان اندیشیدن داشته باشند، من باور دارم که همه ایرانیان برونمرز خواهان آزادی کشور و برپایی مردم سالاری در ایران هستند. با پذیرش این راستی که دسته های گوناگونی با اندیشه های متفاوت هر کدام به سبک خود در حال مبارزه هستند، ما انتظار داریم که به دیدگاه های مخالف خود نیز احترام بگذارند تا بتوانند در تلاش برای یافتن یک وجه مشترک، که آنهم می تواند هدف پایان دادن به خودکامگی فساد-پایه کنونی و حاکمیت ملت باشد با هم همآوا شوند. اما، شوربختانه، برخی اوقات برخی از آنها به مبارزه با یکدیگر می پردازند و در هنگام تهی شدن از منطق و استدلال به ترور شخصیت های یکدیگر اقدام می کنند. توهین و تهمت به یکدیگر باعث دوری بیشتری از هم می گردد و در نتیجه، انرژی مبارزاتی آنها در رویارویی با یکدیگر تلف می شود و ما در ایران از یاری آنها بی نصیب می مانیم. هرچند شمار اینگونه کسان بسیار اندک است، ولی ناسزاگویی و تهمت و توهین برد نمایشی و رسانه ای بیشتری دارد، چون خوانده های بیشتری را جلب می کند. من از این هم میهنان که سراسر سرایشان را با آینه پوشانده اند، تمنا دارم که در این دوران بسیار حساس و سرنوشت ساز برای میهنمان ایران، اگر نمی توانند یار باشند، بار نباشند.

ولی اکثریت مبارزان برونمرز خواهان دموکراسی و رعایت حقوق بشر در ایران هستند و از دسته بندی های محدودکننده پرهیز می کنند. من در دو سه سال گذشته شاهد تحول زیبایی در این میان بوده ام که کنشگران سیاسی برونمرز وقتی یک حرکت مثبت و درست را در راستای بزرگداشت یا نجات میهنشان مشاهده می کنند، فارغ از دغدغه های سازمانی و آرمانی خودشان و اختلافات فلسفی یا سلیقه ای با کنشگر مطرح، از آن کنش پشتیبانی می کنند. این نشانه رشد و بلوغ سیاسی ماست و همین ذهنیت باز و تقویت و احترام متقابل است که جنبش مردمی ایران را نیرو می دهد و ما را به هدف مقدس آزادی ایران از چنگال بیگانه اندیشان نزدیک می کند.

 

 

 

بخش سوم: سياست امروز و چالش‌های فردا

دوشنبه 7 دی 1388

www.AssadiOnline.com

Assadi3000@yahoo.com

 

تا کنون دو بخش گفتگوی نگارنده با کورش زعيم را در همين ستون آورده ايم. يکی در باره جبهه ملی و مناسبات وی با جبهه ملی و ديگری در مورد کوشش های او برای پاسداری از فرهنگ و تاريخ ايران. حالا اين آخرين بخش گفتگوست در باره سياست کنونی ايران و چالش های پيشرو. اين بخش پيش از تظاهرات گسترده مردم در روز تاسوعا، ۱۳ دی ماه ۱۳۸۸، انجام شد و درست روز پس از آن منتشر می شود. رخدادهای اين روز نشانگر پيش بينی هايی است که زعيم از پيش کرده بود و شرحش در زير خواهد آمد.

در ويراستاری اين بخش به فکر افتادم که از تندی انتقادهای زعيم از جمهوری اسلامی بکاهم. نه برای خودم و نه برای آن که با آن انتقادها موافق نبودم. نگران خود او بودم که در ايران است. گويا فراموش کرده که همين چند ماه پيش در زندان بود. به هر حال به رسم امانت دست در گفته های او نبردم.چه بار سنگينی بر دوشم است اگر به خاطر اين گفتگو به زندان افتد!

در مقدمه های پيش از اين، کورش زعيم را به عنوان کوشنده سياسی و نيز نويسنده و پژوهنده معرفی کرديم، بدون اين که کوچک ترين اشاره ای کرده باشيم به زندگی حرفه ای او. برای جبران و پيش از آوردن اصل گفتگو، می پردازيم به زادگاه و خانواده ای که در کورش زعيم به دنيا آمد، تحصيلاتی که کرد و سرانجام کار و حرفه ای که داشت و دارد. منبع اصلی ما برای تهيه سه مقدمه سه بخش گفتگو، عمدتا داده هايی بود که خود مهندس زعيم به ما داد. با تشکر از او.

کورش زعيم در سال ۱۳۱۸ در کاشان زاده شد. فاطمه، مادربزرگ کورش نوادهء ملا احمد نراقی، قدرتمندترين روحانی زمان فتحعلی شاه و نوه ملا محمد فيض کاشانی بود. با وجود آن که در آن زمان دختران اجازه مدرسه نداشتند، فاطمه خود سواد آموخت و کتابخوان ترين عضو خانوادهء مادری شد. مادر کورش زعيم هم به اصرار مادر به مدرسه رفت. مدرسه ای که سال ها پيش از کشف حجاب توسط روحانی آزاده سيد حسن امام نراقی و همسرش (پدر و مادر احسان نراقی) برای دختران در کاشان تاسيس شده بود. جای اين مدرسه مسجدی بود که سيد حسن امام جمعه اش بود. دختران در آن مدرسه بی حجاب درس می خواندند و سرود می آموختند. شرح زندگی عموی بزرگ کورش زعيم، سيد حسن زعيم، آزاديخواه معروف مشروطيت و همرزم مدرس، ملک الشعرای بهار و مصدق نيز پيش از اين، در مقدمه بخش نخست اين گفتگو آمده بود.

کورش زعيم از کلاس دوم دبستان در تهران بود. وی دانش آموزی بسيار موفق بود. کورش نوباوه در همان سال ها آغاز به نويسندگی کرد و باشگاه پارسی نويسان را با همکاری دو يار دبستانی بنيان گذارد و دانش آموزان سراسر کشور را تشويق به حذف واژه های بيگانه و کاربرد واژه های فارسی سره کرد. کورش سه سال اول دبيرستان را در دبيرستان شاهرضا و کلاس های چهارم و پنجم را در دبيرستان فيروز بهرام و سال ششم را در دبيرستان هدف گذراند. در طی اين سال ها، کورش در کنار درس و مشق مدرسه، به نويسندگی، سياست نمايشنامه نويسی و کارگردانی و بازی در تئاتر، ورزش دو ميدانی و ژيمناستيک، ويولون و نقاشی هم می پرداخت.

پس از گرفتن ديپلم (۱۳۳۶) هرچند که به موفقيت در کنکور مطمئن بود برای ادامه تحصيل به امريکا رفت و وارد دورهء زبان دانشگاه امريکايی واشنگتن شد. پس از اتمام دوره زبان، به شيکاگو رفت و در دانشکده مهندسی دانشگاه ايلی نوی در رشته مهندسی سازه مشغول شد (۶۰-۱۹۵۹). در سال ۱۹۶۲ دورهء ليسانس خود را در رشتهء مهندسی سيويل، تخصص سازه يک «سمستر» زودتر تمام کرد. همزمان يکی از استادان نامدار دانشگاه، پروفسور نايسوانگر (Neiswanger) ، که کتاب های رياضی و آمار او در سراسر امريکا تدريس می شد از زعيم خواست که در آماده سازی ويرايش دوم کتاب »آمار پيشرفته» اش به او کمک کند. اسم زعيم در آن کتاب ۸۰۰ صفحه ای به هين دليل ذکر شده است.

زعيم در سال ۱۹۶۳، به علت نياز به کار به شيکاگو رفت و در آنجا برای رشته مديريت MBA وارد دانشگاه روزولت شد. کار حرفه ای وی به عنوان مهندس در نيروگاه های فسيلی و اتمی از همين دوران شروع شد. در ۱۹۷۰ پروانهء مهندسی حرفهء خود را از دو ايالت ايلی نوی و اينديانا گرفت، دورهء تخصصی طراحی نيروگاه های فسيلی و اتمی را گذراند و کارشناسی تحليلی و طراحی سازه ها و پناهگاهای ضد بمب اتمی و راديو اکتيو را تمام کرد.

پس از اين تجربيات، مهندس کورش زعيم به طور مستقل به مهندسی مشاور پرداخت و در عين حال به بنگاه هايی که مشکل توليدی يا مديريتی داشتند کمک مشاورتی می رساند از کارهای جالب ديگر او خريداری يک هفته نامه بنام شيکاگوتاون بود که حدود هفت هزار نسخه تيراژ داشت. او با تغيير شکل و خط مشی محتوی هفته تيراژ آن را به بيش از سی هزار نسخه رساند و سپس آن را واگذار کرد. کورش زعيم در درازای زندگی حرفه ای خود در آمريکا، به تنهايی يا به اتفاق، مبتکر اختراعات و نوآوری های چندی بوده است: عضويت در تيم سه نفره نخستين طراحی کامپيوتری اسکلت فلزی ساختمانی و سازه بتون آرمه نيروگاه اتمی در سال ۱۹۶۴، محاسبات مهندسی سازه نخستين راکتور گلابی شکل نيروگاه اتمی و طراحی نخستين سازه تونل پوسته نازک فلزی جهان در ۱۹۶۵، تکميل و طراحی اجرايی نخستين بانک اطلاعاتی کامپيوتری در جهان در سال ۱۹۶۸، طراحی و نصب نخستين سيستم کامپيوتری حقوق و دستمزد برای شهرداری شيکاگو در سال ۱۹۶۹، عضويت در تيم سه نفره طراحی و ساخت نخستين مودم اتصال تلفنی به رايانه (کی پانچ) در سال ۱۹۷۱، اختراع دستگاه آزمايش تارشيشه برای آزمايش مخزن سوخت راکت فضا پيما (۱۳۶۴)، و اختراع خودروهای مکانيکی و موتوری برای حرکت روی برف، يخ و آب در سال ۱۳۷۰، که يکی از اختراعات عمده دهه خوانده شد و منجر به زايش اسنوموبيل بود.

پس از بازگشت به ايران، يک شرکت مهندسی و بازرگانی تشکيل داد و به همان کار طراحی، راه اندازی و کمک به صنايع ايران پرداخت، بطوريکه بزودی در اين کار شهرت يافت و مورد توجه صنايع ايران قرار گرفت. نخستين کتاب طراحی صنعتی در ايران را او نوشت که توسط انجمن مديرن صنايع برای همه اعضاء خريداری شد. در سال ۱۳۶۰ يک شرکت ساختمانی تاسيس کرد و پروژه های مهمی مانند پتروشيمی شيراز، ساختمان راديو ايزوتوپ انرژی اتمی اميرآباد و غيره را برای نخستين بار توسط ايرانيان انجام داد.

 

جمشيد اسدی. آقای مهندس زعيم! در دو بخش نخست اين گفتگو به جبهه ملی و فرهنگ ملی ايران پرداختيم. حالا به سياست بپردازيم. موافقيد؟

کورش زعيم: شما پشت فرمان نشسته ايد!

 

جمشيد اسدی. شما درست در آستانه انتخابات رياست جمهوری دوره دهم، طرحی حکومتی برای اداره کشور ارايه داديد. اگر ممکن است اين طرح را کمی بيشتر معرفی کنيد و به ويژه بفرماييد که سرنوشت آن چه شد و آيا شما هنوز به دنبال اجرای آنيد و در صورتی که آری، با کدام نيرو و با کدام روش سياسی؟

کورش زعيم: من در ارزيابی های خود از چند سال پيش، بوجود آمدن شرايطی را که جنبش سبز را در پی آورد تا حدودی اجتناب ناپذير خوانده بودم. طبق تحليل هايی که من از شرايط بوجود آمده در جمهوری اسلامی، بويژه از زمان انتخاباتی که پيامد آن رييس جمهور خوانده شدن آقای احمدی نژاد در سال ۱۳۸۰ بود، کردم، روندی را که رو به نظامی گری و خشونت گرايی داشت پيش بينی کرده بودم. اين برداشت در مصاحبه ها، مناظره ها و سخنرانی هايم و نيز در بيانيه های جبهه ملی ايران ابراز شده بود. من انتظار نداشتم که آقای احمدی نژاد دوره چهارساله اول خود را تمام کند، و پايان دولت ايشان را پا گرفتن جنبشی بر عليه چهره جديد جمهوری اسلامی می دانستم که بايد پا می گرفت و ايشان را در خود غرق می کرد. ولی ايشان دوره اول خود را با به علت بی ارادگی و عدم تعهد مجلس شورای اسلامی نسبت به مردم دوام آوردند، وقتی جناح تندرو پادگانی حاکم، بر ادامه حضور آقای احمدی نژاد اصرار ورزيد، من واکنش شديد مردم را اجتناب ناپذير خواندم و به جمهوری اسلامی هشدار دادم که اگر خردورزی نکند و راه اصلاحات بنيادين و ساختاری را پيش نگيرد، بزودی ابتکار عمل از دستش گرفته خواهد شد و در اين رابطه من احتمال تلفاتی را هم داده بودم. و همچنين اينکه اگر اين روند به خشونت بيانجامد و ادامه يابد خشونت دوطرفه خواهد شد و به جنگهای خيابانی و جغرافيايی خواهد انجاميد. در طی دو سال گذشته، ما (جبهه ملی و من) پيوسته اين هشدارها را می داديم. ترس من از اين بود که سطح پايين هوشمندی سياستگذاران جمهوری اسلامی باعث درگيری های عميق و خطرناکی در سراسر کشور شود و بخشهايی از کشور در گرداب خطر آسيب به يکپارچگی کشور فرو افتند.

کردار باورنکردنی سياستگذاران جمهوری اسلامی در جريان انتخابات، حتا ميان خودی هايشان، و فريبکاری فاحش آشکار و کودکانه در اعلام نتيجه انتخابات، و سپس خشونت خام بی سابقه عليه راه پيمايی های مسالمت آميز، آرام و هوشمندانه رای دهندگان معترض، نشان داد که ما با سياستگذارانی رويارو هستيم که از حداقل ضريب هوشمندی و دانش برخوردار نيستند، و اين پديده ای بسيار خطرناک برای ملت ماست. با اين ارزيابی، ترس از آينده ای که اين آقايان کشور را به سوی آن سوق می دهند، که حتا پيش از انتخابات بر من مستولی شده بود و آنرا به صراحت ابراز کرده بودم، باعث گشت که من پيشنهادی را برای برونرفت از اين بحران و احتمال جدی سقوط به دره فروپاشی کشور، ارايه دهم. اميد من اين بود و هنوز هست که جزيره هايی از خرد و آينده نگری هنوز در ميان سردمداران جمهوری اسلامی باقی مانده باشد. خوشبختانه، پس از انتشار پيشنهاد من که به "مانيفست" در بازجويی ها از آن ياد می کردند، برخی از گروههای درون حاکميت پس از جريان انتخابات به فکر اقتباس از آن افتادند. يکی دولت سايه را پيشنهاد کرد، يکی دولت وحدت ملی و ديگری دولت آشتی ملی را. اين پيشنهادها نشانگر آن بود که نگرانی از آينده در درون حاکميت جمهوری اسلامی هم گسترده و ژرف است.

اين طرح، بطور خلاصه، ايجاد يک دولت موقت را با مشارکت همه سازمانهای سياسی ملی برون از حاکميت، و شايد هم برخی جناحهای متعادل درون حاکميت که اصول دوازده گانه "همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ايران" را بپذيرند، را پيشنهاد می کند که همزمان با کناره گيری خودخواسته و حتا ناخودخواسته دولت کنونی تشکيل خواهد شد. وظيفه اصلی اين دولت موقت، ايجاد شرايط برای انتخابات مجلس شورای ملی (که در سه ماه نخست مجلس بنيانگذاران برای بازنويسی قانون اساسی خواهد بود) و انتخابات مجلس مهستان (يا مجلس استان ها) شامل دو نماينده از هر استان کشور. پس از انجام اين دو انتخابات، انتخابات رييس جمهور انجام خواهد گرفت.

نکته های مهمی که عدم مقاومت خشونت بار جناح حاکم و موفقيت اين طرح را ياری خواهد کرد، بخشايش همگانی است که جزييات آن در پيشنهاد آمده و اميدوارم خوانندگان اين گفتگو به متن کامل پيشنهاد در (http://kzaim.blogfa.com ) مراجعه و ديدگاه های خود را اعلام کنند يا به بحث بگذارند. اين طرح بخشايش، از هرگونه مجازات انتقام جويانه يا ناايرانی، يعنی بدور از مهرورزی، جلوگيری خواهد کرد.

من در اينجا بايد به يک نکته مهم اشاره کنم. پس از انتشار «پيشنهاد برای نجات ميهن»، شمار زيادی نامه و پيام در تاييد و در انتقاد از آن دريافت کردم و برخی فعالان و شخصيت های سياسی درون مرز و برون مرز ديدگاه های خود را ابراز نمودند. يک انتقاد بنيادی برخی اين بود که من از همه پرسی درباره رژيم مورد علاقه مردم صرفنظر کرده، رژيم آينده را جمهوری اعلام نموده و حق گزينش را از مردم گرفته ام. هرچند خود من هميشه جمهوری خواه بوده و هستم و برخی انتقاد کنندگان گرايش های ديگری داشتند، ولی برخی دوستان جمهوری خواه خودم مرا قانع کردند که برگزاری يک همه پرسی آزادانه زير نظارت سازمان ملل، شايد اختلافات آينده را کاهش دهد و انرژی کشور را برای بحث های بی انتها و دشمنی ورزی ها تلف نکند. بنابراين، من با اصلاحاتی در بخش "راهکار پيشنهادی" خود، نخستين وظيفه دولت موقت را برگزاری يک همه پرسی برای گزينش نوع رژيم اداری کشور تعيين کرده ام. پس از اين همه پرسی، انتخابات مجلس شورای ملی، بازنويسی قانون اساسی، انتخابات مجلس مهستان و پيش از پايان دو سال اعتبار دولت موقت، برگزيدن فرنشين کشور با رای آزاد مردم انجام خواهد گرفت.

 

جمشيد اسدی. از ديدگاه آزادی خواه کهنه کاری چون شما، آيا بازگشايی فضای سياسی بسته کشور و سمت گيری به سوی دموکراسی و حاکميت مردم، در چارچوب قانون اساسی کنونی ممکن است؟ به ديگر سخن، آيا به گمان شما در قانون اساسی جمهوری اسلامی اصولی هست که به کمک آن ها بتوان برای دموکراسی مبارزه کرد؟ آگر آری آن اصول کدامند؟

کورش زعيم: قانون اساسی کنونی به هيچ وجه با اصول مردم سالاری و حقوق بشر سازگاری ندارد و همه اين نابسامانی ها و جنايت ها که انجام می گيرد طبق اين قانون اساسی می تواند توجيهه قانونی داشته باشد و يا بر پايه اختياراتی باشد که اين قانون اساسی به برخی مقام ها و سازمان ها بدون هيچگونه پاسخگويی يا مسئوليت اعطا کرده است. تنها اصولی که می تواند مبنای مبارزه باشد، اصول ۲۳ تا ۲۷ است که آزادی های مدنی را تعريف کرده اند ولی هرگز در اين سی ساله به آنها عمل نشده است. از سوی ديگر، کسانی اختيار دارند که "اگر همه بگويند آری" می تواند بگويد "نه"! از سوی ديگر، بيشتر اصل های اين قانون اساسی با داشتن جمله "بشرط عدم مغايرت با شرع اسلام باشد" راه فرار برای بی قانونی را باز گذارده است. اينکه چه کسی و بر پايه چه معياری اين معايرت را می تواند تشخيص دهد، ناگفته مانده است.

 

جمشيد اسدی. به گمان بسياری، اصل ولايت مطلقه فقيه با حاکميت مردم، دست کم از ديدگاه نظری، تضاد دارد. شما چه فکر می کنيد؟ آيا اصل های ديگری در قانون اساسی هستند که مزاحم و مخالف دموکراسی باشند؟ بحثی است بنيادی و قديمی در مورد کار سياسی: رفرم يا انقلاب. آيا اين مفاهيم در شرايط امروز ايران مصداق دارند؟

کورش زعيم: اين قانون اساسی و تجربه سی سال جمهوری اسلامی ثابت کرده که اين اصل از ديد عملی هم دچار تضاد می باشد. اگر به واژه ی ولی فقيه مراجعه کنيم معنای دوست دانا يا آگاه را می دهد، ولی در عمل مشاهده کرده ايم که معنا با واقعيت فاصله ای بی نهايت دارد. از سوی ديگر، در قانون اساسی برای اين مقام شرح وظايفی تعريف نشده است. بهمين دليل، کسی که اين مقام را احراز می کند برای خود هيچ وظيفه ای بجز اعمال اختيارات ظاهرا نامحدود قائل نيست. از سوی ديگر، کسی که اين مقام را دارد خود نيمی از کسانی را که بايد بر او نظارت کنند را بر می گزيند و بنابراين تداوم قدرت خود را تضمين می نمايد.

من در "پيشنهاد برای نجات ميهن" خود، اصل هايی از قانون اساسی موجود را که بايد حذف شوند فهرست کرده ام. بيشتر اصل های قانون اساسی خردمندانه و پذيرفتنی هستند. ولی اصل هايی که برپايه يک مذهب رسمی نوشته شده، بايد اصلاح يا حذف شوند، زيرا قانون اساسی آينده ايران بر پايه هيچ ايدئولوژی نوشته نخواهد شد و همه باورها و مذهب ها در برابر قانون برابر خواهند بود. اصل آزادی عقيده و دين با قانون های مبتنی بر مذهب مغاير است. اصل هايی هم که به يک مقام اختيارات بسيار گسترده بدون هيچگونه مسئوليت می دهند بايد حذف گردند. شماری از اصل های قانون اساسی متاثر از اصل هايی هستند که خود بايد حذف يا جانشين شوند؛ بنابراين، اينها هم بايد در سازگاری با اصول تغيير يافته اصلاح شوند.

 

جمشيد اسدی. اگر شما قانون اساسی وبسياری از نهادهای بنيادين جمهوری اسلامی را در تضاد با دموکراسی و حاکميت مردم می دانيد، پس چطور به طور مرتب به همين نظام با همين قاتون اساسی و همين نهادهای ضد دموکراتيک پيشنهاد های گوناگون برای بهتر شدن اوضاع سياسی می دهيد؟ اجازه دهيد به چند پيشنهاد شما اشاره کنم: دو مقاله در سال ۱۳۵۸، يکی در مورد انتخابات ده، شهر و استانداری و ديگری در باره حوزه های انتخاباتی، مقاله و پيشنهادی به شهرداری در سال ۱۳۷۰ برای ساماندهی خيابان ها و شماره گذاری شهری، يک سال بعد مقاله و پيشنهادی اين بار به وزارت راه برای ساماندهی و شماره گذاری جاده های کشور، ، پيشنهادی به سازمان زندان ها در ۱۳۸۱ برای حذف زندان به منظور سازندگی و نيز ساماندهی زندگی زندانيان آزاد شده، پيشنهاد پشتيبانی از کشاورزی کشور. به رييس جمهور محمد خاتمی در سال ۱۳۷۷، بالاخره در همين چارچوب جمهوری اسلامی امکان اصلاح و بهبود سياسی هست يا نه؟

کورش زعيم: فراموش نکنيد که اينجا ميهن من است و اينها هم ميهنان من هستند. در هر کشور اشغال شده، مردم آن از زندگی دست نمی کشند و بايد بهترين شرايط را برای ادامه زندگی خود بوجود آورند. در جمهوری اسلامی هم بجز قشر بسيار نازک فاسد و ظالم حاکم، بقيه مردم برای بهبود زندگی و شرايط اداره کشور خود زحمت می کشند. اگر يک مهندس جاده ای و پلی می سازد، اين همکاری با حاکمان ظالم نيست، اين انجام وظيفه اجتماعی اوست. در هر حال مردم کشور نياز به جاده و پل دارند. اگر نانوا در جمهوری اسلامی نان می پزد، اين همکاری با جمهوری اسلامی نيست. ما شهروندان کشور بايد تمام تلاش خود را برای بوجود آمدن زمينه های اداره درست کشور بکنيم. پيشنهادهای که من داده ام، علی راغم ماهيت حکومت داده ام تا شايد کشورم يک گام بسوی بهتر شدن يا بهتر اداره شدن پيش رود. من در زمان رژيم گذشته پيشنهادهايی دادم، مانند بهبود ترافيک، مانند بهبود شرايط زندانيان و آماده کردن آنها برای بازگشت به زندگی عادی و چندين مورد ديگر. اينها هيچکدام ارتباطی با اصلاح ناپذير بودن جمهوری اسلامی ندارد و همانگونه که ما از سال ۱۳۷۸ با قاطعيت اعلام کرديم و بر آن پای فشرديم، جمهوری اسلامی بهيچ وجه اصلاح پذير نيست و اصلاح طلبان وقت خود را تلف می کنند. اگر آنان از آن زمان با ما هم آواز ميشدند، شايد اکنون در اين شرايط قرار نمی گرفتند.

 

جمشيد اسدی. شما در عين حال پيشنهاد هايی هم به سازمان هايی بين المللی داده ايد، همچون پيشنهاد اصلاح مقرررات عضويت در مجمع عمومی سازمان ملل به دبيرکل سازمان ملل و پيشنهاد اصلاح عضويت در شورای حقوق بشر به رييس شورای حقوق بشر و دبير کل سازمان ملل در سال ۱۳۸۵، و يک سال بعد پيشنهاد تکميل قانون کيفری ديوان کيفری بين المللی به رييس ديوان کيفری بين المللی و پيشنهاد اصلاح مقررات عضويت در يونسکو يه رييس يونسکو. هدف اصلی اين پيشنهاد ها بهبود کلی اوضاع جهانی است يا در منگنه گذاردن جمهوری اسلامی و ديگر نظام های مستبد؟

کورش زعيم: بهبود شرايط اداره جهان هميشه با همين ايده های نخستينی انجام شده است. من هم به عنوان يک شهروند جهانی بايد تلاش کنم تا قانون های حاکم بر اداره جهان تکميل شوند يا بهبود يابند. پيشنهاد من برای اصلاح شرايط عضويت در شورای حقوق بشر بر اين باور استوار بود که عضويت ادواری همه اعضای سازمان ملل در اين شورا ضد ارزش است. دولت هايی که خود نقض کننده حقوق بشر در کشورهای خود هستند حق ندارند در اين شورا به تصميم گيری درباره ديگران بنشينند. آنها هرگز عليه رفتاری رای نمی دهند که خودشان متهم به انجام آن هستند. بنابراين عضويت در شورای حقوق بشر را محدود به کشورهايی کردم که بر پايه معيارهای بيانيه جهانی حقوق بشر نقض کنند فاحش حقوق بشر بشمار نمی آيند. دوم اينکه حق رای کشورهايی که ناقض حقوق بشر هستند در مجمع عمومی به حالت تعليق درآيد. ديدگاه من اين است که کشورهای نقض کننده حقوق بشر دارای دولت های ديکتاتوری هستند، و دولت های ديکتاتوری را مردمشان نمی خواهند. بنابراين، نبايد به اين دولت ها اجازه داد درباره اداره جهان تصميم گيری کنند. بنابراين، پيشنهاد من اين بود که از آنجا که مجمع عمومی سارمان ملل همانند مجلس شورای جهانی است، اعضای آن هم بايد در يک انتخابات آزاد توسط ملت های خود برگزيده شوند. يعنی هر چهار سال انتخاباتی ويژه برگزيدن نماينده ملت در مجمع عمومی سازمان برگزار شود.

پيشنهاد من به ديوان کيفری بين المللی هم افزودن بندی به ماده ای تعريف کننده "جنايت عليه بشريت" بود. ديدگاه من اين است که جنايت عليه بشريت فقط کشتن افراد نيست. تلاش مستمر و سازمان يافته برای نابودسازی ميراث و فرهنگ يک ملت، و بويژه ميراث فرهنگی جهانی، نيز بايد به عنوان جنايت عليه بشريت شناخته شود. برای مثال، جمهوری اسلامی در اين سی ساله، و صد برابر آن در دوران دولت نهم، تلاش مستمر وسازمان يافته برای نابودسازی ميراث تاريخی و فرهنگی ايرانيان و جانشينی آن با فرهنگ قبيله ای قرون وسطايی داشته است. آنها حتا تا تخريب آثار تاريخی و معماری باستانی کشور و نابودسازی جايگاه های کاوش گذشته ملت پيش رفته اند. من اين اقدامات را که گرفت روح مردم است کمتر از گرفتن جان مردم نمی بينم. من آقای اسفنديار رحيم مشايی، رييس سازمان ميراث فرهنگی دولت نهم جمهوری اسلامی را هم که پرچمدار نابود سازی ميراث ايرانيان بوده به عنوان نخستين متهم اين تعريف از جنايت عليه بشريت به ديوان کيفری بين المللی معرفی کردم.

در مورد نمايندگی کشورها در يونسکو، که با ابتکار و هماهنگی بنياد ميراث پاسارگاد صورت گرفت، ديدگاه ما در بنياد اين بود که چون يونسکو نگهبان فرهنگ ملت هاست، دولت ها نبايد در آن عضويت داشته باشند، بويژه دولت هايی که نماينده ملت های خود نيستند. نمايندگی يونسکو را مردم بايد خود برگزينند. مثال عدم صلاحيت دولت ها در اين مقام، عملکرد نمايندگان جمهوری اسلامی در يونسکو بوده است.

من در ارائه پيشنهادها را بر پايه اين باور داده ام که هرچه سازمان ملل قدرتمندتر و قانونمندتر باشد، ديکتاتورها زير فشار بيشتری قرار می گيرند، کشورها با سرعت بيشتری به سوی مردم سالاری و رعايت حقوق بشر پيش می روند و مردم جهان بيشتر بهم نزديک می شوند. دشواری ما در جهان کنونی باقيمانده اين جوجه ديکتاتورهاست که از تاريخ بشر عقب مانده اند و برای ملتهای خود بدبختی و فقر و نااميدی ايجاد کرده اند.

پيشنهاد جديد من به سازمان ملل و ديوان کيفری بين المللی که همين روزها اعلام خواهد شد، جنبه جهانی دارد و اگر روزی تصويب شود، گرايش به سلاح هسته ای و سلاح های کشتار همگانی را بشدت کاهش خواهد داد. اين پيشنهاد نه تنها ديکتاتورهای عقب افتاده ای را که تصور می کنند سلاح هسته بقای آنان را تامين خواهد کرد سر جای خود خواهد نشاند، بلکه ابرقدرتهای هسته ای را هم زير فشار برای برونرفت از استرتژی جنگ افزار هسته ای قرار خواهد داد.

 

جمشيد اسدی. آقای مهندس زعيم! اجازه بدهيد به جنبش سبز بپردازيم. با پرسشی مستقيم و بی رودر بايستی می آغازم. جنبش سبز عمدتا برآمده از رای دهندگانی است که به تقلب انتخاباتی اعتراض داشتند. شعار "رای من کو؟" زبده چنين اعتراضی است. اين در حالی است که جبهه ملی در مورد انتخابات ريآست جمهوری دوره دهم اعلاميه مبهمی داد و به هر حال مردم را به شرکت در انتخابات دعوت نکرد. هرچند که گويا بسياری از هواداران جبهه ملی، دست کم در خارج از کشور به ابتکار خود در رای گيری شرکت کردند.

من نمی دانم که شما رای داديد يا نه. من خود به کروبی رای دادم. آيا فکر می کنيد بدون سرخوردگی گسترده مردم از چنين تقلب های انتخاباتی بی شرمانه ای و خيانت به رای شان جنبش سبز پا می گرفت؟ اصلا ريشه های جنبش سبز را در کجا و در چه می دانيد؟

کورش زعيم: پرسشی بسيار خوب و کليدی است. همانگونه که پيشتر هم گفته ام، از سال ۱۳۷۸، که بر مردم مسلم شد دولت اصلاح طلبی که همگان به آن اميد بسته بودند، به علت فقدان اختيارات لازم برای اجرای مسئوليتهای قانونی و نبود شهامت ذاتی و عدم احساس تعهد و بدهکاری اخلاقی به دهها ميليون ايرانی رای دهنده، توانای تغيير شرايط زندگی در جمهوری اسلامی را ندارد، از آن زمان فعاليت جنبش های مردمی، مانند دانشجويان، زنان، کارگران، معلمان و غيره، هر کدام برای احقاق حقوق صنف خودشان، پا گرفت و سازمانهای مردم نهاد حقوق بشری افزايش يافتند و فعاليت های خود را گسترده تر کردند.

اين جنبش ها از آغاز ۱۳۸۰، که آقای احمدی نژاد را رييس جمهور اعلام کردند، گسترش و شدت بيشتر و بيشتر يافت. من از همان سال ۱۳۸۰، در پی ظهور جناح نظامی – مذهبی جديد در عرصه سياست ايران، بارها تحليل کرده و هشدار داده بودم که ما وارد يک دوران حکومت پادگانی قشری می شويم که کشور را به سرعت به عقب خواهد راند و بسوی يک سقوط آزاد هدايت خواهد کرد، جامعه را خشونت آلوده خواهد کرد و مردم را به واکنش های سرسختانه وادار خواهد نمود. ما در جبهه ملی ايران هم بارها از احتمال خشونت فزاينده، انزوای حاکميت و گسترده شدن جنبش های مردمی و بهم پيوستن جنبش های صنفی و در نهايت خشونت آميز شدن تظاهرات خيابانی هشدار داده بوديم. اين پديده، به باور من بدون تقلب فاحش انتخاباتی هم بروز می کرد. جنبش آزاديخواهی مردم منتظر يک جرقه بود. رژيم هم از اين خطر آگاه بود و بهمين جهت در طی چهار سال گذشته پيوسته فعالان سياسی و حقوق بشری را به اتهام دست داشتن در انقلاب مخملين بازداشت می کرد و از هر ايرانی که از خارج وارد ايران می شد وحشت داشت.

ما در جبهه ملی ايران اين انتخابات را از آغاز بيهوده می انگاشتيم، بهمين دليل به هيچکدام از نامزدان انتخابات، و آنان که طرفدارانی داشتند و نامزد نشدند هم، دل نبستيم. من بارها به نمايندگان گروههای سياسی ديگر که می خواستند جبهه ملی ايران از يکی از نامزدها، مانند آقايان محمد خاتمی، عبدالله نوری، مير حسين موسوی يا مهدی کروبی پشتيبانی کنيم، گفتم و در مصاحبه هايم هم تاکيد کردم که کل اين انتخابات بی ارزش است و بی نتيجه خواهد بود، و اينکه هيچکدام از اين آقايان نخواهند توانست روند سياسی کنونی را که از روی سر آنها خواهد گذشت تغيير دهد. جبهه ملی ايران از هيچکدام از نامزدان پشتيبانی نکرد، ولی اعضای خود را آزاد گذاشت تا مطابق خرد و تشخيص خودشان عمل کنند. بهمين دليل، جوانان ما هر کدام در پايگاه انتخاباتی نامزد مورد علاقه خود به فعاليت پرداختند. يک ماه پيش از انتخابات، من به جوانانمان گفته بودم که ارزيابی من از اوضاع و انتخابات پيش رو اينست که انتخابات نتيجه ای جز آنچه انتظار دارند خواهد داشت و در پيامد آن "تابستان داغی" را در پيش داريم و اينکه آنان بايد در فعاليت های خود جانب احتياط را رعايت کنند. من البته خودم رای ندادم و بر اين باور هستم که جنبش سبز هيچ ربطی به انتخابات نداشته و ندارد. جنبش سبز در پی نجات کشور از استبداد و فساد و خشونت است و هدفش رسيدن به مردمسالاری و حاکميت ملت، جدايی دين از حکومت و حقوق بشر در ايران است. من به آقايان اصلاح طلبان هم سفارش می کنم اکون که پس از ده سال به حرف ما رسيده اند، از خواب بيدار شوند و دل به اصلاح چيزی که اصلاح پذير نيست نبندند.

 

جمشيد اسدی. در مورد امکانات و محدوديت های جنبش سبز هم ديدگاه خود را بگوييد و به ويژه اين که چه چشم اندازی برای جنبش متصور هستيد؟

کورش زعيم: جنبش سبز برآيند همه جنبش های مردمی اين چند ساله، بويژه زنان و دانشجويان و کارگران است که اين کودتای انتخاباتی آنها را بهم پيوند داده است. اين جنبش، که اميدوارم همينگونه آرام و مسالمت آميز و بردبار بماند و عوامل آشوب طلبی را که در کمين نشسته اند، و برخی از آنان نقشه های شيطتنت آميزی را در سر دارند، بخود راه ندهند،

جنبش سبز دموکراسی خواهی و حقوق بشر ايران بی شک پيروز خواهد شد. جناح حاکم اگر صدها نفر ديگر را هم زندانی کنند يا به قتل برساند، از مردم شکست خواهند خورد و همه اين آقايان که اکنون برای مردم شاخ و شانه می کشند به التماس کردن خواهند افتاد. ما بزودی به مرحله نوينی از اين جنبش ورود خواهيم کرد که، پس از گذر از يک سنگلاخ، مردم سالاری را در پيش خواهيم داشت. من به آمران خشونت گرايی برای حفظ سلطه خود در ايران نصيحت می کنم که پيش از اينکه پشتشان به ديوار برسد، از رويارويی با مردم دست بردارند و در يک مصالحه که ايمنی آنان را تضمين نمايد بدنيال کار و زندگی خود و خانواده خود بروند.

 

جمشيد اسدی. با تشکر از اين که به من فرصت انجام اين گفتگو را داديد. آيا می توانم کماکان به انجام گفتگوهای ديگری با شما اميدوار باشم؟

کورش زعيم: من نيز از شما سپاسگزارم که اين فرصت را برای ابراز باورهای خود به من داديد. من هميشه آمادگی گفتگو با شما را دارم.

 

 

برگرفته از سایت "گویا نیوز"