شکنجه و يکي از پليدترين شکل‌هاي آن: تجاوز جنسي 

  مصاحبه با يک روانشناس

 

 

شکنجه چيست و چه پيامدهايي براي شکنجه‌ديده و جامعه دارد؟ تجاوز در زندان و اعمال شکنجه‌ي جنسي با چه انگيزه‌هايي صورت مي‌گيرد؟ چگونه مي‌توان در اين مورد به شکنجه‌شدگان و کل جامعه کمک کرد؟ مصاحبه با دکتر نورايمان قهاري

شکنجه، جزء ثابت قاموس سياست در ايران است. دسته‌بندي سياسي در ايران در نهايت تبديل به دسته‌بندي ميان شکنجه‌گران و شکنجه‌ديدگان مي‌شود، دسته‌بندي ميان آناني که سلطه‌گري‌شان به شکنجه‌گري ختم مي‌شود و آناني که در برابر قدرت شکنجه‌گر و اين منش سلطه‌گري مي‌ايستند.

معمولا هر بحران سياسي‌اي در ايران موضوع شکنجه را به موضوع روز تبديل مي‌کند و اينک اين مسئله، موضوع روز است. تجاوز جنسي، که يکي از پليدترين شکل‌هاي شکنجه است، ديگر رازي نيست که در چارچوبه‌ي زندان باقي بماند. موضوع به رسانه‌ها کشيده شده و به ميان خانواده‌ها رفته است. جامعه از آن سخن مي‌گويد و اين فاش‌گويي آغاز يک روند درماني است.

در مورد شکنجه، پيامدهاي آن براي فرد و جامعه‌ي شکنجه‌ديده، موضوع تجاوز جنسي و کمکي که در اين مورد مي‌توان به فرد و جامعه کرد، با خانم دکتر نورايمان قهاري، روانشناس داراي تخصص در درمان آسيب‌ديدگان از شکنجه گفت‌وگو کرده‌ايم.

دويچه وله: خانم دکتر قهاري، اين روزها بحث‌هاي زيادي درباره‌ي شکنجه‌هايي که در زندان‌هاي ايران اعمال مي‌شود در جريان است. تعريف شما به عنوان متخصص درمان آسيب‌ديدگي‌هاي اجتماعي و رواني از جمله درمان جان بدربردگان از شکنجه چيست؟

نورايمان قهاري: بايد بگويم، با اين که شکنجه تاريخچه‌اي بسيار طولاني دارد، دانسته‌هاي ما درباره‌ي انواع شکنجه در عصر حاضر مديون گزارش‌هايي است که جان‌بدربردگان از شکنجه در سراسر دنيا به پزشکان، روانشناسان و ارگانهاي قانوني و حقوق بشري بين‌المللي داده‌اند. اما به طور ويژه، براي دسترسي به اطلاعات در مورد زندان‌هاي جمهوري اسلامي مي‌توانيم به خاطرات مکتوب و شفاهي زندان بسياري از جان‌بدربردگان از زندان‌هاي سياسي دهه‌ي ۱۳۶۰ در ايران و گزارش‌هاي رسيده از زندان‌ها در چند ماه اخير هم رجوع کنيم. اطلاعات من همچنين مربوط مي شود به تحقيقاتي که خودم در حوزه‌ي روانشناسي در مصاحبه با جان‌بدربردگان زندانهاي دهه‌ي شصت جمهوري اسلامي انجام داده‌ام.

تحقيقات انجام شده ‌در باره شکنجه نشان مي‌دهند که شکنجه درعرصه هاي متفاوت، از جمله در ميان دست‌اندر کاران خريد و فروش مواد مخدر و در چرخه خشونت خانوادگي به کار برده مي شود. هدف اصلي استفاده از شکنجه در زمينه‌هاي ذکر شده مهار کردن افراد درگير است. اما موضوع گفت‌وگوي ما در اينجا شکنجه سياسي است که به دست ماموران رسمي دولت‌ها، بطور سيستماتيک و برنامه‌ريزي شده، در جهت سرکوب مخالفان‌شان به‌کار مي‌رود. شکنجه‌ي سياسي يکي از سلاحهاي موفق دولت‌هاي سرکوبگر عليه دموکراسي است که از آن براي تخريب فرد و اشاعه‌ي رعب و وحشت در جامعه استفاده مي‌کنند. يکي از اهداف اِعمالِ شکنجه‌ي سياسي تاثيرگذاري بر فرهنگ رفتاري يک جامعه است تا محيطي به وجود آيد که در آن افراد به خاطر صيانت نفس و حفظ جان خويش خاموشي پيشه کنند. چنانچه مي‌توان براي نمونه با قطعيت گفت که جامعه‌ي ايران درپي سرکوب‌هاي دهه‌ي ۱۳۶۰ براي مدت‌ها به چنين سرنوشتي دچار شد. ويژگي اصلي شکنجه، وارد آوردن درد است؛ هدف نهايي آن به نابودي کشاندن انسانيتِ قرباني خود است. تغييري که با اِعمال شکنجه در دنياي قرباني بوجود مي‌‌آيد، همه‌جانبه است و بر تمامي روابط او تا‏ثير مي‌‌گذارد. آثار جسمي شکنجه و خاطرات مربوط به آن براي جان بدربرده تا پايان عمر يادآور دوران شکنجه و زجرش مي‌شود.

عوارض ناشي از شکنجه بر روي فرد و جامعه را چگونه مي توان توضيح داد؟

در روانشناسي وقتي بر اثر حادثه‌‌اي ناگوار اختلالاتي در احساسات، توانايي‌ها، روابط و ديدگاه‌هاي انسان نسبت به خود و به دنياي پيرامونش بوجود آمده باشد، مي گوئيم آن فرد متحمل"آسيب‌ديدگي" يا "ضربه‌ي رواني" گشته. اين حادثه ناگوار،بنا به تعريف، غيرقابل پيش‌بيني است و شدت آن وراي فشارها و نگراني‌‌هايي است که افراد در زندگي روزمره‌‌شان با آن سر و کار دارند. اما آسيب ديدگي رواني نمي‌تواند تجربه‌هايي چون شکنجه، زندان، فرار و تبعيد را به طور کامل توضيح دهد. تعريف جامع‌تري که مي تواند توضيح دهنده عمق حوادث پي‌‌در‌پي ناگواري باشد که جان‌بدربردگان در اين موارد تجربه مي کنند مقوله اي است به نام "آسيب‌ديدگي اجتماعي".

"آسيب‌ديدگي اجتماعي" مفهومي است که به ما اجازه مي‌‌دهد که در عين حال که به فرد به عنوان قرباني اصلي شرايطي مثل زندان و شکنجه نگاه مي‌‌کنيم، او را جدا از کل جامعه نبينيم. يعني ما با تکيه به اين مفهوم به دنبال بيماري در فرد نمي‌گرديم، بلکه براي پي بردن به واقعيت هاي تاريخي و اجتماعي اين آسيب ديدگي به ماهيت و چگونگي رابطه‌ي فرد و جامعه در چارچوبي اجتماعي نگاه کرده و تجربياتي که فرد را به عنوان عضوي از جامعه تحت تأثير خود قرار مي‌‌دهد مد نظر قرار مي دهيم.

برخلاف ضربه‌ي رواني که بر اثر يک واقعه‌ي‌غيرمنتظره ‌رخ مي‌دهد، آسيب‌ديدگي اجتماعي نتيجه‌ي‌حوادث پي‌‌در‌پي ناگواري است که نه تنها لزومأ غيرقابل‌پيش‌بيني نيستند، بلکه مي‌‌توانند به وسيله‌ي‌سيستم حاکم برنامه‌‌ريزي شده باشند و بطور سيستماتيک بر جامعه تحميل شوند. آسيب‌ديدگي اجتماعي نتيجه‌ي برخورد طبيعي فرد با روابطي است که بر اساس شرايطي غير انساني و ناشي از حکمفرمايي استبداد بوجود مي‌‌آيد. بنابراين آسيب‌ديدگي اجتماعي جزئي از يک وضعيت باصطلاح طبيعي غيرطبيعي است. يعني افراد عکس‌العمل‌هاي طبيعي نسبت به شرايطي نشان مي‌‌دهند که به خاطر سيستم استبدادي حاکم به وجود آمده و جزيي از زندگي طبيعي انسان‌ها نيستند و نبايد باشند.

و چگونه مي‌شود عوارض ناشي از شکنجه را درمان کرد؟

براي درمان آسيب‌ديدگي اجتماعي نه تنها درمان فرد آسيب ديده، بلکه برخورد به شرايطي لازم است که باعث بروز اين آسيب‌ديدگي مي‌‌شود. وگرنه چنانچه اين شرايط دست نخورده باقي بماند، نه تنها اين آسيب‌ديدگي مزمن مي‌‌شود، بلکه بر نسلهاي بعد هم تاثير مي‌گذارد. براي نمونه، يکي از ضروريات براي اينکه بتوان در جهت درمان فرد و جامعه قدم برداشت، اعاده‌ي حيثيت به خانواده‌هايي است که با جنگ رواني ، براي مثال شيوع اخباري مبني بر عقد قبل از اعدام دختران نوجوان باکره در سالهاي دهه‌ي ۱۳۶۰، و زنداني شدن فرزندانشان آبرو، منبع معاش و روابط اجتماعي‌شان را از دست دادند.

مي‌توانيد براي ما در مورد انواع شکنجه توضيحي بدهيد؟

شکنجه را مي توان به انواع مختلف تقسيم کرد و البته مواردي را که من در اينجا بيان مي کنم قطعا تمام اشکال شکنجه را در بر نمي گيرند:

۱) شکنجه‌ي جسمي از قبيل سوزاندن، شلاق، و هر عمل ديگري که ايجاد زجر جسمي کند؛

۲) شکنجه‌ي روحي از قبيل چشم‌بند، اجبار به شنيدن يا ديدن شکنجه‌ي فردي ديگر، اجبار به ديدن جسد زنداني ديگر، تهديد، تحقير؛

۳) شکنجه‌ي توام روحي و جسمي از قبيل شلاق خوردن در حضور کودک خردسال خود، حبس انفرادي؛

۴) اِعمال پاسيو درد از قبيل اجبار به ايستادن يا نشستن بدون حرکت براي ساعت هاي متمادي ، آويزان کردن، محروميت از درمان پزشکي، محروميت از دسترسي به توالت، بي خوابي؛

۵) ايجاد وحشت: از قبيل اعدام نمايشي، ايجاد خفگي ثانيه‌اي و

۶) شکنجه‌ي جنسي.

در روزهاي اخير به‌خصوص موضوع تجاوز در زندان‌ها بسيار مطرح شده و حتي آقاي مهدي کروبي به پيگيري در اين مورد پرداخته‌اند. مي‌توانيد در مورد اين نوع شکنجه برايمان بيشتر توضيح بدهيد؟

به هر نوع شکنجه‌اي که اندام جنسي بدن، از جمله آلت تناسلي، پستان‌ها، باسن و مقعد را مورد خشونت قرار دهد، شکنجه‌ي جنسي گفته مي‌شود. شکنجه‌ي جنسي همچنين شامل تهديد به خشونت جنسي، تحقير جنسي، اجبار به برهنگي، اجبار به شاهد تعرض جنسي به ديگران بودن، اجبار به تماس جنسي بين زندانيان، اجبار به تماس جنسي با حيوانات، وارد آوردن ضربه و شوک الکتريکي به اعضاي جنسي بدن، و تجاوز نيز هست. بايد در نظر داشت که آنچه شامل شکنجه‌ي جنسي مي‌شود، بستگي به برداشت‌هاي فرهنگي افراد يک جامعه دارد. ولي بهرحال مي‌دانيم که جدا از فرهنگ و تعلق قومي و منطقه‌اي، همه‌ي قربانيان شکنجه‌ي جنسي تعرض عليه آلت تناسلي و اعضاي جنسي بدن خويش، تجاوز جنسي و ديگر فرم‌هاي خشونت‌جنسي را شکنجه به حساب مي‌آورند.

ما مي‌دانيم که استفاده ازتجاوز به عنوان شکنجه< در زندان‌هاي جمهوري اسلامي روش جديدي نيست. پيش از اين در دهه‌ي ۱۳۶۰زندانيان زيادي مورد تعرض و تجاوز جنسي‌ قرار گرفتند که گزارش آن ها در خاطرات مختلف از جمله درکتاب آيت‌الله منتظري هم آمده است. خود من هم با زندانياني مصاحبه کرده‌ام که از شکنجه‌ي جنسي، از جمله تجاوز به خود و هم بنديانشان خبر داده‌اند؛ به گفته‌ي آنان برخي پس از تجاوز در زندان خودکشي کرده‌اند. تجاوز به برخي از پسران نوجواني که در زندان‌هاي جمهوري اسلامي در دهه‌ي شصت بسر برده بودند هم گزارش شده است. امروز براي بسياري از ما روشن است که بخاطر سرکوب و خفقان گسترده و فرهنگ سکوتِ ناشي از حفظ هويت و هنجارهاي سنتي و مذهبي اجتماعي، در آن دهه و بعد از آن، بسياري ازمردم ما هيچگاه از وقوع اين تجاوزها آگاهي نيافتند.

هدف از تجاوز در زندان و اعمال شکنجه‌ي جنسي چيست؟

شکنجه‌ي جنسي، به ويژه تجاوز را بايد به مثابه عملي خشونت‌آميز با هدف اعمال کنترل کامل بر قرباني و براي له کردن شخصيت او و ايجاد جو ترس و ارعاب در جامعه ارزيابي کرد. متاسفانه برخي از افراد فکر مي‌کنند که تجاوز عملي است براي رفع احتياجات جنسي فرد متجاوز. اما برخلاف باور عامه، تجاوزعملي براي ارضاي تمايلات جنسي نيست، با اينکه فرد متجاوز ممکن است در هنگام انجام تجاوز لذت هم ببرد. متاسفانه بايد بگويم که اين نوع نگرش به تجاوز جنسي و به ويژه به تجاوز جنسي به عنوان شکنجه‌ي سياسي نگاهي انحرافي و مردسالارانه است. تحقيقات روانشناسانه و جامعه‌شناسي سال‌هاست ثابت کرده است که تجاوز جنسي جرمي است که از روي خشونت اعمال مي شود و نه از روي شهوت، تا جايي که مي‌بينيم کودکان، سالمندان، و مردان هم قرباني چنين جرمي مي‌شوند. و همچنين مي‌بينيم که بسياري از متجاوزان جنسي متأهل يا داراي شريک زندگي هستند که اين دو مسئله مي‌تواند به نياز جنسي آنان پاسخ دهد يا آنها مي‌توانند با استفاده از عرضه‌ي سکس به عنوان کالا به اين نياز خود پاسخ دهند.

نبايد موضوع اِعمال خشونت جنسي عليه زندانيان را به محروميت جنسي تعدادي شکنجه‌گرو نياز آنان به ارضاءِ احتياجات جنسي شان تقليل داد. به اين مسائل نبايد به سادگي و غيرتخصصي برخورد کرد. در اين نوع نگاه به شکنجه‌ي جنسي، و تجاوز به عنوان بارزترين شکل آن، چند اشکال نهفته است. يکي اينکه مسئوليت شکنجه‌ي سياسي به مثابه عملي برنامه‌ريزي شده و سيستماتيک از روي دوش سيستم برداشته مي‌شود و به سطح مسئوليت فرد شکنجه‌گر کاهش مييابد. با اينکه فرد شکنجه‌گر مسئوليت مستقيم اين اعمال هولناک را بدوش دارد، نبايد فراموش کنيم که انسان‌ها در جايي دست به شنيع‌ترين اعمال غيرانساني مي‌زنند که باورها و سيستم‌ها به رفتار آنان جنبه‌ي قانوني داده، توجيه‌اش نموده و براي آن پشتيباني اجتماعي و اجرائي فراهم بياورند.

همان‌طور که قبلا گفتم، تجاوز و هر نوع شکنجه‌ي جنسي ديگر سلاحي است براي خرد کردن شخصيت زنداني سياسي. خوب توجه کنيم! شکنجه‌ي جنسي مثل همه‌ي شکنجه‌هاي ديگري است که جمهوري اسلامي براي سرکوب جوانان معترض و خانواده‌هايشان و خاموشي کل جامعه بکار مي‌برد. با اينکه زنان تنها قربانيان شکنجه‌ي جنسي جمهوري اسلامي نبوده و نيستند، اما به نظر من، به خاطر حضور گسترده‌و بي سابقه‌ي آنان در تظاهرات و حرکتهاي اعتراضي اخير مردم، جمهوري اسلامي شنيع ترين حربه‌را براي شکست دادن اين مبارزان در حمله به ارزشهايي ديده که به خيالش هم آنها را خرد مي‌کند، هم جامعه را مرعوب مي سازد.

جمهوري اسلامي با تجربه‌ا‌ي که از سکوت زندانيان سياسي مورد تجاوز واقع شده دهه شصت و خانواده هاي آنان داشت، بطور سيستماتيک و برنامه ريزي شده، بار ديگر به اين نوع از شکنجه اقدام نمود تا بر اساس ارزيابي‌اش از برخي ارزش‌هاي سنتي جامعه‌ي ايران، ترفندي موفق براي خاموش کردن و کنترل جامعه بکار برده باشد.

چگونه مي‌توان در اين مورد به شکنجه‌شدگان و کل جامعه کمک کرد؟

بدون شک زجر و درد جسمي و روحي‌اي که قربانيان شکنجه‌ي جسمي و تجاوز در ماه‌هاي اخير در زندان هاي جمهوري اسلامي متحمل شده‌اند، قابل توصيف نيست. شکي هم نيست که عوارض جسمي و رواني ناشي از اين شکنجه‌ها نياز به رسيدگي و مداوا ي تخصصي دارد. اما ما با توجه به تجربياتي که زندانيان زمان شاه و زندانيان دهه‌ي ۱۳۶۰ در دوره‌ي جمهوري اسلامي در اختيارمان گذاشته‌اند، مي‌دانيم که پايبندي قاطعانه به باورها، بطور مثال باور به مبارزه براي دستيابي به آزادي و تحقق دموکراسي، در پايداري و مقاومت در برابر ناملايمات نقش بسيار بزرگي بازي مي‌‌کند. سيستم‌هاي باوري نقش بسيار مهمي در مقاومت و احياي روحي دوباره‌ي فرد شکنجه‌شده دارند. انسان‌ها با پيدا کردن معاني در تجربيات خود مي‌‌توانند با سختي‌‌هاي زندگي روبرو شوند. مراجعه به تجربيات نسل هاي گذشته، باورهاي آرماني، ايدئولوژيک و مذهبي، اهداف سياسي و انساندوستانه و غيره در دست يابي به معاني در ميان نابساماني ها و سختي ها کمک بزرگي محسوب مي شوند.

مردم ايران بايد بدانند که شکنجه‌ي جنسي و تجاوز نه عملي ناموسي بلکه خشونتي سياسي است. تجاوز جنسي در زندان‌ها تنها نوعي از شکنجه است که بسياري ازمبارزان جهان آن را تجربه کرده‌اند. اين شکنجه‌گران ومتجاوزن‌اند که بايد از کار ننگين‌شان شرمگين باشند. براي کمک به شکنجه‌شدگان، ديگر افراد آگاه جامعه بايد به آنان نشان دهند و بگويند: "بدانيد که ما ايرانيان همه در آسيب ديدگي شما شريک هستيم، چون هر ضربه به قامت و روان شما، ضربه‌اي بر جان وروح همه‌ي ايرانيان بوده و هست." ديگر افراد جامعه بايد به شکنجه‌شدگان بگويندکه با آنان هستند و آنان را در رودررويي با رنج‌هايشان تنها نمي‌گذارند.

دویچه وله

 

تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .