مرگ منتظری و واقعیت های پیش روی جنبش دموکراسی خواهی

 

حشمت اله طبرزدی

 

 3 دی 1388       

ایه اله منتظری درگذشت.او پیش از پیروزی انقلاب در بین روحانیون از مبارزین بزرگ در مکتب خمینی و بلکه نزدیک ترین مبارز به خمینی به حساب می امد.اگرچه اقای طالقانی از جهاتی پیشرو تر از منتظری بود اما منتظری کسی بود که از یاران بسیار نزدیک خمینی به حساب می امد. طالقانی از نهضت ملی شدن نفت پا در مبارزه گذاشته بود و به نحوی از مبارزین راه مصدق به حساب می امد. اما منتظری از کسانی بود که همراه با نهضت خمینی پا در میدان مبارزه گذاشت. او به لحاظ فقهی و فلسفی از یاران و شاگردان بسیار نزدیک خمینی به حساب می امد و به حق شارح و واضع و نیز تصویب کننده ی تز ولایت فقیه بود.پس به لحاظ علمی و عملی ،هیچکس از او به خمینی و مکتب و راه او نزدیک تر نبود.مرگ منتظری 20 سال پس از مرگ خمینی به مفهوم مرگ بانیان اصلی جمهوری اسلامی در سده ی بیست به حساب می اید.
یادم هست در بدو پیروزی انقلاب،جمله ای از خمینی شهرت یافته بود با این مضمون که:منتظری در من خلاصه می شود و نه یک بار که چندین بار.البته بعدا منتظری این نقل را تکذیب کرد و در باره ی سندیت ان تردید ایجاد کرد ولی حتا این تردید و تکذیب،تاثیری در میزان اصالت نظری و عملی او در دیدگاه باورمندان به مکتب خمینی و در نسبت با ان مکتب نکاست و او تا جانشینی بلامنازع خمینی پیش رفت.پس از درگذشت طالقانی،فورا خمینی،این امید خود و شاگرد و دست پرورده ی ممتاز مکتب خویش را به امام جمعه گی تهران نصب کرد تا نشان دهد که او امین خمینی است. اگر چه منتظی پس از مدتی این پست را واگذاشت و در قم ماند.
در جریان تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی،شاگردان و هواداران خمینی در ان مجلس ،منتظری را به ریاست ان گزینش کردند و بهشتی مقام معاونت او را بر عهده گرفت و اصل ولایت فقیه را در قانون اساسی و برخلاف پیش نویسی که شخص خمینی تایید کرده بود ،جادادند تا نشان بدهند که در پیگیری برقرار سازی حکومت شیعی-اسلامی بسیار جدی و سازش ناپذیر هستند. این در حالی بود که طالقانی در همان مجلس حضور داشت و با رفتار خود نشان داد که از روند کلی جریانات راضی نیست.بنی صدر نیز که رهبری اپوزسیون درون این مجلس را بر عهده داشت در مواجهه با منتظری و بهشتی کاری از پیش نبرد و شد انچه نباید می شد.در این میانه اما عباس امیرانتظام قربانی شد. برای این که او در دولت پست داشت و تلاش کرد چنین مجلس خبرگانی را منحل کند و اصل ولایت فقیه در ان به تصویب نرسد که بعدا خط امامی ها او را به عنوان جاسوس امریکا تا سرحد اعدام پیش بردند و با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکومش کردند.
در هر حال نقش منتظری در تایید و تثبیت نظام ولایت فقیه بی مانند بود. او حتا در طرح وحدت شیعه و سنی یا گسترش انقلاب اسلامی در سراسر دنیا از خمینی پیش تر بود و فرزندش محمد منتظری که خود مبارزی سرسخت و در رشته ی فلسفه اسلامی استاد به حساب می امد ،در این امر نقش مهم داشت و این پدر و پسر پس از خمینی نقش اول در اداره ی انقلاب و حکومت را برعهده داشتند.در مقایسه با منتظری و فرزندش کسانی مثل خامنه ای [جایگاه مهمی نداشتند اگر چه مطهری،بهشتی و رفسنجانی نیز در رده های بعد از منتظری جایگاه خاص خود را داشتند و افتخار خامنه ای البته این بود که سمت شاگردی منتظری را داشت.
تا این که بهشتی و محمد منتظری که خمینی او را استاد محمد منتظری لقب داد،در حادثه ی تروریستی دفتر حزب جمهوری اسلامی کشته شدند و منتظری در جنگ داخلی با مجاهدین خلق،اولین قربانی را تقدیم مکتب استاد خود نمود.

اما زمانی نپایید که جریان کشتار و شکنجه ها در زندان ها به دست دادستانی و وزارت اطلاعات و سپاه و در راس ان موسوی تبریزی و لاجوردی به وقوع پیوست. منتظری که در همه ی امور سمت قایم مقامی خمینی را بر عهده داشت و امین امام امت بود با تعیین هیئتی حقیقت یاب به جنایات مربوطه پی برد. او هنوز نتوانسته بود در مقابل جریان شکنجه و تجاوز و اعدام سد مسددی ایجاد کند که این بار اگاهی یافت که استاد او حکمی مربوط به اعدام گروهی مجاهدین و به تعبیر خودشان معاندین،صادر کرده است. این بار اما به خشم امد و از همه ی اعتبار عاطفی،سیاسی و علمی خود در نزد استاد بهره جست و دست به قلم شد تا اعتراض خود علیه این نسل کشی را بیان کند.
استاد اما این جسارت شاگرد را تحمل نکرد و منازعه ی کلامی و قلمی در گرفت تا ان جا که استاد امین و شاگرد و حاصل عمر خود را به فریب خواری از سوی مجاهدین متهم کرد!این در حالی بود که فرزند شاگرد به دست همین مجاهدین کشته شده بود. به راستی که بازی قدرت تا چه اندازه شگفت انگیز است!منتظری اما در مقابل استاد و امام کوتاه نیامد و پست جانشینی رهبر را وا نهاد و به درس و بحث های علمی و امور اجتماعی مشغول شد.
این اقدام اما از سوی طرفداران حقوق بشر و مخالفان خمینی،سنگین امد و منتظری در جایگاه مظلوم و مدافع حقوق زندانیان و خمینی در نقطه ی مقابل قرار دادند. البته برای خیل عظیم پیروان ریز و درشت خمینی این اقدام فقیه عالیقدر و جانشین امام یک گستاخی اشکار به حساب امد که سزای ان بایکوت بود.اگرچه استاد توصیه کرد که او فقیهی باشد که از جایگاه علمی اش استفاده شود.
منتظری برای دفاع از حقوق زندانیان و حتا عامه ی مردم ،پنجه در پنجه ی خمینی انداخت و خواب از چشم کسی گرفت که تا ان زمان هیچکس از نیرو های درون نظام جسارت انتقاد از او را نداشت چه رسد که بخواهد در مقابل او ایستادگی نماید. این اقدام منتظری بود که با گذشت زمان او را به یک شخصیت ممتاز تبدیل کرد.
با درگذشت استاد اما خامنه ای یکی از شاگردان منتظری با کارگردانی اکبرهاشمی رفسنجانی و احمد خمینی ،مقام رهبری و هم هنگام پست ایه الهی را از جانب خبرگان رهبری دریافت کرد تا مصلحت نظام تضمین و تداوم حکومت میسور شود. منتظری اما با ارسال پیام شادباش سعی کرد به نحوی با این مصلحت سنجی برای حفظ نظام،خود را هماهنگ نشان بدهد.
اما با مهیا شدن شرایط به ویژه پس از 2 خرداد 1376 بود که منتظری اولین حمله ی صریح خود علیه خامنه ای را کلید زد و به او اعلام کرد که اجازه ی فتوا ندارد و نمی بایست در امور حوزه ی علمیه دخالت کند.من خود که از سال 1368 و با مصوبه ی مجلس خبرگان تا پایان سال 1373 از طرفداران رهبری خامنه ای بودم اما از سال 75 نقد صریح خود از خامنه ای را شروع کرده بودم. در ابان ماه 1375 در سر در دانشگاه تهران،مشروعیت رهبری را به رای مردم دانستم و در 29 مهر 1376 در همان محل و در میتینگ دانشجویی اعلام کرده بودم که رهبری باید دوره ای،پاسخگو و به انتخاب مستقیم مردم باشد.پس از این موضع گیری و در 24 آبان همان سال انصار حزب اله به دفتر اتحادیه ی دانشجویی حمله ور شد و من را تا سرحد مرگ کتک زدند.منتظری اما در همان روز ها اما نه نهاد رهبری بلکه شخص خامنه ای را مورد حمله قرار داد و به دفتر او نیز حمله شد و این دو صدا از درون حوزه و دانشگاه در مخالفت با شخص و جایگاه رهبر برخاست تا جایی که رفسنجانی در خطبه ی نماز جمعه به ان اشاره کرد و از گروه فشار خواست تا ساکت باشد و به این و ان حمله ور نشود. در حال که در چند شهر از جمله تهران،ارومیه و ابادان شعار مرگ بر منتظری و مرگ بر طبرزدی سرداده شد.
منتظری از ان زمان به حبس خانگی محکوم شد اما همچنان به افشاگری و مخالفت ادامه داد.اردیبهشت سال 1380 در بازداشت گاه ضد اطلاعات وزارت دفاع و در دست سپاه بازداشت و زیر فشار روحی بسیار سنگین بودم. سربازجو به من می گفت انتشار خاطرات منتظری از صد موشک اسکاد-بی که به کشور شلیک شود برای نظام سنگین تر بود. بنابر این سومین اقدام موثر منتظری علیه حکومت انتشار خاطراتش بود.من ان سال در نامه ای تحت عنوان علی شکنجه گاه نداشت،به شدت از خامنه ای انتقاد کرده بودم و از منتظری تجلیل کردم.گفته بودم منتظری از پست رهبری گذشت تا حقیقت را فدای مصلحت نکند اما خامنه ای با پذیرش این پست عملا حقیقت را فدای قدرت کرد.این مطلب برای بازجو ها و دستگاه سپاه بسیار سنگین امده بود و ان سال 9 ماه انفرادی برای همان نامه تحمل کردم.
در تمام این سال ها احساس می کردم در مبارزه خودم را با منتظری نزدیک می بینم و از خلق و خو و روحیه ی او خوشم می امد.از این که او نیز به نحوی بیرون از حکومت ایستاده بود و همچون اصلاح طلب ها نبود که با تعریف از خامنه ای و حکومت بخواهد برای خودش نقشی به دست بیاورد. او جا گرفتن در پست حکومتی را سه طلاقه کرده بود. من نیز با وجود جایگاه سیاسی که در بین طرفداران نظام از جمله رهبران حکومت داشتم اما به همه چیز پشت پا زده بودم و با قدرت در افتاده بودم.
بعدا از وزیر اطلاعات وقت اقای یونسی یا فرد دیگری شنیدم که منتظری به خانواده ی من نیز کمک مالی کرده است.این خبر نیز برایم جالب بود و بیش از گذشته به مرام مبارزاتی منتظری علاقه مند شدم اگر چه به لحاظ سیاسی یک فرد سکولار به حساب می امدم.حکومت نه تنها و به مرور زمان حلقه ی محاصره ی منتظری را تنگ و تنگ تر می کرد،بلکه همه ی مبارزینی مثل من را نیز به زندان انداخته بود.در بهار سال 1382 بود که به مرخصی از زندان امده بودم. پیش از سالگرد 18 تیر بود و تصمیم داشتم روحانیون مبارزی چون منتظری،صانعی و طاهری را به پشتیبانی از جنبش و صدور اعلامیه برای تظاهرات 18 تیر تشویق کنم. از طریق یکی از دوستان در فروردین ان سال دیداری با ایه اله طاهری داشتم. با ایشان صحبت کردم. او از نظرات من استقبال کرد اما صدور بیانیه را منوط به تایید ایه اله منتظری کرد. قرار شد من با ایه اله دیدار کنم و نظر او را جویا شوم. قرار بود با همسرم به دیدار ایشان بروم اما به دلایلی با یکی از مبارزین اقای منتظری را ملاقات کردم.جالب این است که این مرد مبارز و بسیار مردمی به محض این که من را دید پرسید که قرار بود با همسرت بیایی،پس چرا او را نیاوردی.
با ایشان طرح موضوع کردم و پیام اقای طاهری را نیز به ایشان ابلاغ کردم. اقای منتظری به رسم همه ی دیدار ها موارد کلی را بیان کرد و درعین حال موعظه کرد. به دلیل صراحت بیان همان جا یک انتقادی نیز به من وارد ساخت که وارد هم بود. به من گفت که -قریب به مضمون-تو نباید از لفظ امام برای خامنه ای استفاده می کردی.چون ظرفیت ان را نداشت. من ضمن لبخندی معنا دار از نقد ایشان استقبال کردم.دلیل لبخندم را چند دقیقه بعد برای دو فرزندش بیان کردم . گفتم حاج اقا خودش را نمی گوید که اصل ولایت فقیه را در قانون اساسی گذاشت. این کلام من موجب خنده و تایید فرزندانش شد. به هر رو من در ان جلسه از حضرت ایشان خواستم که اقدامی موثر کنند و کار از کلی گویی و موعظه گذشته است. باید در فکر راه کار عملی بود و جنبش اجتماعی را سامان داد. چون طرف برکرسی قدرت نشسته و با پند و اندرز پایین نمی اید. ایشان اما در پاسخ به من گفتند که به دلیل عدم وجود سازماندهی ممکن است اوضاع به هم بریزد و شرایط مناسب نیست. باید اضافه کنم که بین ما اختلاف در دیدگاه کلی نیز وجود داشت. ایشان از اصل نظام دفاع می کرد اما من به تغییر دموکراتیک نظام باور داشتم.اگر چه او نیز در پایان عمر اصل نظام را مشروط به رعایت حقوقی دانست و از ان نظر اولیه ی خود عدول کرد.
گویا مقدر بود که این امر 6 سال بعد و پس از کودتای انتخاباتی در 22 خرداد 88 به وقوع بپیوندد.منتظری اما پیش از این که مرگ را در اغوش بگیرد اقدام شجاعانه ی دیگری نیز انجام داد. او به اشتباهات خود در زمینه ی دفاع از اصل ولایت فقیه اعتراف کرد اگر چه اصل جمهوری اسلامی و نظارت فقیه را رد نکرد. او البته هرنوع حکومت از جمله نظارت فقیه را مشروط به خواست مردم دانست.
من خوشحالم که منتظری ماند و شرایط 6 ماه گذشته را دید.او در این حوادث به گونه ای هوشمندانه عمل کرد که او را پدر معنوی جنبش سبز لقب دادند.من اگر چه طرفدار یک حکومت عرفی هستم اما برای شخصیت منتظری احترام همیشگی قایل خواهم بود.او نشان داد که در بین روحانیون سیاسی یک روحانی صادق است.کمتر روحانی دیده می شود که در سیاست دخالت کند اما ان منش معنوی خود را حفظ نماید. برای این که امر سیاست از امورعرفی و دنیوی است و معناگرایی با عرفیگری همخوانی ندارد.
منتظری درگذشت اما ان چه در تشییع جنازه اش رخ داد درس اموز است. خامنه ای که منتظری را زندان کرد و شرایط محدود کننده ای را برایش به وجود اورد به دلیل استقبال عمومی از منتظری مجبور شد برایش پیام بدهد. در انتهای پیام اما خود را به جای نماینده ی خدا دانست و مخالفت های منتظری با اعدام و شکنجه در زمان خمینی و تجاوز و کشتار و شکنجه و دیکتاتوری در زمان خودش را به عنوان گناه به حساب اورد و سختی ها و فشار های حکومتی در طول 20 سال بر او را گرفتاری هایی خواند که ممکن است موجب غفران گناهانش شود. به راستی که شگفت انگیز است!؟مردم اما با شعار های معنادار خود پاسخ این مورد را نیز دادند.
مردم نشان دادند که برای منتظری ها جایگاه ویژه ای قایل هستند که در تشییع جنازه ی بسیار با شکوه شاهد ان بودیم. اگرچه به دلیل شرایط حاکم همه ی دوستداران ازادی موفق به شرکت در ان تظاهرات نشدند.جالب این است که طرفداران افراطی حکومت متشکل از چند طلبه و بسیجی و سپاهی و لباس شخصی سعی کردند مخالفت خود با ان شکوه میلیونی را نشان بدهند.همان جمعیت کم شماری که در دفاع از عکس خمینی قلت خود را به نمایش گذاشته بودند.
تشییع و تجلیل منتظری واقعیت مهم دیگری را نیز اشکار کرد. این که جنبش سبز بسیار قوی تر و با انگیزه تر از گذشته ادامه دارد. این جنبش نجف اباد و قم را به طور کامل درنوردید و معلوم شد که طرفداران حکومت تا چه اندازه قلیل اند.
ناخود اگاه به یاد سوم و هفتم و چله ها ی شهدای انقلاب بهمن 57 افتادم. در ان دوران نیز مردم از هر بهانه ای استفاده می کردند تا اعتراضات خود را استمرار بخشند. ولی ایا به حق کمیت و کیفیت جنبش سبز بسیار افزون تر از ان روزر ها نیست؟ایا به راستی حکومت در این اندیشه ی نا صواب است که امکان مهار جنبش دموکراسی خواهی از راه سرکوب و تهدید وجود خواهد داشت؟تجلیل از شخصیت منتظری و گرامی داشت یاد ونام او بار دیگر جنبش را چندین گام به جلو انداخت و مشخص نمود که در این جنبش مذهبی و غیر مذهبی،روشنفکر و روحانی،دانشجو و کارگر،فرهنگی و تولید گر همه و همه با هم هستند تا بساط ظلم را برچیده و دموکراسی و حقوق بشر را مستقر سازند.سهم منتظری در این جنبش بزرگ است و یاد او بر دل ها خواهد ماند.در مقابل دیکتاتوری نظامی-مذهبی حاکم زندگی یا مرگ مردان بزرگی چون منتظری، راه می گشاید و موانع را کنار می زند. راه دشوار است اما روندگان بیشمار.

 

http://www.cyrusnews.com/news/fa/?mi=29&ni=7601