فاجعه در
پارس جنوبی
سید غلامحسین حسن تاش
نتيجه
تاخير در
فازهاي 6، 7، 8، 9 و
10: 20 ميليارد
دلار از كف
رفت فاجعه در
پارسجنوبي
دولت نهم
پرونده
سنگيني از
اشتباهات و
تخلفات دارد
كه بسياري از
آنها استخراج
و شناسايي شده
و براي اهل فن
شناخته شده
است اما شايد
وزن آنچه كه
اين دولت در
حوزه مشترك
پارسجنوبي
كرده است و
ظلمي كه در
آنجا به ملت
ايران روا داشته
شده است با
هيچيك از
ديگر تخلفات و
اشتباهات و
حتي با مجموعه
آنها قابل
قياس نباشد. براي
درك بهتر اين
مهم ابتدا
بايد پارسجنوبي
را شناخت.
اهميت
پارسجنوبي
ميدان
گازي پارسجنوبي،
ميداني مشترك
است. اين
ويژگي مشترك
بودن، و بهويژه
تقدم رقيب در
بهرهبرداري
از اين مخزن،
آن را در صدر
اولويتها و فوريتهاي
صنعت نفت كشور
مينشاند و
توسعه آن را
اجتنابناپذير
مينمايد. اما
طرح توسعه
پارسجنوبي
به تنهايي
چندان عظيم
است كه شايد
آنچه بالقوه در اين طرح
بايد اتفاق
بيفتد را
بتوان با بيش از
نيمي از آنچه
كه تاكنون در
صنعت نفت
اتفاق افتاده
است، قياس
نمود. پارسجنوبي
50 درصد کل
ذخاير گازي
ايران را در خود
جاي داده است.
در توليد
نهايي، اين
ميدان رقمي در حدود
دوبرابر کل
ميزان گاز
توليدي از
ساير ميادين
گازي کشور
توليد خواهد شد. ميزان
ميعانات
توليدي اين
ميدان که نوعي
نفتخام
بسيار سبک
است، به حدود
يکميليون
بشکه خواهد
رسيد که قريب
يک چهارم نفتخام
توليدي فعلي کشور
است و البته
اين ميعانات
را نبايد با
نفتخام قياس
كرد چراكه
نوعي نفتخام
فوق سبك هستند
كه بيش از 50
درصد اين
ميعانات بهراحتي
قابل تبديل به بنزين
است و بقيه
نيز به
فرآوردههاي
بسيار سبك
مانند گاز
مايع(LPG) تبديل
ميشود و فاقد
فرآوردههاي
كمارزش و
سنگين است و
با اين حساب
ارزش اين
عدد را با
حدود 5/1 ميليون
بشكه از نفتخامهاي
سنگين ميتوان
مقايسه كرد.
قرارداشتن
اين ميدان در
دريا و ترش
بودن گاز آن (داشتن
گوگرد بالا) موجب ميشود که
حجم تاسيسات
مورد نياز
براي استحصال
آن بسيار
بيشتر از ميدانهاي
گازشيرين
واقع در خشکي
باشد.اگر كل
توليد نهايي
ميدان شامل حداقل 500
ميليون متر
مكعب (با فرض
بدبينانه
حداقل 20 فاز) و
حداقل يك ميليون
بشكه ميعانات
گازي را به
معادل نفتخام
تبديل كنيم به
عددي حدود 4 ميليون بشكه
نفتخام
خواهيم رسيد
كه معادل كل
توليد فعلي
نفتخام كشور
است كه بعد
از يكصدسال به
آن رسيدهايم.در
حدود 28 فاز
توسعه پارسجنوبي
كه
تاكنون
تعريف شده است
حفر صدها چاه
دريايي، نصب
دهها سكوي
بهرهبرداري دريايي،
احداث صدها
كيلومتر خط
لوله در بستر دريا
و در خشكي،
ساخت دهها پالايشگاه
عظيم فرآوري و
تصفيه گاز
بايد اتفاق
بيفتد كه بخش
كوچكي از آن تاكنون
اتفاق افتاده
است.
عملكرد
دولت نهم در
پارسجنوبي
در سال 84
دولت نهم
ميدان پارسجنوبي
را در حالي
تحويل گرفت که
پنج فاز آن بهطور
كامل به بهرهبرداري
رسيده بود و
روزانه 114
ميليون متر
مکعب از اين
ميدان
استخراج ميشد.
همچنين
فازهاي 6 ، 7 و 8 با
پيشرفت بيش از
75 درصدي و
فازهاي 9 و10 نيز
با 1/32 درصد
پيشرفت
فيزيکي تحويل
اين دولت شد. براي
توسعه فاز12
نيز عقد
قرارداد شده
بود و اين فاز
كه ظرفيت توليدي معادل 3 فاز
از فازهاي
قبلي را دارا
ميباشد، در
مرحله آغاز
عمليات
اجرايي قرار
داشت و
مذاكرات براي
عقد قرارداد
فازهاي 15 تا 18
نيز روزهاي
پاياني خود
را سپري ميكرد.
اما پس از روي
کار آمدن دولت
نهم علاوه بر
تاخير در اجراي
طرحهاي در
دست اجرا،
روند عقد
قرارداد و
عمليات اجرايي
در فازهاي جديد
اين ميدان
مشترك با كندي
بسيار همراه
شد و اين در
حالي بود كه
در آن سوي
مرز ايران،
كشور قطر با
حداكثر توان
خود به توسعه
و سرمايهگذاري
در
اين ميدان
مشغول بود. فازهاي
6،7و8 با وجود
اينكه 2 سال از
زمان برنامهريزيشده
براي بهرهبرداري
آنها گذشته
است، هنوز به
بهرهبرداري كامل نرسيدهاند
و در پايان
سال 1387 با يك ششم
ظرفيت خود در
حال توليد بودهاند
(8/16 ميليون متر
مكعب در روز
عملكرد در
برابر 110 م.م.م.ر برنامه)، و
هماکنون نيز
حداکثر به
ميزان 48
ميليون متر
مکعب يعني
کمتر از يک
فاز توليد ميکند.
همچنين
فازهاي 9و10 با
وجود اينكه يكسال
از زمان برنامهريزي
شده براي
توليد آنها
سپري شده است،
تاكنون به بهرهبرداري نرسيده و
پيشبيني ميشود
كه تکميل چاههاي
فازهاي 9و10
حداقل 10 ماه
ديگر زمان
نياز داشته
باشند. بنابراين
با فرض موفقيتآميز
بودن حفاري در
سال آينده
نيز، راهاندازي
اين فازها
حداقل دو سال
از برنامه زمانبندي
شده خود
عقبتر ميباشد.
اين در حالي
است كه از سال 1387
به بعد بر
اساس قوانين
بودجه سالانه 3
درصد از كل
درآمد نفت
كشور به توسعه
پارسجنوبي اختصاص
يافته است و
چنين امتيازي
دست دولت را نسبت
به گذشته براي
سرعت بخشيدن
به توسعه
فازهاي مختلف
بسيار بازتر كرده
است. با توجه
به عملكردي كه ذكر شد
دولت نهم
تاكنون در دو
مقطع براي افتتاح
فازهاي 6 تا 8 و
اخيرا براي
افتتاح
فازهاي 9 و 10
تبليغات
سنگين و
پرهزينهاي
را به راه
انداخته است.
هزينه
تبليغات
مربوط به
فازهاي 9 و 10
بالغ بر
ميلياردها
تومان بوده است در
حالي كه همانگونه
كه ذكر شد
افتتاح اين
فازها غير
واقعي بوده است.
در اين
رابطه ارائه
اين توضيح
ضروري است كه
در فازهاي 6 تا 8،
پالايشگاه تصفيه گوگرد
پيشبيني
نگرديده بوده
است بهدليل
اينكه طبق
برنامه بايد
گاز اين
فازها از طريق
خطلوله براي
تزريق به مخزن
نفتي آغاجاري
منتقل شود و با توجه به
تطبيق نسبي
مشخصات گاز با
مشخصات مخزن
نفتي آغاجاري
نيازي به تصفيه
گاز ديده نشده
است(البته در
اين مورد
مناقشاتي
وجود دارد که
موضوع اين
نوشتار نيست). اما
خط لوله
انتقال گاز با
بيش از دو سال
تاخير هنوز هم آماده
نشده است. در
مورد فازهاي 9
و 10 مساله
معكوس است و
در حاليكه پالايشگاههاي
تصفيه گاز در
خشكي تا بيش
از 90 درصد
آماده شده است، همانگونه كه
قبلا نيز
اشاره شد چاههاي
توليد گاز و
سكوهاي بهرهبرداري
از
گاز آماده
نشده و در
واقع داستان
مضحك افتتاح فازهاي
9 و 10 به اينصورت بوده است كه
مقدار اندكي
از گازهاي
توليدي
فازهاي 6 تا 8 كه
از مدتها پيش،
امكان توليد
آن وجود داشته
است را به پالايشگاههاي
9 و 10 براي تصفيه
بردهاند در
حاليكه نحوه
تبليغات بهگونهاي
بوده است که
اين تلقي را
در جامعه
ايجاد كردهاند
كه 5 فاز جديد
به بهرهبرداري
كامل رسيده است؟! و همه
مردم ايران از
طريق برنامههاي
وسيع
تلويزيوني و
تابلوهاي عظيم
جاده و خيابانها
در معرض چنين
تبليغاتي بهعنوان
شاهكار دولت
نهم بودند! در
مورد صرف چنين
هزينههاي
عظيمي براي
چنين تبليغات
كاذب و فريبكارانهاي
آنهم در
دولتي كه در
شعارهاي خود
به هزينههاي
افتتاحهاي واقعي دولتهاي
گذشته انتقاد
ميكرد بهراستي
چه بايد گفت؟
خبر ميرسد
که بهرهبرداري
محدود از خطلوله
انتقال گاز به
آغاجاري
نزديک شده
است و در اينصورت
گاز فازهاي 6
تا 8 بايد از
پالايشگاههاي
9 و 10
قطع شود و
به آغاجاري
فرستاده شود و
ظاهرا براي
اين شاهکار با
تاخير چندساله
نيز قرار است
تبليغات
مشابهي برپا شود.
چه از دست
دادهايم؟
وضعيت
توليد ايران
كه به آن
اشاره شد در
حالي است كه
ميزان توليد
روزانه قطر
در پايان سال 2008
حدود 310 ميليون
متر مكعب در
روز بوده و هماکنون اين ميزان
در حدود 400
ميليون متر
مکعب است و بر
اساس برنامههاي
اعلام شده
اين كشور تا
پايان سال 2009
ميلادي به
حدود 455 ميليون
متر مكعب
خواهد رسيد
كه در اين صورت
بيش از يكونيم
برابر ايران
خواهد بود. ضمن
اينكه مجموع
توليد تجمعي
قطر كه بهرهبرداري
از ميدان
مشترك را از 1991( حدود
10 سال زودتر
از ايران) آغاز
نموده است بيش
از دو برابر
ايران است.
از آنجايي
كه توليدات هر
فاز پارسجنوبي
بهطور
روزانه ارزشي
معادل 5/2 ميليون
يورو را دارا
ميباشد، ميتوان
به عمق خسارتي
كه در اين
ميدان در طول
چهار سال
گذشته از قبل
تاخير در راهاندازي
طرحهاي در
دست انجام و طراحي پروژههاي
جديد براي
كشور پيش آمده
است، پي برد. بهطور
ضمني تنها براي
تاخير در
برداشت از
فازهاي 6، 7 و 8 و 9
و10 اين ميدان
تاكنون چيزي حدود 5/13
ميليارد يورو
يا معادل حدود
20 ميليارد
دلار درآمد از
كف كشور رفته
است. بديهي
است اگر اين
ميدان مستقل
بود، اين
حساسيت در
تسريع از توليد
آن وجود نميداشت.
اما زمانيکه
رقيب ايران با
سرعت هر چه
تمامتر با
بهرهگيري از
شركتهاي
طراز اول
جهان، در حال
بهرهبرداري
از اين ميدان ميباشد و
تاكنون نيز دو
برابر مقدار
ما از اين ميدان
گاز برداشت
كرده است،
اين تاخير و
وقفهها نهتنها
به معني
واگذاري
رقابت در
برداشت از اين ميدان به
رقيب در طول
چهار سال
گذشته بوده
است، بلكه به
معني توقف
كشور طي سالهاي
آتي نيز خواهد
بود و دورنماي
روشني از توسعه
و رقابت با
قطر در برداشت
از اين ميدان
مشترك را بهدست
نميدهد. اين
در حالي است
كه سرعت پيشرفت
ايران در
توليد و بهرهبرداري
از ميدان پارسجنوبي
بايد به حدي ميبود كه
قدرت چانهزني
كشور را در
برابر قطر
افزايش داده و
اين کشور جهت برداشت
حداكثري از
اين ميدان،
متمايل به
همكاري و
هماهنگي با
ايران ميشد. امري
كه در شرايط
حاضر حتي فكر
كردن به آن
براي ايران
ممكن نيست. ضررهاي وارده به
صنايع
پتروشيمي را
بايد به فهرست
ضررهاي فوق
اضافه نمود. رياستجمهوري
دولت نهم
اخيرا در نطق
انتخاباتي
خود گفت
توليدات
صنايع پتروشيمي
در پايان سال 1387
به 48 ميليون تن
رسيده است،
البته در جزوه تبليغاتي
ايشان تحت
عنوان «آمار
مقايسهاي
عملکرد دولت
نهم» ظرفيت
صنايع پتروشيمي
در پايان سال 87
به ميزان 50
ميليون تن
اعلام شده است
اين در حالي
است که در
آمار
تبليغاتي
منتشره توسط
شرکت ملي
صنايع
پتروشيمي
ظرفيت توليد
پتروشيمي
کشور در پايان
سال 87 به ميزان 1/43
ميليون تن و
ميزان توليدات
7/29 ميليون تن
گزارش شده است
که با هيچکدام
از ارقام فوق
همخواني ندارد.
اما نکته مورد
نظر اين بررسي
اين است که
علت تفاوت
شگرف بين
ظرفيت توليد
و ميزان
توليدات تحقق
يافته
پتروشيمي (4/13
ميليون تن) چيست؟
پاسخ اين
است که بخش
قابل توجهي از
اين ظرفيت
خالي نيز به
تاخير در بهرهبرداري از فازهاي
پارسجنوبي
مربوط ميشود.
حدود 5 تا 8 درصد
از گاز
استخراجي از پارسجنوبي
را گاز اتان
تشکيل ميدهد
که خوراک پايه
بسيار از
واحدهاي احداث
شده پتروشيمي
و خصوصا
واحدهاي
اولفين و اورهآمونياک
است. با تاخير در فازهاي
پارسجنوبي
در واقع ظرفيتهاي
احداث شده
پتروشيمي سالهاست
عاطل مانده
است و ضررهاي
سنگيني از اين
ناحيه به واحدهاي
پتروشيمي
وارد شده است که
هرگز قادر به
جبران آن
نخواهند بود. همانطور
که اشاره شد
تزريق گاز به ميادين نفتي
که از جمله
بايد با
انتقال گاز فازهاي
6 تا 8 انجام ميشد
نيز از
برنامه عقب
است. نهتنها
تزريق گاز به
آغاجاري
انجام نشده
است بلکه به دليل کمبود
گاز، تزريق به
ساير مخازن
نيز تاخير
دارد و نتيجه
اين است که بيش
از 400 هزار بشکه
از توليد نفتخام
کشور در حال
حاضر بهصورت غيرصيانتي
توليد ميشود و
بخشي از ذخائر
نفتخام
ميادين
مربوطه براي
هميشه غيرقابل
برداشت خواهد
شد.
در پايان
سال 1384 بيش از 60
هزار نفر در
منطقه پارسجنوبي
مشغول بهکار بودهاند که
اين ميزان هم
اکنون به کمتر
از 15 هزار نفر
کاهش يافته
است.
جالبتر
اينکه دولت
براي بالا
بردن فهرست تفاهمنامههاي
منعقده خود و
براي اينکه
در اين زمينه
نيز از دولتهاي
گذشته عقب
نماند، در
مورد حوزههاي غيرمشترک
پارسشمالي و
گلشن و فردوس
تفاهمنامه
امضا ميکند،
در صورتيکه معلوم نيست
که با وجود
وضعيت پارسجنوبي
که مذکور
افتاد، اگر
واقعا سرمايهگذار
خارجي وجود
دارد، چرا به
فازهاي پارسجنوبي
هدايت نميشود.
در
جريان عقب
افتادن بهرهبرداري
از فازهاي
مختلف حوزه
پارسجنوبي و
وضعيت بدتر
از آن در ساير
حوزههاي
مشترك و پروژههاي
صنعت نفت در
دولت نهم اين سوال كليدي
جاي طرح دارد
كه سرمايههاي
چندين
ميليارد
دلاري ادعايي
در
صنعت نفت
طي چهار سال
گذشته در كجا
صرفشده است
كه اولويت
بالاتري از
مخزن مشترك
داشتهاند،
با ملاحظه
وضعيت پارسجنوبي
آيا نبايد در
واقعيت در
چنين سرمايهگذاريهايي
در نفت ترديد
كرد؟ ظاهرا
وعده بردن نفت
بر سر سفرههاي مردم تحقق
يافته است،
البته نه در
جغرافياي
كشور ايران!
تاریخ
: چهارشنبه 13
خرداد 1388