دوشنبه, ۱۸م آبان, ۱۳۸۸

 

جنبش سبز و نگاه به درون

 

واقعیت این است که تندروها و مغرضین این اپوزیسیون، بدشان نمى‌آید، که جنبش سبز از رهبران فعلى میانه رو و اصلاح‌طلب خود دور شود و میان اهداف و شعارهاى نخست آنها فاصله افتد. در اینصورت رویکرد به رادیکالیزم و دادن شعایر تند و جنگ طالبانه همچون براندازى که جایگاه نظام را تضعیف مى‌کند وغایت خواست آنان است، محقق مى‌شود.

 

حیات نو-محمد مهدى حسنی*:

 

صبح چو از صدق، نفس برگشاد

مملکت شرق به دستش فتـاد   (خواجوى کرمانی)

میرحسین موسوى در چهاردهمین بیانیه تفصیلى خود گفت: «تاکید بر اجراى بدون تنازل قانون اساسى یک راهبرد کلیدى براى ساختن فرداست. با چنین راهبردى ما در تاریکى قدم نمى‌گذاریم و میراث‌هاى به جا مانده از مبارزات نسل‌هاى پیشین را به هیچ تقلیل نمى‌دهیم.» این گفته استراتژى جنبش سبز وهویت واقعى اجتماعى و سیاسى جریان اصلاح‌طلبى است و همچنین مرزبندى این جنبش را با جریان اپوزیسیون برانداز و همچنین جریانات داخلى که جمهوریت نظام را در کنار اسلامیت آن بر نمى‌تابند، هویدا مى‌سازد. خواسته‌ها و آرمان‌هاى جنبش سبز، ریشه در دوم خرداد ۱۳۷۶ دارد، آن هنگام که «جنبش اصلاحات» براى نخستین بار در نظام جمهورى اسلامى وارد ادبیات سیاسى – اجتماعى مردم شد و خاتمى نشان داد که مطالبات از نظام و برخوردارى از حقوقى سیاسى و اجتماعى و مدنى در چارچوب قانون اساسى جمهورى اسلامی- که داراى ظرفیت‌هاى معطل مانده فراوانى است- شدنى مى‌باشد. در آن وقت، دو عنصر جمهوریت و اسلامیت نظام به عنوان دو خط قرمز اساسى به طور مشخص‌ تبیین گردید و نتیجه‌گیرى شد که حذف هریک، به منزله قهر با اهداف انقلاب اسلامى ۵۷ و راه امام(ره) است.

به این ترتیب در داخل نظام، مرزبندیها حول این دیدگاه و دیدگاه مخالف آن که شعارش «حکومت اسلامی» به جاى «جمهورى اسلامی» بود، شکل گرفت و مردم سوى نگاهشان به خاتمى افتاد، اما طرف مقابل که جاده سیاست را یک طرفه و خود را سوار بر خودروى بى ترمز مى‌دید، سد راه شد تا رئیس جمهور اصلاحات به قول خود درهر نه روز با یک بحران مواجه شود. نتیجه این رفتارها، محقق نشدن شعارها و آرمانهاى اصلاح‌طلبانه خاتمى و آن روى سکه، یاس و خمودگى و به حاشیه رفتن مردم بود. در آستانه انتخابات دهم، بار دیگر شور و اشتیاق سراغ مردم ما آمد و براى نخستین بار حتى بى‌تفاوت‌ها به پاى صندوق‌هاى راى آمدند.

در فضاى جدید سیاسى هم‌وطنان ما نیز همچون همه جهانیان رویکردشان به شعار تغییر بود، تغییرى دمکراتیک، که از تنگ‌نظری، زیاده خواهى و رفتار نا متعارف و چنگ زدن به همه قدرت و شوکت به دور باشد. لیکن به‌رغم باورها، نتیجه دیگرى رقم خورد.

برخلاف تذاکرات مشفقانه رهبرى و سایر دلسوزان نظام، بازار تهمت و توهین و ضرب و شتم رونق گرفت. براى اثبات وابستگى رهبران به خارج، افرادى که بایستى به استناد نص قانون و نگرش به اصل برائت، به صدور حکم مبادرت کنند، تئوریسین و ایدئولوگ سیاسى شدند و با پذیرش پیش فرض «توطئه» بنا را بر مجرمیت گذاردند. آنان در ساده و راحت‌ترین تحلیل، همراهى گاه و بیگاه اپوزیسیون خارج با جنبش سبز و همچنین ذکر اخبار جنبش سبز در رادیو و تلویزیون فارسى زبان خارجى را دلیل محکومیت آنان و خارج شدن جنبش ازخط انقلاب دانستند درحالیکه نزدیکى اپوزیسیون خارج و همراهى آنان با جنبش سبز نه به خاطر وابستگى این جنبش به آنان وهدایتش از آن سوى آب‌ها بود، بلکه بر عکس، ناشى از عوض شدن افق نگاه خارج، تحت تاثیر داخل بود، آنان دیدند که مردم دوباربه اصلاحات روى آوردند و دنباله روى رهبرانى شدند، که همواره در طى این مدت سى سال، بى هیچ اتکایى به بیگانگان، در داخل این خاک نفس کشیدند، همراه و همگام با امام و مردم بودند و خواست اصلى آنان تغییراتى در چارچوب قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران و احیاى اصول فراموش شده آن بود،

 

پس اپوزیسیون خارج نشین، ناچار به عقب نشینى شده و به این واقعیت رسیدند که در طى این مدت طولانی، اهداف و استراتژى‌هاى طرح شدشان از قبیل جدایى دین و سیاست، لزوم همراهى دمکراسى با سکولاریسم و براندازى نظام و… راه به جایى نمى‌برد و خواسته جنبش سبزو مطالبات آنها در داخل نظام، حرف و خواست مردم و رهبرانى است که خود در خانواده بزرگ نظام، همواره حاضر و نقش کلیدى داشته‌اند. بنابراین اگر ایدئولوگ‌ها و تئوریسین آنان به این نتیجه مى‌رسند که همراهى با مردم براى تقویت جناح اصلاح‌طلبان و تضعیف جناح تندرو اصولگرا ضرورت امروز است، درواقع این پیروزى بخشى بزرگ و دلسوز از مردم و خانواده نظام است، که در راستاى تبدیل معاند به مخالف موفق بوده‌اند و از این رهگذر خواستاران براندازى نظام را وادار به تجدید نظر در اندیشه و اهداف خود کردند.

 

واقعیت این است که تندروها و مغرضین این اپوزیسیون، بدشان نمى‌آید، که جنبش سبز از رهبران فعلى میانه رو و اصلاح‌طلب خود دور شود و میان اهداف و شعارهاى نخست آنها فاصله افتد. در اینصورت رویکرد به رادیکالیزم و دادن شعایر تند و جنگ طالبانه همچون براندازى که جایگاه نظام را تضعیف مى‌کند وغایت خواست آنان است، محقق مى‌شود.امه سه زر (Aimé césaire) شاعر انقلابى و نویسنده و سیاستمدار سیاه پوست فرانسوى به انگیزه آسیب شناسى تمدن‌ها (حکومت‌ها) سخنى نغز و در عین حال موجزى دارد، مى‌گوید: «تمدنى که در حل کردن مشکلات ناشى از شیوه کارش، عاجز شود، تمدنى منحط و تمدنى که بر حیاتى‌ترین مسائل خود چشم فرو بندد، تمدنى مبتلا و تمدنى که با اصول خود، ریا کارى کند، تمدنى مردنى است.» (گفتارى در باب استعمار، هزارخانی، نیل، ص۵) بنابراین بدون شک، تداوم کج‌سلیقگی، ترجیح منافع گروهى به منافع ملی، کم‌رنگ کردن جمهوریت نظام و نفى دمکراسی، دمیدن در بوق جنگ و شقاق و پاسخ ندادن صحیح و اصولى به انتظارات و و نادید گرفتن حقوق بشر و شهروندى و تامین نکردن امنیت اجتماعى و سیاسى مردم، ایجاد بى اعتمادى و برخورد قهر‌آمیز و خشن و پلیسى با آنان، استفاده یکسویه از امکانات دولتى به ویژه تریبون شدن رسانه ملى علیه اصلاح‌طلبان، و برنتافتن آزادى احزاب و تنش‌آفرینى و ایجاد التهاب در جامعه و محاکمه نکردن مقصرین و متجاوزین به تمامیت جسمى و مالى و آزادى مردم و اصلاح نکردن قوانین انتخابات… همه و همه در حال حاضر، رفتارها و کنش‌هایى خلاف منافع و مصالح نظام است. که متاسفانه نتایج و تبعات نامساعد خود را به دنبال خواهد داشت.

* وکیل پایه یک دادگسترى

 

http://www.kaleme.org/1388/08/18/klm-2530