خیمه شب بازی تکراری

 

دکتر محمد ملکی

 

 

بار دیگر گرمای بی رمق انتخابات، قدرت پرستان زمستان خواب را به وول وول انداخته تا اعلام کنند ما هم هنوز ‏زنده ایم و جان داریم و نان می خواهیم. زمستان خوابهائی که وقتی به خواب می روند، همگان گمان می برند که ‏مرده اند و از مرده، جنب و جوش و حرکت نباید توقع داشت.‏

 

آیا ۳۰ سال برای فراگیری یک تجربه کافی نیست؟ درست است که می گویند ایرانی ها حافظه تاریخی ضعیفی ‏دارند، اما ملتی که با تاریخ و در تاریخ ۳۰ ساله رژیم ولایی زیسته و با گوشت و پوست آنرا لمس کرده و میکند ‏آیا باز هم فریب خواهد خورد و آیا دگربار عروسک این خیمه شب بازی که هرازگاهی تکرار می گردد، خواهد ‏شد؟ باور ندارم. اکثریت مردم ایران آگاه و هشیارند و انتخابات هایِ اخیر انجام شده، شاهد این مدعاست. چرا ‏حاکمیت مجبور می شود انتخابات را با انواع فریبکاریها و تقلب ها برگزار کند، تا آنجا که برای کشاندن مردم به ‏پای صندوقها فتوا بر وجوب شرکت مردم صادر کند و با ایجاد ترس و وحشت جمعی را وادار به اینکار نماید؟ و با ‏تمام این ترفندها طبق آمار خودشان باوجود انواع دستکاریهایی که در آن صورت می گیرد، ده ها میلیون ایرانی از ‏شرکت در انتخابات خودداری می کنند. [در انتخابات مجلس نهم بیش از ۵۰ درصد کسانیکه حق شرکت داشتند] ‏حال در چنین شرایطی چگونه است آنها که با بی تفاوتی در برابر کشتارهای دهه ۶۰ و همه ی ظلم و ستم ها، نه ‏تنها سکوت که همکاری در این اعمال کردند و هنوز هم می گویند اقتضای آن زمان این بود، به یاد مردم افتاده اند ‏و از آنها می خواهند که در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنند و به کسانی که ۳۰ سال به عنوان وکیل و وزیر ‏و رئیس جمهور و رئیس مجلس و دیگر مشاغل دولتی، عامل بوجود آمدن این وضع هستند، رای بدهند بدون آنکه ‏جوابگو باشند که وضع موجود را که شما باصطلاح اصلاح طلبان می خواهید از درون نظام اصلاح کنید چه ‏کسی، چه کسانی و چه قدرت بدستانی بوجود آورده اند؟

 بی مناسبت نمیدانم بار دیگر نوشته ای را که در تابستان ۱۳۷۹ در سمینار “اصلاحات چیست و اصلاحگر ‏کیست؟” ارائه کردم یادآور باشم تا درسی باشد و عبرتی.‏

 

در پایان آن مقاله آمده است:‏

‏”در خاتمه می گویم باید اصلاحات صورت گیرد این یک واقعیت است اما اصلاح بوسیله ی عوامل افساد و ‏انحراف یک فریب نیست؟ شاید این سه سال که از حکومت اصلاح طلبان می گذرد نشان داده باشد که مشکل ‏کجاست و چرا گامی به سوی آزادی و برابری پیش ننهاده ایم. پس از گذشت ۳ سال از صدارت آقای خاتمی ‏براستی متوجه مراد آقایان از مفهوم اصلاحات مورد نظرشان شده ایم؟مسلما دیگر نمی توان مانند گذشته حکومت ‏کرد و باید تغییراتی بوجود آید و جراحی هایی صورت گیرد. اما امروز میزان عمق جراحی مورد نظر را چه ‏کسی تعیین می کند؟ جراحی عمیق بدست سردمداران اصلاحات فعلی امکان پذیر نیست. برای مثال در دو پرونده ‏ی قتلهای زنجیره ای و حمله به کوی دانشگاه عملا این تناقض آشکار شد، از یک سو شعار اصلاح طلبی و تشکیل ‏پرونده و برپائی دادگاه عادلانه و سایر ملزومات را می طلبد و از سویی دیگر عمیق شدن در آن، ارکان نظام را ‏زیر سوال می برد. نظامی که نیاز به وجود سرکوبگرانی چون نظری ها و نقدی ها دارد چگونه میتواند حکم ‏محکومیت برایشان صادر کند؟

 

مراد از اصلاح طلبی و عمق و هدف گیری آن را از لابلای مواضع سخنگویان جریان موسوم به اصلاح طلب به ‏راحتی می توان دریافت. برای نمونه فقط به ذکر اظهارات یکی از تلاشگران این جریان تحت عنوان “تداوم ابتکار ‏عمل، تداوم نظام” به نقل از “کتاب تراژدی دموکراسی در ایران صفحه ۳۶-۳۷” میپردازم.‏

 

‏”اگر امروز تحت فشار کسانی که ممکن است خودشان در این فجایع به نحوی آلوده باشند، ادامه تحقیقات و ‏رسیدگی و مجازات قانونی عاملان آنها قفل شود، بدون شک ابتکار عمل در ادامه ی افشای این جنایت ها به دست ‏دشمنان انقلاب و نظام جمهوری اسلامی افتاده، آنها با استفاده از این ابتکار عمل به تطهیر خود و جنایت های ‏متنابهی که داشته اند پرداخته و حامیان و اصلاح طلبان درون نظام را دنباله رو خویش خواهند ساخت. اما اگر ‏ابتکار عمل در دست اصلاح طلبان درون نظام باشد و سایرین در حاشیه ی آنها حرکت کنند و بدنامی های ملصق ‏بر پیشانی نظام اسلامی توسط آنها پاک شود، جمهوری اسلامی غسل تعمید یافته و با سلامت و صلابت احراز شده ‏به حیات خود ادامه خواهد داد.”‏

 

در جمع بندی این سه سال بیانات آقای خامنه ای می تواند فصل الخطاب باشد. “اصلاحات واقعیت است. می بایست ‏مرکزی هوشمند، مقتدر و خویشتندار شتاب و آهنگ آن را کنترل کند.”‏

 

و به عبارتی آن میزان از اصلاحات که به قول نویسنده برای غسل تعمید رژیم لازم است انجام شود نه آن اندازه ‏که معنای اصلاحات واقعی است.‏

 

آقای خاتمی و دوستانش دچار یک پارادوکس هستند. مگر می شود هم قدرت های فراقانونی و مطلقه را قبول داشت ‏و هم دم از مردمسالاری و قانونمداری و جامعه مدنی زد؟ این تضاد را چگونه حل باید کرد؟

 

سخن آخر اینکه اصلاحات در شرایطی و بدست جریاناتی متولد شد که از روز نخست غیرطبیعی می نمود و ‏امروز بعد از ۳ سال نارسائی های آن کاملا آشکار گردیده است. اگر می بینیم تنها دست آورد این مولود جدید ‏انتشار چند نشریه با خط قرمزهای فراوان و به صحنه آمدن چند نویسنده نقاد بود که یک مرتبه به باد می رود و چند ‏نفری هم که پای خود را بیش از گلیم تعیین شده دراز کرده اند امروز در زندان بسر می برند. باید اذعان نمود ‏مشکل ما بعد از انقلاب ریشه در قانون اساسی و تضادهای موجود در آن دارد که امروز با سرباز کردن این غده ‏نیاز به یک جراحی عمیق در آن احساس می شود.‏

 

باید پس از دو دهه تجربه، از نسلی که به قانون اساسی فعلی رای نداده است کمک گرفت و شرایط یک همه پرسی ‏کاملا آزاد را فراهم ساخت. اگر ملت به قانون اساسی فعلی بویژه بحث ولایت مطلقه ی فقیه رای داد هیچ کس تا ‏یک دهه دیگر حق اعتراض نداشته باشد ولی اگر نپذیرفت هیاتی مرکب از نمایندگان واقعی مردم، حقوق دانان و ‏کارشناسان، استادان، روزنامه نگاران، زنان و اقلیت های قومی و مذهبی و دیگر اقشار جامعه با درس آوزی از ‏تجربه قانون اساسی جمهوری اسلامی، قانونی تنظیم کنند و به رای ملت بگذارند که حلال مشکلات جامعه باشد و ‏مردم را بر سرنوشت خود مسلط سازد و استقلال و آزادی و حاکمیت ملی و جمهوریت و برابری را تضمین نماید ‏و استبداد و فاشیسم را برای همیشه در این کشور ریشه کن سازد و مگر میزان رای ملت نیست و گذشته نباید ‏چراغ راه آینده باشد.” [کتاب اصلاحات هم استراتژی، هم تاکتیک صفحات ۲۱۳-۲۲۴ چاپ ۱۳۷۹]‏

 

این تحلیل حدود ۹ سال قبل و در سومین سال ریاست جمهوری آقای خاتمی نوشته و انتشار یافت. همان موقع ‏نویسنده مورد سخت ترین سرزنش های اصلاحاتی ها و حتی دوستان! قرار گرفت ولی همیشه زمزمه می کردم:‏

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم - سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور‏

 

و در همان سال در زمان صدارت جناب خاتمی [۲۱/۱۲/۷۹] باتفاق ده ها تن از دگر اندیشان به زندان مخوف ‏عشرت آباد [۵۹] و زیر شکنجه سفید که وصف آن بارها رفته است، گرفتار آمدیم و همین آقای خاتمی که باز ‏جمعی از اصلاحاتی ها درصدد به مسند نشاندن مجدد ایشان هستند، نه تنها در مورد قتلهای زنجیره ای، حمله به ‏کوی دانشگاه، توقیف فله ای روزنامه ها و مجلات، دستگیری و زندانی کردن دگراندیشان و دهها عمل غیرقانونی ‏اعتراض جانداری نکرد و نخواست یا نتوانست در برابر قدرتهای مافوق، از حقوق مردم که در همین قانون اساسی ‏آمده دفاع کند، امروز باز هم می گوید:‏

 

‏”قانون اساسی مبنای نظم ماست که کاملا با مبانی دینی ما سازگار است. قانون اساسی را خبرگانی تدوین کرده اند ‏که منتخب مردم بوده و با اصرار حضرت امام [ره] قانون تدویم شده را به رفراندوم گذاشتند و این از وجوه بارز ‏اختلاف انقلاب ما با انقلابهای بزرگ دنیاست.”‏

 

و باز در یزد در گفتگو با ایسنا و با اشاره به انتخابات ریاست جمهوری آتی گفت:‏

‏”طبیعی است اگر مردم بخواهند در خدمتشان خواهم بود، اما اگر ملاحظاتی داشته باشم با مردم حرف خواهم زد و ‏من و مردم همدیگر را قانع خواهیم کرد.” [روزنامه اعتماد ملی یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۷]‏

 

معلوم نیست ایشان از کدام مردم سخن می گویند و فکر می کنند تا چه اندازه با این سخنان توخالی میتوان مردم را ‏بار دیگر فریب داد. باید از آقای خاتمی که پس از هشت سال ریاست جمهوری فرمودند من یک “تدارک چی” بوده ‏ام پرسید چه تغییر اساسی بوجود آمده که فکر می کنند پس از اشغال کرسی ریاست جمهوری [بفرض] بار دیگر ‏نگویند من تدارک چی بودم؟ آیا از قدرت فراقانونی ولایت مطلقه فقیه کاسته شده یا قانون اساسی ای که مورد قبول ‏ایشان است تغییر کرده و یا می پندارند “حکم حکومتی” دیگر صادر نمی گردد؟ یا آنها که هر ۹ روز یک توطئه ‏علیه ایشان می کردند - به گفته خود آقای خاتمی - دست از اینکارها برداشته اند و به جای توطئه کردن گل به پای ‏ایشان می ریزند و بدون وضو نام ایشان را بر زبان نمی آورند؟ آقای خاتمی با چه ترفندی می خواهد اختیارات ‏رئیس جمهور را افزایش دهد؟ آیا با اطاعت صرف از ولی فقیه و اعتقاد به قانون اساسی و ولی مطلقه فقیه چه ‏کاری جز آنچه در ۸ سال ریاست جمهوری کرد می تواند بکند؟ اینکه بعضی از خاتمیِ متفاوت سخن می گویند، ‏هدف آنها از این گفته چیست؟ اگر مقصود این است که خاتمی از نظر سلولهای تشکیل دهنده اش و سن و سال با ‏گذشته متفاوت است این امری طبیعی و صحیح است. اما اگر منظور اینست که خاتمی برخلاف دوره گذشته ‏‏”حکومت آسان” را انتخاب نخواهد کرد و در مقابل بی قانونی ها و تجاوز به حقوق مردم و حکومت مطلقه خواهد ‏ایستاد چه کسی این تفاوت را خواهد پذیرفت؟ گذشته ی ایشان و اعمال و موضع گیریهای خاتمی نشان داده است ‏که از روزهای اول انقلاب که به وکالت و وزارت و ریاست جمهوری و بسیاری از مشاغل کلیدی برگزیده شد، ‏هرگز جز اطاعت از دستورات ولی مطلقه کار دیگری نکرد. خاتمی خاتمی است ! چه وکیل باشد، چه وزیر باشد ‏و چه رئیس جمهور تفاوتی وجود ندارد. حال یک سوال اساسی مطرح می گردد و آن اینکه آقای خاتمی در توضیح ‏شرایط خود برای شرکت در انتخابات پس از بیان حرفهای تکراری و تعریف و تمجید از رهبران انقلاب و قانون ‏اساسی می گوید: “مثل اینکه امروز از نظر رسانه های گروهی و تریبون های اصلی که باید اطلاع رسانیِ درست ‏کنند، مملکت گل و بلبل است و نه گرانی هست و نه مشکلی وجود دارد. نه بیکاری، نه فقر، نه فساد و نه فحشاء ‏است”. [روزنامه کارگزاران چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۸۷]‏

 

آقای خاتمی باید جوابگو باشد که این گرانی، بیکاری، فقر، فساد و فحشاء مگر زائیده ی ۳۰ سال حکومت شما و هم ‏پالکی هایتان نیست؟ مگر شما پس از طی دوره چندساله سرپرستی مسجد هامبورگ و پس از پیروزی انقلاب که ‏به ایران آمدید از همان روزهای نخست در سمت وکالت و سرپرستی روزنامه کیهان، وزارت، ریاست جمهوری ‏و… یکی از عوامل وضع حاضر نبوده اید؟ مگر شما پس از نطق پیش از دستور مهندس بازرگان در مجلس ‏شورای اسلامی و پائین کشیدن او از تریبون [۱۵ مهر ۱۳۶۰] طی سه مقاله در روزنامه ی کیهان - از ۱۶ مهر تا ‏‏۱۹ مهر - چنان به مهندس بازرگان حمله نکردید که امروز آقای حسین شریعتمداری باید اعتراف کند که در لجن ‏پراکنی به دگر اندیشان شاگرد کوچک مکتب شما هم به حساب نمی آید؟ [از خوانندگان این نوشته به ویژه نسل جوان ‏می خواهم این سه شماره روزنامه کیهان را تهیه کنند و مقالات آقای خاتمی را]. میگویند حافظه تاریخی مردم ‏ایران ضعیف است. اما هستند کسانیکه پرونده اعمال و رفتار ۳۰ ساله شما را زیر بغل دارند. آقای خاتمی که ‏امروز بعضی از افرادی که دلشان برای وزارت و وکالت و سفارت و استانداری و… پر می زند میخواهند از او ‏مجسمه آزادی خواهی و آزاد اندیشی و دفاع از مظلوم و دشمن ظالم و طرفدار مردمسالاری و قانونمداری بسازند، ‏دفاع از بی رحمترین جلادان را چگونه توجیه می کنند؟

 

ایشان در سال ۶۰ در اعتراض به نطق پیش از دستور مهندس بازرگان می فرمایند: ‏

‏”بسیاری از کسانی که امروز در همین دادگاههای انقلاب - که مورد اعتراض شمایند- تنها به خاطر دفاع از اسلام ‏و پاسداری از دست آوردهای انقلاب اسلامی شب و روز زحمت می کشند، انسانهایی سرشار از عاطفه و رحمتند. ‏اما مسئولیت اسلامی و تعهد انسانیشان و نیز فرمان خدا، آنان را وا می دارد که قاطعانه در برابر آدمکشانی که ‏موجودیت انقلاب و جمهوری اسلامی را به خطر انداخته اند بایستند و فساد را از ریشه برکنند.” [سرمقاله های ‏کیهان بقلم آقای محمد خاتمی ۱۶، ۱۸ و ۱۹ مهر ۶۰]‏

 

من از مشاهدات و اعمالی که همین انسانهای سرشار از عاطفه و رحمت در همان روزها که این مقاله نوشته شده ‏‏[دهه۶۰] در زندان اوین بر سرم آوردند، چیزی نمی گویم. فقط چند جمله از سخنان آقای مهندس عباس امیرانتظام ‏را که در ملاقات دانشجویان شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت گفته اند می آورم تا معلوم شود آقای خاتمی در آن ‏روزهای مرگ و خون و شکنجه چه موضعی داشتند و این انسانهای سرشار ار عاطفه با دگراندیشان چه می ‏کردند. مهندس امیرانتظام در دیدار با شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت با اشاره به رخدادهای دوران اصلاحات و ‏برخی مواضع خاتمی می گوید: ‏

‏”خیلی مطالب هست که اگر من زنده بمانم باید روزی بگویم و یا بنویسم. مثلا پس از ترور اسدالله لاجوردی توسط ‏مجاهدین خلق، آقای خاتمی مصاحبه ای کرد که ایشان را سرباز وفادار اسلام و ایران نامید. ایشان اگر نگفته بود ‏که آقای لاجوردی سرباز ایران بوده به من ارتباطی پیدا نمی کرد ولی ذکر این جمله باعث شد تا من بعنوان یک ‏شهروند ایرانی که چیزهای زیادی در مورد ایشان می دانم و دیده بودم، در مصاحبه ای آنها را بازگو کنم که منجر ‏به آن شد که بار دیگر به زندان بازگردم. در دوران اصلاحات که آقایان مدعی فضای باز سیاسی بودند ما را از ‏زندان با ماشین حمل گوشت برای ملاقات می بردند که من مجبور شدم نامه ای بنویسم و در آن نوشتم که آقای ‏خاتمی ما گوسفند نیستیم و انسانیم.” خبرنامه امیر کبیر، شنبه چهار آبان، دیدار شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت ‏با محمد ملکی، سعید حجاریان و عباس امیر انتظام

 

می بینید آقای خاتمی و دیگر اصلاحاتی ها برخلاف آیت الله منتظری در سمت قائم مقامی رهبری و مهندس ‏بازرگان و یکی دو دگراندیش دیگر نه تنها به فجایع دهه ۶۰ و نسل کشی تابستان ۶۷ اعتراض نمی کنند که ‏عاملان این جنایت را مورد تفقد قرار می دهند و آقای لاجوردی را سرباز وفادار اسلام و ایران نام می نهند. برای ‏بهتر روشن شدن این مسئله که چرا مدعیان اصلاحات تا این حد سعی می کنند خاتمی را به صحنه انتخابات ‏بیاورند، نقل قولی از یکی از بزرگان را در اینجا بی مناسبت نمی دانم. “می گوید روزی در خدمت آقای خاتمی از ‏او سوال کردم فرق من و شما چیست؟ گفت: نمیدانم تو بگو ! گفتم فرق من و تو در این است که تو برای حفظ نظام ‏تلاش می کنی و من برای حفظ ایران که اگر ایران نباشد نظام هم نخواهد بود.”‏

 

‏ امروز تمام کسانی که داوطلبی آنها مورد قبول قرار می گیرد چاره ای ندارند جز اینکه در جهت حفظ وضع ‏موجود تلاش کنند. چون اگر یک دگرگونی بنیادی صورت گیرد همه ی حکومت گران از جمله خاتمی، کروبی، ‏نوری، موسوی و… باید پاسخگو باشند که چرا مملکت را به وضعی کشانده اند که صدای همه در آمده است. ‏همیشه هنگام هر انتخاباتی داوطلبان حرفهای قشنگی می زنند، اما در همین حرفها و شعارها می توان دم خروس ‏را دید.از جمله آقای کروبی در مصاحبه ای با عباس عبدی می گوید:‏

 

‏”اتفاقا من خدمت رهبری رفته بودم و اعلام کردم که جمعی از من برای حضور در انتخابات دعوت کرده اند… در ‏حضور مقام رهبری توضیح دادم که اکنون از نظر داخلی، منطقه ای و اقتصادی وضعیت ویژه ای حاکم است و ‏مجموع اتفاقاتی که در انتخابات قبل به بعد رخ داده دست به دست هم داده و شرایط خاصی را رقم زده است…. ‏علت شکست ما در دوران اصلاحات همین بود که اگر حرف چریکی بزنیم و در خانه و در محفل رفاه باشیم معلوم ‏است که چه نتیجه ای می دهد. اگر ما به لوازم و شعارهایمان پایبند بودیم و یا شعارهایی می دادیم که با لوازم ‏موجودمان همخوانی داشته باشد کار به اینجا نمی کشید.”‏

 

آقای کروبی در مورد مخالفت با تاسیس “تلویزیون صبا” از سوی حزبش می گوید:‏

‏”من میخواستم در چهارچوب قوانین کشور کار کنم. ولی وقتی دیدم که باعث دردسر برای دیگران می شود از ‏خواست خود صرفنظر کردم….من تا عصر دو شنبه نمی دانستم چه شده است. رفتیم به ملاقات و در آنجا گفتم که ‏من نفر دوم هستم اما ایشان [رهبری] به من گفتند که وزارت کشور و رئیس جمهور [خاتمی] می گویند که بهترین ‏و سالمترین انتخابات بوده است. رهبری حتی گفتند من گفته ام حالا این شهرهایی که آقای کروبی می گویند را ‏بررسی مجدد کنید. اما آنها [وزیر کشور آقای خاتمی] می گویند درست است…. حکم حکومتی را قبول دارم برای ‏مواردی ضروریست…. من مدافع حکم حکومتی هستم. در آنجایی که کارها با یک گره و مشکل جدی روبرو می ‏شود و احتیاج به گره گشایی دارد….” [هفته نامه شهروند امروز ۵ آبان ۱۳۸۷ شماره ۶۹]‏

 

باید از آقای کروبی پرسید وقتی در نظامهای دموکراتیک با گره و مشکل جدی روبرو میشوند، تصمیم گیرنده و باز ‏کننده گره مردم هستند یا یک فرد؟ ایشان با چنین تفکراتی چگونه می خواهند مشکلاتی را که ۳۰ سال است دامنگیر ‏سرزمین ما شده حل کنند؟ راستی چه تفاوتی بین خاتمی و کروبی و احمدی نژاد و دیگر کارگزاران رژیم ـ که از ‏فیلتر شورای نگهبان رد می شوند- وجود دارد که مردم باید یک بار دیگر آزموده را بیازمایند و سر صندوقهای اخذ ‏رای حاضر شوند؟

 

مگر جز این است که این بتان عیار هر روز به شکلی در آمده اند تا رژیم را حفظ کنند و دردی بر دردهای مردم ‏بیافزایند؟ این عاملان فساد که امروز دم از اصلاح می زنند چگونه می خواهند و قادر خواهند بود نسخه ای برای ‏تسکین دردهای بی شمار مردم بپیچند؟ با کدام قدرت و مقاومت؟ اینها که با یک تشر کوچک تبلیغات انتخاباتی را به ‏حداقل کاهش می دهند و آنهمه هیاهو را یک مرتبه به سکوت تبدیل می کنند چگونه قادر خواهند بود در برابر ‏تشرهای بزرگ مقاومت کنند؟ مگر همین آقایان خاتمی و کروبی مجلس و دولت را با یک حکم حکومتی فشل ‏نکردند؟ راستی از قدرت چه کسی کاسته شده و بر قدرت چه کسانی افزوده شده که می خواهند باز این بازی ‏مسخره [انتخابات] را تکرار کنند؟ به نظر من آن کس یا کسانی حق دارند وارد صحنه انتخابات شوند که ابتدا ‏تکلیف خود با مسائل اساسی جامعه، از جمله جنایات دهه ۶۰ را روشن کنند و بطور دقیق و شفاف مخالفت خود را ‏نسبت به مسائل زیر که در حال حاضر مانع هر تحول ریشه ای می باشند اعلام نمایند.‏

 

‏-‏ ولایت مطلقه فقیه

‏-‏ حکم حکومتی

‏-‏ نظارت استصوابی شورای نگهبان‏

‏-‏ مجمع تشخیص مصلحت نظام

‏-‏ قدرت مافوق قانون که همه کار می کند و در برابر هیچکس جوابگو نیست.‏

 

اگر کسی پیدا شود که برنامه خود را تعیین تکلیف با این نکات قرار دهد و برای تحقق این خواسته ها به هر قیمت ‏بایستد و بی عنایت به نظر شورای نگهبان در تعیین صلاحیت و خارج از چهارچوب نظارت استصوابی و با شرط ‏رعایت ضوابط یک انتخابات آزاد از سوی حکومت خود را کاندیدای “مستقل” اعلام و بازی انتخابات را به یک ‏رفراندوم آزاد تبدیل نماید، شاید بتوان آن خیل عظیم مردمی را که شرکت در پای صندوقهای رای را بر خود حرام ‏کرده اند، به پای صندوقهای یک انتخابات آزاد و سالم و شفاف که در آن از تقلب و آمار سازی و فتوای وجوب ‏شرعی و فریبکاری و ترس و وحشت اثری وجود نداشته باشد کشاند. در غیر اینصورت در انتخابات آینده هم جز ‏یاس بیش از پیش مردم و “به خدا پناه بردن” و “معجزه خوابی دوساعته” و “بداخلاقی های بیشمار” و ناله و افغان ‏پس از شکست چیز دیگری وجود نخواهد داشت.‏

 

و اما سخن آخر ؛ در نوشته های متعدد بیش از ۹ سال است مرتب تکرار می کنم تنها راه نجات مراجعه به آراء ‏عمومی است. در یک نظر سنجی آزاد و شفاف و زیر نظارت مراجع بین المللی تا مردم نظر خود را در مورد نظام ‏ولائی و قانون اساسی آن ابراز دارند. در غیراین صورت روز به روز به فقر و فساد و دروغگویی و بی کاری و ‏تورم و فحشاء و اعتیاد و… افزوده خواهد شد. ‏

 

امروز شاهدیم پس از گذشت ۳۰ سال از سقوط نظام شاهی و استقرار رژیم شیخی مردم دچار چه مشکلات عظیمی ‏شده اند. گفتم حال اگر کاری نکنید فردا دیر است و باز هم تکرار می کنم. اما چه زود ضربه دیگری وارد شد و ‏دیدید نتیجه عدم توجه به خواستهای مردم را و دیدید قشری که به آن بعنوان یکی از پایه های تزلزل ناپذیر حکومت ‏اسلامی می نگریستید و می پنداشتید همیشه یار و مددکار شما خواهد بود یعنی قشر بازاری چگونه در برابرتان ‏ایستاد و به خیل فرهنگیان، کارگران، دانشگاهیان، دانشجویان، دانش آموزان و زنان و… پیوست و صدای ‏اعتراض علیه رژیم را بلند کرد. مطمئن باشید با راهی که در پیش گرفته اید نه تنها نمی توانید بیش از این بر ظلم ‏و فشار و شکنجه و اعدام و نیروهای سرکوبگر تکیه کنید که زود است شاهد نافرمانی و اعتراضات بدنه ی سپاه و ‏بسیج و ارتش و نیروهای انتظامی و خانواده شهدا و معلولین و جانبازان و حتی بعضی از کارگزاران حکومت ‏باشید. وقتی که دیگر کار از کار گذشته و نافرمانی سراسری و همه گیر شده که آن روز پشیمانی سودی نخواهد ‏داشت.‏

 

بد نیست با جملات اخیر آقای خاتمی و آیت الله حسینعلی منتظری به این مقال پایان بخشیم‏.‏ جناب خاتمی در دیدار ‏اعضای حزب مردمسالاری می گوید: “هدف ما این است که رهبری در اوج عزت باشد.”‏

 

و این در حالی است که آیت الله منتظری در دیدار با اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت می فرماید:‏

‏”هدف همه ی ما باید عزت ملت، ارتقاء کشور و تامین حقوق مردم باشد. رئیس جمهور باید هدف اصلی خود را ‏عزت ایران و مردم قرار دهد. اگر قرار باشد رئیس جمهور تدارکچی مقامات بالاتر باشد و همه کارها را با کسب ‏اجازه انجام دهد، نمی توان امیدی به انتخاب یک رئیس جمهور اصلاح طلب هم داشت.”‏

برگرفته از "امیرکبیر"