بايد هسته هاي بحث و تبليغ در مورد نظام دمكراتيك و ليبرال و لائيك  درست کرد که تاکيدش متوجه لائيسيته باشد

 و آمادگي براي بهره برداري از بحراني كه دير يا زود بروز خواهد كرد و نظام را متزلزل خواهد نمود!

 

گفتگو سامانه ي  زنديق

 با

رامين كامران

 

پرسش- بهترين راه براي از بين بردن حکومت اسلامي از نظر شما چيست و چرا؟ مبارزه مسلحانه؟ حمله خارجي؟ فشارهاي اقتصادي از جانب جامعه بين المللي؟ نافرماني مدني؟ اعتصاب هاي گسترده؟ مبارزه فرهنگي؟ يا چه روش ديگري؟

 

پاسخ- اجازه بدهيد اول به سرعت نگاهي به راه هاي پيشنهادي بياندازيم. راستش را بخواهيد من مبارزهٌ مسلحانه اعتقادي ندارم. معمولاً قصد از چنين كاري ايجاد جنگ داخلي است و طبعاً به اميد پيروزي نظامي انجام ميگيرد. البته بعضي هم اين كار را به اين قصد دنبال ميكنند كه مردم را به مبارزه تحريك كنند و در نهايت حركت انقلابي ايجاد نمايند. ولي به تصور من هيچكدام اين دو به كار ما نميايد. امكانات جنگ داخلي را نداريم و از طرف ديگر اگر چنين جنگي راه بياندازيم اصلاً معلوم نيست از دل آن چه چيزي بيرون بيايد. كارهاي چريكي هم كه اصولاً چندان كارآيي ندارد. جنگ چريكي در جايي كارساز است كه وسعتي پيدا كند و صورت جنگ داخلي بگيرد. در اين حالت هم طبعاً گرفتار محدوديتها و مخاطرات جنگ داخلي هم خواهد شد.

 

حملهٌ خارجي را هم كه اصلاً صحبتش را نكنيد چون اگر كسي به ايران حمله كند محض منافع خودش خواهد كرد نه منافع مردم ايران. روزگار اين ملت را كه هم حكومت اسلامي را تحمل كرده و هم جنگ هشت ساله در نظر بياوريد كه گرفتار اشغال خارجي هم بشود. نگاهي هم به همين دو كشور همسايه كه در دو طرف ايران واقع شده اند كافيست كه هر آدم معقولي را از صرافت اين حرفها بياندازد. به هر صورت اصلاً معلوم نيست چنين كاري چه دردي از ايرانيان دوا بكند بخصوص كه از اصل هم قرار است منافع خارجيان در اي ميان تأمين شود.

 

فشارهاي اقتصادي در همه جا در درجهٌ اول بر روي دوش مردم بار ميگذارد نه حكومت. گروه حاكم هم به اندازهٌ كافي دارد كه بخورد و هم براي هفت پشتش پس انداز كرده است. تازه هر كمبود هم بر ثروت آنهايي ميافزايد كه دستي در بازار سياه دارند. به اين راحتي نميتوان حكومتي را با فشار اقتصادي ساقط كرد. فشار بيشتر براي امتياز گرفتن است، طبعاً از طرف آنهايي كه فشار را وارد ميكنند. در چنين حالتي هم نصيب مردم ايران جز مصيبت نخواهد بود.

 

نافرماني مدني هم در مورد حكومتهايي كارگر ميافتد كه در مقابل افكار عمومي، حال به هر نوع، جوابگو باشند. اگر حكومت عزمش را جزم كرده باشد كه هر نوع مخالفتي را با خشونت تمام سركوب كند و جوابي هم نداشته باشد كه به كسي پس بدهد از نافرماني مدني كاري برنميايد. البته اين را هم بايد در نظر داشت كه هر جا مردم دل به دل حكومت ندهند و تا حد امكان از همكاري با آن (لااقل در مواردي كه مربوط است به سركوب) خودداري كنند و خلاصه برايش خوشخدمتي نكنند نوعي نافرماني خفيف و دائم وجود دارد كه كار حكومت را مشكل ميكند ولي اين امري جنبي است و اسباب براندازي نيست.

 

در مورد اعتصاب بايد اين را روشن كرد كه تنها اعتصابي كه واقعاً ميتواند حكومت ايران را متزلزل كند اعتصاب در صنايع نفت است نه در جاي ديگر. تصور كارآيي اعتصاب هاي گسترده دو منشأ دارد. يكي خيال اعتصاب بزرگ همگاني كه از ايدئولوژي ماركسيستي سرچشمه گرفته و قرار است در يك حركت بزرگ يكشبه دفتر حيات جامعهٌ سرمايه داري را ببندد. اين خواب تا به حالا در جايي تعبير نشده كه بخواهيم راجع به آن بحث كنيم. تصوير دوم مواردي است كه حكومتها با چند رشته اعتصاب مهم درگير شده اند و بسيار در تنگنا قرار گرفته اند. اين هم براي حكومت دردسرساز هست ولي خودبخود به سقوط آن نميانجامد.

 

مبارزهٌ فرهنگي البته بسيار مهم و اساسي است و حتي يك لحظه هم نميبايد از آن غافل بود ولي نميبايد از آن توقع براندازي داشت. اين كاري است كه در ميان مدت و دراز مدت در تعيين سرنوشت يك مملكت اهميت اساسي دارد. به هر صورت بارزترين و لازم ترين شكل آن امروز نقد تقدس است و كوبيدن گفتار مذهبي كه به اينهمه ادعا و وقاحت به پا از گليم خود درازتر كرده. گفتار سنتي مذهبي در ايران از اين نبرد جان به در نخواهد برد، هم محدوده اش بسيار كم خواهد شد و هم محتوايش تحول خواهد يافت.

 

در مورد براندازي، همانطور كه در كتابي كه در اين باره نوشته ام آمده، معتقدم كه بايد هسته هاي مقاومت درست كرد. كار اين هسته ها بايد دو وجه داشته باشد يكي بحث و تبليغ در مورد نظامي كه بايد جاي اين يكي بيايد و بايد دمكراتيك و ليبرال و لائيك باشد. طبعاً تأكيد، به دلايلي كه شرح داده ام، بايد متوجه لائيسيته باشد. كار دوم آمادگي است براي بهره برداري از بحراني كه دير يا زود بروز خواهد كرد و نظام را متزلزل خواهد نمود. امكاني اينكه ما خود بتوانيم اين بحران را ايجاد بكنيم كم است ولي كاري كه بايد حتماً براي آن آمادگي داشته باشيم استفاده از آن است. بحران بايد شكل و جهت بگيرد و به طرف برندازي برود نه اينكه بيافتد به مجراي طرفداري از يكي از جناح هاي رژيم يا نميدانم رفرم اسلام و اين خزعبلات.

 

پرسش- آيا به نظر شما بايد در انتخابات جمهوري اسلامي شرکت کرد؟ استدلالتان چيست؟ پاسخ کساني که ميگويند بايد بد را به بدتر ترجيح داد و اگر در انتخابات شرکت نکنيم افرادي مانند احمدي نژاد مملکت را نابود خواهند کرد چيست؟

 

پاسخ- من اصولاً با شركت در انتخابات اين نظام مخالف بوده ام و هستم. به اين دليل روشن كه انتخابات هر چه باشد نوعي بازي است در محدودهٌ اين نظام. كاري كه بايد كرد بيرون رفتن از اين محدوده است. استفادهٌ اصلي كه حكومت فعلي از انتخابات ميكند گزينش بين نامزدها نيست كه مردم فكر كنند به هر حال رأيشان جايي به حساب ميايد، مانور تبليغاتي است براي نمايش پشتيباني مردم از نظام. بايد دقت داشت كه ما در هر انتخاباتي به دو چيز رأي ميدهيم. يكي به نامزد مورد نظرمان و ديگر به نظامي كه اين انتخابات را راه انداخته است. اين رأي دوم در اولي مستتر است ولي چون روي كاغذ نوشته نميشود مردم به قدر كافي به آن توجه نميكنند. جمهوري اسلامي همين دومي را ميخواهد و اولي اصلاً برايش مهم نيست. همين دومي است كه به همه نمايش ميدهد و بيشترين تقلب را هم در رقم شركت كنندگان ميكند تا اين دومي را پرمايه تر جلوه بدهد. آن چيزي كه بايد از حكومت دريغ كرد همين پشتيباني تلويحي است.

 

متأسفانه كمتر كسي توجه ميكند كه پيروزي اصلي و استراتژيك نظام اسلامي در زمينهٌ تبليغات از اين حاصل شده كه خود را به هر نوع و هر شكل و هر بهانه «نمايندهٌ» مردم ايران جا زده و راه انداختن نمايش انتخاباتي يكي از بهترين وسايل رسيدن به هدفش بوده است. هر بار كه گفتارها و تحليل هايي را كه در باب اين حكومت عرضه ميشود بخوانيد و بشنويد، ميبينيد كه با وجود تمام مخالفتها يا حتي دشمني هايي كه در آنها ديده ميشود نقطه ضعف همگيشان در اينجاست كه اسلامگرايان را متكي به مردم ايران ميشمرند و به همين دليل تصور ميكنند كه به هر حال بايد با يك جناح از همينها كنار بيايند. هر كس به اين تله بيافتد ديگر راه خلاص ندارد. آنكه در اين ميان فراموش شده ملت بخت برگشتهٌ ايران است. بزرگترين موفقيت تبليغاتي ما در خارج اين خواهد بود كه به همه نشان بدهيم بين حاصل انتخابات و خواست مردم ايران حتي به طور غيرمستقيم هم ارتباطي نيست و هركس بايد روشن كند كه با حكومت ايران طرف است يا با مردمش و نميشود حساب اين دو را يكي كرد. اين تحليل هايي را هم كه ميگويند مردم ايران به احمدي نژاد يا به اين يكي و آن يكي رأي داده اند براي اينكه... و ميكوشند اوضاع ايران را به سبك كشورهاي دمكراتيك تحليل كنند، بايد دور ريخت. اين حرفها به درد كاغذ سياه كردن ميخورد نه تحليل واقعيت.

 

پرسش- به نظر شما نسل جوان سياست زده امروز را چطور ميتوان نسبت به مسائل سياسي و سرنوشت کشور دوباره علاقه مند کرد؟

 

پاسخ- نسل جوان امروز شايد مختصري سياست گريز شده باشد كه البته عجبي نيست چون تا به حال از سياست خيري نديده كه به آن علاقه اي نشان بدهد و هر بار هم حركتي كرده يا عاقبت به شر شده مثل رفتن دنبال خاتمي يا با سركوب مواجه شده مثل جنبش دانشجويي. سياست ايران در انحصار حكومت اسلامي است و موقعي كه همهٌ مجاري حيات سياسي مسدود شده باشد مردم از سياست فاصله ميگيرند و حتي گاه تصور ميكنند كه اصلاً ميتوانند از سياست صرف نظر كنند كه البته تصور خطايي است. به هر حال نگران نبايد بود. انتظام زندگي اجتماعي در نهايت متكي است به نظام سياسي و مشكلات را نميتوان با بي اعتنايي به سياست حل كرد. اگر شما دنبال سياست نرويد خودش به دنبال شما خواهد آمد. در مورد جوانها زودتر هم خواهد آمد چون نبود آزادي را بيشتر و شديدتر حس ميكنند.

 

مهم اين است كه جوانها بدانند در سياست بايد چگونه عمل بكنند تا نتيجه بگيرند. ترتيب اهميت مسائل را درك كنند و راه درست را برگزينند. خلاصه اينكه اشتباهات گذشته را تكرار نكنند. اول از همه بدانند كه داو اصلي اين مبارزه تعيين نظام سياسي است و مشكلشان راه حل «اسلامي» ندارد. تا وقتي از مذهب چشم معجزه دارند محكوم به انتظارند و در اين صورت بهتر است همان منتظر مهدي موعود بمانند. بدانند كه دمكراسي و لائيسيته را با هم لازم دارند چون يكي بدون ديگري بي معني است. آخر از همه به اين نيز آگاه باشند كه گره مشكلات ايران فقط به دست آنها باز شدني است و در پيروزي خود لحظه اي شك نكنند.

 

پرسش- ليبرال دموکراسي دقيقاً يعني چه و چه تفاوت هاي بنياديني با ساير انواع دموکراسي ها دارد؟ کدام کشور نزديک ترين فرم حکومت را به ليبرال دموکراسي دارد؟ شخصيت هاي ليبرال دموکرات برجسته تاريخ معاصر ايران چه کساني بوده اند؟ تعريف حکومت ايده آل شما دقيقاً چيست؟ حکومت ايده آل شما در اقتصاد چه دخالت هايي بايد داشته باشد؟

 

پاسخ- دمكراسي ليبرال همين چيزي است كه در همه جا به عنوان دمكراسي به معناي رايج و مطلق كلمه ميشناسيم. معنا و تركيب آن بسيار ساده است. دمكراسي يعني كه در جامعه فرمانده و فرمانبر يكيست. مردم از طريق نمايندگان منتخبشان كشور را اداره ميكنند و طبعاً خودشان هم از اين نمايندگان، يعني به طور غيرمستقيم از خودشان، فرمان ميبرند. ليبراليسم هم اساساً بسيار ساده است و معني اش اين است كه حتي دمكراتيك ترين حكومت هم حق ندارد در مورد همه چيز تصميم بگيرد و حوزه اي از زندگاني فردي و گروهي مردم هست كه اصولاً اداره اش به دست خود آنهاست و حكومت حق دخالت در آنرا ندارد.

 

اينكه ميبينيد صحبت از انواع و اقسام دمكراسي ميشود به اين دليل است كه در طول تاريخ برخي كوشيده اند و ميكوشند در مقابل دمكراسي واقعي اجناس مشابه و البته تقلبي به بازار بفرستند. قبلاًها صحبت از «دمكراسي خلقي» ميكردند كه قرار بود از دمكراسي ليبرال يا به قول بعضي ها «بورژوآيي» خيلي بهتر و اصيل تر باشد و ديديم كه چه نكبتي بود. امروز هم كه نوبت «دمكراسي اسلامي» شده كه ماشاالله از قبلي هم بدتر است و خودتان ميبينيد كه در ايران چه افتضاحي برپا كرده است. خلاصه اينكه تنها دمكراسي لايق اين نام همين دمكراسي ليبرال است كه بدون آزادي و برابري مذهبي و به عبارت ديگر لائيسيته هم نميتوان برقرارش كرد.از اين بابت نمونه هاي دمكراسي در دنيا فراوان است و اينكه من عرض كنم كه كداميك دمكراتيك تر است حرف دقيقي نخواهد بود.

 

فكر ليبراليسم با انقلاب مشروطيت در ايران مستقر شده است و بايد شخصيت هاي عمدهٌ ليبرال را از اين تاريخ به بعد سراغ كرد، طبعاً اول در بين پدران اين انقلاب. ولي روشن است كه شاخص ترين شخصيت ليبرال در ايران دكتر محمد مصدق است و پس از او هم بايد حتماً نام شاپور بختيار را ذكر كرد. اين دو نفر در شرايطي بسيار متفاوت و بسيار بحراني كمر به دفاع از ارزشهاي دمكراسي ليبرال بستند. اولي با كودتاي خارجي از قدرت ساقط شد ولي سقوط دومي متأسفانه ثمر انقلابيگري بي حساب ايرانياني بود كه به دنبال خميني راه افتادند.

 

از نظر من حكومت ايده ال آنيست كه آزادي و امنيت و رفاه ايرانيان را تأمين نمايد. حكومتي كه بعد از اين همه سال بي آبرويي حيثيت ايرانيان را به آنها بازگرداند. حكومتي كه به آنها فرصت بدهد تا رسته از هرگونه دغدغهٌ خاطر عقايدي را كه ميخواهند برگزينند و بيان كنند. حكومتي كه فارغ از همهٌ تفاوتهايشان به همهٌ آنها به يك چشم نگاه كند. حكومتي كه به آنها فرصت بدهد تا بهترين قابليتهايشان را از قوه به فعل بياورند. حكومتي كه آنها را تشويق نمايد تا بهتريني را كه دارند به جهان عرضه كنند و بهترين هايي را كه در جهان هست برگزينند و ازآن خود نمايند. به عقيدهٌ من اين كار جز از دمكراسي ليبرال و لائيك برنميايد و به همين دليل هم هست كه اينهمه سال است به دنبال برقراري آن هستم.

 

تا اينجا صحبت از ليبراليسم به معناي اصلي و اخص آن بود كه سياسي است. در مورد اقتصاد بايد اول توجه داشت كه ليبراليسم اقتصادي يا به قول مخالفانش «سرمايه داري» تنها سيستم اقتصادي است كه با دمكراسي ليبرال هماهنگي دارد و هر جا دمكراسي باشد پيدا ميشود. ولي اين را هم بايد دقت داشت كه عكس مسئله صادق نيست يعني هر جا ليبراليسم اقتصادي بود دمكراسي برقرار نميشود. خيال اينكه نظام اقتصادي نظام سياسي را تعين ميكند از همان داستانهاي «زيربنا روبنايي» است كه ماركسيستها از يك طرف تبليغ كرده اند و تكنوكرات هاي اقتصاد خوانده از طرف ديگر. اين تصور بي پايه و سستي است كه بايد از آن بر حذر بود. به هر حال ليبراليسم اقتصادي بيشترين كارآيي را دارد و هيچ نظام اقتصادي ديگري از بابت توليد ثروت به پاي آن نميرسد. اين را هم بايد به ياد داشت و دنبال خيالپردازي نرفت. ولي از همهٌ اينها گذشته اين ممكن است كه كار اقتصاد فقط به توليد بيشتر و بهتر ختم شود ولي حيات انسان و دوام جامعه فقط به اقتصاد نيست. از نظر من آنچه كه اصل است تحكيم و دوام دمكراسي است. هر جا دخالت دولت در كار اقتصاد براي حمايت از دمكراسي لازم بيايد بايد انجام شود. طبعاً مسئلهٌ توجه به وضع طبقات كم درآمد هم هست كه نبايد از قلم انداخت. اين را هم اضافه كنم كه تعديل ثروت انگيزهٌ سياسي يا اخلاقي دارد نه اقتصادي چون اقتصاد صرف هر جا توليد بالا برود راضي است و ديگر حرفي براي زدن ندارد.

 

پرسش-احزاب اپوزيسيون خارج از کشور را چگونه مي بينيد و آيا اثرگذاري فعاليت ايشان قابليت بهبود و تقويت دارد؟

 

پاسخ- تا اينجا كه ما آمده ايم متأسفانه اپوزيسيون خارج از كشور كارآيي كافي از خود نشان نداده است. دلايل اين امر بسيار است و اگر بخواهم به يكي كه اهميت بيشتر دارد اشاره بكنم اين را خواهم گفت هيچگاه در بين اپوزيسيون بر سر جايگزين نظام فعلي همرأيي نبوده است. بسياري از دمكراسي حرف ميزنند ولي همه چنين نظري راجع به حكومت جايگزين ندارند. وقتي وضع اينطور باشد گروه هاي مختلف فقط ميتوانند بر سر پس زدن حكومت فعلي با هم توافق كنند كه چنيني توافقي هم توان برانداختن نظام اسلامي را ندارد. براندازي جدي محتاج داشتن جايگزين جدي است.

 

من تصور ميكنم كه نقداً مهمترين كاري كه از دست اپوزيسيون خارج از كشور برميايد اين است كه حساب خود را از آن چيزي كه اپوزيسيون داخلي مينامند و عبارت از اين و آن دستهٌ اسلامي است، جدا كند و خود را از راه دور تابع محدوديت هايي كه حكومت اسلامي در ايران ايجاد كرده، نكند. اگر اين تمايز به درستي ايجاد شود اپوزيسيون خواهد توانست از يك طرف چشم جهانيان را به ماهيت نظام اسلامي باز كند و از طرف ديگر جايگزين درست و راه براندازي را به مردم ايران نشان بدهد. اين آزادي كه ما به قيمت تبعيد از آن برخوردار شده ايم بايد به چنين كارهايي بيايد كه تا به حال به اندازهٌ كافي نيامده است. به هر صورت بهترين راه بهسازي اپوزيسيون اين است كه خودمان راه درست را برويم تا نتيجه بگيريم. بقيه را هم بايد به حال خود گذاشت. مشكل بسياري از گروه هاي اپوزيسيون اين بوده و هست كه دائم ميخواهند از همديگر عضوگيري كنند. بايد اين شيوه را ترك كرد و به دنبال جذب مردمي رفت كه فعاليت سياسي خاص ندارند، بايد به فضاي باز اجتماع رو آورد و از تنگناهاي گروهي گريخت.

 

پرسش- به مبارزه سازمانيافته با خرافات و دين توسط روشنفکران اعقتاد داريد يا نه؟

 

پاسخ- من نه فقط به اين مبارزه اعتقاد دارم بلكه آنرا لازم و حتي حياتي ميدانم. روشنفكران بايد در راه تقدس زدايي، نقد گفتار ديني، توسعه بخشيدن به قلمرو خرد و شكستن تابوها پيشگام باشند. به عبارت رايج كار اصلي روشنفكران روشنگري است، به همان معنايي كه در اروپاي قرن هجدهم باب شد و تمدن نويني را پديد آورد كه ما امروز از مواهب آن بهره منديم و رسوخ هر چه بيشتر آنرا در ايران خواستاريم. اين كار روشنفكري در همهٌ كشورها لازم بوده است و در ايران هم هست. خوشبختانه افرادي كه كمر به اين كار بسته اند بسيارند و اين خود ضمانت احياي فكري و فرهنگي ايران است. به نظر من پس از سقوط نظام اسلامي و در صورت برقراري دمكراسي كشور ما از بابت فرهنگي دوران بسيار درخشاني را پيش رو خواهد داشت. فرهنگ ايران حيات نويني خواهد يافت كه طبعاً يكي از ابعاد مهم آن رفع شدن مزاحمت هاي مذهب خواهد بود.

 

پرسش- به نظر شما غرب واقعاً از بوجود آمدن حکومت آزاد و دموکراتيک در ايران پشتيباني ميکند يا آنرا در تضاد با منافع خود ميبيند؟

 

پاسخ- صريح عرض كنم من هيچ اعتقادي به اينكه غرب يا اصولاً كشورهاي خارجي خواستار دمكراتيك شدن ايران هستند ندارم. اول از همه به اين دليل ساده كه برقراري دمكراسي معمولاً باعث تقويت يك كشور ميشود و وزنهٌ آنرا در صحنهٌ سياست جهاني سنگين تر ميكند. به هر حال تمامي دمكراسي هاي غربي چنين ادعا ميكنند كه بزرگي و عظمت و رفاه و ... آنها برخاسته از دمكراسي است. در اين شرايط واقعاً ميتوان پرسيد كه آيا دليل دارد اين نيرو را به ديگران هم ببخشند يا نه. من نقداً چنين دليلي نميبينم. به هر صورت اگر هم به تجربهٌ تاريخي معاصر توجه كنيم ميبينيم كه دولت هاي دمكراتيك غربي به جاي كمك رساني به آزاديخواهان ايراني برايشان اشكال تراشيده اند. دو كودتايي كه دو بار مملكت ما را از راه دمكراسي خارج كرد توسط اين دول انجام گرفت.

 

بايد توجه داشت كه مشكل كشورهاي غربي و در رأس آنها آمريكا با ايران امروز مربوط است به سياست خارجي و نه داخلي. اگر بحثي از داخل ميشود براي امتياز گرفتن در خارج است. نقداً مشكلاتي كه با جمهوري اسلامي دارند كدام است؟ اول قوي شدن اين دولت در منطقه كه سيادت آمريكا را به خطر انداخته است. خوب اگر حكومت ايران دمكراتيك هم بود و قوي ميشد براي آنهايي كه ميخواهند در خاورميانه فرمانروايي كنند نامطلوب ميبود. دوم داستان اتم است و ستيزه گري با اسرائيل. من تصور ميكنم اگر اين دو حل بشود با اولي كنار خواهند آمد و اينكه به مردم ايران چه ميگذرد اصلاً برايشان مهم نخواهد بود. نبود دمكراسي و رعايت نشدن حقوق بشر در جايي مهم ميشود كه منافع سياسي در كار باشد. اگر اين منافع نبود دولتها كار را ميگذارند بر عهدهٌ سازمانها حقوق بشري و دخالتي در آن نميكنند. مردم ايران وجه المصالحه هستند بين حكومتي كه به چيزي به حسابشان نمياورد و قدرت هاي خارجي كه اصلاً مسئوليتي در قبال آنها ندارند. بايد به اين آگاه بود كه ديگران وظيفه اي در حق ما ندارند تا برقراري دمكراسي را از آنها چشم داشته باشيم. هر چه هست و نيست خودمانيم و همت و جرأت خودمان. اگر به اين راه برويم موفق خواهيم شد، همانطور كه بقيه شدند، اگر هم نه كه هيچ. اگر دولتهاي خارجي بتوانند نظام اسلامي را سرنگون سازند براي اين خواهد بود كه حكومتي دست نشاندهٌ خودشان روي كار بياورند. تبعيت حكومت از خواستهاي آنهاست كه برايشان مهم است نه تعهدش به فرمانبري از مردم ايران.

 

پرسش - از ديد من مردم ايران و حتي نخبگان آنها هنوز به آن درجه از آگاهي دوران روشنگري در اروپا نرسيده اند که متوجه فجايع دخالت دادن مذهب در حکومت باشند. نمونه اش دارودسته ملي مذهبيها در اول انقلاب که براحتي با شعار حکومت اسلامي آنهم در آستانه قرن بيست و يکم کنار آمدند. بنابراين تشکيل يک دولت لاييک در اين کشور بطوريکه در مقابل تماميت خواهي اکثريت مردم مذهبي ايستادگي نمايد دور از ذهن من است. ماهيت پرسش من اينست که در جامعه ايران که اسلام تماميت خواه بصورت حکومت شيعه بر اذهان و اعمال مردم حکومت دارد و مردم خودشان به آن التزام عملي نشان ميدهند ، چه تضميني براي جدايي دين از حکومت وجود دارد ؟

 

پاسخ- اول از همه اين را عرض كنم كه من فكر نميكنم ملي مذهبي ها، يعني تنها شبه مخالفاني كه حكومت اسلامي به آنها مجال ابراز وجود ميدهد، نمايندهٌ اوج پيشرفت سياسي و روشنفكري در ايران باشند. اينها افرادي هستند كه تصور ميكنند ميتوان فاشيسم و دمكراسي را به هم پيوند زد و از آن استفاده برد. ميزان عقل و دانششان را ميتوان از همين دريافت. نمونه اش بازرگان بود كه سرآمدشان بود و آن ناداني بود كه ديديم و فقط از عهدهٌ اين كار برآمد كه قلاب بگيرد تا خميني را بر گردهٌ مردم ايران سوار كند. من ابداً اعتقاد ندارم كه اكثريت مردم ايران مذهبي هستند، به اين معنا كه ميخواهند در ايران اسلام حكومت كند و دولت مذهبي برقرار باشد. اگر چنين بود كه اين حكومت اين اندازه احتياج به كاربرد خشونت نداشت. هر حكومتي كه با استفاده از زور بر جا بماند خودش ثابت ميكند كه در بين مردم پشتيبان ندارد، چه مذهبي و چه غير از آن. به تصور من آنچه كه مردم را به سوي لائيسيته راهنمايي ميكند در درجهٌ اول خود حكومت اسلامي است كه هر روز به روشن ترين شكل به آنها يادآوري مينمايد كه زندگي با يكي شمردن اقتدار سياسي و مذهبي ممكن نيست. حال مردم اين را هر چه زودتر بپذيرند بهتر. راستش را بخواهيد حتي فكر ميكنم اكثر مردم ايران اين را متوجه شده اند، حتي اگر نتوانند با مفاهيم مناسب و عبارات روان بيانش كنند.

به هر حال خوشبيني فرضي من يا بدبيني فرضي ديگري تغييري در بايدهاي مبارزه نميدهد. اگر ميخواهيم در مملكت معقولي زندگي كنيم بايد همگان را به راه درك اهميت لائيسيته و طلبيدن آن از دولت بياندازيم و طبعاً خودمان در اين راه پيشقدم شويم. مهم اين است كه بدانيم راه حل درست كدام است حتي اگر به اجرا گذاشتنش بسيار هم مشكل باشد. راه حل درست جايگزين ندارد يا به كارش ميبنديم يا نه. تنها تضميني كه براي جدا شدن دين و دولت وجود دارد فكر روشن ايراني هاست و همتشان براي تحقق بخشيدن به اين امر. به عنوان مثال و محض تشويق خوشبيني عرض كنم كه كار ما بينهايت از كار آنهايي كه در ابتداي قرن بيستم ايران را به راه مشروطيت انداختند آسانتر است. راهگشايي آنها شبيه به معجزه بود، تصور نميكنم موفقيت ما وقتي حاصل شد آن اندازه بيسابقه باشد.

 

پرسش - نيروهاي سياسي فعلي ايران را چگونه ميتوان با توجه به باورهاي سياسيشان دسته بندي کرد؟

 

پاسخ- نيروهاي سياسي فعال ايران را ميتوان به صورتهاي مختلف و بسيار متنوعي تقسيم بندي كرد كه الزاماً هيچكدام هم بي مناسبتي نيست. ديدگاه من كه در فرصت هاي مختلف به آن پرداخته ام اين است كه بايد اين گروه ها را، لااقل در شرايط فعلي و به طور اساسي، به تناسب آن نظام سياسي كه طالبش هستند دسته بندي كرد. در جهان مدرن سه نظام سياسي هست، يكي دمكراسي ليبرال است، يكي نظام اتوريتر است و يكي نظام توتاليتر. در ايران چهار خانوادهٌ سياسي داريم كه به اين ترتيب از هم مجزا ميشوند. يكي دمكرات، يكي اتوريتر و دوتا توتاليتر يكي از نوع فاشيستي كه همين مذهبيان نمايندهٌ اصلي آن هستند و ديگري كمونيستي.

 

به تصور من تمايز اساسي و اصلي و سرنوشت ساز اين است نه تمايزات ايدئولوژيك و فرضاً داستان راست و چپ يا سلطنت طلب و جمهوريخواه يا... تاريخ معاصر ايران از مشروطيت به اين طرف با مبارزهٌ اين چهار خانوادهٌ سياسي رقم خورده است. آن گروهي كه بايد برندهٌ قاطع اين مبارزه باشد خانوادهٌ دمكرات و ليبرال است. اين نبرد صد ساله براي آزادي كه بعضي حرفش را ميزنند همين كوشش براي به قدرت رساندن ليبرال هاست وگرنه آنهاي ديگر كه اصلاَ اهل آزادي و اين حرفها نيستند. راه حل درست كوشش در آشتي دادن اين چهار گزينهٌ متفاوت نيست كه كار نامكني است، همت كردن براي به كرسي نشاندن راه و حرف درست است. از مخالفت هم نبايد هراسيد چون اصلاً كار سياسي بدون داشتن مخالف ممكن نيست. همرأيي در سياست جذاب مينمايد ولي بسا اوقات راه به ناكجا آباد ميبرد.

 

__________________

 

شما فرزانگان نامدار همه خدمت گزار مردم بوده ايد و خرافات مردم؛ نه خدمت گزار حقيقت! و ايشان درست به همين دليل شما را بزرگ ميدارند.

نيچه

 __________

http://www.zandiq.com/fa

 

 
   

تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .