نامه دوم
محمد نوری زاد
به رهبر
جمهوری اسلامی
ایران
به
نام خالق
زیبایی ها
سلام
به محضر رهبر
گرامی جمهوری
اسلامی ایران
پدرعزیز
، برای اولین
بار در تاریخ
سی ساله عمر
انقلاب ، و در
مراسم روز قدس
و سیزده آبان امسال
، نه
اسراییل از ما
ترسید و نه
آمریکا ، و
البته کشوری
که بسیار
ترسید ، کشور
خود ما بود .
با آنهمه
تسلیحات رسمی
و غیر رسمی که برای
مقابله
احتمالی مردم
معترض به
خیابانها
آورده بودیم .
این هشداری
است برای همه
ما که خواهان
فردایی بهتر و
شایسته تر برای
این نظامیم .
در
این میان ، یک
رخداد حتمی ،
پای مارا به
مخاطراتی
گشوده است که
برون رفت از
آنها ، تنها و تنها
به تدبیر
مدبرانه شما
بستگی دارد .
این تنها
شمایید که می
توانید کشور
را از این بن
بست ویرانگر
بدرآورید و
همه را که در
نابجای خود
قرار گرفته اند
، سرجای خود
بنشانید . من
راز این
تنگناها را از
باب دوستی که
درگوشه ای از
مواضع فرهنگی کشور
به کار مشغول
است با شما می
گویم و امید این
دارم که با
عنایت به
شجاعت
شورانگیزتان
و دوراندیشی
نافذتان ،
سرگشتگی مردم را
به حلاوت
حضوری مجدد و
یکپارچه بدل
فرمایید .
کلید
راز اشاره شده
را ، من در
جابجایی دوست و
دشمن می دانم .
و می گویم : از
مدتها پیش به
این طرف ، دو
مولفه دوست و
دشمن ، نه در
خارج از کشور
، که در همین
داخل نظام ،
جابجا شده اند
. و شما و ما
را همین معمای
پیچ در پیچ ،
به خطای
محاسباتی در
انداخته است .
تلاش من در
این نوشته
مشفقانه ، چیزی
نیست الا
واگشایی این
سر سربسته .
تعریف
دوست را باهم
مرور می کنیم :
دوست ما کسی ست
که معتقد به
باورهای دینی
محکم باشد .
سابقه درست و
پاکی در
برپایی و
تداوم انقلاب داشته
باشد . فراتر
از بند بند
قانون اساسی ،
در عالیترین
وجه ممکن ،
فدایی نظام
باشد . متخصص
باشد . کاردان
و مدیر باشد . و
همیشه گوش به
زنگ هرماموریتی
برای برداشتن
سنگی از پیش
پای نظام باشد
. درستکار
باشد . دست کجی
نداشته باشد .
برای
ما ، دوستی
این فرد باهمین
مختصات ، و یا
حتی با بخشی
از آنها ثابت
می شود .
اما
دشمنان ما در
داخل کیانند ؟
آنان که از توفیق
و سربلندی و
ظهور یک به یک
شایستگی های
ما رنج می
برند . با
اجنبی ها سرو
سری دارند . یا
اگر ندارند ،
محصول رفتار و
عملکردشان به
سود اجانب و
دشمنان خارجی
ماست . سنگ
انداز و تلخ
گوی و آب
زیرکاهند . از
هیچ اقدامی چه
آشکارا و چه
در خفا برای
آسیب زدن به
ما و نظام ما
دریغ نمی کنند
. آرزویشان
فروپاشی
مقدرات فعلی
نظام است و
جایگزینی
مقدرات دشمن
پسند .
خیرخواهی شان
مزورانه و
انتقادشان
زهرآلود است .
با
احتساب یک
چنین
رفتارهایی ست
که شناسایی
دشمنان ما ممکن
می شود .
سئوال
این که : اگر
دوستان و
دوستداران ما
این بودند ، و
دشمنان ما این
، تشخیصشان به
یک مطالعه
ممکن بود و
تکلیف مارا در
مراوده با
آنان روشن می
ساخت .
متاسفانه
گرفتاری این
سالهای ما ،
ای عزیز ،
درهمین است که
به همین
مختصات ظاهری
بسنده کرده
ایم و بحساب
خود ، دوست را
در جای خود
نشانده ایم و دشمن
را درجای خود .
و با همین
شاخصه های
بدیهی ، یکی
را نواخته
ایم و دیگری
را رانده ایم .
ولابد
با عملی کردن
این فرمول
متداول ، کارها
باید سامان می
یافت . چرا که
در محاسبات ما
، دست دوست
گشاده بود و
دست دشمن بسته
. دوستان را
برمقدرات
کشور تفوق
بخشوده بودیم
و دشمنان را
به هزارتوی
هول وهراس در
انداخته
بودیم . پس چه
فتنه ای در
اختفای جامعه
ما به تولید و
باز پروری
اینهمه آسیب و
خطا مشغول
بوده است که
این همه کاستی
و نابخردی و
پس رفت ما را
احاطه کرده
است ؟ از اعتیاد
فراگیر تا
مصرف بی
واهمه ، تا بی
کاری آزار
دهنده ، تا
هدر دادن
ثروتها ، تا
سرگردانی
مدیریتی ،
تاظهور نهضتی
به اسم
ریاکاری ، تا
یاس و دلمردگی
؟ غفلت ما به
کجا مربوط
بوده است ؟ از
کدامین
روزنه
ناغافل ، و از
دیرزمان ،
برما زخم می
باریده است ؟
ما که به صورت
ظاهر همه
تمهیدات و
هوشمندی ها را
بکار بسته
بودیم و آیین
دوست نوازی و
دشمن ستیزی را
نیک می دانسته
ایم ؟ پس
چرا ، و از کجا
این آسیب های
بناگاه بر ما
باریده اند و
چهره ما و
نظام مارا
خراشیده اند ؟
خواهم گفت :
پدرگرامی
:
یک
اشتباه
عملیاتی ، و
یک خطای
معرفتی ، از
همان روزهای
نخستین به جان
ما در افتاد و
ما را فریفت و
روز به روز
بنیان ما سست
کرد و بنیان خود
استحکام
بخشید .
اشتباه ما
آن بود که به
خیال خود
منافقین
تابلودار را
از کشور
راندیم و با
راندن آنها ،
نگرانی مان از
نفاق داخلی
برطرف شد . اما
به این
نیندیشیدیم
که فروبردن
آحاد جامعه به
آغوش اسلامی
که در ظاهر
متوقف است ،
ما را به ذات دین
خدا راه نمی
برد . به ریش و
تسبیح فردی
نمره دادیم و
از کراوات و
ادکلن دیگری
نمره کاستیم .
و با همین
قیاس ، جامعه
را به اندرون
بلوایی از
ریاکاری
ترغیب کردیم .
اشتباه
ممتد ما این
بود که به
چاپلوسی
دوستان
ریاکار خود
، بیش از نقد
مشفقانه
دوستان دیگر
خود بها
دادیم . و
دراین داد و
ستد ، دوستان
چاپلوس ، فرصت
بیشتری برای
همنشینی با ما
یافتند و
دوستان منتقد
، بخاطر همان تلخی
ناخواسته
سخنشان ، از
گردونه رفاقت
ما دور
افتادند . و
حال آنکه خود
می دانستیم :
جامعه ای که
نقد منصفانه
را از خود
دریغ کند ،
حکمت رشد را
از خویش دریغ
کرده است . و
این بود که : آثار
انشقاق در
میان دوستان
ما رخ داد .
و
اینگونه شد که
: آدمهای زیرک
، رگ خواب ما
را کشف کردند
و با نفوذ در
باورهای ظاهرپسند
ما ، به
موقعیت هایی
دست یافتند که
هرگز در
اندازه و
لیاقتشان
نبود . من
برای این که
از کلی گویی
پرهیز کرده
باشم ،
ناگزیر از بیان مصداق
و مثالم . و از
آنجا که خود
ما در این سی
سال عمر
انقلاب ُ
بسیاری از
آبروها را
برده ایم و بر
بسیاری از
چهره های خدوم
خود تیغ کشیده
ایم ، گمان
نمی کنم اسم
بردن این چند
نفری که
عملکردشان در
منظر همه ما بوده
است ، ارکان
استوار الهی
را به تزلزل
اندازد . کدام
چند نفر ؟
امروز
افرادی چون
آقایان حداد
عادل ، سعید مرتضوی
، حسین
شریعتمداری ،
صادق محصولی ،
محمد جواد
لاریجانی ، و
محمد حسین
صفار هرندی ، با
عنایت به همان
تعریفی که ما
از دوست برای
خود آراسته
ایم ، دوستان
مایند و برای
خود ارج و
قربی دارند و
برو بیایی . که
اولی ، تمثیلی
از وفاق
عالمانه حوزه
و دانشگاه ،
دومی : جوانی
و عدل ،
سومی : ذکاوت
و تیزبینی ، چهارمی
: شمیت
اقتصادی ،
پنجمی :
کیاست و سیاست
، و ششمی :
نمونه ای از
یک فرد نظامی
معتقد و
فرهنگی است .
که با کمی صرف
وقت ، می توان
خصوصیات
مشترک
فراوانی نیز
براین خصیصه
ها افزود . من
نخواستم برای
اثبات نکته ای
که خواهم گفت
، فهرست مطولی
از نام این
قبیل دوستان
را فراهم آورم
. که اگر
اینگونه بود ،
بایستی نام
برخی از
روحانیان،
بخصوص امامان
جمعه ای را که
در نامه نخست
بدانها اشاره
کرده ام نیز
می آوردم .
اگر
صریح و صمیمی
، آنسوی چهره
این دوستان را
ورق بزنیم ،
می بینیم آقای
حداد عادل ،
تمثیلی از علم
متوقف است .
دوستی که با
همه دارایی
های علمی اش ،
کمتر به ذات
علم مراجعه می
کند . تمایل بیشترش
به این است که
همچنان چهره
ای خواستنی باقی
بماند . ورود
ایشان به مجلس
، این تمایل
را با ضرورتی
دیگر آمیخت .
این که می شود
با ابطال
صندوقهای رای
به مجلس راه
یافت و بعدها
، در مقام
نماینده مردم
، هرگز نگران
ابطال صندوقی
، حتی یک
صندوق ، نشد ،
و همچنان
چهره ای
خواستنی باقی
ماند . آقای
حداد عادل ،
از نردبان علم
بالا رفته است
اما از آنجا نه
به ذات علم که
به بام تاویل
در آمده است .
مردم در نگاه
وی ، که
نماینده همه
مردم ایران
است ، به
بازتعریف
موکدی
نیازمند است .
به زعم ایشان
می شود از
میان ازدحام
مردمان ،
انگشت
بدرآورد و به
یکی درآن میان
اشاره کرد که :
تو بیا جلو!
مابقی بروند
سرکار خودشان
. و این به خیال
ایشان یعنی
مردم . توقف
علم مگر تعریف
دیگری نیز می
تواند داشته
باشد ؟
آقای
سعید مرتضوی ،
درعین جوانی ،
نشان داد : خوف
بزرگان دینی
ما از ورود به
عرصه قضاوت ،
خوف بیجایی
بوده است .
این جوان ،
بخوبی نشان داد
که اگر بازی
سیاست برای
خود قواعدی
دارد ، بازی
با عدل به
قاعده خاصی
متمایل نیست .
وی با عدلی که
به صحنه آورد
، نشان داد که
می توان تعریف
متفاوتی
برای آبرو
خلق کرد ، و
لباس حق را
درآورد و برتن
ناحق کرد و
بالعکس .
ایشان با
همین جوانی ،
نشان داد که
بدل عدالت
علوی را می
توان بگونه ای
که نیازهای ما
را اجابت کند
به صحنه آورد
، و اصل آن را
به همان دوره
خود حضرت علی
احاله داد . در
این خصوص ، بد
نیست شمه ای
از رویه های
عدالت گستری
آقای مرتضوی
را از آقای
ذاکانی ، دوست
دیگر ما در
مجلس شورای
اسلامی
بپرسید تا
مسیر ضربه های
ناغافلی که
نظام می خورده
است برشما
عیان شود .
ضربه هایی که
هیچ رد پایی
از آمریکا و
اسراییل درآنها
مشاهده نمی
شود .
هیچ
احدالناسی در
دوستی آقای
شریعتمداری و
علاقه وافرش
به نظام و شخص
حضرتعالی
تردید ندارد .
آقای
شریعتمداری ،
تمثیل دوستی
است که با
اطمینان می
گویم : به
اشتباه ، به
عرصه مطبوعات
راه یافته است
. تخصص و علقه
محوری او حوزه
غلیظ مسائل امنیتی
است . ما در
جهاد سازندگی
همکاری داشتیم
که مدعی بود
همه بیماری ها
را می شود با
عسل مداوا کرد
. کارش کندو
داری و تولید
عسل بود . از
آیات قرآن و
فرازهای نهج
البلاغه
مستنداتی برآورده
بود و هرسخن
محفلی را که
در آن بود ، به
عسل و به
فواید
ناشناخته عسل
بند می کرد .
بی معطلی
برای زخم پا و
درد حاملگی و
آپاندیس
حاضرین ، عسل
تجویز می کرد
و عجبا که
کمترین
تردیدی را در
درستی تشخیص
خود تحمل نمی
کرد و مخالفان
خود را به کج
فهمی از قرآن
و نهج البلاغه
اشارت می داد .
دوست ما آقای
شریعتمداری
نیز چنین است .
تا به حدی که
من بعید می
دانم وقتی او
به یک شاخه گل
نگاه می کند ،
آن گل را
نروییده از
گور یک منافق
مزدور ، و یا
از غبار یک
پیامبرسلف
نداند . آقای
شریعتمداری
به برکت همین
روحیه نافذش ،
بسیاری از
منتقدان صادق
نظام و شما را
یا از هستی
ساقط کرده یا
آبرویشان
برده یا
مردمانی را که
می توانسته
اند هنوز دوست
و دوستدار
نظام باشند ،
به دشمنی قسم
خورده بدل کرده
است . وی از
رنجاندن مردم
، و به زعم خود :
آنانی که
دشمنان
نظامند ، به
لذت ژرفی
مبتلا می شود .
آنچنان دو دست
خود از هم واگشوده
وسینه سپر
کرده و از شما
دفاع می کند
که همه
بیندیشند
تنها مجاهد
ناب و خالص
ولایت هموست
و لاغیر . و حال
آنکه به زعم
من ، او به تناول
همان لذت مورد
اشاره مشغول
است و اسمش را دفاع
از ولایت نام
نهاده است .
دوست
دیگر نظام ما
، آقای صادق
محصولی ، تمثیلی
از همان
کسانی است که
در لباس دوست
، بی آنکه
نفاق آشکاری
در کارشان
باشد ، و بی
آنکه آیات
قرآن از
کلامشان
فاصله بگیرد ،
و بی آنکه حفظ
نظام از
واجباتشان
حذف شود ، با
زیرکی به بدنه
رفاقت های
مدیریتی راه
یافته و اکنون
به برکت همان
رفاقتی که
مردم ما از آن
بی نصیب اند ،
به ثروت
هنگفتی دست
یافته اند . بطوری
که این کسب
ثروت ،
بهیچوجه به شم
اقتصادی آنان
مربوط و مدیون
نیست ، بلکه
هرچه باد برای
ایشان آورده ،
از ناحیه همان
رفاقت های همجواری
است . رفاقتی
که فردی ضعیف
را در بزنگاهی
ضروری از
اختفای مورد
علاقه اش بدر
بیاورد و وزیر
کشورش کند و
بعد از پایان آن
ضرورت ، به
همان اختفای
مالوفش باز
فرستد . امثال
آقای محصولی ،
در فهرست
دوستان نظام
ما فراوانند .
اینان در هر
منصبی که قرار
گیرند ، بدلیل
همان برکات
همجواری ، دست
و دندان به ریشه
اقتصاد کشور
می برند و
بنیان اعتماد
مردم به نظام
را ترمیم می
کنند و برای
شما و ما و
نظام ، آبرو و
رشد و توسعه
کشور را بنحوی
که خود
مشتاقند
تعریف می
کنند .
آقای
محمد جواد
اردشیر
لاریجانی ،
نمونه ای از
کسانی است که
از موضع یک
دوستدار خالص
نظام ، فقر
نظام را در
حوزه فهم
سیاسی می
دانند . و به هر
مناسبت ،
سخنان درشت می
گویند تا
درشتی آن سخن
، به تقویت
فهم سیاسی
نظام انجامد .
و حال آنکه
اینان با
ابراز همان
سخنان درشت و
بی مغز ، هوش
و خرد ترک
خورده خود را
پوشش می دهند .
تمثیل کسانی
که به جای
سیاستمداری ،
سیاست ورزی می
کنند . اینان
با اعتنا به
پشتوانه
خانوادگی ، و
نه دانش و
تخصصی که
بایست می
داشته اند ،
برمنصب های
کلیدی کشور می
نشینند و در
حاشیه های
همان مناصب ،
و در فربه
کردن کارهای
مورد تعلق خود
، برای نظام
مجاهده می
کنند . حفظ
نظام برای اینان
از آن روی
واجب است که
اگر ورق
برگردد ، جایی
برای ابراز آن
سخنان درشت
اما بی مخاطب
خود سراغ
ندارند . این
دوستان ، استاد
هدر دادن فرصت
های بی بازگشت
کشورند . استاد
دشمن تراشی
های بین
المللی . و
استاد تحلیل هایی
که در آنها
ریزش دوستان
بین المللی ،
مطلوبتر از
کاستن دشمنی
های بین
المللی است .
داستان
دوستان و
دشمنان
داخلی برای اینان جای
خود دارد .
آقای
صفار هرندی
شاید به زعم
من ، بلحاظ
فردی از همه
اینها پاکتر و
ناب تر باشد .
اما او تمثیلی
از کسانی است
که باوجود
اصلح ، خود را
صالح تر می
دانند .
مسئولیتی را
که شایسته اش
نیستند فی
الفور می
پذیرند . و با
علم به این که
می دانند
اداره
وزارتخانه ای
مثل ارشاد
اسلامی به
تخصص های ویژه
محتاج است ،
به امید یاوری
خدای متعال و ائمه
معصومین و
توکل به همه
خوبان خدا ،
یک یاعلی ای
می گویند و
وارد کار می
شوند . و هرچه
که از ماههای
مسئولیت شان
می گذرد ،
آنان را
همچنان
برخوردار از
عنایات آشکار
و پنهان الهی
می بینید .
ضایعات ، به
دلیل بلد نبودن
کاری که
انجامش را
پذیرفته اند ،
از پس و پیش
مسئولیتشان
فوران می کند
اما اینان به
سمت دیگری
صورت برمی
گردانند که :
اسم اینها ضایعه
نیست ، بلکه
خدمت است و
اجانب و دگر
اندیشان اسمش
را ضایعه
نهاده اند .
شاید یکی از
علت های فرار
فرهیختگان و
هنرمندان از
مجامع مربوط
به نظام ،
همین قرار
گرفتن آدمهای
غیرکارشناس
برمصدرهایی
باشد که شدیدا
کارشناس می
طلبند. شما را
به نشست
اخیرتان با
دانشگاهیان
ارجاع می دهم .
مشاهده
فرمودید با هر
فراز سخن آن
جوان دانشجو -
که از شخص شما
انتقاد داشت -
حاضرین چگونه
او را تایید
می کردند ؟
این یعنی این
که : جسم
دانشگاهیان
را نزد شما
آورده بودند
اما روحشان در
جای دیگر بود .
امثال آقای
صفار هرندی ،
جسم پروران
این سالهای پس
از پیروزی
انقلابند .
پدرگرامی
:
این
دوستان ،
هرروز صبح ،
بهنگام خروج
از خانه ،
روبه آسمان می
کنند و با
خلوص تمام
رضایت خدا را
از دل می
گذرانند و با
زمزمه آیه
الکرسی اشکی
برچشم جاری می
کنند . صورت
ظاهرشان
آنچنان با
معارف و
معروفات دینی
آراسته است که
کمترین
تردیدی را در
دوستی آنان نمی
توان باور کرد
. و من معترفم
اینان در هر
مصداقی از
مظاهر دینی
خود، صمیمی و
صادق اند . خیال
ویرانی نظام
را نه به خود
، که به هفت
پشت خود نیز
ربط نمی دهند .
اما متاسفانه
هرروز که می
گذرد ، از پس و
پیش رفتار
اینان ، که
بسیار نیز
صادقانه صورت
می پذیرد ، فتنه
های درشت و
ریز سامان می
گیرد و به
پروپای نظام
می پیچد . این
دوستان ،
نشانه دیگری
نیز دارند . و
آن این که :
مطلقا از
تماشای فلاکت
مردمان خود ،
گزشی در خود
احساس نمی
کنند . مثلا از
دقیق ترین
آمار میزان
اعتیاد
جوانان
کشورشان مطلع
اند اما
دانستن این
آمار برای
اینان با
ندانستنش یکی
است . و حال
آنکه اینان با
دانستن این
ارقام خوفناک
، به دلیل
دوستی ریشه
داری که با
نظام دارند ،
باید پوست خود
می دریده اند .
در
این سی سالی
که از
عمرانقلاب می
گذرد ، بخشی
از نگرانی های
ما به این
بوده است که :
ما از کجا زخم
می خوریم ؟ از
کجا باران بلا
برما می بارد
؟ ما که منافذ
ورود دشمن را
بسته ایم و
عواملش را به
وادی هول
وهراس و خروج
از کشور در
انداخته ایم ،
همه امکانات
مالی و موقعیت
های ملی را از
آنان دریغ
کرده ایم ، پس
از کجاست که
مرتب ضربه می
خوریم ؟ چرا
آمار اعیتاد
در کشور ما
رتبه اول
جهانی را
دارد؟ چرا
بیشترین
مصرفها را
داریم ؟ و
بیشترین
ضایعات را ؟ و
بیشترین هدر
دادن ثروت های
ملی متعلق به
نسلهای نیامده
را ؟ پس
دوستان ما چه
می کنند ؟
آنان که همه
اختیارات
کشور با آنان
است ؟ دوستانی
که ذکر اسما
و صفات خدا از
زبانشان نمی
افتد و بوقت
نماز به سمت
سجده ای ناب و
خالص و شورانگیز
شتاب می کنند
؟
اعتقاد
من بعنوان
فردی از آحاد
این مردم ، به این
است که : ما و
نظام ما و
بخصوص حضرت
شما ، از ناحیه
همین دوستان
است که ضربه
خورده و می
خوریم .
دوستانی که با
تعلقات مخصوص
بخود در اطراف
شما و نظام ما
مجتمع شده اند
. شناسایی
نتیجه عملکرد اینان
بسیار ساده
است . بیایید و
در یک امتحان پنهانی
، این دوستان
را که گزیده
ای از دوستان
هم طیف اند ، و
بعنوان مثال ،
همین آقای
شریعتمداری
را در خلوت به
نزد خود فرا
بخوانید و از آنها
بپرسید در
این مدت
مسئولیتشان ،
چه تعداد
ایرانی و غیر
ایرانی بی
تفاوت و مدعی
و معاند را به
دوستی با نظام
ترغیب کرده اند
؟ و حتی از
آنان بخواهید
دست یک نفر را
بگیرند و نزد
شما بیاورند و
بگویند : ما
این یک نفر را
از دور دست ها
به جانبداری
از نظام آورده
ایم . من با
اطمینان به
شما عرض می
کنم که اینان
، هرگز به آن
یک نفر دست
نخواهند یافت
. البته من
اینها را
هوشمند تر از
این می دانم
که شما و مارا
به یک مجلس
سینه زنی
مذهبی احاله
دهند که :
اینانند
مشتاقان ما . و
بعد ، از آنها
بپرسید به
موازات این
جذبی که حتما
هیچ اندر هیچ
است ، چه
تعداد از دوستان
همراه و منتقد
و دوستدار
نظام را به ضرب
تهمت ها و
رانش های سخیف
غیر اسلامی ،
به سمت
دشمنان
رانده ، و یا
به وادی بی
تفاوتی در
انداخته اند ؟
نامه
نخست مرا نمی
دانم مطالعه
فرمودید یا نه
، اگر چه می
دانم عده ای
از همین
دوستان مورد اشاره
در اطراف شمایند
و چه بسا
خواستشان با
خواست شما یکی
نباشد و آن
نامه را از
چشم مبارک شما
دور داشته باشند
. اما باور
کنید من گاه
شما را در
خیال خود نشانده
ام در میانه
ازدحامی از
این دوستان که
نمونه ای از
آنان را اسم
بردم . و
شرمنده ام که
بگویم : شما را
درآن جمع
پرهای وهوی
تنها می بینم .
جمعی که با هر
سخن شما سر به
تایید تکان می
دهند و در دل ،
حوایج خاص خود
را مرور می
کنند . و گاه به
سخن احساسی
شما شورشی می
آفرینند و اشک
می ریزند و
هوار می کشند
اما خوب که
نگاهشان می
کنی می بینی
درست همان
کاری را می
کنند که ما در
این سی سال
انقلاب
آموزششان
داده ایم و
ریاکاری شان
را به نرخی
گزاف ، قیمت
گزاری کرده
ایم .
من
در اینجای سخن
، و در نقطه
مقابل ،
دوستانه و
مشفقانه ، از
دوستان دیگری
اسم می برم که
برای نظام ، و
برای شخص شما
، و برای شخص
شما ، وبرای
شخص شما ، و
برای شخص شما ،
آنهم در
بحرانی ترین
روزهای عمر
انقلاب ، یک
گشتی در کل
کشورمان
زدند و
میلیونها
ایرانی رمیده
و پشت کرده به
نظام وحتی
معاندین داخلی
و خارجی را در
شورانگیزترین
وجه ممکن ، به
پای رکاب شما
باز آوردند :
آقایان میر
حسین موسوی ،
سید محمد
خاتمی ، و
مهدی کروبی .
صمیمانه می
گویم : دوستان
واقعی نظام و
شما وما ،
اینانند !
این
سه تن ،
دوستان
واقعی مایند
که برای نظام
و شخص شما
اقتدار
خواسته و می
خواهند و به آن
نیز عمل کرده
اند . در عوض ،
همان دوستان
دیرین ، بخاطر
بخطر افتادن
متعلقاتشان ،
از اینان
دیوی ساخته
اند که تنها
خود از آن می
هراسند .
داستان غمبار
روز قدس و روز
سیزده آبان
امسال ، که
نظام با همه تجهیزات
نظامی خود به
مراقبت از
مردم خود تجهیز
شده بود ، و
حوادث جانبی
آن ، نتیجه
ضربات پنهان
کسانی است که
مجملی از
عملکردشان را
به اختصار شرح
دادم . تمنای
ما این است که :
شخصا ، این سه
تن دوستان
واقعی خود را
فرابخوانید و
با مشورت با
آنان ، براین
زخم سرواکرده
مرهم
گذارید .
والسلام
فرزند
شما : محمد
نوری زاد
پانزدهم
آبانماه
یکهزار و سیصد
و هشتاد و هشت