از كودتاي نا فرجام بيست و پنجم, تا كودتاي بيست و هشت امرداد 1332

 دكتر هوشنگ طالع


بخش نخست عملياتي كه بعدها به‌ نام كودتاي 28 امرداد معروف شد, در ساعت‌هاي پاياني روز بيست و چهارم امرداد ماه 1332, به‌مورد اجرا گذارده شد .
بخش نخست عمليات كودتا با هم‌كاري شاه و دستگاه‌هاي اطلاعاتي آمريكا (سيا) و دستگاه‌هاي اطلاعاتي انگليس و پاره‌اي از افسران (شاغل و بازنشسته ) به مورد اجرا در آمد .
سرهنگ نصيري فرمانده گارد شاهنشاهي كه به ظاهر فرماندهي كودتا را به عهده داشت, نيمه شب با چند كاميون سرباز و چند دستگاه تانك, به بهانه‌ي ابلاغ حكم عزل دكتر مصدق, به در خانه‌ي نخست وزير مراجعه مي‌ كند. بر پايه‌ي برنامه ريزي‌‌هاي انجام شده, محمدرضا شاه همراه ملكه ثريا به رامسر رفته بود كه درصورت ناموفق ماندن كودتا, از آن‌ جا به بيرون از كشور بگريزد.
البته بايد گفته شود كه دكتر محمد مصدق با ابراز تمايل و راي مجلس شوراي ملي به مقام نخست وزيري رسيده بود و تنها مجلس شوراي ملي با راي عدم تمايل يا راي عدم اعتماد, مي‌‌توانست وي را به‌گونه‌ي قانوني از كار بركنار كند.
هم‌زمان, گروهي از افسران بازنشسته , سيم تلفن‌هاي اطراف خانه‌ي دكتر مصدق (محل اقامت و دفاتر كار نخست وزير) در خيابان كاخ ( فلسطين ) شماره 109 و مناطق ديگري از تهران را بريده‌ بودند . سرهنگ ممتاز, فرمانده‌ي محافظان خانه و دفتر نخست وزيري, با توجه به نابهنگام بودن زمان ابلاغ حكم و سربازان و تانك‌هاي همراه سرهنگ نصيري, وي را دست‌گير كرد و به كلانتري مركز واقع در خيابان پهلوي ( ولي‌عصر كنوني ) كه با توجه به موقعيت كشور, هميشه چند دستگاه تانك در آن‌ جا مستقر بود, دستور داد كه سربازان و تانك‌هاي همراه سرهنگ نصيري را , خلع سلاح كنند.
كودتاگران , با آغاز عمليات كودتا, دكتر فاطمي وزير امورخارجه و چند تن از وزيران دولت دكتر مصدق و ... را بازداشت كرده بودند. به دنبال شكست مرحله‌ي نخست كودتا, گارد شاهنشاهي به گونه‌ي كامل خلع سلاح شد و بازداشت شدگان آزاد شدند.
صبح روز 25 امرداد خبر كودتاي نافرجام از راديو ايران پخش شد و مردم تهران و سرتاسر كشور در جريان رخدادها, قرار گرفتند. در همين روز, از سوي فراكسيون نهضت ملي, براي ساعت 5 بعدازظهر در ميدان بهارستان, اعلام ميتينگ در پشتيباني دولت ملي دكتر مصدق شد .
با آگاهي از رخدادها و تماس با فراكسيون نهضت ملي, در همان آغازين ساعت‌هاي روز دوشنبه 26 امرداد ماه, حزب پان‌ايرانيست نيز با صدور اعلاميه‌اي, مردم را به اجتماع ميدان بهارستان در ساعت پنج بعداز ظهر ( ساعت17) همان‌روز دعوت كرد . در اين اعلاميه با “ ابراز تنفر و انزجار از عمال كودتا, از مردم استعمار شكن تهران دعوت نمود كه در ميدان بهـارستان براي شنيدن حقايق كـودتا , اجتماع كنند . ( برگـرفـته از : نداي پان ايرانـيسم ـ شماره مخصوص ـ سه‌شنبه 27 امرداد 1332). اعلاميه‌ي حزب پان ايرانيست, در همان‌روز دوبار از راديو تهران خوانده شد.
با صدور اعلاميه, چند دستگاه خودرو از سوي حزب كرايه شد و با نصب بلندگو بر بالاي آن‌ها, در خيابان‌هاي شهر به حركت درآمدند و مردم را به حضور در ميدان بهارستان, دعوت مي‌كردند .

از همان ساعت‌هاي اوليه‌ي صبح كه خبر كودتاي نافرجام از راديو پخش شد, افراد حزب, راهي دفتر حزب شدند. دفتر حزب در خيابان شاپور (وحدت اسلامي كنوني) در سه‌راه گلوبندك قرار داشت كه پس از گشودن خيابان بوذر جمهوري (15 خرداد كنوني) به‌سوي باختر, در حال حاضر به‌گونه‌ي فضاي سبز درآمده است .
با شنيدن خبر كودتاي نافرجام از راديو, گروه‌ها گروه از افراد احزاب, از شهرستان‌‌هاي نزديك به تهران, مانند قزوين, ساوه, دماوند و حتا دورتر مانند سمنان , دامغان , شاهرود و ساري, نوشهر, چالوس , اراك , قم, شهسوار (تنكابن ) ,
رامسر, رودسر و ... نيز رو به تهران گذاردند و پياپي , به دفتر حزب وارد مي‌شدند .
به گروه‌‌‌هاي شهرستان‌‌ها, گفته شد كه پس از استراحت, سر ساعت 15 در دفتر حزب براي حركت به‌سوي ميدان بهارستان آماده باشند. به افراد تهران دستور داده شده بود كه ساعت 14 در دفتر حاضر باشند. از اين‌رو, بسياري از افراد, ناهار را در دفتر ماندند.
روز بسيار گرمي بود و در آن‌ روزگاران, وسايل سرمايش وجود نداشت. از اين‌رو, تنها وسيله, « آب يخ» بود. در برابر دفتر حزب، كنار خيابان شاپور, برادر شعبان بي‌مخ معروف به «حسن خره» , يخ فروشي مي‌كرد. آن روز, كار و كاسبي او , سخت رونق گرفته بود. به‌گونه‌اي كه براي پاسخ گويي به مشتري‌ها, نزديك‌هاي ظهر, به يخ‌چال نزديك ميدان قزوين رفت و يك بار الاغ, يخ آورد كه آن هم, پيش از حركت صف حزب به‌سوي ميدان بهارستان تمام شد و ناچار بسياري از دوستان , تشنگي را تحمل ‌كردند.

به‌دنبال رايزني‌هاي كميته‌ عالي رهبري, مسئوليت صف و ميدان به هوشنگ طالع (مسئول پايگاه البرز) سپرده شد .
سرانجام در ساعت 17 روز يك‌شنبه بيست و پنجم امردادماه 1332, صف پرشمار حزب به‌سوي ميدان بهارستان به حركت درآمد. سه خودرو با بلندگو, در آغاز, ميان و پايان صف با پخش شعار و مارش, مردم را به پيوستن به صف حزب و يا حضور در ميدان بهارستان فرا مي خواندند.
صف پرشمار پان ايرانيست‌ها, همه جا با پيشباز گرم مردم, همراه با نثار گل , نقل , گلاب و دود كردن اسفند , همراه بود.
راهيان ميدان بهارستان, پس از گذر از خيابان بوذر جمهوري و خيابان ناصرخسرو به ميدان توپ‌خانه رسيد و از آن‌جا از خيابان ملت گذشته و وارد ميدان بهارستان شدند. پان ايرانيست‌‌ها, برابر جايگاه سخن‌راني كه در بالكن ساختمان قنادي ياس در بال شمال خاوري ميدان قرار داشت, مستقر شدند.
در آغاز اين مراسم, خبر فرار شاه و اين‌كه ساعت 2 بعداز ظهر وارد بغداد شده است . به آگاهي مردم رسيد. به دنبال انجام سخن‌راني دكترحسين فاطمي و ... , پيام حزب پان ايرانيست در پشتيباني از دولت ملي دكتر مصدق و محكوم كردن كودتا و عاملان كودتا, به وسيله‌ي يكي از افراد حزب خوانده شد .
با پايان مراسم, صف از راه خيابان شاه آباد, به ميدان مخبرالدوله آمد و از راه خيابان سعدي به ميدان توپ‌خانه رسيد. در ميدان توپ‌ خانه, در بالكن شهرداري آن زمان, شماري از نمايندگان جبهه‌ي ملي حضور داشتند. مسئول صف, همراه با شماري از كوشندگان در بالكن شهرداري با آنان ديدار كردند و سيد مهدي ضياءحاج سيد جوادي نماينده‌ي قزوين با توجه به حضور شماري از پان ايرانيست‌ هاي قزوين در صف حزب, به پايين آمد و با آنان و ديگر پان ايرانيست‌ها , روبوسي كرد و ... كاروان حزب، ساعت 20 به باشگاه حزب رسيد .
از آن‌جا كه قرار شده بود كه شماري از افراد، روز و شب از دفتر پاسداري كنند، به دستور خسرو ثقفي فرمانده وقت گارد حزب، تعدادي براي اين كار برگزيده شدند و گفته شد كه در صورت هرگونه رخ‌داد احتمالي، نخست افراد پايگاه‌هاي حاج مهراب (باستيون) و خيابان فرهنگ در جريان قرار گيرند و ضمن ياري رساني، ديگر پايگاه حزب را آگاه سازند.
فرداي آن‌روز، روز بيست و ششم ا مرداد ماه، توده‌اي‌ها، دفتر حزب ملت ايران بر بنياد پان ايرانيسم را مورد يورش قرار دادند. دفتر اين حزب در خيابان صفي‌علي شاه نزديك ميدان بهارستان قرار داشت ( اكنون به صورت پاركينگ در آمده است). لحظـه‌هايي پيش از يورش، دو كاميون كـمپرسي، پاره آجر سر خيابان صفي‌علي ‌شاه در كنار ميدان بهارستان خالي شدند. دقايقي پس از آن، كمابيش يك‌صد تن از افراد رزمنده‌ي خياباني حزب توده، ساختمان حزب ملت ايران بر بنيان پان‌ايرانيسم را با پاره آجر مورد تهاجم قرار دادند و چون در آن‌ زمان شمار اندكي از اعضاي حزب حضور داشتند، توانستند به درون حزب هجوم برند .
آنان ، در و پنجره و اثاثيه را شكستند، آتش افروختند و از صحنه گريختند. هم‌چنين، شماري از افراد حزب ملت ايران بر بنياد پان ايرانيسم را با پاره آجر، كارد، پنجه بوكس، زنجير و ... به سختي زخمي كردند كه پاره‌اي از آن‌ها، در بيمارستان سينا، بستري شدند.
هنگام هجوم توده‌اي‌ها به حزب ملت ايران بر بنياد پان ايرانيسم، يكي از افراد حزب پان ايرانيست‌ با دوچرخه از ميدان بهارستان مي‌گذشت. وي با ديدن اين صحنه، به سرعت خود را به دفتر حزب رسانيد و آگاهي داد. براي ياري به دوستان حزب ملت ايران بر بنياد پان ايرانيسم، كما بيش بيست تن از افراد حزب گسيل شدند كه با وجود شتاب بسيار، دير رسيدند. با رسيدن آنان، شماري از افراد حزب ملت ايران بر بنياد پان ايرانيسم نيز خود را به محل حزب رسانيده بودند، فرستادگان حزب پان ايرانيست با آن‌ها اعلام همبستگي كردند و آگاهي دادند كه در هر هنگام، آماده ياري رساني هستند .
عصر روز بيست و ششم ا مرداد ماه، قرار بود به درخواست گروهي از ورزش‌كاران باشگاه تاج كه در اثر فرار مالك آن سروان پرويز خسرواني, بدون مديريت مانده بود، هياتي از سوي سازمان ورزشي حزب پان ايرانيست به آن‌جا برود و « گتميري» قهرمان كشتي كشور كه مسئول سازمان ورزشي حزب بود، سرپرستي باشگاه را به عهده گيرد. در آن زمان، به جز « هاماز اسب» ، ديگر قهرمانان زيبايي اندام كشور (بدن سازي) مانند پرويز فتي ، وظيفه خواه، خسرو ثقفي و ... نيز شماري از قهرمانان مشت زني در رده‌ي قهرماني كشور و تهران ، مانند علي فدايي اصفهاني، پرويز افشار، پاپازيان و ...، عضو حزب پان ايرانيست و باشگاه تاج بودند .
حزب پان ايرانيست براي ايجاد تفاهم بيش‌تر با حزب ملت ايران بر بنياد پان ايرانيسم، از داريوش فروهر رهبر حزب مزبور نيز دعوت به عمل آورد كه در اين مراسم، حضور به هم رسانند. البته بايد يادآور گردد كه باشگاه تاج در حوضه‌ي پايگاه خيابان فرصت قرار داشت كه شماري از كوشندگان طراز اول حزب را در بر مي‌گرفت و با ورزشكاران پان ايرانيست و ناسيوناليست دبيرستان البرز نيز رابطه‌ي تنگاتنگي داشت .
در غروب آن روز گرم تابستان، بسياري از ورزشكاران و نيز هيات حزب پان ايرانيست در باشگاه تاج حاضر شده بودند. داريوش فروهر به همراهي تني چند از افراد حزب ملت ايران بر بنياد پان ايرانيسم حاضر بود، به خواهش سازمان ورزشكاران حزب پان ايرانيست، آغازگر سخن، داريوش فروهر بود. او هنوز، سخت از خاطره‌ي يورش ناجوانمردانه‌ي توده‌اي‌ها در صبح آن روز، تلخ كام بود و خواستار هم‌كاري بيش‌تر نيروهاي ملي.
پس از سخن‌راني يكي از مسئولان حزب پان ايرانيست, با قرار گرفتن گتميري در مقام رياست باشگاه ورزشي تاج، مراسم به پايان رفت .

روز بيست و هفتم نيز روز پر هيجاني بود و مردم در انتظار خبرهاي بيش‌تري در زمينه‌ي كودتاي نافرجام 25 امرداد بودند . صبح همان روز، شماره‌ي مخصوص نداي پان ايرانيسم در دو رويه منتشر شد. سر خط سر مقاله‌ي نداي پان ايرانيسم ( ارگان رسمي حزب پان ايرانيست )، چنين بود :

دربار فاسدترين و تبه كار ترين دستگاهي بود كه مي‌توانست
منظور انگلستان را براي پيش بردن نظريات استعمار تامين كند

در اين نوشته آمده بود :

دولت انگليس به كمك عوامل و ايادي خود، به منظور خنثي نمودن نتيجه‌ي مبارزات ملي و جلوگيري از به دست آوردن موفقيت تازه، مرتباً نقشه‌هايي را طرح نموده و به مورد اجرا گذاشت.
اين نقشه ها، زماني به صورت ايجاد زمينه‌ي بلوا و آشوب و زد و خورد و خون ريزي، زماني با تحريك دسته جات و عناصر اخلال‌گر و سفسطه طلب، زماني با فرستادن عناصر جاسوس و مشكوك ميان ايلات و عشاير ميهن پرست و بالاخره زماني هم، با جعل اخبار و حقايق و مشوب نمودن اذهان مردم جهان، به مورد اجرا گذاشته مي‌شد.

در دنباله اين نوشتار ، گفته شده بود :

دولت انگليس كه در راس نهضت ملي ايران، شخصي چون دكتر مصدق را مانند كوه استوار و پابرجا مي‌ديد و همه‌جا، در مقابل منطق قوي و قاطعيت و سرسختي او شكست خورده بود، برآن شد تا هرطور هست اين مشعل فروزان نهضت ملي ايران را خاموش سازد.
اما دكتر مصدق كه از نيروي لايزال ملت برخوردار بود و ارزنده‌ترين قدرت‌هاي ناسيوناليستي در پشت سر او، آماده‌ي فداكاري بودند و شب و روز در راه ملت پيكار مي‌كردند، روز به روز نيرومندتر و استوارتر، پيش‌مي رفت و از تهديدهاي امپراتوري ستم‌گر انگليس نهراسيد.

در پايان نوشتار سه ستوني سرمقاله‌ي نداي پان ايرانيسم ارگان رسمي حزب پان ايرانيست، آمده بود :

توطئه‌ي بيست و پنجم امرداد 1332 نيز ننگين‌ترين توطئه اي بود كه به دست عمال اجنبي در ميهن ما به وجود آمد. دشمن با ايجاد صحنه‌ي سرتاپا مفتضح كودتاي نيمه شب عوامل درباري، مي‌خواست بالاخره نتيجه‌ي تلاش ها و مبارزات چندين ساله ي ملت ايران را منهدم و نابود سازد. ولي سرانجام، اين توطئه نيز، نتيجه‌اي به بار نياورد ...

هم‌چنين در اين شماره، اعلاميه‌ي كميته ي عالي رهبري حزب پان ايرانيست كه روز دوشنبه ششم امرداد ماه 1332 انتشار يافته بود، چاپ شده بود.








اعلاميه كميته‌ي عالي رهبري



از آن‌جا كه چندبار توده‌اي‌ها در قالب پيام، تهديد كرده بودند كه باشگاه حزب پان ايرانيست را نيز به سرنوشت باشگاه حزب ملت ايران بر بنياد پان ايرانيسم دچار خواهند كرد، گارد حزب هميشه در باشگاه حزب، حضوري فعال داشت.
از آن جا كه در آن روزها، كشور به آرامش نياز داشت، به تهديد توده‌اي‌ها پاسخي داده نشد. شايد هم آنان در پي آن بودند كه با اين تمهيد، پان ايرانيست‌ها را به پيش‌دستي وا دارند ودر نتيجه آن‌ها, مركزهاي تشكيلاتي حزب توده زيرنام خانه‌ي صلح (واقع در خيابان فردوسي روبروي بانك ملي) و خانه‌ي جوانان دموكرات (خيابان نادري كوچه ي نوبهار) را مورد حمله قرار دهند, تا، شهر به آشوب كشيده شود.
آن‌ها باشگاه حزب زحمتكشان ملت ايران (نيروي سوم) را نيز كه در خيابان شاه رضا (انقلاب) كوچه فتوحي (سپند) قرار داشت، تهديد به يورش و ويران ساختن كرده بودند. اين اقدام نيز در راستاي ايجاد آشوب و بلوا در شهر قرار داشت.

روز بيست و هشتم ا مرداد كه افراد حزب پان ايرانيست, براي شركت در تظاهرات گسترده در پشتيباني از دولت ملي، آماده مي‌شدند، خبر رسيد كه خانه ي دكتر مصدق در خيابان كاخ (شماره 109) ، مورد تهاجم مسلحانه قرار گرفته و با پدآفند سرسختانه‌ي نگاهبان نخست وزيري به فرماندهي سرهنگ ممتاز روبرو گرديده است. در اين روز, مرحله‌ي دوم كودتا كه عبارت بود از عمليات هم‌آهنگ نظاميان و اوباش, به مورد اجرا درآمد. رهبري شاخه‌ي نظامي كودتا را سرلشگر فضل‌الله زاهدي به عهده داشت . اوباش را شعبان بي‌مخ رهبري مي‌كرد و ” پري آژدان قزي“ نيز رهبري روسپيان را عهده‌دار بود .
يكي دوتن از اعضاي كميته ي عالي رهبري كه در حزب بودند، نيروداران حاضر در باشگاه حزب را به يك نشست اضطراري فراخواندند. در نشست تصميم گرفته شد كه به سرعت به پايگاه‌هاي نزديك و دور آگاهي داده شود كه افراد براي رويارويي با هرگونه رخ‌داد احتمالي، در دفتر حزب گرد آيند. از سوي ديگر، در حالي‌كه كمابيش دويست تن از افراد در باشگاه حزب گرد آمده بودند، خبر فرو افتادن خانه‌ي نخست وزير و غارت آن از سوي اوباش و نظاميان را آوردند.
هنوز افراد از حالت بهت از شنيدن اين خبر به خود نيامده بودند كه فريادهايي از دور به گوش رسيد. يكي دو تن براي خبرگيري بيرون رفتند و گزارش كردند كه يك گروه كمابيش دويست سيصد نفري، در حالي‌كه شعبان بي‌مخ سوار بر جيپ در پيشاپيش آن‌ها در حركت است، به سوي دفتر حزب مي‌آيند.

خانه‌ي شعبان بي‌مخ در خيابان شاهپور و در نزديكي باشگاه حزب بود، دوبار اوباش و چاقوكشان وي بعد از حادثه‌ي 29 اسفند 1331 ، از سوي افراد حزب، ادب شده بودند و در نتيجه، جرات آفتابي شدن در آن دوروبر را نداشتند.
شعبان بي‌مخ در ان زمان، حتا در رديف « گنده لات‌ » ها مانند ‌اكبر گيلي ويلي ، رمضان يخي، احمدگري، مصطفي ديوونه، برادران مسيح (هفت كچلان) ، ناصر فرهاد و... , نبود. او با پول دربار و عوامل انگليس،‌ خود را به صحنه ي حوادث روز، رسانيده بود. اوباش و چاقوكشان همراه شعبان بي‌مخ، شعار مي‌دادند :

حالا كه بشكن بشكنه , شاه ، مصدق شكنه
حالا كه بشكن بشكنه , شعبون مصدق مي‌شكنه
شعبون خان, تاج مي‌بخشه , شعبون خان, تاج مي‌بخشه...

با رسيدن اوباش و چاقوكشان برابر دفتر حزب، سه رديف پنجره هاي رو به خيابان باشگاه حزب گشوده شد و با يك سنگ باران سخت، صف عربده كشان از هم پاشيد. افراد گارد و ديگر افراد حزب نيز از اين موقعيت بهره جستند و خودروي حامل شعبان را كه يك عكس بزرگ شاه را حمل مي‌كرد، مورد حمله قرار دادند.
حمله چنان برق آسا بود كه صف اوباش و چماق‌داران و چاقوكشان ازهم پاشيد و راننده، شعبان بي‌مخ را با فرار به سوي عقب از معركه به در برد، گرچه چند نفر در جريان حركت به عقب جيپ شعبان بي‌مخ، در اثر برخورد خودرو، زخمي شدند.
كه جمعيت اوباش هر لحظه افزون‌تر مي‌شد و شعبان بي‌مخ كه از اين تو دهني، سخت خشم ناك شده بود، در حالي‌كه فحش خواهر و مادر مي داد و واژگان زشت را بلند بلند فرياد مي‌زد به لات ها و چاقوكشانش با فحش فرمان مي‌داد كه شكم اين « جوجه فكلي » هاي فلان فلان شده را سفره كنيد.
اوباش كه در اثر زياد شدن، دوباره دل يافته بودند, در حالي‌كه چاقوها و چماق‌هاي خود را در هوا حركت مي‌دادند, با ناسزا و فحش خواهر و مادر دوباره, يورش آوردند كه با همان صحنه روبرو شدند و دوباره عقب نشستند .
در اين ميان يك كاميون ارتشي, پر از اوباش و درجه‌دار و افسر و چندتن از بانوان آن‌چناني, به صحنه‌ي درگيري رسيدند. چند گلوله‌ي تفنگ برنو و سلاح كمري به ساختمان حزب شليك شد .
افراد حزب كه با پديدار شدن كاميون ارتشي, تيراندازي نظامي را پيش‌بيني مي‌كردند, پشت ساختمان باشگاه حزب, سنگر گرفته بودند. گلوله‌ها, شيشه‌هاي دفتر حزب پان ايرانيست را شكست و با پيش‌روي كاميون نظاميان به سوي ‌باشگاه, به دستور فرمانده گارد, افراد از ساختمان بيرون رفتند و از آن جا عقب‌نشيني كردند. با خالي ماندن دفتر حزب, دارو دسته‌هاي شعبان, آن جا را اشغال كردند و تابلوي حزب را فرود آوردند .

شب هنگام, حسن سيد جوادي كه از ياران سازمان اصناف حزب بود, به در خانه‌ي شعبان بي‌مخ مراجعه كرده بود و گفته بود كه چندي است از شهرستان به تهران آمده است و چون جايي را ندارد, به عنوان سرايدار شب‌ها در دفتر حزب مي‌خوابد و حالا هم حاضر است كه با اجازه به عنوان سرايدار در آن جا باشد . اين اجازه به وي داده مي‌شود.
فردا شب, با قرار قبلي چند تن از افراد پايگاه حاج مهراب و پايگاه فرهنگ, اثاثيه‌ي حزب را بار چند چرخ دستي كردند و آن‌ها را به خانه‌ي آقاي خواهر محمدا مين صالحي كه درهمان نزديكي‌ها در كوچه شفيع‌زاده بود, بردند.
بعدها معلوم شد كه شعبان بي‌مخ دستور داده بود كه اثاثيه‌ي حزب را از بين نبرند, زيرا وي قصد داشت كه آن‌جا را به صورت دفتر خود درآورد.

بيش‌ترين پايداري در كودتاي 28 امرداد, از سوي تشكيلات حزب در شهر ساوه به‌عمل آمد. با توجه به گستردگي تشكيلات و پرشماري افراد آن, شهرباني كوچك آن شهر, توان رويارويي با آن‌ها را نداشت. تظاهرات افراد حزب, روز بيست ‌و نهم ا مردادماه نيز ادامه داشت. در نتيجه تلگراف رمزي به ژاندارمري ساوه شد كه وارد عمل شود و با زور اسلحه, تظاهرات پان ايرانيست‌ها را در هم بكوبد و دفتر حزب را اشغال كند .
آقاي احمدعلي خسروي كه در آن زمان رييس پست و تلگراف بود, چندي پيش در تهران, به حزب پيوسته بود. از اين‌رو, پس از كشف رمز, پيش از آن‌كه تلگراف را به رييس ژاندارمري برساند, محمودا مين صالحي مسئول تشكيلات حزب پان‌ايرانيست در ساوه را آگاهي داده بود و گفته بود كه ديگر با فروافتادن دولت دكتر مصدق و اشغال دفتر حزب در تهران, پاي‌داري بي‌فايده است و ممكن است در اثر يورش ژاندارم‌ ها, شماري از افراد هم كشته شوند .
با اين آگاهي‌ها, آقاي محمود امين‌ صالحي, دستور برچيدن تظاهرات و تخليه‌ي محل حزب را صادر كرد. بدين سان, تنها تشكيلاتي كه در روز 29 امرداد (تا نزديكي‌هاي ظهر), هنوز تظاهرات را به طرفداري از دولت ملي دكتر مصدق ادامه داد, تشكيلات حزب پان ايرانيست در شهر ساوه بود .
سال‌ها بعد كه « ساواك » درست شد و پروبالي گرفت, كتابي به‌نام « كتاب سياه» درباره‌ي جريان‌ هاي آن سال‌ها منتشر كرد و به گستردگي اين مورد را نيز مورد بحث قرار داد .

اما شگفت روزگار اين‌كه سال‌ها پس از گذشت اين ماجراها و آن‌همه جنايت و فساد كه پس از 28 امرداد, شعبان بي‌مخ و چاقوكشان وي در اين شهر كردند, در چند سال پيش, يكي از بانوان روشن‌فكرنماي « در پوست شير» , با انتشار كتابي, كوشيد تا اين « انسان نما» را توجيه كند و به گفته ي معروف « آب پاكي, به سر و رويش بريزد».
اما اين تلاش‌ها, همه نافرجام‌اند و هيچ‌كس نمي‌تواند, چهره‌ي زشت كودتاگران 28 امرداد را كه به خاطر چند روز حكومت و چند ده هزار دلار پول, سخت‌ترين ضربه‌ها را بر پيكر مبارزات ملي و مردم سالاري ايران فروكوفتند, زيبا جلوه دهد.
اين نا انسانان و تبه‌كاران, كاري كردند تا براي قسم خورده‌ترين دشمنان ايران , « خواب خوش » فراهم كنند . انتوني ايدن استعمار مرد انگليسي در خاطرات خود مي‌نويسد :

خبر سقوط دكتر مصدق از اريكه‌ي قدرت, زماني به من رسيد كه با همسر و پسرم در كشتي ميان جزاير يونان در درياي مديترانه سرگرم استراحت بوديم. پس از مدت‌ها, آن شب خواب بسيار خوشي كردم .