شاپور رواساني: مشکل اصلي ايران، حاکميت سرمايه‌داري تجاري است
تنها در دوران مصدق به سوي عقلانيت اقتصادي حرکت کرديم

 

 


همزمان با افزايش فشارهاي اقتصادي به مردم، بر شدت انتقادهاي منتقدان اقتصادي دولت نيز افزوده شده است؛ منتقداني که معتقدند بحران اقتصادي امروز نتيجه اقدامات دولت‌‏هاي پيشين نيز است.


پروفسور شاپور رواساني، اقتصاددان و استاد صاحب کرسي دانشگاه آلمان يکي از اين منتقدان است.‌ به اعتقاد وي در بحران اقتصادي امروز، نه تنها دولتمردان گذشته بي‌‏تقصير نيستند،‌ بلکه علت اصلي بحران فعلي، نتيجه حاکميت سرمايه‌‏داري تجاري در ايران است، سرمايه‌‏داري که از قبل از انقلاب مشروطه در ايران حضور داشته و با گذشته سه دهه از پيروزي انقلاب اسلامي، حضور آن هنوز هم کاملاً محسوس است.
وي مي‌‏گويد: ماهيت سرمايه‌‏داري تجاري با سرمايه‌‏داري صنعتي که در آن خواسته‌‏هاي صنفي کارگران به عنوان يک حق قانوني شناخته مي‌‏شود، در تضاد است.
مشروح اين گفت‌‏وگو را مي‌‏خوانيم.
 

 


در سال‌‏هاي اخير به دليل وخيم شدن وضعيت اقتصادي، کارخانه‌‏هاي زيادي به‌‏طور ناگهاني تعطيل شده‌‏اند. اين در حالي است که محصولات بيشتر اين کارخانه‌‏ها در بازار داخلي و حتي خارج از کشور، خريداران خود را داشت.‌‏ علت اين تعطيلي ناگهاني که هنوز هم ادامه دارد، چيست؟ آيا اين مساله به ساختار فرسوده ماشين‌‏آلات و حجم بالاي نيروي انساني غيرماهر بازمي‌‏گردد يا اينکه عوامل ديگري در تعطيلي اين کارخانه‌‏ها نقش داشته‌‏اند؟
براي شروع بحث بايد اشاره کنم که تمامي اين مسائل به شيوه مسلط توليد در ايران بازمي‌‏گردد.‌ شيوه مسلط توليد يعني اينکه از نظر اقتصادي، نحوه تقسيم ابزار توليد در مناسبات اقتصادي مشخص شود.‌ معين شود که شيوه مالکيت از ميان شيوه‌‏هاي مختلف سرمايه‌‏داري، فئودالي، برده‌‏داري،‌ کمونيستي و ... کدام است؟ ارتباط ميان ميزان مزد کارگران با بهره‌‏وري مشخص شود. تعيين شود که از سود فعاليت‌‏هاي اقتصادي چه درصدي بابت سرمايه‌‏گذاري مجدد و چه درصدي بابت انجام کارهاي تحقيقاتي و پژوهشي هزينه شده است؟ اين يعني تعيين شيوه مسلط توليد در يک کشور. اما در پاسخ به سوال شما بايد بگويم که اقتصاددانان ايراني تاکنون دانسته يا ندانسته، از تعيين شيوه مسلط توليد خودداري کرده‌‏اند ولي من معتقدم که وضع موجود نتيجه تسلط شيوه توليد تعهداتي سرمايه‌‏داري تجاري است.
در اين شيوه توليد، قدرت مالي، ‌‏اقتصادي و سياسي در اختيار سرمايه‌‏داري تجاري است که برخلاف سرمايه‌‏داري صنعتي با توليد صنعتي و سرمايه‌‏گذاري در بخش توليد صنعتي مخالف است. اين سرمايه‌‏داري برخلاف روش صنعتي، تمايلي به خريد موادخام از خارج کشور و به‌‏کارگيري نيروي کار و تکنولوژي مدرن براي ساخت کالاي قابل فروش در بازارهاي مصرف داخل و يا خارج از کشور ندارد، تنها علاقه سرمايه‌‏داري تجاري، واردات کالا از خارج و فروش آن در بازارهاي داخل کشور است.
بنابراين طبيعي است که سرمايه‌‏داري صنعتي در رقابت با سرمايه‌‏داري تجاري هيچ شانسي ندارد و به همين جهت است که روزبه‌‏روز بر تعداد واحدهاي بحراني و تعطيل شده و نيز کارگران بيکار شده اضافه مي‌‏شود. گواه اين مدعا هم آمار مربوط به فروش نفت است. يادمان باشد سرمايه‌‏داري تجاري در ازاي فروش ميلياردي نفت، تنها به سرمايه‌‏گذاري در بخش نفت مي‌‏پردازد و‌ مابقي درآمدها را صرف خريد کالاهايي مي‌‏کند که بايد در بازار مصرف ايران فروخته شوند.

يعني در ايران سرمايه‌‏داري صنعتي در اقليت است و يا آنکه اصلاً‌ وجود ندارد؟
در اين رقابت نابرابر، اگر سرمايه‌‏داري صنعتي ميهن‌‏پرست هم باشد،‌ شانسي براي فعاليت ندارد. در خوش‌‏بينانه‌‏ترين حالت، سرمايه‌‏داري صنعتي در ايران ضعيف است.

تا همين 10 سال پيش بسياري از کارخانه‌‏هاي تعطيل شده نساجي، کفش و چرم و لوازم خانگي، وضعيت توليدي مناسبي داشتند. چطور يک‌‏شبه سرمايه‌‏داري تجاري توانسته جاي سرمايه‌‏داري صنعتي ايران را بگيرد؟
مساله سلط سرمايه‌‏داري تجاري در ايران پديده تازه‌‏اي نيست که بتوان شکل‌‏گيري آن را به 10 سال قبل محدود کرد. سلطه اين سرمايه‌‏داري به زمان قاجارها بازمي‌‏گردد. بر اين اساس سرمايه‌‏داري صنعتي هيچ گاه در ايران معاصر ريشه نداشته است.

پس اين سرمايه‌‏داري که با روح صنعتي شدن در تضاد است و از تعطيلي کارخانه‌‏ها ابايي ندارد، چگونه از ابتدا به تاسيس کارخانه‌‏ها در ايران راضي شده بود؟
در مواردي از تاريخ معاصر پيش آمده که به‌‏واسطه اقدامات اصلاح‌‏گرايانه گذرا، تحولاتي در نظام اقتصادي مسلط بر ايران شکل گرفته، اما به دليل مقطعي بودن اين اقدامات،‌‏ هيچگاه تحولات ايجاد شده پايداري و ثبات نداشته‌‏اند. فراموش نکنيد کارخانه‌‏هايي که يک‌‏شبه و ناگهاني تعطيل و هزاران کارگر آنها بيکار شدند چيزي جز مبلمان، ‌‏چرم، منسوجات، لوازم خانگي و .... نبودند که صنايع درجه دو هستند و توليد آنها از نظر موادخام و ابزار توليد، وابسته به واردات است، بنابراين تا زماني که وجود آنها با منافع سرمايه‌‏داري تجاري منافاتي نداشت،‌ فعاليت داشتند.
بايد ذکر کنم که صنعتي شدن يک کشور وابسته به ايجاد صنايع درجه يک و زيربنايي و يا به‌‏عبارت ديگر، کارخانه‌‏هاي کارخانه‌‏ساز است. اجازه بدهيد مقصودم را در قالب مثالي بيان کنم. در ايران کارخانه‌‏هاي نساجي ساليان متمادي فعاليت کردند اما چون از نظر ماشين‌‏آلات به خارج وابسته بودند، نتوانستند ساختار فرسوده خود را به‌‏روز کنند و در نتيجه تعطيل شدند. مثال ديگر؛ در ايران از 102 سال پيش تاکنون نفت استخراج مي‌‏شود، ولي هنوز بنزين مصرفي را از خارج وارد مي‌‏کنيم، هنوز دانشجويان ايراني براي کسب تخصص در مقاطع دکتري، بايد از چاه‌‏هاي نفت مسجدسليمان و اهواز، به انگلستان بروند. مسخره است اما واقعيت دارد. صنايع ايران هر چقدر که از نظر تکنولوژي به‌‏روز باشند، باز وابستگي دارند و جزء صنايع مادر که ملاک صنعتي بودن يک کشور است،‌‏ محسوب نمي‌‏شوند.

وجه تمايز سرمايه‌‏داري صنعتي و سرمايه‌‏داري تجاري از نظر برخورد با نيروي انساني چيست؟
سيستم سرمايه‌‏داري صنعتي بر پايه کارخانه است. در اين سيستم شما به‌‏عنوان يک کارخانه‌‏دار، در حالي که به خريد موادخام ارزان و باکيفيت، ماشين‌‏آلات مدرن و به‌‏روز تمايل داريد، به استخدام نيروي انساني سالمي که بتواند از پس هشت ساعت کار روزانه برآيد نيز علاقه‌‏منديد، بنابراين به فکر بيمه، ‌‏حداقل مزد،‌‏ بهداشت و ايمني محيط‌‏کار هستيد، چون مي‌‏دانيد تنها در اين صورت مي‌‏توانيد به‌‏عنوان يک توليدکننده موفق، کالاي خود را به بازار مصرف عرضه کنيد. اما در سيستم سرمايه‌‏داري تجاري،‌‏ براي شما تنها فروش کالاي خريداري شده مهم است. در اين سيستم از فرآيند توليد خبري نيست. نيازي به نيروي انساني احساس نمي‌‏شود. بنابراين مسائلي چون تامين اجتماعي،‌ حداقل مزد،‌‏ بهداشت و ايمني محيط کار نيز اهميت ندارند. در اين سرمايه‌‏داري که بيشتر از 100 سال بر ايران تسلط دارد،‌‏ تنها مساله مهم اين است که چطور در کوتاه‌‏ترين فرصت، کالايي به ارزان‌‏ترين قيمت خريد و با کمترين هزينه به گران‌‏ترين قيمت فروخته شود.

شما اين ادعا را در حالي مطرح مي‌‏کنيد که به طور ميانگين حداقل 50 سال از تصويب و اجراي نخستين قوانين حمايتي کار وتامين اجتماعي مي‌‏گذرد. در اين مدت نهادهاي مدني صنفي شکل گرفته‌‏اند و وزارتخانه‌‏هاي کار وامور اجتماعي و رفاه و سازمان تامين اجتماعي براي حمايت از نيروي کار تاسيس شده‌‏اند.
انجام اين اقدامات هرچند با حسن نيت همراه بوده، اما به‌‏دليل تسلط سرمايه‌‏داري تجاري راه به جايي نمي‌‏برد. در سيستم سوداگري، وقتي کار صنعتي جايي ندارد،‌ پس از حمايت‌‏هاي سرمايه‌‏داري صنعتي نيز خبري نيست.

اين حسن نيت مورد اشاره شما‌ از طرف چه کساني بوده است؟
بعد از پيروزي انقلاب مشروطه در ايران که باعث ايجاد تحولات فکري در طبقات مختلف جامعه شد، عده‌‏اي از سرمايه‌‏داران ملي متمايل شدند تا شيوه توليد مسلط در ايران را تغيير دهند و آن را از سرمايه‌‏داري تجاري به سرمايه‌‏داري صنعتي بدل کنند. اين تمايل که با گذشت بيش از يک قرن هنوز هم وجود دارد، منجر به شکل‌‏گيري کارخانه‌‏هاي جديد در ايران شد، اما نتوانست مقابل هجوم کالاهاي خارجي به درون مرزها را بگيرد. در اين سال‌‏ها حمايت‌‏هاي اجتماعي و فعاليت‌‏هاي صنفي به‌‏عنوان بخشي از حقوق قانوني به رسميت شناخته شد،‌‏ اما به دليل سطحي بودن تحولات انجام شده،‌‏ سرمايه‌‏داري تجاري همچنان تسلط خود را حفظ کرد و به سرمايه‌‏داري صنعتي ميدان نداد. حتي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، با وجود آنکه از نظر سياسي و فرهنگي اقدامات مثبتي چون پايان يافتن يک سلطه 2500 ساله و اسلامي شدن مسائل فرهنگي انجام شد، اما در مباحث اقتصادي تغييري صورت نگرفت و شيوه مالکيت تجاري همچنان سلطه خود را حفظ کرد.

شما معتقديد که مشکلات اقتصادي امروز، نتيجه تسلط استعماري سرمايه‌‏داري تجاري حتي پس از پيروزي انقلاب است، در حالي که در قانون اساسي کشور، بر ضرورت خودکفايي اقتصادي و جلوگيري از سلطه اقتصادي بيگانگان بر کشور تاکيد شده که معناي برتري بخشيدن به سرمايه‌‏داري صنعتي را دارد.
بله، متاسفانه با وجودي که در قانون به اين مساله تاکيد شده است، اما در عمل چنين نيست. در حال حاضر سياست‌‏هاي اصل 44 در حال اجراست و بدون آنکه معياري براي مالکيت دولتي وجود داشته باشد و ماهيت بخش خصوصي مشخص باشد. اموال مردم ايران واگذار مي‌‏شوند.

به عقيده شما ابهامات وارد بر نحوه اجراي اصل 44 چيست؟
طبق اصل 44، نگهداري و اداره صنايع، تاسيسات و شرکت‌‏هايي که مالکيت عمومي دارد در اختيار دولت است؛ يعني هر دولتي مسوول نگهداري و اداره اموالي است که به تک تک آحاد مردم تعلق دارد. اين يعني دولت مالک مملکت نيست و حق ندارد محصول سال‌‏ها کار، تلاش،‌ سختي و خوشي مردم را بفروشد.

يعني شما مخالف واگذاري اداره بانک‌‏ها‌‏، نفت و صنايع مادر به بخش خصوصي هستيد؟ آيا در کشورهايي که سيستم اقتصادي آنها سرمايه‌‏داري صنعتي است، ‌اداره اين بخش‌‏ها برعهده دولت است؟
اشتباه نشود، من مخالف مشارکت بخش خصوصي نيستم، من مخالف نامعلوم ماندن ماهيت و هويت بخش خصوصي هستم. هويت بخش خصوصي ايران مشخص نيست. در اين واگذاري‌‏ها، کدام شهروند ايراني از طرف معامله با دولت با خبر است؟ در دنياي سرمايه‌‏داري صنعتي مانند اروپا، ماهيت بخش خصوصي معلوم است و همه مي‌‏دانند که سرمايه‌‏داران فلان بانک و يا خريداران عمده بورس اوراق بهادار چه کساني هستند.

منظور شما اين است که دولت به عنوان وکيل منتخب مردم، بايد طبق قانون ماهيت طرف معامله را به شهروندان مشخص کند؟
مردم از بزرگ و کوچک، فقير و غني حق دارند که بدانند اموال متعلق به آنها در دست چه اشخاصي است، ولي در عمل چنين نيست. بگذاريد دوباره مثال بزنم؛ در روزنامه‌‏ها به نقل از سخنگوي قوه قضاييه نوشته‌‏اند که سلطان شکر با وثيقه 150 ميليارد توماني آزاد شده است، در حالي که هويت کسي که به سلطان شکر معروف است براي هيچ کس مشخص نيست، در صورتي که مردم، به‌‏عنوان مالک منابع ملي حق دارند بدانند شخصي که باعث تعطيلي کارخانجات شکر و بيکاري هزاران کارگر شده است، کيست. فراموش نکنيم اين سلطان مجهول‌‏الهويه شکر، هيچگاه از طريق خانوادگي وارث صنعت شکر ايران نشده است.

صرف‌‏نظر از مجهول الهويه بودن بخش خصوصي ايران، توسعه و رشد اين بخش را در قالب اصل 44 چگونه ارزيابي مي‌‏کنيد؟
تا زماني که ماهيت بخش خصوصي بطور شفاف براي همگان مشخص نباشد نمي‌‏توان در مورد آن نظري داد. در ضمن، به اعتقاد من سوال ديگري که بعد از مشخص شدن ماهيت بخش خصوصي بايد به آن پاسخ داده شود، مساله فرار سرمايه به شيوه‌‏هاي قانوني و غيرقانوني است. ما هنوز از ميزان سرمايه‌‏هاي تجاري، صنعتي و سرگردان آمار مشخصي نداريم. بدون اينها هرگونه اظهارنظري فاقد اعتبار است.

موضوع ديگر اينکه ميان صاحب‌‏نظران و کارشناسان مختلف، بر سر سرعت خصوصي‌‏سازي اختلاف وجود دارد. عده‌‏اي از صاحب نظران با استناد به آمارهاي داخلي و خارجي خود از کند بودن روند خصوصي سازي انتقاد کنند و حال آنکه عده‌‏اي ديگر به استناد به آمارهاي ديگر، از شتاب بيش از حد خصوصي‌‏سازي ابراز نگراني مي‌‏کنند.
من بدون مشخص شدن هويت بخش خصوصي و روشن شدن وضعيت سرمايه‌‏ها در ايران، اين اظهارات مختلف را نه تاييد و نه تکذيب مي‌‏کنم. اين ارقام و آمارهاي مورد استدلال هيچکدام قابل اطمينان نيستند.
در ايران بخش خصوصي طوري هويت خود را پوشيده نگهداشته که انگار داشتن پول ننگ است، حال آنکه در کشوري مانند آلمان، اگر کسي از محل مشخص و قانوني صاحب پول و درآمدي شود، هيچ اقدامي براي پوشانده نگهداشتن هويت خود انجام نمي‌‏دهد.

با توجه به نظرات شما مبني بر اينکه سرمايه‌‏داري تجاري از يک قرن پيش تاکنون از صنعتي شدن ايران جلوگيري کرده است، آيا مي‌‏توان مدعي شد که اين وضع از خارج به ايران تحميل شده است؟
بله. در دوران استعمار، استعمارگران در آسيا، آفريقا، آمريکاي لاتين و هر جاي ديگر که پا گذاشته‌‏اند از نظر اقتصادي به دنبال آن بودند که هم منابع طبيعي آن سرزمين را به نازل‌‏ترين هزينه غارت کنند و هم محصولات خود در آن سرزمين به بالاترين بها بفروشند. اين سيستم با برنامه‌‏ريزي مشخص، از صنعتي شدن اين کشورها جلوگيري کرد.

بر اين اساس ادعاي منتقداني که وضع اقتصادي را نتيجه اجراي سياست‌‏هاي اقتصادي ديکته شده موسساتي چون بانک‌‏جهاني،‌‏ صندوق بين‌‏المللي پول و يا سازمان تجارت جهاني مي‌‏دانند تا چه حد درست است؟
به‌‏طورکلي موسساتي چون صندوق بين‌‏المللي پول و بانک جهاني،‌ سازمان‌‏هاي وابسته به سرمايه‌‏داران جهاني هستند. نسخه‌‏هايي که اين سازمان‌‏ها براي بهبود وضعيت اقتصادي ساير کشورها مي‌‏نويسند تنها به درد خودشان مي‌‏خورد.
ترکيب اين سازمان‌‏ها را اقتصادداناني تشکيل مي‌‏دهند که در جهت منافع اقتصادي کشورهاي سرمايه‌‏داري اروپايي و آمريکايي فعاليت مي‌‏کنند. براي اينها حفظ منافع کشورهاي سرمايه‌‏دار مهم است و هر کشوري که از توصيه‌‏هاي آنها پيروي کرده تبديل به مستعمره آنها شده است.

آيا چين که محصولات آن امروز در بازارهاي داخلي ايران اشباع شده و باعث تعطيلي کارخانه‌‏ها و بيکاري کارگران ايراني شده است، به توصيه اين اقتصاددان‌‏ها عمل نکرد؟
چين اکنون به جاي مستعمره بودن، يک امپرياليسم اقتصادي است.‌ بازارهاي ايران از آشغال‌‏هاي چيني انباشته شده و‌ کارخانه‌‏هاي بسياري به‌‏دليل واردات بي‌‏رويه محصولات چيني تعطيل و کارگران آنها بيکار شدند. دولت چين برخلاف توصيه اين موسسات عمل کرد و به‌‏همين دليل تحت تحريم‌‏هاي شديد اقتصادي قرار گرفت و سال‌‏ها نه فقط از سوي کشورهاي سرمايه‌‏دار، بلکه از سوي شوروي نيز به رسميت شناخته نمي‌‏شد. چين با برنامه‌‏ريزي‌‏هاي سخت پنج ساله صنعتي که توسط اقتصاددان‌‏ها نوشته شده بود به جايگاهي رسيده است که مي‌تواند بدون داشتن منابع نفتي در کشور خود کارخانه کارخانه‌‏ساز بسازد و به يک ابرقدرت صنعتي و اقتصادي تبديل شود.
چيني‌‏هايي که امروز بلاي جان کارخانه‌‏هاي ايراني شده‌‏اند، زماني براي صرفه‌‏جويي در مخارج عمومي، لباس متحدالشکل مي‌‏پوشيدند تا بتوانند هزينه کسب اطلاعات لازم براي صنعتي شدن را بپردازند.
راهي را که چين پيمود جز در زمان کابينه دکتر مصدق، هيچگاه در ايران پيموده نشد‌‏، که نتيجه آن هم کاهش هزينه واردات به نصف و افزايش دو برابري درآمد صادرات شد.

شما مي‌‏گوييد ايران براي آنکه به يک کشور صنعتي تبديل شود بايد راه چين را بپيمايد؛ در حاليکه بدون شک پيمودن اين مسير هم براي مردم سخت است و هم موجب خشم کشورهاي سرمايه‌‏داري مي‌‏شود.
بله. بدون شک شرايط امروز با شرايط انقلاب چين و يا کابينه دکتر مصدق برابري نمي‌‏کند، اما اگر مي‌‏خواهيم به يک قدرت صنعتي تبديل شويم، بايد مانند چين تا مدت‌‏ها از مصرف کالاهاي لوکس و غيرضروري که باعث ايجاد وابستگي و خروج سرمايه از کشور مي‌‏شود،‌‏ پرهيز کنيم.
بنابراين اقتصاددانان داخلي بايد جمع شده و شيوه مسلط توليد را براي کشور مشخص کنند، اطلاعات مربوطه، ابزار و منابع توليد،‌ ساختار ماشين‌‏آلات، استعدادها و مهارت‌‏هاي نيروي انساني را جمع آوري و براساس آن برنامه‌‏ريزي کنند. هزينه واردات را با درآمد صادرات مقايسه کنند و از محل درآمد کشور، درصد مشخص و معيني را به تحقيقات و پژوهش اختصاص دهند.
به ياد داشته باشيم براي صنعتي شدن، بايد به سرمايه‌‏داري که تمايلات ملي دارد امکان داد تا در فضايي عادلانه با واردات رقابت کند، در غير اين صورت نه تنها اميد به صنعتي شدن بي‌‏معني است،‌ بلکه تعطيلي کارخانه‌‏ها،‌ بيکاري کارگران و ضايع شدن حقوق و مزاياي آن نيز امري طبيعي خواهد بود.

نابسماني موجود‌ تا چه ميزان به عملکرد دولت نهم مربوط مي‌‏شود.
وضعيت فعلي مانند بيماري زکام از قبل سرايت کرده و نبايد همه گناه‌‏ها را به گردن دولت فعلي انداخت.

اما مسوولان سابق دولتمردان کنوني را مقصر اصلي وخيم شدن وضع اقتصادي مي‌‏دانند.
بله امروز مسوولان قبلي هر روز از وخيم شدن وضع اقتصادي گله دارند و دولت فعلي را مقصر مي‌‏دانند، اما آيا واقعاً‌ اينطور است؟ امروز آقايي که قريب 13 سال وزير کشاورزي بوده، در روزنامه‌‏ها راجع به خشکسالي قلم‌‏فرسايي مي‌‏کند و بي‌‏آبي را مهم‌‏ترين مشکل روز کشاورزي ايران مي‌‏نامد، بدون آنکه در زمان تصدي‌‏گري خود اقدامي مثبت در خصوص تامين آب کشاورزي ايران کرده باشد. آقاي ديگري که سال‌‏ها وزير نفت بود، دولت را به ناتواني در تامين بنزين مصرف داخلي کشور متهم مي‌‏کند حال آنکه خود اين شخص زماني که وزير نفت بود، نه‌‏تنها اقدامي موثري براي تهيه بنزين در داخل کشور انجام نداد، بلکه برپايه يک استدلال غيرمنطقي گفته بود،‌ چون هزينه واردات بنزين از هزينه توليد بنزين در داخل کشور کمتر است، پس واردات بنزين از نظر اقتصادي بر ساخت پالايشگاه ارجحيت دارد. مگر در زمان تصدي همين منتقدان امروز نبود که تلاش‌‏ها براي پيوستن ايران به سازمان استعماري تجارت جهاني (wto) آغاز شد؛ تلاشي که حداقل از 25 سال پيش آغاز شده، بدون آنکه انگيزه و توجيه اقتصادي آن مشخص شود.

منتقدان معتقدند دولت نهم از بابت درآمد نفتي و آزادسازي‌‏هاي اقتصادي، فرصت‌‏هاي طلايي را در اختيار داشته که در سه دهه گذشته در اختيار هيچ دولت ديگري نبوده است.
همانطور که گفتم در به وجود آمدن وضع اقتصادي امروز مسوولان فعلي، سابق و اسبق همه دخيل هستند. اکنون که در آستانه انتخابات رياست جمهوري قرار گرفته‌‏ايم تمامي مشکلات به دولت فعلي منتسب مي‌‏شود و اين کمال بي‌‏انصافي است. اين‌‏طور انتقاد مغرضانه است و از شرافت دور است که بگوييم فلاني شانس داشت اما ما نداشتيم.

قانون ماليات بر ارزش افزوده را که در زمان اين دولت براي مدت کوتاهي اجرا شد، چطور ارزيابي مي‌‏کنيد؟
اين قانون يکي از بهترين قوانيني است که در 144 کشور ديگر براي جلوگيري از قاچاق و کمک به توليد و سرمايه‌‏داري صنعتي اجرا شده است و متاسفانه در ايران، سرمايه‌‏داري تجاري از اجراي آن جلوگيري کرد.

پس به اعتماد شما اين قانون مي‌‏توانست قدرت سرمايه‌‏داري صنعتي را در برابر سرمايه‌‏داري تجاري افزايش دهد؟
بله اين روند مي‌‏توانست از دخالت سرمايه‌‏هاي تجاري در صنعت جلوگيري کند و بازار را از دست واسطه‌‏ها و دلال‌‏ها خلاص کند.

اما يکي از انتقادات به اين قانون وارد مي‌‏شد، مساله محاسبه تصاعدي ماليات بود. به عقيده منتقدان، ادامه اجراي اين قانون باعث چند برابر شدن هزينه کالاي نهايي و در نتيجه، افزايش فشار بر طبقه مزدبگير مي‌‏شد.
محاسبه تصاعدي ماليات بر ارزش افزوده براي اين است که جلوي واسطه‌‏ها گرفته شود. امروز کساني هستند که از صنعت چيزي نمي‌‏دانند اما چون سرمايه‌‏دارند فلان مواد اوليه را يک جا مي‌‏خرند تا به قيمت دلخواه خود بفروشند. اجراي اين قانون مي‌‏تواند از دخالت آنها جلوگيري کند، اما در رابطه با طبقات کم‌‏درآمد بايد بگوييم که اجراي اين قانون هيچ تاثير منفي بر طبقه کم‌‏درآمد ندارد.

ولي اخذ تصاعدي ماليات باعث گران شدن هزينه کالا و خدمات در نتيجه بالا رفتن هزينه کالاهاي مصرفي طبقه کم‌‏در‌‏آمد مي‌‏شود.
بنابراين در کنار اخذ ماليات بايد دستمزدها را نيز افزايش داد. اين قانون فقط جلوي گران‌‏فروشان، قاچاق‌‏فروشان و احتکارکنندگان را مي‌‏گيرد. فراموش نکنيد صرافان و طلافروشان تنها صنف ناراضي از اجراي اين قانون بودند. در اين شرايط، کدام کارگر مي‌‏تواند با درآمد خود طلا و يا ارز خريداري کند. قيمت‌‏هاي اين صنف اغلب ساختگي و مصنوعي است، بنابراين واکنش اعتراض‌‏آميز آنها طبيعي و قابل پيش‌‏بيني بود.

حذف يارانه‌‏ها چطور، آيا سياست هدفمند کردن يارانه‌‏ها باعث ايجاد فشار بر طبقه کم‌‏درآمد نمي‌‏شود؟
به طور کلي هدفمند شدن يارانه‌‏ها به شفاف‌‏سازي سيستم اقتصادي کشور کمک مي‌‏کند؛ اين يعني فضاي رقابتي سالم براي بخش خصوصي. شايد کساني که با اجراي چنين قوانيني منافع اقتصادي خود را در خطر ببينند نسبت به اجراي آن معترض شوند اما بدون شک اجراي صحيح و حساب شده اين قانون مي‌‏تواند به توزيع عادلانه ثروت در ميان همه گروه‌‏هاي اجتماعي منجر شود.


گفت‌‏وگو از پانيد فاضليان
ايلنا-خبر گزاري کار ايران