بنابر کيفرخواست دادستان؛ هر ايراني يک برانداز

 مسيح علي نژاد

 

دادگاه اول و دوم حرف هاي بزرگ براي اقرار و اعتراف نداشت اما چهره هاي بزرگ داشت تا قواره کوچک برگزار کنندگان در پشت آن پنهان بماند. يعني آنچه در کيفرخواست و اعترافات محور بود بسيار کوچک و بديهي و حقير بود و آنچه جهان را شگفت زده کرد به صف کردن انسان هاي بزرگ در يک صحنه کوچک است ورنه حکايت اين قصه ها که در متن کيفرخواست و اعتراف نوشته مي شود آنقدر سطحي و ساده و بديهي است که مشمول حال همه ايرانيان مي شود .

 

دومين جلسه دادگاهي که بي عدالتي در آن بيداد مي کند، در پايتخت ايران برگزار شد تا کساني به نام متهمان پرونده پر اما و اگر انتخابات، معرفي شوند و جماعتي سرگرم شوي تلوزيوني اين اعترافات شوند و در نهايت پرونده پرننگ يک انتخابات، بنا بر اقدامات تعريف شده و از پيش تعيين شده حاکميت بسته شود.

دادگاه نخست، چون مقدمه برگزاري تنفيذ و تحليف احمدي نژاد بود، مي بايد پربار باشد بر اين اساس تمامي چهره هاي سرشناس احزاب و گرو هاي سياسي را با لباسي زار و نزار بر صندلي هاي سخيف بيدادگاه خويش نشاندند تا به زعم خويش، تحقير و حقيرشان کنند و آنگاه در اوج بزرگي، جشني براي رييس جمهور شدن مردي با بيست و چهارميليون راي کذايي ترتيب دهند. کار را که تمام کردند، برگزاري دادگاه دوم ديگر از چنان ضرورتي برايشان برخوردار نبود. به دودليل. دليل اول: ميدان دادگاه اول را حتي با تمامي ابزار و امکانات تبليغاتي که در اختيارشان بود، کاملا باخته بودند و اين باختن تنها محصول تحليل و نظر شخصي معترضان نيست، بلکه مراجع بزرگ و چهره هاي شاخص اصولگرا و رسانه ها و چهره هاي شاخص دنيا همگي بر نامشروع بودن و بي اعتبار بودن و غير واقعي بودن اعترافات و کيفرخواست اين دادگاه رسوا اتفاق نظر داشتند. تا آنجا که اگر تمامي معترضان هم در برابر اين دادگاه نمايشي سکوت مي کردند، بي شک در مجموعه خودشان آنقدر چند دستگي و بي باوري نسبت به تغيير منش و پشيماني غلوآميز زندانيان سياسي به وجود آمده بود که فرياد خودشان بر سر خودشان هم کافي بود تا گوش جهان کر شود از اين بازي باخت- باخت درون حاکميتي، که بخش هايي از بنيانگذاران نظام جمهوري اسلامي را اينک به عنوان متهمان رديف اول براندازي همان نظام به دنيا معرفي مي کنند.

با اين توصيف، دانستند که اگر دعواي خانوادگي شان (تعبير آقاي خامنه اي از جنگ پس از انتخابات) به جا ماندن رد دندان بر صورت بزرگان اين فاميل، منجر شود، آنگاه در قضاوت افکار عمومي داخلي و خارجي، آنچه متلاشي مي شود خود فاميل است و نه يک يا دو فرزند نا خلف اين خانواده خانه خراب.

دليل دوم: دايره توهمات بازجويان در برابر شعاع بزرگ مقاومت زندانياني که تنها اتهامشان فعاليت معمولي انتخاباتي بوده است، روز به روز تنگ تر و ننگ تر مي شد. تا آنجا که ديگر بازيگردانان اصلي نمايش مجبور شدند در متن کيفرخواست دوم، راه رفتن، تلفن زدن ، کار خبري کردن، ديدار هاي معمولي ، راه اندازي شبکه هاي رسانه اي و احتمالا نحوه آب خوردن زندانيان را نيز براندازانه و در راستاي انقلاب مخملي تعريف کنند.

انقلابي که وقوع آن در ايران به کرات توسط تيوريسين هاي گروههاي اصلاح طلب ناممکن اعلام شده است . اما از آنجايي که در قاموس معرکه گردانان اين انتخابات رسوا، انکار متهم اهميتي ندارد و اصرار متهم سازان اصل است، بر اين اساس مواردي مضحک و خنده دار را به عنوان مستندات نقش داشتن زندانيان سياسي براي شکل گيري اين انقلاب در ايران اعلام کرده اند. چنانچه يکي در اين محکمه چند تلفن معمولي به صداي آمريکا و بي بي سي براندازي و انقلاب تعريف مي شود و کارمند ايراني سفارت انگليس در ايران به دليل ديدار با اصلاح طلبان جاسوس معرفي مي شود. به نظر مي رسد حکايت به خنده افتادن مرغ پخته از اين اعترافات در دادگاه دوم مصداق بيشتري يافته است . خصوصا آنجا که متهمي را مي نشانند تا ريز ريز توضيح دهد که در بچگي هايش چه کسي را ديده و آنچه از استادش در دوران جواني ياد گرفته است را چگونه در ايران به کار گرفته است و او هم شرح مي دهد که در جزيره کيش با اصلاح طلبان مصاحبه مي کرد و مصاحبه ها را بر روي وب سايت قرار مي داد و با اين شيوه براندازي مي کرد. همانگونه که مازيار بهاري خبرنگار نيوزويک نيز فروختن خبر به بنگاه هاي خبري خارجي را در صندلي اجبار آقايان جرم تعريف مي کند.

در دادگاه دوم آنقدر فقر استدلال و اسناد بيداد مي کرد که ناگزير شدند عبارات کلي زنان و جوانان و روزنامه نگاران را به عنوان شاخه هاي اصلي انقلاب مخملي در ايران معرفي کنند تا ذهن توده مردم را نسبت به اين گروه حساس کنند. براي حساس کردن ذهن جامعه نسبت به فيس بوک نيز کافي بود تا يکبار ديگر کار خود کرده را به ديگري نسبت دهند. ابتدا در دادگاه اعلام مي شود فيلمبرداري کردن از آشوب هاي بعد از انتخابات و قرار دادن آن روي فيسبوک جرم است و سپس براي خنثي کردن اين استدلال بي پايه و خنده دار ، مجبور مي شوند اعترافي بسازند مبني بر اينکه در فيس بوک آموزش ساختن گازهاي فلفل و گاز اشک آور به مردم داده مي شد.

آنان که مرگ ندا را به گردن ملت بي اسلحه مي اندازند حتي کشته شدن فرزند همفکر و هم انديش خودشان ( محسن روح الاميني) در زندان را هم کار ديگران مي دانند، بي شک به آساني مي توانند پرتاب گازهاي اشک آور از سوي ماموران خودشان به مردم را هم با وقاحتي بي نظير به گردن خود مردم بياندازند و بعد براي اين ادعايشان هم کيفرخواست و اعتراف توليد کنند.

دادگاهي که در آن شرکت در آزمون يک رسانه(بي بي سي) جرم تلقي مي شود معلوم است بخش ديگري از کيفرخواست و اعتراف بايد به گونه اي تعريف شود که راه اندازي يک شبکه ماهواره اي براي حزب اعتماد ملي نيز « تلاش وسيع » براي بر اندازي تعبير شود . کاري که يک حزب شناسنامه دار در ايران رسما به دنبال اجراي آن بود و نياز به اعتراف در دادگاه هم نبود و به کرات در روزنامه اعتماد ملي نيز عنوان شد و مقاومت شوراي عالي امنيت ملي اگر نبود شبکه صباي کروبي يکي از فعاليت هاي آشکار حزب اعتماد ملي بود.

مصاديق ديگر براندازي را آموزش خبرنگاران براي ايجاد شبکه هاي خبري و جمع آوري اطلاعات تحليل در ايران دانسته اند که اين هم نياز به اعتراف نداشت و در تمام دنيا مرسوم است که شبکه هاي خبري نسبت به جمع آوري تحليل نويسندگان آن جامعه اقدام مي کنند تا سياست هاي خودشان را بر اساس واقعيت هاي آن جامعه تنظيم کنند اما ظاهرا بولتن سازان داخلي چون کافران هميشه قاضي، همه را به کيش خويش پنداشته اند و گمان برده اند هر سايت و شبکه اي که به صورت علني هم راه اندازي مي شود، هدف اش مشابه همان هدفي است که در تمام اين سالها بولتن سازان داخلي در مواجهه با دگر انديشان در پي گرفته اند.

دادگاه اول و دوم حرف هاي بزرگ براي اقرار و اعتراف نداشت اما چهره هاي بزرگ داشت تا قواره کوچک برگزار کنندگان در پشت آن پنهان بماند. يعني آنچه در کيفرخواست و اعترافات محور بود بسيار کوچک و بديهي و حقير بود و آنچه جهان را شگفت زده کرد به صف کردن انسان هاي بزرگ در يک صحنه کوچک است ورنه حکايت اين قصه ها که در متن کيفرخواست و اعتراف نوشته مي شود آنقدر سطحي و ساده و بديهي است مشمول حال همه ايرانيان مي شود . يعني بنا بر مصاديقي که دادستان تهرن تعيين کرده است ديگر مقاومت بي فايده است همه بايد اعتراف کنند که انقلاب مخملي صورت گرفته است . خودشان عليه خودشان انقلاب کرده اند. دو دادگاه و تمامي استدلال هاي آن ثابت کرده است که اگر جناب دادستان و بازجويان و گردانندگان اصلي اين نمايش رسوا، زحمتي هم به خودشان ندهند، جمعيت زيادي از ايرانيان داخل و خارج اعتراف مي کنند که براندازند و همه هدف شان اين است که اين قاعده بيمار در سيستم قضايي و نظامي و اجرايي کشور براندازند و طرحي نو دراندازند.

 

 

تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .