گزارشی از همایش ورجاوند

 

در همايش «ايران ‌ورجاوند» كه پسين 26 خردادماه به‌نام و ياد اين بزرگ‌‌مرد و به‌كوشش «ديده‌بان يادگارهاي فرهنگي و طبيعي ايران» و «انجمن ايلام‌شناسي ايران» برپا بود، پيرامون موضوع‌هايي كه از دل نگراني‌هاي ورجاوند بود و هم‌چنين موضوع‌هايي كه در پيوند با ايران و ايراني است، سخن گفته شد.

در همايش «ايران ورجاوند» كه به‌مناسبت گذشت يك‌سال از درگذشت پرويز ورجاوند برپا شد، با اشاره به اين مطلب كه از پرويز ورجاوند بايد درس ايران‌دوستي را آموخت، ورجاوند را شخصيتي برخواندند كه در بي‌پروايي الگويش «رازي»، در علم الگويش فردوسي و در شجاعت الگويش بابك بود.
پرويز ورجاوند، نخستين وزير فرهنگ ايران پس از انقلاب در دولت موقت بود. وي در نخستين سمتش در زمينه‌ي ميراث فرهنگي، مشاور عالي سازمان ملي حفاظت از آثار باستاني شده ‌بود. تلاش براي به‌ثبت رساندن مجموعه‌ي تخت‌جمشيد، ميدان نقش‌جهان و چغازنبيل از‌ جمله كارهايي است كه در كارنامه‌ي كاري او به ثبت رسيده ‌است. وي هم‌چون يك ايراني ايران‌دوست و ايران‌پرست و سخنگوي جبهه‌ي ملي ايران، از دوران جواني براي رسيدن به ايراني آباد و آزاد گام برداشت، هدفي كه براي رسيدن به آن از هر وسيله‌اي سود نجست بلكه صداقت و اخلاق ايراني را پايه‌اي قرار داد براي رسيدن به‌آن‌چه آرمانش را در سر مي‌پروراند.

در این همایش اديب برومند، شاعر ملي و رييس شوراي عالي جبهه‌ي ‌ملي ‌ايران و هم‌سنگر ورجاوند در اين جبهه، با اشاره به‌ اين‌كه پرويز‌ورجاوند، پرستنده‌ي ايران بود، پرستاري كه مراقب حال ميهن بود و در راه پرستاري از ايران از هيچ‌چيز و هيچ‌كس نمي‌ترسيد، گفت: «ورجاوند به‌معناي واقعي يك ايراني‌پرست بود و ايران‌پرستي متفاوت است با ايران‌دوستي.»
برومند، با بيان اين‌كه ورجاوند ايران‌پرستي‌اش را در كردار نشان مي‌داد و تنها به گفتار بسنده نمي‌كرد، از دست دادن ورجاوند را ضايعه‌اي بر شمرد كه بر بدنه‌ي «ملي‌گرايي» وارد آمد. به‌باور برومند ملي‌گرايي فراتر از ملت‌گرايي است چرا كه ملي‌گرا به هر آن‌چه كه جنبه‌ي ‌ملي دارد علاقه نشان مي‌دهد اما ملت‌گرا كسي است تنها دوستدار ملت است و در پي آن است كه روزگاري خوش را براي ملت فراهم آورد در حالي‌كه آثار تاريخي، چهره‌هاي ملي، فرهنگ ملي و ملتي كه پايه‌ريز اين فرهنگ و تاريخ است از دل نگراني‌هاي يك ملي‌گرا است. وي توجه به جوانان را از جمله ويژگي‌هاي ورجاوند بيان كرد كه ثمره‌هايش را هم‌اكنون مي‌توان با حضور جوانان در عرصه‌ي ايران‌‌خواهي به سادگي لمس كرد.
مرتضي ثاقب‌فر، نويسنده، مترجم، پژوهش‌گر و جامعه‌شناس نيز با تاكيد بر واژه‌ي ميهن‌پرستي، گفت: «در روزگاري كه جنبه‌هاي منفي جهاني‌شدن، از يورش چنگيز بدتر و ريشه‌براندازتر است بايد پاسداران نيك و انديش‌مندي براي «ميهن‌پرستي»، اين واپسين ميراث فرهنگي كه برايمان بر‌جا ‌مانده، باشيم.»
به گفته‌ي ثاقب‌فر چيزي زيباست كه اندازه در آن رعايت شده باشد بنابراين ميانه‌روي تنها يك موعظه‌ي اخلاقي نيست بلكه چيزي ثابت‌شده در علم است، واژه‌اي كه در زمينه‌ي ميهن‌پرستي نيز صدق مي‌كند. وي با توجه به اين‌كه ميهن‌پرستي در درون هر آدمي نهادينه است، گفت: «ايراني همواره ميهن‌پرست بوده و هيچ‌گاه نژادپرست نبوده ‌است. از همين‌روي است كه اقوام و مذاهب گوناگون در اين سرزمين به‌آسودگي به‌سر برده‌اند بدون آن نسل‌كشي‌هايي كه نمونه‌هايش را تركان عثماني و آلمان‌هاي نازي انجام دادند.»
برپايه‌ي گفتارهاي ثاقب‌فر، هدف و آرمان ناسيوناليست ايران در اين دوره بايد بر آسيب‌شناسي تاريخي گذاشته‌ شود يعني بايد به‌دنبال علت‌هاي شكست‌مان باشيم چراكه امروز با پيشينه‌ي تاريخي كه ايران دارد هم‌چون مرد كهن‌سالي است كه براي داشتن زندگاني نيكوتر نيازمند آن است كه كارنامه‌ي كاري‌اش را بكاود و به يك خودشناسي برسد تا اشتباه‌هاي گذشته تكرار نشوند. ثاقب‌فر گفت: «ما در برابر ميهن‌پرستي ايراني مسووليم.»
دكتر هوشنگ طالع ديگر سخنران اين همايش كه پيرامون «نقش ارتش در دفاع از ايران در جنگ هشت ساله» سخن مي‌گفت، تاريخ هشت ساله‌ي جنگ ايران و عراق را از افتخارات ملي و ميهني‌مان برشمرد كه در آن همه براي ايران و برجاي ماندن نام ايران جنگيدند.
طالع، نويسنده و پژوهشگر تاريخ، گفت: «آن‌چه امروز نام عراق را بر آن نهاده‌اند در درازناي تاريخ بلند ايران، همواره بخشي از شاهنشاهي ايران - دلِ ايران‌شهر كه نزديك به هشت‌صد سال پايتخت ايران در آن‌جا قرار داشت - و بخشي از دولت فراگير ايران بوده است كه از زمان يورش عثماني‌ها به سرزمين ميان‌رودان از ايران جدا شد گرچه بازهم چندين‌بار به مادر پيوست اما پس از جنگ جهاني دوم و پس از دسيسه‌هاي دولت انگليس، از مادرش ايران، دور افتاد و نام عراق را برخود نهاد.» وي با اشاره به اين‌كه عراق پايگاه تجاوز دولت انگليس به ايران بوده است به تمامي دسيسه‌ها و زمينه‌چيني‌هايي اشاره كرد كه بيش از تجاوز علني به ايران، آغاز شده بود. طالع گفت: «عراق مي‌خواست در جبهه‌ي جنوبي با اشغال خرمشهر و تصرف آبادان، در جبهه‌ي مركزي با اشغال ذزفول و بستن راه ايران به خوزستان و گرفتن اهواز و در جبهه‌ي شمالي با اشغال كرمانشاه و ايلام، ايران را پذيراي شكست كند. اما واپسين پيروزي عراقي‌ها تصرف خرمشهر بود،‌ خرمشهري كه 37 روز تنها به ياري نيروي مردمي،‌ شهرباني، ژاندارمري و اندك‌ يگان‌هاي دريايي به پدافند در برابر نيروي بزرگ زرهي عراق پرداخت.»
به گفته‌ي وي پس از تصرف خرمشهر، عراق آن‌چنان تلفات داده بود كه مي‌ترسيد از آب بگذرد و به آبادان دست يابد و تنها به به‌توپ بستن آن بسنده كرد، بنابراين در جبهه‌ي جنوب ناكام ماند. عراق بيشترين نيرويش را در جبهه مركزي متمركز كرده بود و قرار بود 25 مهر با سقوط اهواز،‌ سقوط خوزستان را اعلام كند اما زماني كه به دروازه‌هاي اهواز رسيد با دنيايي از آب، بين خود و اهواز رو‌به‌رو شد چرا كه به تدبير طراحان ايراني و با همكاري سازمان آب و برق خوزستان، آب دز بر روي صحرا سرازير شده بود تا سدي باشد در برابر نيروهاي چپاولگر عراقي.
هوشنگ طالع گفت: «اگر به نقشه‌ها توجه كنيم، مي‌بينيم كه طراحان ستاد ارتش ايران با چه ظرافت و دقتي نقشه‌ي بيرون راندن نيروهاي عراقي‌ را طراحي كردند، نقشه‌هايي كه من فكر نمي‌كنم هيچ استراتژيست ديگري بتواند بگويد اگر چنين مي‌كردند، بهتر بود. مهم‌تراز آن، اين‌كه فرماندهان جبهه‌ي ايران با شجاعت اين طراحي‌ها را اجرا كردند چرا كه خود را در برابر سرزمينشان، ايران، مسؤول مي‌ديدند.» به‌ گفته‌ي طالع، ‌كاري كه طراحان ارتش ايران كردند كاري است كه در تمامي مدارس نظامي جهان قابل‌تدريس است.
عبدالمجيد ارفعي، ايلام‌شناس برجسته و كارشناس خوانش گل‌نوشته‌ها و كتيبه‌ها در همايش «ايران ‌ورجاوند» از ديگر از سخن‌رانان بود. وي كه پيرامون سرنوشت گل‌نوشته‌هاي تخت‌جمشيد كه در دانشگاه شيكاگو آمريكا است سخن مي‌گفت با تأكيد براين كه ميراث ايران همواره از دغدغه‌هاي پرويز ورجاوند بود، گفت: «ورجاوند به‌‌ويژه درباره‌ي گل‌نوشته‌هاي تخت‌جمشيد و چگونگي بازگرداني اين ميراث به ايران نگران بود.»
به‌گفته ارفعي در سال‌هاي 1312 تا 1313 و پس از آن در سال 1316 گل‌نوشته‌هايي در تخت‌جمشيد يافت شد كه براي رمزگشايي اين گل‌نوشته‌ها، 50 صندوق چوبي كه در بر دارنده‌ي نزديك به 30 هزار قطعه‌ي شمارش‌شده‌ي گل‌نوشته بود به امانت به آمريكا و دانشگاه شيكاگو برده شد. گل‌نوشته‌هايي كه پس از بررسي، روشن شد كه به زبان ايلامي است و از آنِ روزگار داريوش‌شاه بزرگ است. وي با اشاره به مواردي كه در اين گل‌نوشته‌ها آمده، آنها را در بردارنده‌ي فعاليت اداره‌ي مالي دستگاه داريوش‌شاه برشمرد و گفت:‌ «اين گل‌نوشته‌ها سرشار از واژه‌هاي ايراني است كه بسياري از آنها هنوز رديابي نشده است. واژه‌هايي كه بسياري از آنها در زبان امروزي نيز كاربرد دارد مانند نام كالاها، مكان‌ها، ‌درخت‌ها،‌ ميوه‌ها و... كه هنوز هم استفاده مي‌شوند. اين گل‌نوشته‌ها از نظر جغرافيايي نيز بسيار قوي است و با بهره‌گيري از آن مي‌توانيم نقشه‌اي از جغرافياي شمال فارس را ارايه كنيم از ني‌ريز تا رود كارون.» به‌گفته‌ي ارفعي با اين گل‌نوشته‌ها حتا مي‌توان تمامي منزل‌گاه‌هايي را كه در شاه‌راه اصلي تخت‌جمشيد به شوش بوده است، پيدا كرد.
برپايه‌ي سخنان ارفعي در سال 1327 پس از پي‌گيري‌هاي مرحوم اعلا، تنها سه صندوق كه دربردارنده‌ي 150 گل‌نوشته بوده است، از آن 30 هزار گل‌نوشته به ايران بازگردانده شده است. ارفعي كه از سال 1373 با گردآوري مدارك و اسناد، ثابت كرده است كه هنوز بيش از 90 درصد اين گل‌نوشته‌ها در دانشگاه شيكاگو است، گفت: «در گفت‌و‌گو‌هايي كه با رييس وقت دانشكده‌ي شرق‌شناسي شيكاگو داشتم، بدون هيچ مشكلي پذيرفتند كه گل‌نوشته‌ها را به ايران بازگردانند حتا هزينه‌ي سفر را پذيرفتند اما با عدم پشيباني ايران براي پذيرش هزينه‌هاي اقامت و باز گرداندن گل‌نوشته‌ها، اين‌كار انجام نشد تا اين‌كه دولت آمريكا حكمي مبني بر حراج گل‌نوشته‌ها داد.»
دولت آمريكا با استناد به اين مصوبه كه اگر دولتي در يك امر تروريستي دست داشته باشد دولت آمريكا مي‌تواند اموال آن كشور را به نفع دادخواه ضبط كند، راي بر حراج اين گل‌نوشته‌ها به نفع يك خانواده‌ي يهودي آرژانتيني داده كه مدعي هستند ايران در كشتار اين خانواده دست داشته است. البته در اين مصوبه‌ي قانوني آمده است كه اشياي فرهنگي و نمايشگاهي مستثنا هستند چون متعلق به ملت‌ها هستند نه دولت‌ها. با اين حال به گفته‌ي ارفعي نزديك به 3 هفته پيش در دومين دادگاه كه براي اين گل‌نوشته‌ها تشكيل شده بود حكم بر حراج اموال داده شده است و اين روندي است كه اگر آغاز شود با توجه به داشته‌ها و ميراث فراوان ايران كه اكنون در موزه‌ها و دانشگاه‌هاي سراسر جهان هستند، هر كسي مي‌تواند سوءاستفاده كرده و ادعاي غرامت كند.
ارفعي با اشاره به اين ميراث نياكاني كه تا به امروز نزديك به 4700 تاي آن خوانده شده است، گفت: «آشنايي من با پرويز ورجاوند از زمان دانشجويي من بود. من از همان دانشجويي با دغدغه‌هاي ورجاوند كه بيشتر درباره‌ي ميراث ايران بود آشنا شدم، دل‌نگراني‌هايي كه چندان هم بي‌مورد نبود و امروز بيشتر به‌چشم مي‌آيد.»
به‌گفته‌ي افشين جعفرزاده، ديگر سخنران اين آيين كه بيشتر پيرامون نگراني‌هاي ورجاوند درباره‌ي خطر پان‌تركيسم سخن مي‌گفت، ورجاوند به‌تنهايي زير يورش قوميت‌گرايان جدايي‌خواه بود و به‌راستي كه بيماري اين سرزمين و اين كيان را دريافته بود و مي‌خواست دردها را درمان كند كه اگر از سوي جامعه‌ي روشن‌فكري ايران پشيباني مي‌شد، اين‌گونه ناجوانمردانه مورد يورش جدايي‌خواهان بيگانه‌گرا قرار نمي‌گرفت.
جعفرزاده، پژوهشگر آذربايجاني‌ كه 18 سال را در خدمت دكتر ورجاوند و همراه با انديشه‌هاي اين بزرگ‌مرد بوده است، با خواندن بخشي از نامه‌ي كه دكتر ورجاوند در سال 1379 كه به دفتر رييس‌جمهوري وقت نوشته و در آن خطر پان‌تركيسم را گوشزد كرده بود، گفت: «دكتر باور داشت در ميان تمامي يورش‌هايي كه با ديدگاه قومي به كيان سرزميني ايران وارد مي‌شود خطر پان‌تركيسم بسيار جدي‌تر است.»
جعفرزاده محورهاي ديدگاه پان‌تركيسم را چنين برشمرد: تجزيه‌ي فرهنگي و هويتي، ساختن دشمني دروغين به‌نام قوم پارس كه زبان آنان فارسي بوده و ديگر اقوام را زير ستم قرار داده، مقدس شمردن زبان تركي با هدف ناتوان‌سازي و ناتوان جلوه دادن زبان فارسي در حالي ‌كه زيرساخت فرهنگي ايران، زبان فارسي است، بزرگ كردن اختلافات و بهره‌برداري از آن و قهرآميزكردن اختلافات و كشاندن آن به برادركشي و زدوخوردها و شورش‌ها.
جعفرزاده در دنباله با اشاره به فروپاشي كشور شوروي و ديگرگوني‌هايي كه در حركت خزنده‌ي پان‌تركيسم به‌علت دگرگوني در گستره‌ي فعاليتي‌اش رخ داده بود، گفت: «طبيعتاً پس از فروپاشي شوروي اين حركت، گستره‌ي فعاليتي‌اش را در آسياي مركزي و قفقاز متمركز كرد.»
وي در دنباله‌ به بخش‌هايي از نظريه‌ي يكي از تئوريسين‌‌هاي بزرگ پان‌تركيسم به‌نام صابرضيا بدرالدين پرداخت كه باور دارد در آغاز، هدف، زنده‌گرداني گستره‌ي فرهنگي و سياسي جهان ترك است كه از بالكان آغاز و تا شمال مغولستان دنبال مي‌شود و بخش‌هاي بسياري از حوزه‌ي سرزميني ايران كنوني را نيز فرا مي‌گيرد. به گفته‌ي بدرالدين در كوتاه مدت بايد بر زبان، فرهنگ و حقوق بشر تمركز كرد و در جريان مرحله‌ي نخستين، ملت‌هاي ترك تبار بايد بيشتر بر استقرار پيوند‌هاي فرهنگي و اجتماعي ميان ترك‌ها تاكيد كنند و اهداف سياسي را به گام بعدي واگذارند.
جعفرزاده در پايان با ابراز ناخشنودي از شاهنامه‌سوزي‌ها و حافظ‌‌‌سوزي‌هايي كه اين‌گونه افراد با چنين انديشه‌هاي قومي جدايي‌خواهانه‌‌اي انجام مي‌دهند و مي‌خواهند سنگ‌بناها و پايه‌هاي كيان تمدني ايران را بلرزانند به مهر فراوان دكتر ورجاوند به زبان شيرين آذربايجاني – كه پان‌تركان تلاش مي‌كنند آن را به زبان تركي استانبولي بدل كنند - اشاره كرد و گفت: «به باور دكتر ورجاوند فزونيِ قومي، لهجه‌اي و زباني از نقاط قوت ايران است و نه نقطه‌ضعف».
 پرويز ورجاوند 19 خردادماه 1386 در 73 سالگي درگذشت. در اين همايش كه به نام و ياد او در تالار «ورشو» برپا شده بود گرچه حضور هم‌دوره‌اي‌ها و هم‌روزگاران ورجاوند، چشمگير بود اما آن‌چه بيشتر به چشم مي‌آمد، جواناني بودند كه ورجاوند را به‌عنوان يك ايراني‌پرست پذيرفته و گام در راهي نهادند كه ورجاوند خود سال‌ها پيش در آن گام نهاده بود. به‌راستي كه تا باورهاي پرويز ورجاوند، محمد مصدق،‌ غلامحسين صديقي و ... زنده است اين بزرگ‌مردان زنده