پاسخی به گلایه آقای محمد امینی

 

کورش زعیم

 

 

دوست گرامی
جناب آقای محمد امینی
من معمولا به انتقادات علیه خودم پاسخ نمی دهم. بیشتر منتقدان من انتقادگران فطری هستند، ولی واکنش شما گلایه بود و از سوی کسی می آمد که برایش احترام و ارزش بسیار قایل هستم و پاسخ ندادن به گلایه یک شخصیت گرانقدر را بی ادبی می دانم. با وجود این، انتظار داشتم پیش از اینکه آنرا رسانه ای کنید پرسشهایی از من می کردید.
پیش از اینکه به نکته های ظریفی که شما اشاره کرده اید بپردازم، باید یادآوری کنم که سخنان من سیاسی است نه آکادمیک، و هدف این سیاست جلوگیری از پاشیدگی کشور در طول حکومت جمهوری اسلامی و نیز کاهش زمینه های پاشیدگی هنگام رفتن آن است. من نباید به شما بگویم که جهان سیاست با جهان آکادمی تفاوت دارد. برخی خود را فعال سیاسی می خوانند، ولی در مورد برخی مباحث مربوط به منافع ملی بجای مراجعه به خرد سیاسی خود به کتابخانه مراجعه می کنند، آنهم نه برای اینکه بهترین پاسخ را در راستای منافع ملی بیایند، بلکه برای اینکه نکته ای جهت انتقاد بیابند.
همین سخنان و موضع گیری های فعالانی امثال ماست که اکنون موج فزاینده ای از ملی گرایی بر پایه اصول اخلاقی و فرهنگ کهن ایران را، بویژه در میان جوانان، ایجاد کرده و رژیم جمهوری اسلامی را به وحشت انداخته است. ملت ما همیشه با ابزار ملی گرایی کشور را از چنگ بیگانگان نجات داده و اکنون هم که بیگانه فرهنگان بر ما حکومت می کنند با همین ابزار کنار خواهند رفت. گرایش به فرهنگ و تاریخ باستان، زبان ملی و اصول بنیادین تمدن ایرانی پاشنه آشیل جمهوری اسلامی است. بنابراین، سخنان مرا در زمینه ایران و ایرانی از این دریچه بنگرید. من برای راضی کردن شخص خاص یا گروه خاصی مبارزه نمی کنم و از حمله های جهت دار کسان نیز ترسی ندارم. می دانم که با صراحت خود دشمنان و تهدیدات زیادی برای خود ایجاد کرده و می کنم، ولی هدفم حفظ یکپارچگی ملت ایران است که ارزش پرداختن هر بهایی را دارد.
درباره زبان های ایرانی من بارها گفته ام که هیچ تفاوتی میان فارسی و آذری و کردی و لری و غیره نمی گذارم. همه زبانهای ایرانی هستند و همه شایستگی زبان رسمی برای ایران را دارند. ولی واقعیت اینست که بیش از هزار سال است زبان فارسی دری زبان رسمی ماست و این زبان است که بیش از همه چیز ما را به عنوان یک ملت بهم پیوند می دهد. وگرنه ما با بخشهایی از شبه جزیره عربستان، عراق، آسیای میانه، پاکستان و هندوستان هم پیوند فرهنگی و تاریخی داریم، ولی پیوند ملی نداریم. اگر ما زبان رسمی را سست کنیم، پایه های همبستگی ملی خود را سست کرده ایم. علت حساسیت من فعالیت های ناآشکاری است که در مخدوش کردن واقعیت های فرهنگی و زبانی در برخی نقاط ایران در جریان است. اکنون در برخی شهرهای شمال باختری ایران برخی فارغ التحصیلان دبیرستان به سختی فارسی صحبت می کنند، در صورتیکه تا چند سال پیش اینجور نبود. در شهری دیگر کودک فارسی زبان باید معلم سرخانه بگیرد تا زبان تدریس در مدرسه اش را بفهمد و زبانی که با آن تدریس می کنند آذری خودمان نیست. این برنامه به اصطلاح «خزنده» یا به قول پان ترکیست ها «پروژه ختنه» اکنون حدود هفت سال است که با موفقیت در حال انجام است و روند رشدی فزاینده داشته است. همانگونه که حزب توده در سالهای اول انقلاب در همه وزارتخانه ها و سازمانهای کلیدی رخنه کرده و برای روحانیان بی تجربه سیاست گذاری می کرد، اکنون پان ها در بسیاری از وزارتخانه ها نفوذ کرده و در برخی نقاط کشور سیاست گذاری های ضد ایرانی می کنند.
من به هیچ وجه با آموزش زبانهای بومی یا مادری مخالف نیستم، بر عکس می پندارم که تسلط بر این زبانها به غنی شدن زبان رسمی کمک می کند، نه اینکه آموزش و پرورش را به زبان بومی انجام دهیم، یعنی کودکان خود را به زبانی که زبان رسمی کشور نیست آموزش بدهیم و میان آنها و کودکان دیگر نقاط میهنمان جدایی بیاندازیم. وقتی شما به یک کشور خارجی سفر می کنید، آنچه شما را به عنوان یک خارجی متمایز می کند، ندانستن زبان آن مردم است نه شناسنامه یا گذرنامه شما. آنچه من درک نمی کنم اینست که در زمانی که همه جهان به سوی تک زبانی شدن می رود و ما خواه ناخواه زبان انگلیسی را به عنوان زبان مشترک جهانی بکار می بریم، این تجزیه زبانی چه معنایی می تواند داشته باشد، اگر سیاسی نیست؟
آقای امینی عزیز، واکنش ما نسبت به تحرکاتی که با تایید بر پایه بی اعتنایی جمهوری اسلامی صورت می گیرد، یک واکنش سیاسی است. هواداران ناآشکار پان ها در برخی وزارتخانه های کلیدی بی سروصدا سیاست گذاری می کنند و چون کشور سرگرم مسائل اساسی و راهبردی است، کسی توجهی به این شیطنت ها نمی کند. دوستان ما در اینگونه جاها به ما آگاهی می دهند. اگر یادتان باشد من نامه ای به وزیر آموزش و پرورش زمان خاتمی نوشتم و هشدار دادم که اینگونه حرکات خزنده در حال شکل گیری است. خیلی ها روی احساسات مخالفت کردند، ولی اکنون پیامدهای آن سیاست ها را به چشم می بینیم.
جمهوری اسلامی با سیاستهای نابخردانه و نادانانه خود در طی سه دهه گذشته، مانند کودک شری عمل کرده که در یک فروشگاه اسباب بازی رها شده باشد. همه چیز را می زند، می شکند و تخریب می کند. ما تنها تلاش داریم از آتش زدن فروشگاه جلوگیری کنیم تا سقف روی سرمان پایین نیاید. اگر کسانی هستند که این حساسیت سیاسی ما را که بر پایه آگاهی است، با حساسیت های عاطفی خود می سنجند، ما آنان را به بردباری دعوت می کنیم، ولی در همین راستا مارها هم از سوراخ بیرون می آیند. ما در یک پیکار برای حفظ یکپارچگی ملت ایران هستیم. من در اوایل انقلاب همین مقاله ها و گفتگوها را درباره نفوذ خزنده حزب توده می نوشتم که تاریخ نشان داد درست بود و سرانجام با هزینه سنگینی خنثی شد.
ولی در مورد پالایش زبان، منظورم طرد واژه های وارداتی نیست. زبان ها با گرفتن واژه ها و معنا ها از زبانهای دیگر غنی می شوند، به شرط اینکه این واژه های را در چارچوب دستور زبان خود بکار ببرند. زبان انگلیسی که اکنون کارآمدترین زبان جهان شده، بیشتر واژه های خود را از زبانهای دیگر گرفته، ولی همه آنها در چارچوب قواعد و دستور زبان انگلیسی بکار می برد. ما به علت بی اعتنایی تاریخی، دستور زبان خود را از کارآمدی انداخته ایم و توان جذب آن را محدود کرده ایم. بهمین دلیل ما در بسیاری از دانشها واژه های خارجی را می گیریم بدون اینکه بتوانیم آنها را به واژگان زبان خود بیافزاییم. پیشنهاد من این بوده که برای غنی کردن زبان خود و توان رویارویی با چالشهای فزاینده فرهنگی و دانشی کنونی و آینده بکوشیم از همین زبانهای ایرانی مانند آذری، کردی، گیلک، لری، بلوچ و غیره برای تکمیل واژگان زبان رسمی استفاده کنیم. من با پاکسازی زبان فارسی از واژگان عربی، مغولی، تاتار و حتا اروپایی موافق نیستم، زیرا بخشی از فرهنگ ما و ادبیات ما آسیب می بیند. من می گویم واژگان وارداتی را در چارچوب دستور زبان رسمی خودمان بکار ببریم. اساتید نگوییم، بگوییم استادان، معلمین نگوییم، بگوییم معلمان، مستشرقین نگوییم، بگوییم خاورشناسان یا دستکم شرق شناسان، و فعل های وارداتی را در دستور زبان خودمان بگنجانیم، یا برای واژه های دشوار و نامانوس، با کاربرد توان بالای واژه سازی فارسی بر پایه پسوند و پیشوند، قابلیت زبان رسمی خود را بکار بگیریم. من با نام خانوادگی عربی خود نیز مخالف نیستم و هرگز آن را ترجمه نخواهم کرد، زیرا برآمده از تاریخ و فرهنگ خانوادگی ماست و معنای عاطفی دارد. مرا با آنها که می خواهند زبان فارسی را سره کنند اشتباه نگیرید.
من با سخنان شما درباره زبان رسمی، زبانهای بومی یا مادری موافقم و هیچگاه چیزی جز آن نگفته ام. من همانگونه که شما به درستی اشاره کرده اید با "آموزش" به زبانی بجز زبان رسمی مخالفم، ولی با آموزش زبانهای مادری نه تنها مخالف نیستم بلکه آن را جزوی از پاسداشت فرهنگ ایرانی می دانم و همین معنا را ما در منشور جبهه ملی ایران گنجانده ایم. من به زبانهای بومی ایرانی همانند دیگر میراثهای فرهنگی و تاریخی ایران می نگرم که همیشه در طول زندگی نسبت به حفظ آنها حساس بوده ام.

با گرامیداشت،
دوستدار،

 کورش زعیم