گفتگوی رادیو فرانسه (رحمت قاسم بیگلو) با کورش زعیم



موضوع: سه جزیره خلیج فارس و ادعای امارات

28
امرداد 1387

پرسش: آقای کورش زعیم، پس از ایجاد یک دفتر جدید ایرانی در جزیره ابوموسی، مسئله مناقشات ارضی ایران و امارات در مورد سه جزیره بار دیگر مطرح شد و یک مسئله دیپلماتیک شد و امروزه از اخبار و گزارش ها به نظر شما در این موقعیت حساس، به اصطلاح راجع به این جزایر چی میشه گفت و چرا در هفته های اخیر ایران یک همچنین اقدامی کرد؟

کورش زعیم: البته باز کردن این دو دفتر که یکیش دفتر نجات دریایی و یکیش دفتر ثبت کشتی هاست، حق ایران است، منتهی در این زمان بسیار حساس، این حرکت از سوی جمهوری اسلامی که به عنوان اعمال مالکیت بوده، درباره اینکه آیا خردمندانه بوده در این زمان خاص یا نه، پرسش زیادی رویش است. ولی اصولا این جزیره ها یک عامل فشار روی جمهوری اسلامی است و در بازیهای بین المللی یکی از مهره هایی است که امارات هم در آن شرکت دارد. البته این کار، این حرکت جمهوری اسلامی، می توانست در زمان بهتر و مناسب تری انجام گیرد.

پرسش: آقای زعیم، بفرمایید که حداقل سابقه تاریخی این سه جزیره به نظر شما تا چند سال یا چند قرن بر می گردد؟

کورش زعیم: تا آنجا که من بررسی کرده ام و بسیاری از پژوهشگران هم این کار را کرده و تایید می کنند، ایران از زمان هخامنشیان بر همه جزیره های خلیج پارس و کلیه ساحل های جنوبی و شمالی آن حاکمیت داشته است و آنها جزوی از خاک ایران بوده اند و ساکنان آنها هم ایرانی بوده اند. عرب ها فقط در حجاز و مکه و یمن زندگی می کردند و حتا اجازه نزدیک شدن به سواحل خلیج پارس را نداشتند. این وضع در زمان سلوکیان و اشکانیان هم ادامه داشته است.

در زمان ساسانیان هم همینطور بود. جنوب و شمال خلیج پارس جزوی از خاک ایران بود. ایرانیان در شبه جزیره عربستان حضور گسترده داشتند که حتا در دو بندر مهم جده و عدن ایرانیان همه کاره بودند و مردمان آن به زبان فارسی سخن می گفتند. این اردشیر بود که ذر زمان ساسانیان برای نخستین بار اجازه داد عربها که دچار قحطی شده بودند به سواحل جنوبی خلیج پارس نزدیک شوند.

پس از اسلام، در زمان خلیفه عمر بود که عربها برای تسلط بر سواحل جنوبی خلیج پارس جنگیدند و پیروز شدند، ولی این پیروزی صد سال بیشتر طول نکشید که دیلمیان آنها را از سواحل جنوبی خلیج پارس، یعنی آنجا که امارات و قطر و بحرین هستند بیرون کردند و آنجا را به ایران باز گرداندند.

این وضع ادامه داشت تا سال 1507 میلادی یا 913 هجری که پرتقالی ها آمدند. آنها 117 سال بر خلیج پارس سلطه داشتند تا زمان شاه عباس که امام قلی خان آنها را شکست داد و از خلیج پارس بیرون کرد. تا زمان نادرشاه امنیت خلیج پارس و سواحل شمالی و جنوبی و جزایر آن برقرار بود و حاکمیت ایران بر آنها بود تا اینکه دانمارکی ها در سال 1730 آمدند. آنها را نیز نادرشاه در سال 1772 شکست داد و از خلیج پارس بیرون کرد و امنیت سرزمین ایران را از بصره تا پاکستان کنونی دوباره در دو سمت خلیج پارس برقرار کرد.

مشکل ما هنگامی آغاز شد که انگلیسی ها پا به خلیج پارس گذاشتند، به ویژه در سده 19 که هندوستان را مستعمره کرده بودند و از ترس تجاوز روسها به خلیج پارس، آغاز به دست اندازی به جزیره های ما کردند و کوشیدند از جنوب وارد خاک سرزمین ایران بشوند و انرا هم زیر سلطه خود درآورند. در واقع، آنها برای مشروعیت دادن به حضور نظامی خود در خلیج پارس با شیخ های عرب که قبیله هایشان دائم یا شورش می کردند یا باهم در ستیز بودند یک قرارداد امنیتی بستند که امنیت و صلح را بین آنها برقرار کنند. تا 1902 بیشتر جزیره هایی را که اشغال کرده بودند تخلیه کردند، ولی با وجود اینکه بریتانیا همه جزیره ها را اشغال کرده بود، مالکیت ایران را بر همه جزیره ها تایید می کرد. مثلا، یک نامه هست در 1888، از دولت بریتانیا به دولت ایران که مالکیت ایران بر جزیره های ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک را تایید می کند، و همه نقشه های نظامی و غیرنظامی بریتانیا، دانمارک و پرتقال که در آنجا فعالیت زیادی داشتند، این جزیره ها را ایرانی می خوانند.

در سال 1971 که بریتانیا تصمیم گرفته بود از خلیج پارس خارج شود و جزیره ها را به ایران تحویل دهد، تفاهمی در این مورد میان شاه و شیخ شارجه امضاء شد. در این تفاهم نامه اشتباهی که کردند این بود که به شارجه اجازه دادند یک مدرسه و یک پاسگاه برای حمایت از ماهیگیران شارجه ای داشته باشد و در محدوده کوچکی از ساحل ماهیگیری کند. ولی آنها حق افراشتن پرچم خودشان را نداشتند و هیچ پرچمی بجز پرچم ایران قرار نبود افراشته بشود. جالب است که شیخ شارجه هر گاه ماموران ایران را دور می دید، پرچم خود را بلند می کرد. حتا چند بار رییس گمرک ایران در اوایل قرن بیستم که بلژیکی بود، وقتی پرچم شارجه را دیده بود دستور داده بود آنرا پایین بیاورند و پرچم ایران را بالا ببرند. دکتر مصدق برای پایین آوردن پرچم غیرقانونی شارجه به آنجا نیروی دریایی فرستاد، و هویدا هم تهدید کرده بود که اگر شیخ شارجه از فتنه گری دست برندارد، وارد جنگ می شویم.

جالب اینکه در سال 1972، شیخ شارچه ادعای مالکیت خود را به سازمان ملل برد و از ایران به شورای امنیت شکایت کرد، ولی شورای امنیت مالکیت ایران را تایید کرد. بهرحال، طبق ماده 27 کنوانسیون وین 1969، هر معاهده میان دو یا چند کشور یک سند بین المللی تلقی می شود و هیچکدام از طرفین حق لغو یکطرفه یک پیمان بین المللی را ندارند. تمام ادعاهای شیخ شارجه بجز یک بازی سیاسی علیه جمهوری اسلامی نیست و امیدواریم که جمهوری اسلامی در حرکت هایش نابخردی زیادی نشان ندهد و بهانه ندهد و این موضوع را حساستر از این که هست نکند.

 آقای کورش زعیم در تهران سپاسگزارم که به پرسشهای من پاسخ دادید.