|
||
|
||
گفت و گو با مهندس عزت الله سحا بي درباره نقش رسانه هاي داخلي و خارجي در تحريف تاريخ و تخريب شخصيت هاي ملي و سياسي انقلاب 29/2/1387 نقد آري، تخريب نه
عبدالرضا تاجيك: مهندس عزتاللـه سحابي، عضو شوراي انقلاب و از اعضاي شاخص جريان فكري، سياسي ملي- مذهبي در پايان دهه سوم از پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1357 همچون گذشته بر حقانيت اهداف انقلاب تاكيد دارد. بنابراين او به كساني كه در دوره كنوني با استفاده از برخي رسانههاي داخلي و خارجي نسبت به مبارزات شخصيتهاي ملي و سياسي عليه رژيم پهلوي شبهه وارد ميكنند و ميخواهند با تخريب شخصيت اين افراد، تاريخ انقلاب را آنگونه كه خود ميخواهند ارائه دهند، هشدار ميدهد. سحابي كه حضور همه گروههاي سياسي را در مبارزات مردم عليه شاه موثر ميداند، به نقد كساني ميپردازد كه به جاي نقد اخلاقي ميخواهند با وارد كردن اتهامات به شخصيتهاي مطرح تاريخ معاصر و نفي آنان، روند پيروزي انقلاب را وارونه جلوه دهند. از همينرو او با دفاع از ابراهيم يزدي دبيركل نهضت آزادي ايران، اتهاماتي كه توسط برخي رسانهها در داخل كشور از يك سو و از سوي ديگر برخي رسانههاي خارجي در ماههاي اخير بر او وارد شده را رد كرده و بر صداقت و نقش موثر او در انقلاب سال 57 تاكيد ميكند. سحابي همچنين طرح قوامالسلطنه, يكي از نخستوزيران نظام پهلوي و تاكيد بر نقش مثبت او در تاريخ معاصر ايران و همزمان نفي برخي از چهرههاي ملي چون دكتر محمد مصدق را قابل تامل ارزيابي ميكند. بر اين اساس او از رسانههايي كه به اين مباحث دامن ميزنند ميخواهد تا جانب انصاف را رعايت كرده و با بيطرفي از همه جريانات موثر براي تحليل روند انقلاب استفاده كنند. موضوع مقايسه چهرههاي ملي و سياسي مدتي است در محافل سياسي و رسانهاي داخل و خارج از كشور مطرح شده است. يكي از اين موارد، مقايسه قوامالسلطنه و محمد مصدق است، به گونهاي كه برخي چهرههاي ملي تا چهرههاي چپ ماركسيستي از يكسو و از سوي ديگر برخي چهرههاي دانشگاهي قبل از انقلاب تا برخي فعالان سياسي داخل كشور پاي برتري قوامالسلطنه بر مصدق آمدهاند. حال به نظر شما در شرايط كنوني اين فضاي مقايسه به چه علت به وجود آمده است؟
در اينكه قوامالسلطنه
نيز در تاريخ معاصر ايران نقش داشته است، شكي نيست. مهمترين نقش او به
بعد از شهريور 1320 در جريان آذربايجان و فرقه دموكرات برميگردد كه
ارتش شوروي هنوز در ايران بود، حضوري كه براي كشور ما به يك بحران
تبديل شده بود. در اين شرايط قوام در سمت نخستوزير با سفر به شوروي و
گفتوگو با استالين، حكومتي كه در ايران خواهد بود يك نظام ضدشوروي
نخواهد بود. بنابراين او با هنر ديپلماتيك، استالين را متقاعد كرد تا
ارتش سرخ را از ايران خارج كند. از اين اقدام ميتوان به عنوان يك
سابقه خدمتي نام برد اما همين قوام در دوران نخستوزيرياش فسادهاي
زيادي داشت. از جمله براي تشكيل حزب دموكرات ايران و گسترش آن از
اعتبارات دولتي استفاده بسيار كرد. جريان «جواز فروشي» و دريافت مبلغي
از تجار در عوض صدور جواز واردات از ديگر نكاتي است كه در اين خصوص
ميتوان به آن اشاره كرد. به هر صورت او پايهگذار فسادهايي در ايران
بود. به همين جهت قوامالسلطنه از جهت سياست داخلي با دكتر مصدق قابل
قياس نيست، از نظر سياست خارجي نيز قوام پايهگذار ورود آمريكا به صحنه
سياسي ايران بود. قانون مربوط به مستشاران آمريكايي را قوام به مجلس
فرستاده است اما اينكه حالا يك مرتبه بعد از گذشت 50 سال از آن تاريخ
قوامالسلطنه به عنوان چهره سياسي رقيب دكتر مصدق مطرح ميشود، جاي
ترديد وجود دارد. استنباط من اين است برخي از كساني كه امروز قوامالسلطنه را مطرح ميكنند ميدانند كه او امروز در ايران يك جريان نيست. نه حزبي به نام او وجود دارد و نه ديدگاه سياسي و اقتصادي منسوب به او وجود دارد. بنابراين آنها ميخواهند با طرح قوام و بزرگكردن خدمات او و مقايسهاش با مصدق و ناديده گرفتن زيانها و احتمالا فسادهاي قوام، مصدق را از اعتبار بيندازند. با اين نگاه كه قوام فردي نيست كه بتواند جانشين مصدق شود. با اين توضيح طرفداران طرح قوام در شرايط كنوني چه سودي خواهند برد. آنها فكر ميكنند اگر مصدق از اعتبار بيفتد برنده دعوا پهلويچيها خواهند بود. حال اين حركت از طرف خود پهلويچيها شروع شده يا از طرف دولت آمريكا طراحي شده جاي تامل دارد. بنابراين من بدون اينكه بخواهم اقدامات قوامالسلطنه را ناديده بگيرم طرح او را در اين زمانه مشكوك ميدانم. البته متعاقب طرح قوام و نقد مصدق حركت ديگري در قالبي ديگر در حال انجام است. برخي رسانههاي خارجي به خصوص بخشي از صداي آمريكا در تحليل وقايع انقلاب سال 1357، جمعي از شخصيتهاي سياسي و ملي را به چالش كشيده است. آنها در ادامه طرح مقايسه قوام و مصدق به اينجا رسيدهاند كه انقلاب را زيرسوال ببرند و در تلاشند تا به نوعي مسوولان قبل از انقلاب حتي نظاميان رژيم پهلوي را تبرئه كنند. بنابراين بدين وسيله سعي دارند با مخدوش كردن اهداف انقلاب و پيوند حوادث پس از انقلاب با خود انقلاب در حقيقت كل اعتراض مردم به سلطنت پهلوي را لوث كنند. ملاك قرار دادن آنچه بعد از انقلاب انجام شده براي مخدوش كردن نفس انقلاب، كار درستي نيست. انقلاب سال 57 ريشه در تاريخ ايران دارد. پايههاي اين انقلاب از زمان مشروطيت گذارده شده بود. به اين ترتيب فراز و فرودهاي انقلاب مشروطيت به انقلاب سال 57 رسيد. بنابراين نفس انقلاب يك جريان واقعي و حق بود. از درون ملت ايران سرچشمه گرفته بود. نفرت از رژيم پهلوي در سالهاي قبل از انقلاب در ميان مردم ريشه كرده بود. در طول دوران پس از سقوط رضاشاه كه فضاي همراه با آزادي نسبي به وجود آمده بود، نهضت ملي از نبود فضاي سركوب سر در آورد. نهضتي كه دو هدف عمده داشت؛ يكي مخالفت با استعمار كه چهره شاخص آن انگلستان بود و دوم تحقق اهداف مشروطيت در رابطه با آزادي و دموكراسي. بنابراين اين دو هدف محصول حركتهايي بود كه از شهريور 1320 در ميان اقشار مختلف مردم از جمله نخبگان و روشنفكران ايران شكل گرفته بود. نهضت ملي متشكل از شخصيتهاي مستقل از حزب توده كه قصد داشت جريان آزاديخواهي را به سمت ديگري سوق دهد، شكل گرفت. اما اين نهضت ملي با فراز و فرودهايي كه داشت با كودتاي 28 مرداد شكست خورد. از زمان كودتاي 28 مرداد حركتي ديگر براي مقابله با رژيم كودتا در ايران آغاز شد. آنان چهرههايي بودند كه يكي از ويژگيهايشان علاقهمندي به دكتر مصدق و سياست او بود. ويژگي ديگر آن افراد انگيزههاي مذهبي بود. بنابراين آنها فعاليتهايشان را به نام نهضت مقاومت ملي از سال 1332 شروع كردند كه تا سال 1339 ادامه داشت. در سال 1339 با روي كار آمدن كندي در آمريكا به عنوان رئيسجمهور، سياستي در آمريكا پي گرفته شد مبني بر اينكه او و همكارانش به اين نتيجه رسيده بودند كه اگر در كشورهايي نظير ايران، تايوان و فيليپين كه همگي در اردوگاه غرب قرار دارند، تحولات عميق اجتماعي و سياسي صورت نگيرد، اين كشورها به سمت اردوگاه سرخ حركت خواهند كرد. لذا يكسري اصلاحاتي را براي جلوگيري از اين چرخش پيش كشيدند. اين اصلاحات در ايران وجه مشخصهاش فضاي باز سياسي، مبارزه با فساد اداري و سوم يكسري اصلاحات اجتماعي و رفرم ارضي بود. اين سياستها كه در فيليپين نيز اجرا شده بود، در ايران با حاكميت مطلقه شاه مواجه شد كه در برابر اجراي اين سياستها مقاومت ميكرد. بنابراين با فشار آمريكاييان علي اميني نخستوزير شد. اما شاه كه به دليل حاكميت مطلقه خودش نتوانست اقدامات اميني را در برخورد با فسادهاي اداري تحمل كند در ديداري كه با كندي داشت، او را متقاعد كرد تا برنامههاي آمريكا را خود اجرا كند. لذا اميني استعفا داد و به جاي او علم مجري سياستهاي شاه شد. در اين شرايط با بازشدن فضاي سياسي، نهضت آزادي ايران تشكيل و جبهه ملي دوم فعال شد. اما در سال 42 تمامي نيروهاي فعال سياسي و ملي از جمله روحانيت كه به صحنه آمده بودند مورد هجوم قرار گرفتند. در همين جريان 15 خرداد 42 روحانيت جايگاه درخشاني در مبارزه با ديكتاتوري شاه پيدا كرد. اما از آن سال تا سال 57 يك رژيم بسيار متمركز، پليسي و امنيتي حاكم شد. طبعا اين حركتهاي حاكميت كه با توفيقاتي همراه بود، بيواكنش باقي نماند. اين واكنشها ابتدا به صورت جنبشهاي قهرآميز تجلي پيدا كرد وليكن با برخوردهاي شديد امنيتي كه صورت ميگرفت، خاموش شدند بنابراين نتوانستند بسيجي از مردم ايجاد كنند. همه اين موارد را شاه به عنوان پيروزيهاي خود تلقي ميكرد. لذا ايران را به عنوان جزيره ثبات معرفي ميكرد. نتيجه اين نگاه، ايجاد يك حالت بغض و كينه نسبت به رژيم پهلوي در درون مردم بود. به خصوص اين حالت با پذيرش نقش ژاندارمي منطقه خاورميانه توسط شاه، تشديد شد. از سوي ديگر آمريكا در تجربه مبارزه با نهضتهاي ملي و بعضا نهضتهاي چپ كه در جنوب آسيا مانند ويتنام اتفاق افتاده بود به اين نتيجه رسيد كه هزينه مقابله با اينگونه نهضتها را نبايد آمريكا به تنهايي به عهده بگيرد بلكه بايد اين هزينه را برعهده قدرتهاي منطقه بگذارد و در منطقه خاورميانه اين شاه ايران بود كه بايد هزينه ميكرد. چراكه او اولين قدرت منطقهاي بود كه آن را پذيرفت بنابراين هزينههاي دفاع از مصالح آمريكا را شاه به هزينه ملت ايران برعهده خودش گرفت. اين اقدام از نظر مردم ايران بهخصوص نخبگان يك نوع خيانت بود. چراكه اهداف اصلياش حفاظت از اهداف آمريكا بود نه ملت ايران كه در آنجا منافع خاصي نداشت. بنابراين آمريكائيان براي پرهيز و پيشگيري از اينكه اين انفجار، انفجار چپگرايانه و كمونيستي شود، مسئله حقوق بشر را مطرح كردند. از همينرو بر شاه فشار آوردند تا فضاي سياسي را باز كند. همين باز كردن فضاي سياسي در سال 56 منجر به شكلگيري حركتهاي انقلابي شد. اما از درون اين حركتها يك بخش از جنبشهاي قديمي نظير جنبشهاي ملي طرفدار دكتر مصدق يا جنبشهاي قهرآميز كه از سال 46 تا 57 به صحنه آمده بودند وجود داشتند كه اكثرا يك دوران قهرماني را پشتسر گذاشته ولي خاموش شده بودند نيز در اينجا حضور داشتند. اما در اين شرايط اين روحانيت بود كه توانست مردم را بسيج كند. روحانيت با نفوذي كه در سراسر كشور داشت از نظر رهبري جلو افتاد و اين در حالي بود كه هيچ سازمان سياسي يا حزب ديگري چنين دامنه و گسترش نفوذي را نداشتند. تشكيلات روحانيت برخلاف همه احزاب سياسي ايران در دوران ديكتاتوري شاه مصون مانده بود لذا همين تشكيلات در سال 56 سبب شد روي افكار عمومي تاثير عميقي بگذارند. البته رهبري آقاي خميني هم موثر بود. يعني رهبري ايشان با مواضعي كه ميگرفتند منجر به بسيج مردم شد. در كنار تحركات رسانههاي خارجي، شبكه سوم سيماي جمهوري اسلامي در برنامهاي به نام «محرمانه» درصدد بازخواني انقلاب و پاسخ به برخي شبكههاي تلويزيوني و رسانههاي خارجي كه سعي ميكنند رفتار انقلاب را نقد كند، برآمده است؛ برنامهاي كه بهرغم 180 درجه مخالفت با طرف مقابل، در يكسري موارد مشترك است. در تحليل آنان سه چيز غفلت ميشود؛ نيروهايي كه در انقلاب جزء مبارزان بودند - مليها، ملي مذهبيها، غيرمذهبيها و چپها - نقش منافع ملي و اهداف واقعي انقلاب كه هر سه مورد در شبكه سوم گم است و متعاقب آن برخي چهرههاي ملي مانند مصدق مورد حمله قرار ميگيرند. از سوي ديگر جريان فكري سياسي ملي- مذهبي و وابستگان به اين جريان از جمله دكتر ابراهيم يزدي مورد حمله قرار ميگيرد و اتهامهاي نادرستي به او نسبت داده ميشود. مرحوم بازرگان چه در دوره پيش از پيروزي انقلاب و چه بعد از پيروزي عامل پيروزي انقلاب را شخص شاه ميدانست. چرا، چون موقعيتهايي را شاه از ملت ايران گرفت. فرصتسوزي كرد. فرصتهايي كه ميتوانست به يك حركت ملي و دموكراتيك و معتقد به توسعه تبديل شود، شاه جلوي آن را گرفت و چون سركوب كرد ديگر راهي به جز انقلاب براي مردم نماند. بنابر اين نفس انقلاب يك جريان واقعي و حق بود و از درون ملت ايران سرچشمه گرفته بود. در جريان 17 شهريور و كشتار مردم توسط رژيم شاه، تمام اقشار مردم از پشت شاه چنان كنار كشيدند كه شاه، خود در 13 آبان 57 گفت كه صداي انقلاب مردم را شنيده است. شاه آن موقع به اين تقريراتي كه در آمريكا يا توسط پهلويچيها ميشود، آن موقع به اين نرسيده بود. شاه در مقابل واقعيتها كه قرار گرفت ناچار شد تسليم شود و بگويد كه صداي انقلاب مردم را شنيده است و در اين زمان بود كه اقرار كرد در زمان او فسادهاي زيادي وجود داشته است و سركوبهاي زيادي اتفاق افتاده است. مضافاً اينكه درست در 6 شهريور 57 رژيم شاه مستحكم و متكي به قدرت متمركز بود. نمونه آن مصاحبه شاه با مك والاس مجري برنامه شصت دقيقه در تلويزيون آمريكا در 28 مرداد 57 است كه حكايت از اعتقاد او به سيستم نظامي و امنيتي داشت. اين همان كسي است كه در 28 مرداد اينچنين سخن ميگويد اما در 13 آبان ميگويد من صداي انقلاب شما را شنيدم. در اين فاصله زماني چه اتفاقي رخ داد كه شاه مجبور شد در 13 آبادان چنين بگويد؟ نهضت آزادي در 6 شهريور ماه 1357 با صدور اعلاميهاي از اختلاف 35 ميليون نفر جمعيت ايران با شخص شاه سخن گفت و در آنجا مطرح شد كه اين اختلافات حل نميشود مگر اينكه يكي از دو طرف كنار روند و چون كنار رفتن اين 35 ميليون نفر منطقي نيست بنابراين شخص شاه بايد كنار برود. اين حرف مورد توجه قرار نگرفت. آن موقع اوج قدرت و غرور شاه بود. در نتيجه حوادث 17 شهريور رخ داد. که پس از انقلاب بسياري از سران نظامي شاه اعدام شدند كه در آن موقع جزء فرماندهان بودند. آنها فرمان تير داده بودند حتي پس از 17 شهريور كه جنبش در خيابانها ادامه داشت آنان باز مرتكب كشتار شدند. اتفاقا يكي از مسائلي كه رسانههاي خارج از ايران يا وابستگان به رژيم پهلوي مطرح ميكنند حضور دكتر ابراهيم يزدي در جلسه محاكمه رحيمي يكي از فرماندهان رژيم پهلوي است. در هر رژيمي حتي رژيمهاي دموكراتيك و كشورهاي توسعه يافته با كسي كه دستور تيراندازي به مردم ميدهد و از پشت به مردم تيراندازي ميكند چه برخوردي ميكنند. بنابراين حالا اگر در يك صحنه كوچك تلويزيوني دكتر ابراهيم يزدي با يكي از اين افراد روبرو ميشود و در آنجا خواستههاي مردم را مطرح ميكند دليل نميشود كه او حكم اعدام صادر كرده است. حكم اعدام رحيمي را يزدي نداده است بلكه اين حوادث پس از انقلاب بود كه او را اعدام كرده و اين انقلاب را هم پايههايش را شاه ريخته بود بهطوري كه خودش هم اقرار كرد كه من صداي انقلاب شما را شنيدم. بنابراين اينگونه تخريب چهرههايي كه 50 سال مبارزه كردند خلاف واقعيت تاريخي است. اهداف انقلاب آزادي و دموكراسي بود. همانطور كه ضداستعماري بود، ضداستبدادي نيز بود. نكتهاي كه در سخنراني دكتر ابراهيم يزدي در آمريكا كه متن ترجمه آن در روزنامه كارگزاران چاپ شد نيز مشهود بود. اما برخي رسانههاي داخلي عليه اين سخنان موضع گرفتند و اتهامهايي را به دكتر يزدي نسبت دادند. صريحاً اعلام ميكنم آن حرفي كه دكتر يزدي در سخنراني خود گفته است و من متن آن را خواندهام حرف درستي است. در گفتههاي يزدي خلافي وجود نداشته است و حرف او اين است كه انقلاب سال 57 به دنبال حوادث 17 شهريور و 13 آبان 57 و تظاهرات و راهپيماييهاي مردم در تاسوعا و عاشوراي 57 اتفاق افتاد. اريك رولو خبرنگار لوموند ديپلماتيك تحليل جالبي از وقايع انقلاب با عنوان يك «مدبيسابقه» دارد. اريك رولو پس از آزادي من از زندان كه مصادف بود با راهپيمايي تاسوعا و عاشورا در گفتوگويي كه با او داشتم، نظرش را در مورد انقلاب براي من شرح داد. او گفت كه در تمام انقلابات دنيا حاضر شده است اما چنين چيزي را در اين 30 سال نديده است و گفت كه اين تظاهرات يك امر عادي نبود بلكه يك مد انساني بوده است. اين راهپيمايي آنقدر عظيم بود كه رولو در مورد آن اينگونه سخن ميگويد. بنابراين نفرت مردم از رژيم پهلوي تا به اين حد بود. اين چيزي نبود كه يك فرد به تنهايي ايجاد كرده باشد و يا با حوادث بعد از انقلاب پيوند داشته باشد. مردم از اينكه اموال ملي به تاراج ميرفت ناراحت بودند. پس نقش گروهها را تا چه حد ميدانيد؟ وقتي حوادث 15 خرداد اتفاق افتاد، قبل از آن تمام نيروهاي ملي، جبهه ملي، نهضت آزادي و جمعي از روحانيون را گرفته بودند كه همه آنها پس از مدتي آزاد شدند اما نهضت آزادي را در زندان نگه داشتند و محاكمه كردند. در كيفرخواست دادگاه نظامي كه سرهنگ فخر مدرس دادستان قرائت كرد نهضت آزادي را محرك تمام حركتهاي شورشي و انحرافي از سال 39 تا 42 معرفي كرد. او گفت كه اين نهضت آزادي در درون جبهه ملي يك گروه راديكال و تندرو بوده و به نهضت آزادي محكوميتي دادند كه در سال 28 به حزب توده نداده بودند. آيا جايي براي ديدگاه مشروطهطلب قائل هستيد؟ پهلوي در سال 57 با تظاهرات ملت ايران همانطور كه اريك رولو ميگويد يك مد انساني بود، محكوم شد. پهلوي به تيراندازي به مردم، سلطنت مطلقه، فروش منافع ملي، قدرت مطلقه و فساد مالي و اخلاقي محكوم شده است. اين را خود شاه اقرار كرد. بسياري از سردمداران خودش را بازداشت كرد. او ميخواست بگويد اگر فساد بوده، اينها كردهاند، پس فساد وجود داشته است. بنابراين خانواده پهلوي به دليل اين سوابق از نظر ملت ايران محكوم شده است. آنان جايگاهي ندارند اما مشروطهطلب سلطنتي يك فكر است، يك مرام است. همانطور كه ماركسيسم يك مرام است. اين حركت كه از آمريكا شروع شده و با طرح قوام همراه شده است براي رو آوردن دوباره پهلويچيهاست. يعني حملاتي كه به دكتر يزدي در ميزگرد صداي آمريكا ميشود يا حملات صدرالدين الهي در كيهان سلطنتطلب در راستاي مشروعيت بخشي به پهلويها است. فضا در دست آنهاست پس ميتوانند يزدي را محكوم كنند. آيا كسي كه فرمان تير ميدهد توقع دارد مردم دست به سر و گوشش بكشند. اما در جريان انقلاب شما متهم به اين بوديد كه مانع اعدامها ميشويد.من در فروردين سال 58 پس از اعدام 21 نفر از سران رژيم پهلوي اعتراض كردم. همين هويدا را معتقد بوديم كه بايد محاكماتش ادامه داشته باشد. خودش هم ميگفت كه ميتواند خيلي از اسرار رژيم پهلوي را بگويد. صداي آمريكا در ميزگردهاي گوناگون به نوعي تبليغ ميكند كه انقلاب همين بوده و يكسري چيزها را قلب ميكند. از سوي ديگر شبكه سوم جمهوري اسلامي نيز به گونهاي مسائل انقلاب را مطرح ميكند كه فقط عدهاي خاص در مبارزه حاضر بودهاند. اين را ما صددرصد انحراف تاريخي ميدانيم. خيلي از نيروها در كشاندن مردم به صحنه موثر بودند. آنهايي كه در صداي آمريكا نشستهاند يا پشت سر صداي آمريكا در محافل پهلويچيهاي آمريكا نشستهاند لطفا سري به ايران بزنند و ببينند كه جوانان حركتشان در چه جهت است. آن آقايان خبر ندارند كه نسل جوان چه حركتي را دارد انجام ميدهد. آنها ظواهر را كه ميبينند ميخواهند بگويند نسل جوان همين است. يعني صداي آمريكا را يك رسانه بيطرف نميدانيد. الان فضاي برنامهريزان و تحليلگران صداي آمريكا پهلويچيها هستند اين با مواضعي كه ادعا ميكنند مغاير است. آمريكاييها مدعي دموكراسي در جهان هستند. دموكراسي يعني همه گروهها به نسبت سهمشان بايد حضور داشته باشند. آيا نيروهاي ملي- مذهبي در صداي آمريكا ميتوانند به اندازه آنها حضور داشته باشند. از سوي ديگر برنامههاي آنها جهت ضدمذهبي دارد. اگر چه ما نسبت به اسلام ايدئولوژيك موضع داريم ولي دين اسلام به عنوان يك باور مبناي اخلاق ملت ايران است. اگر دين اسلام از ملت ايران گرفته شود، اخلاق در ايران از بين ميرود. اخلاق كه برود، پايه ملت نيز از بين ميرود. بخشي از صداي آمريكا با نفرتي كه به باورهاي مذهبي نشان ميدهند نسبت به ملت ايران بيعدالتي روا ميدارند. سلطنت پهلوي امتحانش را پس داده و ميزان وابستگياش به منافع مردم خيلي معلوم است. كسي كه مدعي صلح و دموكراسي است، بايد به آن پايبند باشد.
منبع: روزنامه كارگزاران 29/2/1387
|
||
تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - اروپا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد . |