“مصدق - نفت - مديريت و سياست”


 محمود نکوروح
m_nekourooh@yahoo.com 

 

 

مردم ايران با انقلاب مشروطه واکتشاف نفت به دنياي مدرن نا خواسته پرتاب شده، زمانيکه شهر نشيني را کم کم آغاز نمودند، امري که نياز به فراتر رفتن از گذشته‌هاي کهنه داشت، دردنيايي که سياست وکياست مبتني بر " خرد " ومحاسبه سودوزيان گرديده که حاصلش رعايت منافع ملي بود، اموري که براي ما هنوز ناشناخته و مغفول بود.

حکومتگران فارغ ازشناخت مناسبات حاکم بر جهان سر در لاک خود فروبرده، بويژه که در آمد اندک نفت از همان ابتدا عامل رخوت بيشتر سياستمداران ومديران کشور بود-

پول نفت همه ساله بين رجال مرکز تقسيم ميشد ومابقي در فقر وبد بختي بسر ميبردند، از فتحعليشاه تا آخرين شان احمد شاه گه ماهي پانزده هزار تومان حقوق ميگرفت وهميشه اعتراض داشت که " کم است!!".

نيروهاي قذاق در قزوين مدتها بود حقوق نگرفته، حتي کفش ولباس‌هاي کهنه سربازان انگليسي را بدانها دادند وپس از مدتها، از پول نفت مقداري را براي آنها گذارده، که پس از آن بسوي تهران حرکت کرده و.کودتايي با حمايت نظاميان انگليسي انجام شد که رضاخان به سيد ضياعامل آنان گفت " سيد مارا به کشتن ندهي"(۱)

هدف براي اين نظاميان بعد از جنگ جهاني اول دفاع ومقابله با شوروي انقلابي درايران بود، بعلاوه امنيت چاههاي نفت، که در جنگ اول و دوم به اعتراف انگليس‌ها پيروزي شان مديون "سوخت مجاني" از چاههاي بي صاحب ايران بود.(۲)

بدين خاطر نظاميان انگليسي سيد ضياء ورضاخان را علم کرده، در صورتيکه وزارت خارجه به سياستمداران موجود که بي بهره از عرق ملي بودند نظر داشت، که مقداري پول بدانان پرداخت که تا مدتها دعوا براي باز گرداندن آن بخاطر کودتا بود، که اگر مبارزات مصدق و مدرس و... نبود ما رسما مستعمره انگلستان شده بوديم. ازاينجا بود که يکروز مستوفي به اطرافيان خود گفت که "مواظب باشيد تا سر در لجن فرو نرويد که ما تاگلو فرو رفته ايم " آيا تاريخ تکرار ميشود ؟!! (خاطرات)

چه در همين روزها بود که انگليس‌ها مخارج جنگ اول و حضورشان را درايران بعلاوه مخارج کودتا، از دولت ايران طلب مي‌کردند، که ابتدا درزمان وزارت مصدق مطالبه شد و او رد نمود، ولي در زمان وزارت فروغي دريافت نمودند.(۱۱) از فيلسوفي که بقول مصدق "روي انگليسها زياد حساب ميکرد".(۱۲)

روشنفکران انقلاب مشروطه وبسياري رجال وروحانيون مشروطه خواه ….از اين کودتا بخاطر هرج ومرج باقيمانده از انقلاب مشروطه که بشدت مشکوک بود حمايت کردند-3، تا جاييکه ايران عملا مستعمره انگلستان شده، وحاکميت ملي از دست رفته بود –که مصدق بعد‌ها ميراث دار چنين " شرايطي " بود.

رضاخان "هم يک ميليون پوند انگليسي بحسابش در لندن با تمديد قراداد نفت ۱۹۳۳ ريخته شده بود (۴) که خود گفت "ما سي سال قبل گذشتگان را براي اين قرار داد نفرين مي‌کرديم ولي بعددها آيندگان مارا نفرين خواهند کرد. و انقلاب اسلامي چون تعمق کنيم بيشتر براي رهايي از اين "لجن زار" بود که بوي نفت مي‌داد. حتي رضاخان تيمورتاش يار غار خودرا بخاطر نفت از ميان برداشت، که روزي از حاج مخبرالسلطنه هدايت نخست وزير پرسيدند چه شد که تيمورتاش مغضوب شد؟ گفت "من نميدانم شايد درابطه با نفت زياد دخالت کرده بود" که در جستجوي مشتري بهتربود تا گرانتر بفروشد. البته نفتي‌ها هم بکسي وفا نکردند که وقتي نخواستند بردندش.

روز ي در جلسه اي از رجال که مصدق ورضاخان حضور داشتند رضاخان گفت "انگليسها من را آودند اما نميدانستند با چه کسي طرف هستند" که مصدق گفت "همان‌ها که آوردند روزي که نخواستند ميبرند " همانگونه که با کودتاي ۲۸ مرداد شاه فراري را بر گرداندند، و وقتي دوره‌اش بسر آمد "هايزر گفت برو" (۴) و رفت.

بدينگونه بود که شعارهامان در انقلاب اسلامي "استقلال – آزادي – جمهوري اسلامي" شد. مطالباتي که منظورمان از اسلام اخلاق وعدالت بود، اگر غير از اين شد بازهم از "اقتصاد نفتي" است که طبقات مان رانتي شد و جامعه مان مصرف کننده و توليدمان در حال کاهش مداوم که روزي مصدق گفت "کاش نفت نداشتيم آنوقت همه چي داشتيم".

بعد از جنگ جهاني دوم اوضاع آشفته تر شد، بقول دکتر مصدق "انگلستان دولت مي‌آورد و مي‌برد" بسياري دولتها عوض شدند، حتي روسها از تخليه ايران سر باز زده و با حمايت از فرقه آذربايجان و حزب توده که در سايه سربازان دولت شوروي در ايران رژه رفتند نماينده خود "سادچيکف" را به ايران فرستاده، و براي انعقاد قرارداد نفت شمال تلاش مي‌کرد، که شبي در سفارت شوروي که روزنامه نگاران را دعوت کرده بودند، ساد چيکف حين سخنراني مدعي شد که "دولت ايران بايد امتياز نفت شمال را به اتحاد شوروي آنروز بدهد" در زمانيکه هنوز محمد مسعود زنده و دکتر فاطمي در روزنامه او قلم مي‌زد، وهمه در آن ميهماني حضور داشتند، که با اعتراض دکتر فاطمي روبروشده که ميگويد "ما نفت حنوب را هم از انگلستان ميخواهيم بگيريم" ساد چيکف بصورت تحقير آميزي ميگويد ما بالاخره نفت شمال را ميگيريم" دکتر فاطمي در جواب ميگويد "ما هم نميدهيم" امري که با مشاجره اين دو ميهماني بهم خورده و روزنامه نگاران ايراني قبل از شام سفارت را با اعتراض تر ک ميکنند.(۴)

در چنين شرايطي بود که انتخابات دوره چهارده شروع گرديد و نمايندگاني از مليون "دکتر مصدق" و جناح انگلوفيل "سيد ضياءالدين طباطبا يي" دربرابر هم قرار گرفتند با مجلسي که هنوز بخش اعظمش براي خدمتگذاري به انگلستان شبها سر و دست ميشکستند. (۵)

دراين مجلس بود که دکترمصدق بهترين نطق تاريخي خودرا در برابر وابستگان نفتي انگليس ايراد کرد- 6، ووقتي سيد ضيا راي اعتماد با يک راي اضافي گرفت، مصدق با حالت اعتراض که از مجلس خارج ميشد گفت " خاک بر سر اين مجلس " وبعد از چندي لايحه " منع قرار داد باخارجيان را بدون اجازه مجلس " به تصويب رساند، که در غير اين صورت جرم بود وشامل زندان واخراج از خدمات دولتي ميشد. قبلا قوام السلطنه به استالين قول نفت شمال راداده بود که اين امر دست اورا بست. البته با سياستهاي پشت پرده با آمريکا که در آنزمان اولين دولتي بود که بمب اتم داشت وازآن استفاده کرده بود، با هشدار امريکا به شوروي آذربايجان تخليه شد. وبسياري از افراد فرقه آذربايجان که به شوروي گريختند، آنجا به اتهام جاسوسي به سيبري تبعيد شدند " کتاب اجاق سرد همسايه".

تا آنزمان عوامل وابسته بخارج بويژه انگليسي خودسرانه غالبا قرارداد‌هايي با خارجيان بسته بودند و منافع ملي مطرح نبود.در همين مجلس بود که وقتي به رييس دولت وقت "سهيلي" با افشاي فساد‌هايش نمايندگان راي اعتماد دادند، مصدق به خارج از مجلس در ميدان بهارستان آمد، و در اجتماع مردم که بسرعت افزايش مي‌يافت فرياد زد "آنجا دزد گاه است اينجا مجلس است". (۷)

مي‌بينيم با چنين رجالي، هيچکس بفکر "ملت" نبود که در انقلاب مشروطه بر استبداد شاهان قلم بطلان کشيد. زيرا که هنوز بخشي عظيمي از مردم ما هنوز از مشروطه درک درستي نداشتند، اکثريت در روستاها و وابسته بزمين و البته رعيت بودند.

يعني هنوز "دولت" بمعناي خاص خود وجود نداشت که خودرا در برابر مردم متعهد و مسئول بداند. به همچنين "ملت" که بار حقوقي داشته و در برابر دولت طلب حق و حقوق شهروندي مي‌نمايد، از حق حيات تا حق اشتغال و آموزش و پرورش مجاني، اشتغال، بهداشت و درمان و مسکن و...

فقر و قحطي بعد از بردن رضاخان چنان تشديد شده، بيکاري با جابجايي جمعيت از روستا بشهر در حال افزايش مداوم بود، تا جاييکه در تظاهراتي در جلوي ميدان بهارستان "۱۷ آذر" عده‌اي با شعار "ما نان مي‌خواهيم کشته و زخمي شدند" و کسي بفکر نبود. بخشي از روشنفکري ايران "خودباخته" بسود منافع اتحاد شوروي عليه منافع ملي بارها تظاهرات و آشوب در زمان دولت ملي راه انداخته و... جامعه منجمد، بدون انگيزه و هدف، گرفتار رکود و کسادي در حوزه اقتصاد، و انفعال در حوزه سياست و جامعه بود، تا جاييکه وينستون چرچيل نخست وزير انگلستان و فاتح جنگ دوم جهاني در کتاب "طوفان نزديک مي‌شود" نوشت: "مابه هر کجا رفتيم واشغال نموديم آنقدر از ما کشتند و يا ما از آنها کشتيم تا مسلط شديم، ولي درايران بعد از اشغال ديديم مردم شبها در مساجد شکرگزاري کرده که خون از دماغ کسي نيامد!!".

نخست وزيراني در طي مدت چند سال بسرعت عوض شده، دعواي نفت همه را سرگردان کرده بود، رجال باقيمانده از انقلاب مشروطه گاهي "خودي" نشان داده، از دهخدا تا بهار ودر نهايت مصدق که روزي در کنار "سردر سنگي" کاخ مرمر در انتخابات دوره شانزده با بيست نفر از همراهان فرياد زد "مردم ما را تنها نگذاريد" و با تحصن در دربار تقاضاي "آزادي انتخابات" را کرد. چه تا آنزمان انتخابات‌ها توسط دربار اين لانه فساد آزاد نبود، صندوق‌ها توسط ارتش از راي پر مي‌شد بعد هم زمين‌داران با راي مجاني رعيتها اعمال نفوذ نموده البته بازهم با موافقت دربار و ارتش و نظاميان، مردم هم تماشاچي بودند.

بعد از دوره چهاردهم که هنوز کشور در اشغال نيروهاي اشغالگر متفقين بود و انتخاباتي به نسبت آزاد در تهران انجام شد، مصدق به مجلس راه يافت.

دراين مجلس بود که مصدق نماينده اول تهران در برابر سيد ضياء با نطق تاريخي خود که در رابطه با کودتاي ۱۹۱۹ بود خوش درخشيد و از "منافع ملي" در برابر سيد ضياء از رجال انگلوفيل دفاع کرد.

انتخابات دوره پانزده را قوام السلطنه انجام داد که بيشتر نمايندگان از حزب دموکرات او انتخاب شدند و يا از حزب اراده ملي سيد ضياء و حزب توده، و مصدق از خارج مجلس رهبري جبهه ملي را به عهده داشت امري که به جنبش ملي شدن نفت انجاميد، دراين مجلس بود که با يک اشاره اشرف خواهر شاه قوام از کار بر کنار شد، بقايي و مکي و حايري زاده از حزب دموکرات جدا شده و با جبهه ملي شدند، بقايي و مکي نطق‌هاي خودرا که توسط تند نويسان مجلس "جوانان ماشين نويس" (۱۳) که توسط تکنوکراتهاي حزب ايران مهندس حسيبي و مهندس زيرک زاده و...مي‌رسيد، آنقدر ادامه داده، تا اين دوره بسر آمد و "لايحه الحاقي" که تمديد قراداد ۱۹۳۳ زمان رضاشاه بود به دوره بعد موکول شد. در اين‌زمان بود که مصدق با افشاي سياستهاي بريتانيا نوعي "انگيزه ملي" ايجاد کرد که جامعه خفته را بيدار نمود، امري که نياز به ريزبيني – تيزبيني – وقت شناسي و جهان‌نگري داشت تا به موفقيت برسد. وگرنه تکرار تاريخ بود وغارت منابع ملي و از دست رفتن حاکميت ملي که ادامه داشت.

در مجلس شانزدهم که اوبعنوان نماينده اول مجلس به مجلس راه يافت با ايجاد شور وهيجان اجتماعي روند حوادث ديگرشد، در مسجد سپهسالار – مطهري امروز "صندوق‌هاي راي توسط جوانان بازار و احزاب سياسي و دانشجويان به رهبري محمد نخشب (۱۴) - مورد حفاظت قرار گرفت، و سپس شب هنگام مورد تجاوز لشگر گارد، به رهبري هژير وزير دربار که عده اي بازداشت شدند.

در ميتينگي در ميدان بهارستان قرارداد نفت در راه پيمايي دانشجويان توسط حسين راضي از حزب مردم ايران پاره شد. مبارزات نفت دراين مجلس توسط جبهه ملي آغاز شد و چندبار به مصدق پيشنهاد نخست وزيري شد که او قبول نکرد.

رزم آرا با حمايت انگليس و امريکا و توافق ضمني شوروي نخست وزير شد، و ناشيانه ملت ايران را تحقير کرد که "نمي‌تواند يک آفتابه بسازد!!" در صورتيکه بعد از ملي شدن همين ملت بخاطر انگيزه ملي مدتها "دوسال ونيم" اجازه نداد صنايع نفت ايران در غيبت انگليسها متوقف شود". (۸)

بعد از تمام اين چالشها و ترورها که بيشتر بوي نفت مي‌داد، يک روز به مصدق جمال امامي از رجال انگلوفيل پيشنهاد نخست وزيري کرد، تا او چون گذشته رد کند، و سيد ضياء که در دربار منتظر راي اعتماد در کنار شاه نشسته بود، به نخست وزيري رسيده تکليف نفت را معين کند، سيدي که يکبار بخاطر همين تلاشها از دولت فخيمه انگليس!! نشان لردي گرفته بود.(۹) مصدق قبول اين پيشنهاد را مشروط به همزماني اين راي با راي به "ملي شدن نفت" نمود که مجلس تحت شرايط آنروز و فضاي پرهيجان ايجاد شده پذيرفت، مجلسي که اکثريت با يک سرفه راي منفي و با يک عطسه راي مثبت بسود دربار و انگلستان ميداد.(۱۰) امري که دولت انگلستان، وعوامل دست نشانده چون دربار و... را غافلگير کرد و مبهوت نمود.

حتي قبلا يکي از نمايندگان در دوره چهارده به مصدق پيشنهاد ملي کرن نفت را مي‌دهد که مصدق مخالفت کرده، و بعد که او اعتراض نمود گفت "آنروز وقتش نبود"، چه به بهانه "جنگ و عوامل آلمان و...." که هنوز مخالفين اشغال ايران را سرکوب مي‌کردند، نمايندگان پيشنهاد دهنده را متهم به جاسوسي براي آلمان که در کشور در آنروزها سابقه داشت نموده، آنگاه باراي اکثريت نمايندگان لايحه الحاقي را که قرار داد ۱۹۳۳ تمديد مي‌نمود تصويب مي‌گرديد.

لازم بتوضيح است که يکي از عوامل پيروزي او در ملي کردن نفت شناخت زير و بم‌هاي سياست در جهان بعد از جنگ جهاني دوم در سالهاي ۱۹۴۵ بود، که در اروپا احزاب چپ سوسيال دموکرات در انتخابات‌ها بخاطر بحران‌هاي اقتصادي برنده شده، که به ملي کردن صنايع بزرگ پرداختند. امري که تکنيک خاص خودرا داشت، که با قانوني در پارلمان، با توجه به غرامت و ارزش تاسيسات همراه بود، امري که مصدق در قانون ملي شدن صنعت نفت گنجاند، ازينرو کار او در صحنه بين‌المللي موجه بود، بدين خاطر در دعواي شرکت نفت و ايران دادگاه لاهه مصدق راي بسود ايران گرفت که بدون اغراق کار هيچکس نبود، بعلاوه قاضي انگليسي که بسود ايران راي مثبت داد، زيرا که عمل ايران مشکل قانوني و حقوقي نداشت، چه مصدق متخصص حقوق بين‌الملل بود و در برابر بازيگران سياسي غرب کم نمي‌آورد، امري که در تاريخ ايران استثنا بود که هنوز "ديپلماسي" براي ما ناشناخته بود، هنوز هم دستمان در اين موارد خاليست "که سياست ممکن نمودن غير ممکن‌ها در مناسبات جهاني است" وگرنه با تحريک ديگران کاري انجام نشده، شايد بدتر شود، در زماني که ما توسط ناوهاي جنگي انگليس محاصره شده و بندر آبادان تهديد به اشغال مي‌شد، که اين بار هم امريکا درزمان دموکراتها به انگلستان هشدار داد که مبادا نيرو پياده کنند.

چه مصدق غرب را خوب مي‌شناخت و تضاد منافع نفتي‌ها را در محاسبات خود منظور مي‌نمود، و از شعار پرهيز مي‌کرد، حتي به هنگام خلع يد به مهندس بازرگان گفت "مبادا در خوزستان بهنگام تحويل و تحول شرکت سابق نفت شعار مرگ بر انگليس بدهيد، فقط بگوييد که قانون ملي شدن را مجلس ايران تصويب کرده و ما مامور به اجراي آن هستيم" البته در دادگاه لاهه نماينده شوروي آن روز عليرغم ادعاها "طرفداري از کشورهاي محروم" تمارض کرد و در راي شرکت نکرد. ثانيا - اصولا مصدق در مجموع اهل قانون و حقوق بود.

امروز بعد از نيم قرن افرادي عمل اورا نفي کرده – کاتوزيان – غني نژاد – صفايي – بدين بهانه که پيشنهاد بانک بين‌المللي را بايد قبول مي‌کرد، در صورتيکه پيشنهاد بانک بين‌المللي عملا "ملي شدن را نقض مي‌نمود" امري که مصدق بدان پايبند بود، اولا مبلغ غرامت تعين نشده و به بعد موکول شده بود، در صورتيکه مصدق اصرار داشت اين غرامت تعين شود.

ثانيا انگلستان حق "عدم النفع" مي‌خواست، يعني منافع از دست رفته مدت باقيمانده از قرارداد را، در صورتيکه اين امر حتي در ملي شدن‌ها در انگلستان در صتايع فولاد و ذغال مردود بود.

ثالثا – در نهايت مصدق غرامت را مطابق عرف بين‌المللي که مکزيک و...در ملي شدن‌ها پرداخته بودند در حدود "۸۰۰۰۰۰ دلار امريکايي توسط جرج مک گي معاون وزارت خارجه آمريکا قبول کرد، که مک گي در جواب گفت بخاطر عوض شدن حکومتها" محافظه کاران در انگلستان و جمهوري خواهان در آمريکا" قبول نشده و به فکر کودتا هستند، زيرا که مصدق ملي کردن‌ها را در منطقه خاورميانه آغاز کرده. (پير سالينجر مشاور کندي و مفسر امريکايي). بنابراين کودتا براي غرب تنها راه حل بود تا جلوي روند تاريخي ملي کردن‌ها گرفته شود که نشد.

که بعد از او ما ملي کردن کانال سويز، ملي کردن نفت عراق و...را در منطقه داريم که او شکست ناپذيري انگلستان را از ذهنيت تاريخي مردم ايران و جهان زير سلطه زدوده بود.

رابعا حکومت مصدق در منطقه آغازگر حکومتهاي دموکراتيک بود (خانم آلبرايت) که نظام سرمايه و تکنيک آنروز دموکراسي را براي مردم منطقه زيان آور مي‌دانست که با منافعش در تضاد بود، امري که هدف اصلي و نهايي انقلاب اسلامي گرديد که رهبر فقيد انقلاب بارها فرمود "ميزان راي ملت است" و مردم ايران را به خيابانها کشاند و راي به جمهوري اسلامي.

خامسا – امريکا به اشتباه خود اعتراف کرد (کلينتون در خاطرات خود) که جلوي دموکراسي را در منطقه گرفت و امروز به تروريسم و طالباني‌گري منجر شده. زيرا که چنانچه دموکراسي از همان زمان در منطقه به حکومتهاي دموکراتيک منجر ميشد شرايط امروز خاورميانه ديگر بود.

بنابر اين غرب دموکراسي را براي خود ميخواست که با کودتاي ننگين ۲۸ مرداد اجازه نداد ملت ايران که خودرا با ملي کردن نفت يافته، به ددموکراسي که از حقوق اوليه هر ملتي است برسد. ازينرو "مصدق" نماد ملي و مقاومت نسلي گرديد که دست از مبارزه با تمام فشارها نکشيد، و مصدق تا پايان حيات خود حتي در احمدآباد از تماس با جبهه ملي آنروز و نسل مبارز آنزمان غفلت نکرد و هميشه به جبهه مشورت مي‌داد. و در نهايت چنانکه خود گفت "در درجه اول هدف نهضت ملي شدن نفت کسب حاکميت ملي بود" که از دست رفته بود.

حال اگر درانقلاب اسلامي امور ديگر شد، بخاطر اختناق حاکم قبل از انقلاب بود که مردم خسته مي‌گفتند "شاه برود هر کس مي‌خواهد بيايد" امري که در کشور ما بدبختانه مکرر است. بويژه که مردم ما از اسلام برداشتي معطوف به "رحمان و رحيم" داشتند. غافل از آنکه "قدرت" رحمان و رحيم نمي‌شناسد.

----------------------
پانوشت‌ها
۱- از کتاب رضاشاه – خسرو معتضد
۲- از کتاب طوفان نزديک ميشود – وينستون چرچيل نخست وزير انگلستان در جنگ جهاني دوم
۳- اين امر توسط وثوق الدوله انجام شد
۴- از جلالي ناييني از روزنامه نگاران جبهه ملي
۵- از عبد الحسين هژير که مدتها مترجم سفارت انگليس بود – بنقل از کتاب " تاريخ جامع ملي شدن نفت – خليل اله مقدم
۶- از کتاب نطق‌هاي دکتر مصدق – کي استوان
۷- از کتاب جنبش ملي شدن نفت – سرهنگ نجاتي
۸- از شاد روان مهندس بازرگان
۹- از کتاب " سيد ضياء – خسرو معتضد
۱۰- دکتر طاهري معروف با اين عمل بود که از حزب سيد ضيا بود
۱۱- از کتاب " فولاد قلب "
۱۲- ازخاطرات سرهنگ بزرگمهر وکيل مصدق دردادگاه
۱۳- اين جوانان از سوسياليستهاي خداپرست بودند
۱۴- محمد نخشب ايدئولوگ خداپرستان سوسياليست – حزب مردم ايران.

***

منبع: سايت ايران امروز

تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .