مصاحبه با خسرو سيف

                                                                                                                     

دبیر کل حزب ملت ایران

 

درباره کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲ و برخی مسائل بعد از کودتا

 

حمید رضا مسیبیان

 

پيشگفتار:
فرا رسيدن سالروز کودتای ننگين ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و براندازی تنها دولت دموکراتيک تاريخ ايران ما را بر آن داشت تا با بررسی زوايای ديگری از اين فاجعۀ دردناک از زبان يکی از آخرين شاهدان عينی و فعالان سياسی و مبارزان آن مقطع تا به امروز يعنی جناب آقای خسرو سيف مبارز ديرپا و دبير کل حزب ملت ايران، زوايای ديگری از اين حادثه شوم را بررسی کنيم.

به اين منظور با تعيين وقت قبلی خدمت ايشان رسيده و از ايشان سوالاتی در اين مورد کردم که همانند هميشه با بزرگواری تمام خاطرات ارزشمند خود را برای ثبت در تاريخ در اختيار نسل جوان گذاردند... که با جزئی تغييرات و تنظيمات ويرايشی متن اين مصاحبه در ذيل در اختيار خوانندگان محترم قرار می­گيرد.(حميدرضا مسيبيان)

جناب آقای سيف با تشکر از لطف شما در اولين سوال لطفا بفرمائيد به طور کلی شما دربارۀ کودتای ۲۸ مرداد چه ديدگاهی داريد؟
به طور کلی اين کودتا را می توان عکس العمل شکست يک ابر قدرت جهانی به دست يک کشور با مديريتی توانا، خردمند و مصمم دانست که بدون عوامل خودفروش بومی و دشمنی رهبرانی که خواست­های فردی خود را مقدم بر منافع ملت و کشور می­داسنتند، امکان پذير نبود.

اگر به قبل از کودتا گريزی بزنيم به طور کلی نظر شما در مورد روی کار آمدن دولت دکتر مصدق چيست؟
بايد خاطر نشان کنم که دکتر مصدق با پيشنهاد جمال امامی، مهره انگليس، برای نخست وزيری کانديد شد، البته اين پيشنهاد نيز بی دليل نبود چرا که دکتر مصدق بارها چنين پيشنهادهائی را رد کرده بود و بر اساس همين سابقه امامی پيشنهاد نخست وزيری را به وی داد ولی مصدق اين بار در کمال ِحيرت همه پذيرفت ولی آن را مشروط به تصويب قانون ملی شدن نفت کرد. وی که هدف ملی شدن نفت را داشت به خوبی متوجه شده بود که مثلا اگر کسی چون سيد ضياء بجای وی نخست وزير شود اين هدف از بين خواهد رفت و لذا اين بار اين مهم را پذيرفت.

نظری هست که اينان در نهايت خواسته­اند خود مصدق را در گود بيندازند و به قولی آهن گداخته را به دست خود او بدهند کما اينکه ظاهرا مدير شرکت نفت گفته بود اگر يک ماه دوام آورديد می­شود گفت نفت را ملی کرده اید... شما چه ديدی در اين باره داريد؟
پاسخ: بله اين برداشت فکری هم از قبل بود چنانکه رزم آرا خودش در مجلس گفته بود ايرانی ها توانائی اداره کردن صنعت نفت را ندارند و حتی يک لولهنگ هم نمی­توانند بسازند و لذا چنين موردی هم بود اما دکتر مصدق برای خنثی کردن آن اين مهم را پذيرفت و در عمل هم موفق شد و پس از آن ايرانی ها نشان دادند که شرايط و علم و توانائی جايگزين شدن در صنعت نفت و اداره و استخراج آن را دارند.

شما پيش زمينه­ها و روند کودتا را چگونه ارزيابی می­کنيد؟
بايد توجه داشت که از همان آغاز دولت دکتر مصدق عمليات سری بريتانيا برای براندازی دکتر مصدق آغاز شده بود و افرادی چون « زينر» و « وود هاوس» از طرف دولت انگليس برای براندازی دولت ملی به ايران اعزام و دست به کار شدند و حتی طرح­هائی هم آماده کرده و با هماهنگی « برادران رشيديان» به فعاليت مشغول بودند اما راه به جائی نبرده و در ۳۰ مهرماه ۱۳۳۱ رابطه ديپلماتيک ايران با بريتانيا قطع شده و تمام افراد سفارت انگليس از تهران خارج شدند. از آن پس اينان امکانات خود را به سمت آمريکا سوق دادند تا از آن طريق به براندازی دولت دکتر مصدق اقدام کنند اما در دولت دموکرات ترومن اين امر امکان پذير نبود چه نه رئيس جمهور « ترومن» و نه وزير امور خارجه« آچسن» با آن موافق نبودند. لازم به ذکر است در دوران قدرت دموکرات ها به رهبری ترومن در آمريکا اينان رابطه نسبتا خوبی با دکتر مصدق داشته و به نوعی از ملی شدن نفت حمايت می­کردند و حال چه برنامه­های استعماری بعدی پشت اين مساله بوده و در صدد استعمار نوينی در ايران بودند و ... بحث جدائی است اما در مجموع نسبت به دولت بعدی جمهوری خواهان مواضع بسيار بهتری داشتند. اما در دولت بعدی با روی کار آمدن همزمان چرچيل در انگليس و آيزنهاور در آمريکا تلاش ها ابعاد ديگری به خود گرفت و در نهايت با قبولاندن طرح کودتا به آيزنهاور، سازمان سيا دست به کار شده و با فرستادن عوامل متعدد نزد محمد رضا پهلوی وی را به پذيرش کودتا وادار کرده و اين جنايت بزرگ در حق ملت ايران به وقوع پيوست که بدون همراهی افراد خودفروخته داخلی امکان پذير نبود.

لطفا موارد مهم عوامل نظامی و غير نظامی داخلی کودتاچيان و به خصوص اوباش معروف را که در خاطرتان هست معرفی بفرمائيد.

در راس عوامل داخلی کودتا می­توان از کسانی همچون زاهدی، نصيری، نصرالله انتظام، مصطفی کاشانی، مظفر بقائی، حسين مکی، ميراشرافی ، بهبهانی و ... نام برد. همچنين برخی روحانيون برجسته همچون آيت الله بهبهانی، آيت الله کاشانی، شيخ بهاالدين نوریٍ، شيخ احمد کفائی خراسانی و ... همکاری تنگاتنگی در اين فاجعه داشتند که نقش اصلی بهبهانی در تجهيز اوباش و افراد مختلف جنوب تهران هم بسيار پررنگ بود و همچنين وی در ۹ اسفند هم نقش پررنگی در مبارزه با دکتر مصدق داشت و لازم به ذکر است که بهبهانی از اولين کسانی بود که برای شاه پيام تبريک فرستاد و شاه نيز از خارج به او تلگراف زده بود.
همچنين بايد خاطر نشان سازم که از رهبران مهم اوباش تهران فردی به نام « حسن عرب» بود که وی صاحب روزنامه «پرچم خاورميانه» بود که اين فرد از دولت انگليس دارای نشان و همچنين صاحب کاباره­های متعددی بوده و رقاصه وارد می­کرد و در اختيار سايرين می­گذاشت و امثال زکی ترکه و محمود مسگر و ... زير نظر او بودند که اينان در محله بدنام تهران ( فاحشه خانه) «شهر نو» تهران همه کاره بودند و در کنار فاحشه های معروف همچون پری بلنده و ملکه اعتضادی (رهبر حزب درباری ذوالفقار) و ... اصلی ترين هسته کودتاچيان را تشکيل می­دادند و با لباس مفتضح جاويد شاه می­گفتند...
و جالب است بدانيم که اولين کسانی که در کودتا راديو را گرفته و در راديو صحبت کردند امثال همين خانم ملکه اعتضادی بودند که همين به خوبی ماهيت اين کودتای ننگين اوباش و فواحش را بهتر نشان می­دهد.
ضمنا بايد خاطر نشان ساخت که در آن روز شعبان بی مخ تا ظهر در زندان بود و سپس آزاد شد و به کودتاچيان پيوست و جالب است بدانيم که در کنار اينان که عملا فاسد ترين افراد کشور بودند، فاسد ترين نظاميان از کار برکنار شده يعنی افسران بازنشسته هم حضور داشتند...
و در اين روز بين اين اوباش و فواحش دلارهای فراوانی توزيع شده بود تا جائی که به مثل معروف حتی قيمت دلار پائين آمده بود!
حال چگونه عده ای اين حادثه را قيام ملی می­خوانند خيلی جای تعجب دارد و بايد پرسيد اگر اينگونه است چرا حکم برکناری ساعت يک نصف شب ۲۵ مرداد با زره پوش و نظامی داده شد؟
اگر ۲۸ مرداد قيام ملی بود چرا مردم فقط نظاره گر عده ای اوباش بودند؟
چرا تانک و توپ راه افتاد؟
چرا نظاميان به دفتر مصدق تيراندازی کردند؟ و ...

شما به نقش روحانيون و جناح مذهبی در کودتا اشاره کرديد، اگر ممکن است در اين مورد و به خصوص در مورد آيت الله کاشانی بيشتر توضيح دهيد و به طور کلی ديدگاه خود در مورد نحوه تعامل جناح مذهبی با دکتر مصدق را بيان بفرمائيد.
نخست بايد خاطر نشان ساخت که بخشی از نيروهای مذهبی از دکتر مصدق حمايت کردند و حتی بعد از کودتا هم راه او را ادامه دادند اما بايد گفت عمده نيروهای مذهبی به رهبری آيت الله کاشانی و گروه­هائی همچون فدائيان اسلام از ابتدا هم نظر مثبتی به نهضت ملی و دکتر مصدق نداشته و بنا به شرايط خاص از وی حمايت کردند.
مثلا آيت الله کاشانی از ابتدا در نظر داشت تا در انتصابات و امور کشوری دخالت کرده که دکتر مصدق هم به شدت با اين مورد مخالف بوده و اجازه دخالت روحانيون در اين امور را نمی­داد که همين امر زمينه بروز اختلاف بين طرفين بود. حتی بايد گفت اسناد نشان می­دهد که قبل از ۳۰ تير هم آيت الله کاشانی برای جايگزينی دکتر مصدق بر روی « بوشهری» نظر مساعدی داشته است
و ای بسا اگر کس ديگری بجز قوام السلطنه در۳۰ تير در مسند امور بود و آن بيانيه کذائی و ... در کار نبود آيت الله کاشانی هرگز به آن صورت عمل نمی­کرد اما در آن مقطع چون موقعيت خود را در خطر ديدند اقدام کردند.

( توجه شود که عين سند در زير آورده شده است:
«●
زمينه ناگزير کردن مصدق به استعفاء و قيام ۳۰ تير اينسان ، آماده شد: ( سند شماره ۱۸۳ ، تلگراف ۲۷۵۲ - ۶/۷۸۸.۰۰ از سوی هندرسون سفيرامريکا در ايران به وزارت امور خارجه ، تهران ۲۷ ژوئن ۱۹۵۲ ، ۳ بعد از ظهر ، بکلی سری ، فوری) "۴ - برطبق اظهار علاء، ... شاه ( به مصدق ) گفته است که ممکن است برای وی فکر خوبی باشد که وی رهبران کشور را فرابخواند و وضع را برای آنها بيان نمايد و از آنان رهنمود بخواهد . مصدق سئوال کرده است : شاه کدام رهبران را در نظر دارد. هنگامی که شاه نام چند تن از نخست وزيران پيشين و رؤسای برخی از بنيادهای سياسی و فرهنگی را می برد، مصدق اظهار می کند : گفتگو با اين اشخاص بدون نتيجه می باشد . زيرا آنها از طرفداران انگلستان هستند و خلق و خوی مردم کشور را درک نمی کنند. شاه اگر رهنمود سنجيده و شايسته می خواهد، می بايستی تنها با رهبران مجلس و سنا گفتگو کند. شاه از مصدق، بخاطر پيشنهادش ، تشکر کرده و اظهار می کند: آن را می پذيرد و سناتورها و نمايندگان صاحب نفوذ را فرا می خواند ... ( صفحه ۶۲۵ کتاب)
۵ -
علاء به من گفت: شاه هنوز عقيده دارد که زمان تغيير دولت فرارسيده است. ولی درباره جانشين (مصدق) با مشکل روبرو است... شاه عقيده دارد که به هرحال، رقابت و مسابقه محدود به قوام، حکيمی و منصور شده است. شاه به منصور گرايش داشت... ولی منصور در مجلس کنونی و سنا طرفداران خيلی کمی دارد ... علا اظهار کرد : کانديدا بودن الهيار صالح، حد اقل در حال حاضر، منتفی است. امام جمعه ( حسن امامی ) به شاه اظهار نموده بود که به نظر او ، صالح فعلا مطرح نيست گرچه وی با بوشهری مخالفت نمی نمايد ، با اين حال ، امام جمعه اظهار کرده بود که حکيمی را ترجيح می دهد.
۶ -
علاء به من اظهار نمود که صبح روز ۲۶ ژوئن ، کاشانی به ديدار وی آمده بود و پس از ابراز پشتيبانی کمرنگ و ملايمی از مصدق و پس از تظاهر به پشتيبانی از مصدق، اشاره نموده بود : به نظر وی بوشهری بهترين شخص برای جانشينی مصدق است.
۷ -
گرچه حتی شاه ممکن است تشخيص بدهد که زمان دست زدن به عمل از سوی وی فرا رسيده است، ولی من هنوز در شهامت و جسارت او برای دست زدن به يک اقدام واقعا سازنده ترديد زيادی دارم ... ( صفحه ۶۲۶ کتاب ) » )

به اين ترتيب روشن است که در هنگامی که دکتر مصدق در ديوان لاهه از حقوق ملت ايران دفاع می­کرد و استعمارگران در داخل در صدد براندازی او بودند، حتی به نزد آيت­الله کاشانی رفته و او نيز به آنان چنين گفته بود.
همچنين بايد گفت بعدها عملا منزل آيت الله کاشانی در پامنار به محل مخالفان دولت دکتر مصدق تبديل شد و وی از زاهدی در مجلس حمايت کرده و حتی از استيضاح دولت دکتر مصدق حمايت کرد و فرزندش مصطفی هم نقش موثری در کودتا داشت.
پس از کودتا هم شخصا به ياد دارم که در طاق نصرت ميدان انقلاب ( ميدان مجسمه آن موقع) عکس بقائی و مکی و کاشانی هم در کنار هم بود...
و عجبا بعد از اين همه مسائل و بعد از ۲۵ سال نامه جعلی در مخالفت کاشانی با کودتا و هشدار به دکتر مصدق منتشر می­شود و ...
همچنين پس از کودتا هم شاه و زاهدی به ديدار آيت الله کاشانی رفتند و حتی هنگام مرگ کاشانی هم شاه بر بالين وی حاضر شد.
و بنده شخصا به ياد دارم که پس از کودتا روزی کاشانی را در حال عبور از بازار تهران ديدم که انگار نه انگار حرکت می­کرد و هيچ کس از بازاری و کاسب و ... کمترين اعتنا و سلامی به او نمی­کرد که با ديدن اين صحنه برای لحظه­ای متحير شدم و به ياد دورانی افتادم که وی با يک دستخط بازار را به تعطيلی می­کشاند و با خود گفتم اين سزای همراهی نکردن او با ملت ايران است...
و بايد عرض کنم که کاشانی گرچه در امور سياسی فعال بود ولی خيلی کم اطلاع بود بسيار ساده لوح بود و اطرافيان خائنی همچون شروين و فرزندش مصطفی و ... عملا او را بر موجی که ايجاد کرده بودند سوار کردند که بعدها خود فهميد چه اشتباهی کرده است. حتی نکته­ای را بايد عرض کنم که مرحوم اللهيار صالح برای من نقل می­کرد که که مدت ها پس از کودتا آقای کاشانی به منزل جناب اللهيار صالح رفته و هنگام خروج عبای خود را بر سر وی انداخته بود و گفته بود آقا وضع مملکت خراب است و کاری بکنيد که ايشان نيز پاسخ داده بود چيزی بود که خودتان خواستيد و کرديد ... و همين مطلب هم نشان می­دهيد که خود آيت الله کاشانی هم بعدا به اين نتيجه رسيده بود که چه اشتباهی کرده است.

عده­ای می­گويند در برابر آيت الله کاشانی غالبا کسی پيروز بود که که آخرين فردی بود که نزد وی بود... نظر شما در اين مورد چيست؟
در اينجا جناب آقای سيف با خندۀ پرمعنی پاسخ داد... بله همينطور است و دکتر مصدق يک مورد خاص بود اما معمولا پيرمردها را کسی راضی می­کند که آخرين نفر نزد او باشد... اما بيش از اين در اين مورد توضيحی ندادند...

با اين توضيحات اگر در مورد فدائيان اسلام و نقش آنها در نهضت ملی و نحوۀ تعامل اينان با دکتر مصدق هم توضيحات بيشتری ارائه دهيد ممنون خواهيم شد.
در مورد فدائيان اسلام بنده به صراحت عرض می­کنم که اينان از ابتدا هم مخل امور بودند و کسانی که اينان را با القابی همچون بازوی مسلح نهضت ملی و ... می­خوانند بسيار خوش خيال هستند.
درباره نقش شاه در ترور رزم آرا و ... که مطالب به کرات در منابع ديگر آمده است و بی بنياد بودن اين سخن بی نياز از بحث است اما بايد عرض کنم مگر اينان همان ها نبودند که وزير خارجه مملکت را ترور کردند؟ آنهم توسط يک پسربچه بی سر پناه به نام «عبد خدائی» که به تهران آمده بود و برای او سلاح تهيه کرده و او را به اين کار وادار کرده بودند.

مگر همين ها نبودند که دکتر مصدق را به ترور تهديد کردند؟
در اينجا خاطراه­ای را که مربوط به پس از کودتا است برای شما نقل می­کنم تا با اقدامات اينان بيشتر آشنا شويد. توجه کنيد که مدت کوتاهی پس از کودتا به ماه محرم رسيديدم که دستجات عزاداری و روضه خوانی در خيابان­ها به راه افتاد و مخالفان در اين نوحه ها به شدت به دکتر مصدق بد می­گفتند. حتی در روز عاشورا هم در مسجد زرگرها ( شمال شرقی مسجد شاه) ضلع جنوب شرقی را در اختيار فدائيان اسلام گذاشته بودند و اينها بلندگو نصب کردند و شروع به شعار دادن عليه دکتر مصدق کرده و با دولت زاهدی حرف زده و او را نصيحت می­کردند و مدتی بعد هم عبدالحسين واحدی از اينان به منبر رفت و شروع به بد و بيراه گوئی به مصدق کرد تا جائی که مصدق را جنايتکار خواند. البته ما نيز به همراه دوستان و با هماهنگی شيخ باقر نهاوندی در مسجد جمع شده بوديم. ( ايشان از معدود روحانيون مبارز حامی دکتر مصدق بود که بعد از کودتا هم حمايت می­کرد) به هر روی پس از واحدی وی شروع به سخنرانی کرد و در نهايت و نهاوندی بعد از موعظه بلند شد و عمامه را برداشت و در حالی که بلندگوی فدائيان اسلام در حياط فعال بود به مردم گفت: ای مردم صدای حسين از همه جا می آيد و ما بايد کاری کنيم بدانند احتياج به بلندگو نيست و مردم را به شعار با صدای بلند دعوت کرد که مردم هم حمايت کردند و در نهايت با شعارهای بسيار بلند مصدق پيروز است فضا پر شد... پس از آن شيخ باقر پائين آمد و بيرون رفت که ماموران او را بازداشت کرده و به فلک الافلاک انتقال دادند و جمعی از دوستان ما و جمعی از فدائيان اسلام را هم بازداشت کردند. اما فدائيان از آن طرف رفتند جلو ماشين ها را گفتند و افراد خودشان را آزاد کردند ولی دوستان ما به زندان افتادند و فردا همين فدائيان که در محل سکونت ما بودند برای ما خط و نشان کشيده و به شخص بنده نيز گفتند باش تا روزی که سرت را روی بدنت بگذاريم...
و لذا بايد بگويم اينان نيز همانند انگليسی­ها دقيقا همواره مانع ايجاد می­کردند...
و يا در اينجا می­توان به آخوندی به نام فلسفی اشاره کرد که بعد از ۲۸ مرداد در مسجد شاه منبر می­رفت و گارد او امثال شعبان بی مخ ها بودند و وی همواره به دکتر مصدق بد می­گفت و جمله معروف او اين بود که:« زنبورها هم شاه دارند ما چرا نداشته باشيم.» ...
و در کل دشمنی اکثريت جناح مذهبی با نيروهای ملی سابقه تاريخی دارد.

گروه ديگری هم که غالبا به عنوان دشمنان نهضت ملی مطرح می­شود حزب توده است... در مورد آنها نظرتان چيست؟
در اين مورد بايد عرض کنم که حزب توده همواره با مليون مبارزه کرد و در پديد آمدن کودتا هم نقش مهمی داشت و بستر لازم را برای کودتا آماده کرد. اينان در فاصله ۲۵ تا ۲۸ مرداد به شدت هرج و مرج و آشوب و نگرانی در کشور ايجاد کردند تا جائيکه همه می­گفتند الان مملکت را توده ای ها می­گيرند که در اصل اين طور نبود. شايد هم بخش انگليسی حزب توده اين کار را کرده بود ولی به هر حال آشوب زيادی در شهر ايجاد کردند که از آن جمله می­توان به آتش زدن بازار، پائين کشيدن مجسمه­ها ، تغيير نام خيابان­ها و ... اشاره کرد. حتی خاطره­ای که بايد برای شما ذکر کنم اين است که در ۲۵ مرداد جشنی در حزب ما بود که مورد حمله افراد سوار بر کاميون توده­ای ها قرار گرفت و اينان حتی وسائل را هم تخريب کردند که با اصرار مرحوم فروهر در ۲۷ مرداد باز جشن را برگزار کرديم و در آنجا مرحوم فروهر به شدت از حمله ناراحت بود و به شدت به توده ای ها حمله کرد و اينان را جوجه بلشويک می­خواند که اين ايجاد هرج و مرج ها به شدت موجب نگرانی مردم شده بود و در نهايت دکتر مصدق در شب ۲۷ مرداد دستور داده بود تا از هر تظاهراتی جلوگيری شود تا آرامش به کشور بازگردد و ما که شب از جشن بيرون آمديم فضا ديگرگونه بود که در نتيجه همين باقی ماندن مردم در منازل برای ايجاد آرامش در کشور فرصت خوبی در اختيار کودتاچيان قرار داد تا در فردای آنروز با تجهيز اوباش به تظاهرات خيابانی دست بزنند و در حاليکه مردم متحير و بلاتکليف بوده و به دستور دکتر مصدق از هر تظاهراتی خودداری می­کردند اينان به سرعت نيات خود را عملی کردند. و البته بايد خاطر نشان کنم که دکتر مصدق هم اصلا نظر مساعدی به اينان نداشت و هرگز زير بار برادر کشی نرفت و نگذاشت مردم مسلح شوند و توده ای ها جلو بيايند و جنگ داخلی بشود.
و در کل بايد بگويم حزب توده از زمان تشکيل خود تا به امروز فقط جرثومه خيانت بوده و بس و البته حساب بدنه مبارز و پاک اين حزب با سران خود فروخته آن جدا است و در بين اينان افراد مبارز و پاک فراوان هم وجود داشته است.

مطلبی که غالبا طرح می­شود اين است که شاه نظر مساعدی به کودتا نداشته و در اين زمينه دو دل بوده است... شما در اين زمينه چه نظری داريد؟
بايد بگويم شاه به شکلی و به قولی، دلی به اين طرف و دلی به آن طرف داشت. توجه کنيد که در ۳۰ تير روزی که مصدق برای تجديد نخست وزيری رفت و شاه وجود وزارت دفاع در دست او را نپذيرفت و وی قهر کرد، شاه هنگام خروج مصدق از او قول گرفت که در صورت بروز مشکل وی مدافع شاه باشد و به قول معروف هوای شاه را داشته باشد و وی هم، چنين قولی داد که خود نشان می­دهد وی به مصدق اعتماد خاصی داشته است و به صداقت او مطمئن بود تا کسانی چون قوام و سيد ضياء و ... و همين هم بود که بارها در برابر فشار اطرافيان برای کودتا هم مقاومت کرد و حتی در جريان ۲۵ مرداد هم وی حاضر نشد نامه عزل دکتر مصق را امضا کند و بدون امضای آن به رامسر پرواز کرد که نصيری در آنجا به نزد او رفت و حتی در آنجا هم حاضر به امضای اين سند خيانت نبود و با فشار شديد اطرافيان از جمله ثريا در نهايت دو کاغذ سفيد را مهر و امضا کرد تا هرچه بخواهند در آن بنويسند و ای بسا اگر آن حلقه نزديکان شاه نبود به نوعی وضع فرق ميکرد اما متاسفانه اطرافيان فاسد کار خود را کردند. توجه کنيد که فرمان عزل دکتر مصدق به نحوی در نامه­ها نوشته شده بود که مشخص بود نامه سفيد امضا بوده است و پس از تحويل نامه به دکتر مصدق مورد توجه قرار گرفته بود اما با هوشياری گارد محافظ منزل، کودتا خنثی شده و کودتاچيان بازداشت شدند و فردا هم در ميتينگ بزرگی در ميدان بهارستان دکتر فاطمی سخنرانی­های تندی عليه شاه ايراد کرد که کسانی چون مرحومان فروهر و شمشيری و زيرک زاده و اينجانب و ... در بالکن سخنرانی حضور داشتيم وانتظامات مراسم هم با حزب ملت ايران بود اما پس از آن حزب توده شروع به سو استفاده از موقعيت و ايجاد هرج و مرج کرد.
اما بايد در نظر داشت که پس از کودتا شاه تبديل به يک مستبد شد و در کل وقتی سيستم استبدادی شد همه آن مسائل از آن نتيجه می­شود و در هر سيستمی استفاده از قدرت مطلق که خواست حکومت های استبدادی است، به فساد مطلق منتهی می­شود که برای درک بهتر مسائل می توان به شرح دزدی ها و فساد مالی پهلوی اشاره کرد.
(
توجه: برای درک بهتر مسائل در اينجا بخشی از فساد مالی خاندان پهلوی را هم می­آوريم.)

بخشی از دزدی ها و غارتگری های پهلوی دوم
پس از کودتای ننگين ۲۸ مرداد همۀ نظاميان و غير نظاميان کودتاچی پاداش خود را گرفتند. مناصب مهم را در اختيار گرفتند و پاداش های کلان از جيب ملت ايران دريافت کردند.حتی صاحبان مطبوعات غربی هم به همچنين ميليون ها دلار از بيت المال به جيب زدند. ميزان بذل و بخشش به جائی رسيد که مک کلی لاند (Mc Clelland) رئيس کميسيون تحقيق سنای آمريکا نيز از فساد حاکم بر رژيم کودتا پرده برداشت. وی در تاريخ ۱۶ مه ۱۹۶۳ به خبرنگاران روزنامه­های آمريکائی گفت که طی يک سال بيش از ۱۰۰ ميليون دلار کمک­های آمريکا به ايران حيف و ميل شده است. ( مقاله مجلۀ « نيشن» مورخ ۱۲ آوريل ۱۹۶۶)
تحقيقات کميسيون سنای امريکا نيز نشان داد که تنها در ۱۹۶۲ مبلغ ۱۵۹ ميليون دلار از درآمد نفت ايران و کمک های آمريکا به حساب بنياد پهلوی در بانک سوئيس ريخته شده و بيشتر اين پول به افراد خانواده سلطنتی پرداخت گرديده است. اسناد موجود در سو کميسيون سنای آمريکا حکايت می­کند که تنها فرح، همسر شاه در ۱۹۶۲، طی دو فقره چک مبلغ ۲۳ ميليون دلار دريافت کرده و اشرف نيز در همان سال طی یک چک به حواله يونيون بانک سوئيس ، مبليغ ۵ ميليون دلار وصول کرده است. ( مقاله مجلۀ « نيشن» مورخ ۱۲ آوريل ۱۹۶۶)
مجلۀ نيشن (Nation) چاپ آمريکا ، با استناد به مدارکی که به تائيد سوکميسيون سنای آمريکا رسيده، صورت قسمتی از چک هائی که از حساب بنياد پهلوی در « يونيون بانک سوئيس» در ژنو، به وابستگان شاه و بيگانگان پرداخت شده، زير عنوانافسانه يک ميليارد دلاری » منتشر ساخت. خلاصه اين مطلب به شرح زير است:
«...
در اواخر سال ۱۹۶۲، خيبرخان، يکی از دوستان نزديک شاه و مورد اعتماد شاه در دربار، در رابطه با تضادهای درون هيات حاکمه، به خصوص اختلاف نظر با اشرف و شوهرش احمد شفيق، مورد بی مهری شاه قرار گرفت. وی که خطر را احساس کرده بود، از موقعيتی که در دستگاه داشت استفاده کرد و اسنادی را از خزانه سلطنتی ربود و پس از فرار از ايران به آمريکا رفت. در آنجا با کمک و راهنمائی وکيل آمريکائی خود، Wlees وليز با مقامات قضائی و امنيتی آمريکا رابطه برقرار کرد و اسناد مزبور را به سوکميسيون سنای آمريکا ارائه داد.
ماجرای درگيری و مبارزۀ خيبرخان با عوامل دربار در آمريکا، که مثل سايه او را دنبال می­کردند داستان جالب و حيرت انگيزی است که از حوصلۀ اين بحث خارج است. مامورين ساواک يک بار آپارتمان او را در نيويورک آتش زدند . برای قانع کردن او نيز مبلغ دو و نيم ميليون دلار ( ظاهرا در کتاب به اشتباه مبلغ دو ميليون و نيم دلار ذکر شده است.) از طرف سرلشکر امير خاتمی، شوهر خواهر شاه به او پيشنهاد شد، ولی خيبرخان از ميدان به در نرفت.
سو کميسيون سنای آمريکا به رياست سناتور مک کلی لاند ، پس از بررسی اسناد، صورت قسمتی از چک هائی را که به دستور شاه، توسط بنياد پهلوی به چند تن از مقامات خارجی و ايرانی و خانوادۀ سلطنتی پرداخته است منتشر کرد. در اين صورت حساب بانکی، در ستون بستانکار مبلغ ۵۵/۵۶۸۰۰۲۴۱ دلار قيد شده است. اين وجوه که هيچ يک از اموال خصوصی شاه نيست، پرداختی شرکت ملی نفت ايران و يا پرداختی دولت آمريکا به بانک ملی ايران، سازمان برنامه و يا وزارت دارائی ايران بوده که از طرف آنها به حساب بنياد پهلوی و سازمان ورزشی شاهنشاهی واريز شده است.
در صورت حساب يونيون بانک ژنو در ستون بدهکار، چک هائی که به نام اشخاص مختلف صادر شده و پس از وصول از حساب بنياد کسر گرديده، ديده می­شود. در مقاله مجلۀ نيشن آمده است که خارجيانی که نامشان در صورت حساب ذکر شده کسانی هستند که در جريان فعاليت های« سيا» در سال ۱۹۵۳ برای سقوط دولت مصدق و بازگرداندن شاه به قدرت دست داشته اند. مشخص ترين اين افراد لوئی هندرسون سفير آمريکا در تهران، آلن دالس رئيس سازمان « سيا» بوده­اند.، هنری لوس رئيس سابق مجله تايم-لايف، جورج آلن سفير سابق ايالات متحده در ايران، پيگات دريادار انگليسی، ويليام وارن، رئيس سابق اصل ۴ در ايران، ديويد راکفلر برادر فرماندار سابق نيويورک و ژنرال پی پر معاون فرمانده نيروی هوائی انگلستان و يکی دو تن ديگر از پاداش گيرندگان هستند.
در مقاله نيشن از علی امينی وزير دارائی کابينه زاهدی به عنوان امضا کنندۀ قرارداد کنسرسيوم ياد کرده و اشرف پهلوی را يکی از عوامل اصلی کودتا معرفی کرده و او را منفورترين زن ايران هم طراز« مادام نهو» همسر نگودين نهو، رئيس جمهور اسبق ويتنام دانسته است.
در صورت حساب يونيون بانک، در ستون بدهکار، چک هائی که بنياد پهلوی به نام اشخاص صادر کرده و پس از وصول از حساب بنياد پهلوی کسر شده است ديده می­شود. يادآوری ميکنيم که اين صورت حساب قسمتی از نقل و انتقالات پولی بانک مزبور از دسامبر ۱۹۶۱ تا فوريه ۱۹۶۲ بوده است. اسامی دريافت کنندگان پول به شرح زير است( فتوکپی يک صفحه از صورت حساب يونيون بانک سوئيس ضميمه کتاب است):
۱ -
لوئی هندرسون ( سفير کودتاچی): ۱ ميليون دلار
۲ -
شمس پهلوی (خواهر شاه): ۱ ميليون دلار
۳ -
دريک ميشل ( شناخته نشده): ۵۰۰ هزار دلار
۴ -
هنری لوس (مدير سابق مجله تايم): ۵۰۰ هزار دلار
۵ -
جورج آلن (سفير سابق آمريکا در ايران): ۱ ميليون دلار
۶ -
شهناز پهلوی ( دختر شاه): ۱ ميليون دلار
۷ -
ويليام بورک (شناخته نشد): ۲۰۰ هزار دلار
۸ -
راندولف ديکينز (شناخته نشد): ۲۰۰ هزار دلار
۹ -
حميد رضا پهلوی (برادر شاه): ۵۰۰ هزار دلار
۱۰ -
احمد شفيق (شوهر اشرف): ۱ ميليون دلار
۱۱ -
سلدن شاپين (سفير آمريکا بعد از لوی هندرسون): ۱ ميليون دلار
۱۲ -
امير خاتمی (شوهر فاطمه، خواهر شاه): ۱ ميليون دلار
۱۳ -
ر. ا. پيگات (دريادار انگليسی): ۱ ميليون دلار
۱۴ -
ت. و. پی ير (معاون نيروی هوائی انگلستان): ۱ ميليون دلار
۱۵
فرح پهلوی (همسر شاه): ۱۵ ميليون دلار
۱۶ -
فاطمه پهلوی (خواهر شاه): ۲ ميليون دلار
۱۷ -
عبدالرضا پهلوی (برادر شاه): ۲ ميليون دلار
۱۸ -
غلامرضا پهلوی (برادر شاه): ۲ ميليون دلار
۱۹ -
ويليام وارن وارن (رئيس سابق اصل ۴ در ايران): ۱ ميليون دلار
۲۰ -
دکتر علی امينی (وزير دارائی زاهدی و امضا کننده قرارداد کنسرسيوم): ۲ ميليون دلار
۲۱ -
ديويد راکفلر (برادر فرماندار سابق نيويورک و رئيس بانک چيس مانهاتان): ۲ ميليون دلار
۲۲ -
حميد رضاپهلوی: ۱ ميليون دلار
۲۳ -
محمودرضا پهلوی (برادر شاه): ۱ ميليون دلار
۲۴ -
جمشيد خيبر: ۵۰۰ هزار دلار
۲۵ -
ا. و. وبستر (شناخته نشد): ۱ ميليون دلار
۲۶ -
اردشير زاهدی (داماد شاه): ۳ ميليون دلار
۲۷ -
رولاند ليس (شناخته نشد): ۱ ميليون دلار
۲۸ -
اشرف پهلوی (خواهر شاه): ۳ ميليون دلار
۲۹ -
تئودور مک اوی (شناخته نشد): ۱ ميليون دلار
۳۰ -
اسدالله علم (وزير دربار): ۱ ميليون دلار
۳۱ -
حسين علاء (وزير سابق دربار): ۱ ميليون دلار
۳۲ -
آلن دالس (رئيس سابق سازمان سيا): ۱ ميليون دلار
عينا برگرفته از کتاب ارزشمند:
(
جنبش ملی شدن صنعت نفت ايران و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ / چاپ هشتم ۱۳۷۸ / ناشر شرکت سهامی انتشار/ تاليف و ترجمه سرهنگ غلامرضا نجاتی / برگرفته از صفحات ۴۷۹ تا ۴۸۲)
که مشخص است فقط در همين مورد جمع موارد فوق به بيش از ۵۰ ميليون دلار خواهد رسيد...
پاداش روزولت:
علاوه بر موارد فوق کرميت روزولت مامور سيا و عامل اصلی کودتا که شاه در ملاقات با وی به صراحت اعلام کرده بود: من تاج و تختم را مديون خدا، ملتم، ارتشم و شخص شما هستم نيز در اين روند به اموال و مناصب مهمی در شرکتهای نفتی رسيد چنانکه در تحقيقات ۱۹۷۵ سو کميسيون سنای آمريکا مشخص شد حتی در کارخانجات هواپيماسازی نيز به توسط او معاملات متعددی با کشورهای خاورميانه انجام گرفته و حتی سالانه مبلغ ۷۵۰۰۰ دلار بابت حق العمل فروش محصولات از ايران و عربستان و چند کشور ديگر دريافت کرده و يا در طی ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۰ طی يک سال مبلغ ۱۱۶۰۰۰ دلار به اضافه هزينه های مربوطه دريافت کرده و ...
مرجع: (جنبش ملی شدن صنعت نفت ايران و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ / چاپ هشتم ۱۳۷۸ / ناشر شرکت سهامی انتشار/ تاليف و ترجمه سرهنگ غلامرضا نجاتی / برگرفته از صفحات ۴۸۲ و ۴۸۳)