تحریم
اقتصادی
ومسئله جنگ
علیرضاثقفی
مساله
جنگ وتحریم هم
چنان سایه
خودرا برسر
مردم ایران
گسترده است ما قبلا در
سر مقاله های
شماره 2،3،6،8مجله
راه آینده به مساله
جنگ وتحریم
پرداخته
بودیم .اکنون
تاثیر تحریم
ها بر مردم
ایران افزایش
یافته وخطر
جنگ نزدیکتر
شده است .
درنتیجه
ضرورت
پرداختن به آن
بیشتر شده است.
در نوشته
زیر تلاش
کردیم تا آنجا
که ممکن است
ابعاد مختلف
موضوع را بررسی
کرده و راه
های مقابله با
آن را ارائه
دهیم
نزدیک
به دوسال است
که تحریم اقتصادی
ایران آغاز
شده و همچنان ادامه
دارد . این
تحریم ها
ابتدا
ازممنوعیت فروش
تجهیزات
مربوط به
صنایع اتمی
آغاز شد و سپس به
سایر بخش های
اقتصادی
کشیده شد و این
در حالی است
که محافل امریکایی
به صراحت از "وجود
گزینهی
نظامی بر روی
میز"صحبت
میکنند.
اینکه چهگونه
بحث پروندهی
هستهای و
چالش میان
حکومت ایران
با جامعهی
جهانی به
اینجا
رسیده، بحثی
مفصل است و در
افت
وخیزهای
چند سال گذشته
ریشه دارد،
همچنین ایستادگی
حکومت ایران
بر مواضع خود
و پافشاری
جامعهی
جهانی بر
تعلیق غنی
سازی
اورانیوم مطلبی
است که بارها
مورد بررسی
قرار گرفته
است.
ایران
درست در بیست
و هفت سال
اخیر دو بار
مورد تحریم
جدی قرار
گرفت. یک بار
در زمان
گروگان گرفتن
کارمندان
سفارت امریکا
و بار دیگر پس
از تصویب
قطعنامهی 598
شورای امنیت
که در هر مورد
یکسال تحریم
ادامه داشت.
در مرحلهی
اول یعنی در
زمان گروگان
گرفتن اعضای
سفارتخانهی
امریکا، بلوک
کمونیستی آن
زمان، ایران
را مورد تحریم
قرار ندادند و
رابطهی خود
را با ایران
حفظ کردند.
اما به
فاصلهی
کوتاهی پس از
آزادی گروگانها،
تحریمهای
ایران لغو شد
و روابط ایران
و امریکا رو
به بهبود
گذارد تا
آنجا که منجر
به ایجاد
روابط پنهانی
میان ایران و
امریکا،
مسالهی
ایران کنترا و
فروش
مخفیانهی اسلحه
به ایران شد و
داستان مک
فارلین وآمدن
مخفیانهی او
به ایران و
ارتباط بعضی
مسئولان حکومتی
در انتها،
نتیجهی این
روابط مخفی بود.
در
هر دو مورد
قبلی ایران با
پذیرش شرایط
طرف مقابل
عملا هیچ
امتیازی
نگرفت. در
مورد اول که
ایران به جنگی
تحمیلی کشیده
شد و با تالان
ذخایر ارزی
خسارات مورد
نظر آمریکا را
پرداخت و در
مورد دوم با
پذیرش
قطعنامهی
شورای امنیت
پس از یکسال
نیز امتیاز
زیادتری به دست
نیاورد.[1]
انتشار
نامهی
فرماندهان نظامی
و پاسخ به آن
درسال آخر جنگ
، این مساله را
تایید میکند
که ایران در
جنگ با عراق
در سال آخر،
توان نظامی و
اقتصادی خود
را بر اثر تحریم
از دست داده
بود. (8/7/85
روزنامه
کاروکارگر )
وبیش از یک
میلیون کشته و
معلول و تخریب
ده ها شهر و
روستا نتیجه
این جنگ ویرانگر
بود.
طبق
قانون داماتو
(سناتور
دموکرات که در
سال 1995 قانون
تحریم علیه
ایران را
پیشنهاد کرد)
کلیهی
شرکتهای امریکایی
از
سرمایهگذاری
بیش از 40
میلیون دلار
در صنایع نفت
و گاز ایران
منع شده
بودند و اگر
شرکتی بیش از این
مقدار در
ایران
سرمایهگذاری
میکرد از
جانب امریکا
مورد تحریم
قرار میگرفت.
طبق این
قانون، شرکت
کونکو ، هالی
برتون و هیوز
بیکر، که سه
شرکت نفتی
امریکایی
هستند، از
سرمایهگذاری
بیشتر در
ایران منع
شدند و پس از
تشدید تحریم
علیه ایران،
این سه شرکت
از ایران
رفتند. همچنین
در ابتدا امریکا
بانک صادرات و
دو شرکت یا
مهدی و صنام را
تحریم کرد.[2] و
اخیرا بانک
ملی، شرکت های
وابسته به
سپاه
پاسداران و صنایع
نظامی
بطورگسترده
ازجانب امریکا
و اروپا تحریم
شده و حساب
هایشان مسدود
شده است.
آنچه
که مسالهی
تحریم سازمان
ملل شورای امنیت
را مهم میکند،
قانونی بودن
این تحریمها
از نظر
جامعهی بین
المللی و
اجرای آن از
طرف قدرتهای
عضو شورای
امنیت است. در
فرهنگ
بینالمللی،
میتوان
کشوری را که
طبق بند 7
منشور ملل
متحد صلح و
امنیت بینالمللی
را به خطر
اندازد، مورد
تنبیه
جامعهی جهانی
قرار داد و
اعضای شورای
امنیت ضامن
اجرای این
تنبیهها
هستند و در
صورت تصویب قطعنامهای
برای تحریم یک
کشور،
نیروهای نظامی
بینالمللی
میتوانند بر
صادرات و
واردات آن
کشور، از طریق
به صحنه آوردن
این نیروها کنترل
داشته باشند.
در نتیجه
نیروهای
نظامی
امریکایی
میتوانند به
آبراههای
بینالمللی خلیج
فارس بیایند و
تحریم ایران
را اجرا کنند ،
کشتیها را
بازرسی کنند و
جلوی صادرات
نفت و واردات
کالا به ایران
را
بگیرند(کاری
که اکنون
انجام می
دهند).
همچنین هر
کشوری که
قوانین تحریم
را نقض کند،
مورد مواخذه اعضای
شورای امنیت قرار
خواهند گرفت وکشورها
نیز از ترس
قرار گرفتن در
برابر خواست
بینالمللی
از
معامله با
ایران
خودداری میکنند.
در
این میان
کشورهایی
مانند چین،
روسیه، آلمان
و حتا ژاپن
قراردادهای
بزرگی با
ایران دارند
که با اعمال
تحریم قطعا
متضرر میشوند،
چرا که ایران
کشور کوچکی
همانند لیبی،
پاناما یا کوبا
نیست که بازار
کوچکی داشته
باشد و تاثیر
چندانی در
اقتصاد
دیگران
نداشته باشد،
قطعا در این
صورت بازار
قاچاق کالا یا
صادرات و
واردات به شکل
محمولههای
کوچک و ازطریق
مرزهای
زمینی، به راه
خواهد افتاد،
چنانکه
تاکنون به راه
افتاده است. هم
چنین تحریم
ایران و بحرانی
شدن منطقه
خاورمیانه
تاثیر زیادی
بر قیمت نفت
ومشتقات آن داشته
است .
امریکا
در رسانه های
خود، مثل صدای
امریکا مطرح
میکند که
گویا
تحریمها
تاثیری بر
مردم ایران
ندارد و تنها
حکومت و
حاکمان ایران
را نشانه
گرفته است. اکنون
میخواهیم
تاثیر این
تحریمهای جدید
را بر مردم
مورد بررسی
قرار دهیم .
این
گونه
تحریمها
قبلا نیز در بارهی
کشورهای
دیگری نظیر
لیبی، عراق و
کره شمالی
اعمال شده
است. لیبی به
مدت بیش از 10
سال، پس از
انفجار
هواپیمای
لاکربی بر
فراز اسکاتلند،
که منجر به
کشتهشدن بیش
از 250 مسافر و
سرنشین
هواپیما
گردید، تحریم
شد. تحریم
عراق از سال 1991،
پس از تهاجم
به کویت تا سال
2003 ادامه داشت.
در هیچ یک از
موارد فوق این
تحریمها
نتوانست این
حکومتها را
سرنگون کند.
اما نتایج
وخامتبار آن
برای مردم این
دو کشور بسیار
زیاد بود. طبق
آمار یونیسف
مرگ ومیر
کودکان از 50 در
هزار به 133 درهزار
رسید. بر طبق
نظر دو تن از
تحلیلگران
نظامی " تحریم
اقتصادی
ضرورتا به مرگ
مردم عراق منجر
شده است که
بسیار بیشتر
از کشتاری است
که در سرتاسر
تاریخ آن کشور
به وسیلهی
سلاحهای به
اصطلاح کشتار
جمعی صورت
گرفته است،
یعنی طبق
محافظهکارترین
تخمینها،
صدها هزار نفر
در اثرتحریم جانشان
را ازدست
دادند."[3].
همچنین
در جریان
برنامهی
غذایی سازمان
ملل در مورد
تحریم دو تن
از
سیاستمداران
امریکایی به
نامهای"دئیس
هالیدی و
هانسوناسیونگ"
که در راس
کمیتهی
همکاریهای
بشردوستانهی
ایالات متحده
قرار داشتند استعفا
کردند.آنان
علت را تحمیل
نظام
جنایتکارانه
امریکایی ـ
انگلیسی بر
مردم عراق در
زمان
تحریمها
نامیدند. آنها
در راس
کمیتهای
بودند که صدها
نفر از بازرسان
آن روزانه به
سراسر عراق
مسافرت میکردند
تا ناظر بر
توزیع
مایحتاج
عمومی مردم در
جریان تحریم باشند.
آنها گفتند
تحریم به مردم
عراق فشار میآورد
و صدام و
دارودستهاش
را تقویت
میکند و
وابستگی مردم
عراق را برای
زنده ماندن،
به دیکتاتوری
افزایش
میدهد. آنها
میگفتند تاثیر
تحریمها بر
دولت حداقل
است[4].
در این
تحریمها،
ایالات متحده
از رسیدن تانکرهای
آب به عراق
جلوگیری
میکرد به این
دلیل که آنها
قلابی هستند و
همچنین از
ورود واکسن
آبله برای
کودکان
جلوگیری
میکرد به این
دلیل که مصرف
دوگانه دارد.
در سال 1999
سازمان ملل
چنین نتیجه گرفت
که یک دهه پس
از تحریمها و
برنامهی نفت
در برابر غذا
اقتصاد عراق
نابسامان است
و سیستم
بهداشتی و
قدیمی عرضهی
آب سقوط
کردهاست.
هالیدی و
اسیونگ
متخصصان و
مسئولان
نظارت بر
تحریم عراق
میگفتند:
"ایالات متحده
و انگلستان ،
به صورت
نظاممند سعی
دارند از
فعالیت آنها
جلوگیری کنند
و برنامهی شورای
امنیت را
کوتاه کنند
زیرا
نمیخواهند
سخنان آنان را
در بارهی
وحشیانه بودن
تحریمها
بشنوند[5].
این متخصصان
به این نتیجه
رسیدهبودند
که جنایتهای
شرمآور"تحریم
عراق" را باید
آشکار کرد تا
بتوانند
تلفات انسانی
کشور را به حداقل
برسانند و با
ضایعات
انسانی عظیمی
مقابله کنند
که همراه با
افزایش مرگ و میر
کودکان و
گسترش
بیماریهای
واگیردار است.
تحریم عراق با
بحث افزایش
مرگ و میر
کودکان به علت
عدم دسترسی به
آب آشامیدنی
سالم بود و
این مساله با
وجود
خشکسالی در
کشور تشدید شد.
البته
تحریم
اگر با جنگ
همراه باشد، مساله
دیگری است؛
زیرا ساز و
برگ نظامی و
تسلیحات جنگی
مسالهای
نیست که در
شرایط تحریم
به راحتی
بتوان آن را
به دست آورد.
اما در شرایط
تحریم بدون
جنگ، مردم یک
کشور
بیشترین
فشار را تحمل
میکنند؛ ولی
دولتها
میتوانند در
برابر مردم
خود مقاومت
کرده و از آن
جا که مردم بی
دفاع
نمیتوانند در
زمان تحریم
چندان واکنش
موثری ازخود
بروز دهند،
تحریمها موجب
واکنش
همآهنگ مردم
نخواهد شد.
تحریم
ها در تمام
کشورها یکسان
نیست و متناسب
با ساختار
اقتصادی و اجتماعی
آنها تاثیرات
متفاوتی دارد.
به
عنوان مثال
همین تحریم ها
با موضوعی
مشابه در باره
کره شمالی
اعمال گردید.
اما. اقتصاد
کرهشمالی
برمبنای
الگوی اقتصاد
دههی 60 و70 قرن
گذشته
قرار دارد.
در آن الگو اساسا
خودکفایی و
جایگزینی
واردات مطرح
بود. طی 50 سال
گذشته، یعنی
از زمان جنگ
1955،کره
توانسته بود
یک اقتصاد
درونگرا به
وجود آورد که
بر مبنای
اتکاء به
تولیدات
داخلی است. در دهههای
70و80 قرن گذشته،
سیاست
توسعهی
اقتصاد ملی،
اساسا بر
مبنای
جایگزینی
واردات قرارداشت.
یعنی به جای
وارد کردن
کالا از
کشورهای دیگر
و به جای
وابستگی به
فنآوری
سرمایهداری
جهانی،تولیدات
خودکفا و متکی
بر نیروهای مولد داخلی
کشور را داشته
باشد. این سیاست
در اغلب
کشورهایی که در
این دوره خواهان
استقلال
بودند اجرا
میشد. علاوه
بر آن کره
شمالی از
حمایت چین
برخوردار بود.
در چین نیز
قبل از آنکه
گشایش به سوی
بازار جهانی
در دههی90 قرن
گذشته آغاز
شود، به صورت
نمونهی این
سیاست به اجرا
درآمده بود.
صنایع امروزه
چین که به
سرعت توانسته
است در بازار
جهانی وارد
رقابت شود،
دارای یک
زمینهی قوی
اولیه در جهت
جایگزینی
واردات بود و
توانست به
سرعت در عرض
دو دهه، با
تلفیق
فنآوری بومی
و فن آوری خریداری
شده و وارداتی
از غرب، گسترش
بیسابقهی
صنایع داخلی
را تجربه کند. بااین
حال کره شمالی
در انتها
تسلیم شد
وصنایع اتمی
خودرا جمع آوری
کرد .
در
دورهی جنگ 8
ساله با عراق
، در ایران
نیز برای مدت
کوتاهی سیاست
جایگزینی
واردات به
اجرا درآمد،
که حاصل آن
گسترش صنایع
فلزی،
قطعهسازی و
خودکفایی در
بعضی زمینههای
صنعتی بود.
تولید
داخلی قطعات
پیکان محصول
همان
سیاستها در
سالهای جنگ
بود. زیرا
تولید پیکان
تا سالهای
قبل از جنگ
اساسا وابسته
به واردات
قطعات از
تالبوت بود.
اما این سیاست
جایگزینی
واردات دوام
چندانی
نیاورد، زیرا
در این سیاست
سود تجارت
کاهش یافته و
امکانات
بیشتر در
اختیار
تولیدکنندگان
قرارمیگرفت.
بهاین ترتیب در
دوران به
اصطلاح
سازندگی
سیاست
جایگزین واردات
با سیاست
گسترش صادرات
تعویض شد و از
آن به بعد
اساس اقتصاد
ایران بر آن
قرار گرفت که با
بازار جهانی
همآهنگ شده و
بتواند خود را
جزیی از بازار
جهانی
قراردهد تا
کالاها و مواد
اولیهی مورد
نیاز را، به
میزان لازم
وارد کند و تنها
به گسترش آن
اقلام
صادراتی
بپردازد که در
بازار جهانی
خریدار دارد و
منابع
اقتصادی کشور
در این زمینه
بسیج شود و
دست از حمایت
تولیدات
داخلی بردارد که
در بازار
جهانی خریدار
ندارد و به
جای آن کالاهای
مرغوب خارجی را
وارد کند.
اساس این
سیاست، همان
برنامههای
صندوق بینالمللی
پول و بانک
جهانی بود که
به بخشهای مختلف
اقتصادی تنها
در جهت خرید
فنآوری و راهاندازی
صنایع مورد
تایید
نهادهای
بینالمللی
وام پرداخت
میشد و این
وامهای
هدایت شده در
جهت گسترش
بازارهای
داخلی و خریدهای
کلان از
کالاهای
سرمایههای
جهانی قرار
داشت.
اکنون
پس از نزدیک
به دو دهه
اجرای این
سیاست،
اقتصاد ایران
بیش از هر
زمان در
پیوندی تنگاتنگ
با بازارهای
جهانی قرار
گرفته است. به
عنوان مثال
طبق آخرین
آمار سازمان
بهزیستی
تغذیه با شیر
مادر در
سالهای اخیر
کاهش
چشمگیری
داشتهاست،
یعنی غذاهای
آماده جایگزین
شیر مادر شده
و این فرهنگ
در سالهای اخیر
گسترش یافته
است. مسلما
مساله
تحریمها تاثیر
فراوانی بر
تغذیهی
کودکانی
خواهد داشت که
الگوی مصرف در
دو دههی اخیر
برای تغذیه
آنها تغییر
کرده است و
شرکت نستلهی
آلمان که
بزرگترین
تولیدکنندهی
غذای کودک در
آسیا است، در
سالهای اخیر
فعالیت عظیمی
را در پخش و
تولید
محصولات خود
در ایران
داشته است و
با تمام توان
سعی در تغییر
الگوی مصرف
کودکان کرده
است. هم چنین
سیاست گسترش
صادرات و وابستگی
به بازار
جهانی بسیاری
از اقلام غذایی
کشور ما را
وابسته به
واردات کرده
است؛ از جمله
گوشت و برنج و
میوههای
مختلف که در
سالهای اخیر
بیش از پیش
وابسته به
واردات شده است.
در مورد برنج
از 25 میلیون تن
مصرف داخلی بر
اثر
سیاستهای
اخیر کمتر از 5/3
میلیون تن آن
محصول داخلی
است و بیش از 21
میلیون تن آن
وارداتی است. در
زمینهی
خودرو و لوازم
یدکی نیز با
سیاست واردات،
کمتر از
10درصد قطعات
غیر اصلی یعنی
قطعات بدنه و
تزیینات،
تولید داخلی
است و
پروژههایی مثل
90 L و یا
تولید پژو 206 و
غیره اساسا
متکی به
واردات قطعات
از شرکتهای
بزرگ است که
در صورت تحریم،
کلیهی این
پروژهها
متوقف خواهد
شد.
توقف
این پروژهها
و همچنین
پروژههای
نفتی (که در یک
مورد حوزهی
نفتی آزادگان
که در اختیار
ژاپنیها بود
تحت تاثیر بحث
تحریمها هماکنون
متوقف است)[6]
باعث بیکاری
فزاینده و در
نتیجه
نابسامانی و
از هم پاشیدگی
اقتصادی
خواهد شد.شرکت
های توتال و شل
هم اکنون بخشی
از پروژه های
خود را به حال
تعلیق در
آورده اند.
سیاست گسترش
صادرات که در
دو دههی اخیر
اجرا شدهاست
بیشتر
تولیدات
خودکفای
داخلی را از
میان
بردهاست و
آنها را در
برابر
کالاهای وارداتی
به شدت
آسیبپذیر
کردهاست.
دو موضوع را
نباید از نظر
دور داشت، یکی
آن که گران
شدن قیمت نفت
در چند سال
اخیر
دولتمردان را
به سمت واردات
بیرویه و
بیدردسر
کالاهای
خارجی
کشانیده است،
وجود دلارهای
نفتی بیشتر
مدیران را به
سمت گسترش
واردات و کشانده
شدن به
پورسانتهای
خرید کلان
تشویق کرده
است. دوم آنکه
توزیع
دلارهای نفتی
سبب گسترش
فرهنگ دلالی و
واسطگی در
همهی
زمینههای
اقتصادی شده
است. و در
مقابل
سرمایهها را
در زمینهی
تولیدات صنعتی
به
پایینترین
سطح رسانده
است. سود تجارت
چنان
فزاینده شده که
هیچ
سرمایهای را
رغبتی برای
گرایش به صنعت
و تولید
نمانده است.
این سیاست در
بخشهای
واسطهای و
تجارت و هم
چنین گسترش
نقدینگی در
بخشهای
مختلف باعث
سرعت و راحتی
در فرار
سرمایه ها شده
است، ناامنی
که در یکی دو
سال اخیر در
کشوقوس برنامهی
اتمی ایران
بهوجود آمده ،
هرگونه
امنیتی را
برای
سرمایهی
بادآوردهی
تجاری از میان
برده است و
فرار این
سرمایهها را
که با ساختار
غلط دههی
اخیر
روزبهروز
گستردهتر
شده ، افزایش
داده است.
طولانی بودن
بحثهای
تحریم باعث
کوچ این
سرمایهها که
بیشتر
بهصورت قابل
تبدیل به پول
نقد است به
کشورهای دیگر
از جمله
ترکیه، خلیج
فارس، و
کشورهای
غربی شده است .
ساخت هرمی
اقتصاد ایران
که ثروت را در
دستان عدهای
قلیل از صاحبان
قدرت جمع کرده
است، به کوچ
این سرمایهها
سرعت
میبخشد و
نتیجهی آن گریبانگیر
مردم زحمتکش
و کارگران
میشود که هر روز
از کارهای خود
اخراج شده و
آواره شهرها
میشوند و
نمونهی آن را
هر روز فراوان
شاهدیم.آمارهای
بیکاری که
درمنابع
مستقل بین
بیست تا سی
درصد ارائه
میشود چندان
دور از حقیقت
نیست.
باتوجه به
پیچیده بودن
پرونده هسته
ای ایران به نظر
نمی رسد که
این مساله به
زودی قابل حل
باشد
مهمترین
مسئله در این
زمینه آن است
که به رغم
تلاش ایران
برای پاسخ
گوئی به تمام سوالات
آژانس در شفاف
سازی، اما آژانس
انرژی اتمی
همواره با
ارائه گزارش
های دوپهلو
ومشکوک نسبت
به صداقت
ایران وموارد
اعلام نشده
ابراز تردید
میکند
ودر نتیجه
زمینه را برای
تنگ کردن حلقه
تحریم ومحاصره
بیشتر فراهم
میکند.
مارک
فولان معاون
وزير
بازرگانی
آمريکا در سخنانی
در کميته امور
بانکي،
ساختمان و
امور شهری
مجلس سنای
آمريکا از
تلاش دولت
برای اعمال
مجازات های
تجاری بر
کشورهايی خبر
داد که ايران
از آنها برای
ترانزيت
واردات
کالاهای حساس
استفاده می
کند. آقای
فولان در جلسه
اين کميته که
با هدف بررسی
تحريم های
آمريکا عليه
جمهوری
اسلامی
برگزار شده
بود از همکاری
امارات عربی
متحده -
مهمترين مبدأ
ترانزيت کالا
به ايران - با
ايالات متحده
برای کنترل صادرات
کالاهای حساس
به ايران خبر
داد. او گفت: "ما
در چند سال
گذشته با
امارات عربی
متحده در تماس
نزديک بوده
ايم و از آنها
خواسته ايم تا
قوانين تجاری
خود را به
نحوی اصلاح
کنند که مانع
از صادرات
مجدد کالاهای
حساس از بندرهای
اين کشور به
ايران شود.
وزير اقتصاد
امارات به
تازگی از
نهايی شدن
قانون جديدی
در اين باره و تصويب
قريب الوقوع
آن خبر داده
است
ازاعمال
گسترده این
تحریم ها
نتایج زیر
قابل مشاهده
است:
1- خرید و
تهیهی هر نوع
تکنولوژی و
مواد مربوط به
صنایع
هستهای از
طریق رسمی
غیرممکن خواهد
شد.
2-
امکان
دسترسی به
تجهیزاتی که
مصرف دوگانه
دارند نیز از
طریق رسمی
غیرممکن
خواهد شد.
3-
خریدهای رسمی
غیرمرتبط با
صنایع هستهای
ازطریق عادی
بهخاطر
مشکلات ایجاد
شده برای نقل
و انتقالهای
ارزی از طریق
بانکها با
مشکلات مواجه
خواهدشد.
این
که گامهای
بعدی تحریم چه
خواهد بود
بستگی به
تصویب قطعنامه
و اقدامات
بعدی خواهد
داشت .
اما
تا همین جا
میتوان
نتایج آن را بر
زندگی مردم
مورد بررسی
قرار داد.
در
مورد تهیهی
تجهیزات و
تکنولوژی
مربوط به صنایع
هستهای به
نظر نمی آید
که حکومت
ایران دچار
مشکل خاصی شود
زیرا تاریخ
هیجده ساله تامین
تکنولوژی
هستهای نشان
میدهد که
هیچکدام از
تجهیزات
مربوط به این
صنعت از طریق
رسمی تهیه
نشدهاند.علاوه
بر آن تحریم
شرکتها و
افراد مرتبط
با این
تجهیزات مشکل
چندانی را
برای دستاندرکاران
ایجاد نخواهد
کرد، زیرا نه
افراد
تحریمشده
غیرقابل
جایگزینی
هستند و نه
برای
شرکتهای
مرتبط با این
صنایع مشکل
بزرگی ایجاد
خواهد کرد. در
نتیجه
میتوان
افراد جدید و
شرکتهای
جدیدی را
جایگزین
بخشهای تحریمشده
کرد و همچنان
از طرق
غیررسمی به تهیهی
تجهیزات و
لوازم مربوط
به صنایع اتمی
ادامه داد،
تنها شاید با
حساسیتهای
بهوجود آمده
قیمتها
گرانتر شود و
فروشندگان از
این وضعیت
استفاده کرده
و بهای کالای
خود را افزایش
دهند که این
مساله با
درآمد حاصل از
فروش نفت
قابلحل است.
از
تحریمکنندگان
باید پرسیده
شود که کدام
قسمت از
تجهیزات اصلی
چرخهی سوخت
هستهای
بهطور رسمی
طی یک قرارداد
علنی خریداری
شده است که
بخواهد از این
پس دچار مشکل
شود.
2- در مورد
تجهزات
دوگانه ، تا آنجا
که مربوط به
صنایع اتمی
میشود مطلب
بههمان صورت
است که دربالا
بهآن اشاره
شد و چندان
مشکلی به وجود
نمیآید تنها
میماند
صنایع
غیراتمی که از
این تجهیزات
استفاده
میکردهاند.
که قطعا این
صنایع دچار
مشکلات زیادی
خواهند شد که
از هم اکنون
قابل مشاهده
است. اغلب این
صنایع به علت
گرانی
تجهیزات یا
تعطیل خواهند
شد و یا
آنقدر
تولیدات
آنها گران تمام
میشود که
قادر به رقابت
در بازار
جهانیشده
نیستند. در
نتیجه در این
قسمت بیش ترین
ضرو زیان
متوجه مردم
خواهد شد.
زیرا از یک
طرف با تعطیلی
کارخانههایی
که در طی این
سالها با صرف
میلیاردها
دلار ساخته
شده است، زیانی
متوجه اقتصاد
کشور میشود و
از طرفی با بیکار
کردن پرسنل
این
کارگاهها
بخش وسیعی از نیروی
کار جامعه
دچار آشفتگی و
بیخانمانی خواهد
شد. و از آنجا
که بخشهای
دیگر بههیچ عنوان
توان جذب این
نیرویکار
رها شده را ندارند،
نابسامانیهای
اجتماعی
همچنان فراتر
خواهد رفت. در
نتیجه اولین
اثر تحریمها
در این زمینه
بر دوش مردم
خواهد بود.
3- در مورد
تحریمهای
بانکی نیز
همین مساله قابل
بررسی است. آن
قسمت از
معاملات
پنهانی که در
سالهای
گدشته برای
خرید تجهیزات
مربوط به صنایع
اتمی صورت
گرفته است
عمدتا از طریق
نقل و انتقالات
غیرقانونی و
پولشویی
بوده است،
زیرا خرید
راکتور و یا
تجهیزات دیگر
هیچکدام از
طریق بازکردن
اعتبارات
اسنادی صورت
نگرفته است و
در این زمینه
بازار سیاه
بینالمللی و
سرمایهداری
پنهان و
قاچاق سلاح و
تجهیزات بهاندازهی
کافی تجربه
دارد تا
گرفتار موانع
شورای امنیت
نشود. در
نتیجه در این
قسمت هم تنها مشکلات
دست و پاگیر و
تاخیر در خرید
کالاها و همچنین
صادرات و
واردات
گریبان
بخشهای تهیهی
مایحتاج
ضروری مردم را
میگیرد و
برای باز کردن
اعتبارات
اسنادی و یا
وارد کردن کالاهای
ضروری مشکلات
فراوانی
ایجاد میشود
که به گرانی و
کمیاب شدن
کالاهای اصلی
مورد نیاز
مردم خواهد
انجامید،
زیرا این
کالاها از دوجنبه
دچار اشکال
میشوند، یکی
از جنبهی بازکردن
اعتبارات
ونقل و انتقال
ارزها میان
بانکهای
مختلف که با
تحریم
بانکهای
ایران قطعا از
طریق
بانکهای
واسط انجام
گیرد و این
مساله
هزینهی نقل و
انتقال و زمان
این نقل و
انتقال را
بالا میبرد.
و دوم
گرانترشدن
این کالاها به
دلیل گرایش
بوروکراسی و
سوءا
ستفادهی
فروشندگان از
وضعیت به وجود
آمده. در
نتیجهی رواج
بازار قاچاق
کالا از
کشورهای همسایه
و دور باطل
مبارزه با
قاچاق کالا و
غیره که همگان
از آن آگاهی
دارند از هم
اکنون
نابسامانی و
گرانی در توزیع
و وضعیت
کالاهای
اساسی که
مربوط به زندگی
مردم است به
خوبی قابل
مشاهده است.
درحالی
که تحریمها هیچ
تاثیری بر
روند صنایع
هستهای
نگذشته است و
صنایع هستهای
همچنان بر
طبق آخرین
گزارشهای
سازمان
بینالمللی
انرژی اتمی به
گسترش خود
ادامه میدهد
و به نظر
نمیرسد که در
آیندهای
نزدیک گسترش
این صنایع
دچار اشکال
شود. اما در
وجه دیگر این
تحریمها
یعنی کالاهای
اساسی مورد
نیاز مردم،
نابسامانیها
هر روز درحال
گسترش است. از
طرفی گران شدن
کالاهای
اساسی مانند برنج،
روغن، گوشت،
حبوبات و ... که
کالاهای اساسی
مردم است
بهوضوح
قابلمشاهده
است. بر طبق برآوردهای
غیررسمی برنج
در سال گذشته 50%
روغن،70% و گوشت
مرغ نزدیک به
صد در صد
افزایش قیمت
داشتهاند
وتاثیر تحریم
ها بربخش های
دیگر از جمله
مسکن بیش از
صد درصد است و
درکنار این
مساله خیل
عظیم بیکاری و
بیکارسازی
ناشی ازگرانی
مواداولیهی
صنایع،
تجهیزات
همراه با
ناامنی ناشی
از شرایط جدید،
زندگی را بر
مردم تنگتر
کرده است.
در صورتی
که مسئله
تحریم بنزین
به مسائل فوق
اضافه شود فشارآن
بازهم
برزندگی مردم
افزایشی چند
برابر خواهد
داشت زیرا
دراقتصاد
ایران بنزین
نقش بسیار
مهمی دارد.تبعات
این امر در
درجهی اول به
تعطیلی کشیده
شدن صنعت
خودروسازی
است که طی این
سالها با سوبسید
بنزین سرپا
مانده است. در
صورتی که بنزین
گران شود،این
اتومبیل های تولید
داخل که قیمت
آن بسیار
بالاتر از
قیمت جهانی
است، بازار
مصرف چندانی
نخواهد داشت.
زیرا در
سالهای اخیر
به دلیل ارزان
بودن بنزین و
فروش اقساطی
توانستهاند
سرپا بمانند.
تعطیلی این
صنایع، بازهم خیل
عظیم
بیکاران را
به دنبال
داشته و در
کنار آن
اشتغال در بسیاری
از واحدهای
صنفی مربوط به
تعمیرات و
خدمات
اتومبیل از
میان خواهد
رفت. ما این
چنین وضعیتی
را در دوران
جنگ تجربه
کردهایم.درآن
زمان خیل عظیم
بیکاران جذب
صنایع
مهماتسازی و یا
جبهههای جنگ
میشدند.
درنتیجه
بیکاری چندان
قابل رویت
نبود. اما
امروز این خیل
عظیم
بیکاران چه
خواهد شد؟
آنچه
امروز به نام
برخورد با "اوباش
و اراذل" مطرح
میشود، چیزی
جز خیل عظیم
نیروی کار بیکار
شده و آواره
نیست. چه کسی
نمیداند که
این بهاصطلاح
"اراذل
واوباش"
همهی
بیکارانی
هستند که در
صورت وجود کار
مناسب،
آوارهی
خیابانها
نبودند. و
دولتمردان
به جای برخورد
ریشهای با
این مساله،
آنان را به
شلاق
میبندند یا
روانهی زندانها
و
بازداشتگاهها
میکنند و یا
به چوبهی دار
میآویزند. گسترش
جرم وجنایت که
به طرز
وحشتناکی در
حال افزایش از
تبعات همین
تحریم ها است.
تحریم و ضرورت
سهمیه بندی ها
سهیمهبندی
دردوران عادی
به مفهوم
رانتخواری
برای عدهای
خاص است. زیرا
به سرعت به دو
نرخی شدن کالا
منجر میشود
وقیمت ارزان
بیشتر بدست
کسانی میرسد
که در هزار
توی روابط
میتوانند
برای خود جای
پایی پیدا
کنند.
دستاندرکاران
سهمیهبندی
ها و اعوان و انصار
دولتی و
دارندگان
روابط ویژهی
همان کسانی
هستند که در
دوران قبلی
سهمیهبندیها
توانستند
ثروتهای
بادآورده را
نصیب خود کنند
و یک شبه ره صدساله
را بپیمایند.
امروزه شاهد
تجمع ثروت در
دست
رانتخوارانی
هستیم که از
برکت بازار دو
نرخی و روابط
حسنه با
صاحبان قدرت
میلیاردها
دلار سرمایه
این مردم را
راهی ماورا مرزها
کردهاند.
سرمایههایی
که اگر در
درست مردم بود
در جهت گردش
چرخ اقتصادی
و ارتقا سطح
زندگی مردم بهکار
گرفته میشد و
زیربنای
ساختاراقتصادی
را بوجود میآورد.
اکنون
سهمیهبندی
جدید که به
نوعی مقابله
با تحریمها
است بار دیگر
مردم ما را در معرض
تاخت وتاز
رانتخواران
قرار خواهد
داد و بیش از
پیش فشار
اقتصادی را بر
مردم بیشتر
خواهد کرد.
اما
نتایج دیگر
این تحریم ویا
حالت نیمه
جنگی در منطقه
چه خواهد بود
؟
در این
زمینه ابتدا
بهتر است از
اهداف جنگ
طلبان صحبت
کنیم.
در
کنار بحث
تحریم ها
همواره از
وجود گزینه نظامی
بر روی میز
صحبت میشود.
جدی بودن مساله
جنگ اکنون
دیگر تنها به
مراکز
تصمیمگیری
دولتها
محدود نیست،
در بسیاری از
محافل جهانی
هر روز در این
زمینه مطلب
جدیدی مطرح
میشود. اخبار
متضادی هر روز
صفحات
روزنامهها و
خبر گزاریها
را میپو
شاند. از طرفی
خبرها حاکی از
آن است که
طرفداران
جنگ وآنها که
خواهان پیشبرد
مقاصد خود با
نیروی نظامی
هستند هر روز
از آمادگی
بیشتری برای
اقدام به جنگ
صحبت میکنند.
در مکانهای
مخصوص و در
اتاقهای جنگ
صحنههای
آینده را
بازسازی کرده
و گزینهی
مختلف را در
جریان یک
حملهی نظامی
پیشبینی
میکنند.قدرت
بمبهای
مختلف را
آزمایش
میکنند و
محاسبات
دقیقی در جهت
نابودی مراکز
اقتصادی،
سیاسی و
اجتماعی را
انجام میدهند.
راههای
مختلف تسخیر و
نگهداری
سرزمین جدید
را مورد برسی
قرار
میدهند،
تجهیزات
مختلف نظامی
را جابهجا
میکنند و
پایگاههای
جدیدی را برای
حملهی
احتمالی
ساخته وبه
اصطلاح برای
جنگی طولانی
مدت آماده میشوند.
بهموازات
آمادگیهای
بیشتر و بررسی
گزینههای
متفاوت برای
جنگ، مخالفان
جنگ نیز
صدایشان
بلندتر
میشود.
دامنهی این
مخالفتها در
داخل حکومتگران
نیز ابعاد
بیشتری
مییابد.
متخصصان جنگی
و ژنرالهای
بازنشسته از
ویرانی و خرابی
وحشتناک آن
سخن
میگویند، و
از امکان طولانی
شدن و گسترش
دامنه جنگ
صحبت میکنند
و به نوعی
هشدار
میدهند که
اگر جنگی
درگیرد دامنه
آن محدود و
مدت آن کوتاه
نخواهد بود.
اما جنگطلبان
در مقابل
گامهای بلند
تری برداشته بهطو
ری که برای
پیشبرد اهداف
خود از صحبت
در بارهی جنگ
جهانی سوم نیز
ابایی ندارند
و بهراحتی
صحبت از
نابودی
انسانها و
سرزمینهای
سوخته
میکنند
.قدرتهای
جنگطلب
هشدار میدهند
که جهان باید
آماده جنگ
باشد و ما تا رسیدن
به
خواستههایمان
از پای
نخواهیم نشست.
آنقدر بر طبل
جنگ میکوبند
و آنقدر هر روزه
از آن حرف
میزنند تا
اذهان عمومی
را برای پذیرش
آن آماده کنند
ویا آنکه مردم
خودشان را در
حالت جنگی نگه
دارند، .هر
گاه که مخالفان
جنگ از عدم
امکان آن صحبت
به میان
میآورند و آن
را در مقایسه
با جنگهای
قبلی بسیار
گستردهترمیبیند
و مشکلات آن
را در مقایسه
با جنگ های
محدودتر قبلی
بر
میشمارند،
جنگطلبان با
طرح مسایل
جدیدتر و
تدارک بیشتر
آن را امکان
پذیرتر
مینامند.اگر
مخالفان یا طرفهای
مقابل آن صحبت
از عدم آمادگی
ارتش مهاجم
ودرگیر بودن
ارتش آمریکا
در افغانستان وعراق
بحث میکنند،
جنگطلبان
بلا فاصله
پاسخ میدهند
که حمله،
هوایی و
دریایی خواهد
بود و نیروی
هوایی و
دریایی درگیر
هیچ جنگی نیست
و با خیال
راحت
میتواند به
اهداف خود دست
یابد. هر گاه
مخالفان جنگ
از وجود تلفات
و خسارات
سنگین به مردم
بیدفاع و
منابع انسانی
و حیاتی صحبت میکنند،
جنگطلبان از
دقیق بودن بمب
ها و نشانه گیری
هدفمند آنها
حرف میزنند،
و از نابودی تاسیسات
نظامی و مراکز
اقتصادی و
سیاسی صحبت به
میان
میآورند و می
گویند آنقدر
نقشهها دقیق
است که
کمترین
تلفات به مردم
و منابع حیاتی
وارد شود.
در
این میان
محافل سیاسی
نیز برخورد دو
گانهای با
مساله دارند،
در حالی که
عده زیادی از
مفسران مسایل
سیاسی، اوضاع
را بحرانی و
خطرناک
میدانند.
عدهای هم
وجود دارند که
با خوشبینی
خبر از آن
میدهند، که
جنگی اتفاق
نخواهد افتاد
و مسائل از
طریق
دیپلماتیک حل
خواهد شد
جنگطلبان
اهداف جنگ را بهصورت
آشکار،
سرکوبی
حکومتهای
یاغی و به
ارمغان آوردن
صلح و
دموکراسی
بیان میکنند.
اما سوال اصلی
آن است که پس
ازتحریم های
گسترده و
سرکوبی
حکومتهای
یاغی و به
اصطلاح
خودشان آوردن
صلح و
دموکراسی چه
خواهند کرد.
در
هزار توی
مفاهیم و پیچ
وخم کلمات کشف
این اهداف
چندان مشکل
نیست. آنان که
بر طبل جنگ
میکوبند.
آیندهای
امید بخش را
نوید میدهند
که در آن
دنیای گل و
بلبل سرمایهگذاریهای
فراوان صورت
گیرد، شرکتهای
بزرگ هریک به
بازسازی و
سرمایهگذاری
در بخشهای مختلف
مشغول شوند.
برجهای سر
بهفلک کشیده
یکی پس از
دیگری احداث
شود. رونق
بازار اقتصاد
بهشت
سرمایهگذاران
رایحهای خوش
را به مشام برساند
و منطقهی
خاورمیانه و
بهخصوص افغانستان
و ایران و
عراق به
منطقهی
جدیدی از رونق
اقتصادی
تبدیل شود که
جایگزین
جنوب شرقی آسیا
یا شاید
اتحادیه
اروپا گردد، و
منطقه به دول راهیه به
پیوندد، و صد
البته به همان
گونه که رهبران
جنگطلبان در
باره آینده
میگویند،
کشورهای
مخالف مانند
چین باید
بدانند که در
آینده بازار
انرژی
جایگاهی
نخواهد داشت و
اگر
میخواهند که
از آینده
مهمترین
منطقه انرژی
جهان سهمی
داشته باشند،
باید با
جنگطلبان
همآواز
شوند..
هدف
جنگطلبان
روشن است و
مخالفان
حکومتی آنان
نیز نه با
اهداف آینده
آنان که با
شیوهی
دستیابی به
این اهداف مخالفت
میکنند که
البته تا این
جا منظور
مخالفانی است
که در درون
حکومتها
هستند. زیرا
که منطق مردم
برای مخالف با
جنگ اساسا با
این استدلالها
متفاوت است.
اگر مخالفان و
موافقان جنگ
را در درون
حکومتهای
جنگطلب
بهخوبی دستهبندی
کنیم، مشاهده
خواهیم کرد که
این دو دسته
هر چند در
شیوهی رسیدن
به هدف اختلاف
دارند، اما در
خود هدف چندان
اختلافی
ندارند. عدهای
می گویند به
آن چه
میخواهیم
برسیم با اسلحه
و زور نظامی
باید دست
یابیم، همانند
عراق ووافغانستان
و عدهای دیگر
میگویند
میتوان بدون
جنگ هم به این
اهداف دست
یافت و باید
بیشتر بر
مذاکره یا
تعبیر دیگر آن
دیپلماسی
تاکید کنیم وسیاست
مشوق ها و بسته
های پیشنهادی
را پیش ببریم.
اما
مخالفت مردم
با جنگ نه از
جهت شیوهی
رسیدن به هدف
تسلط بر منابع
انرژی و ایجاد
بهشت سرمایهگذاری
بلکه از آن
جهت است که در
هر دو صورت
بازنده مردم
منطقه و
صاحبان اصلی
آن خواهند
بود. اکنون
بهنظر
میرسد عراق
کمی آرامتر
شده است و
جناحهای
مختلف در آن
کشوربه این
نتیجه
رسیدهاند که
بهتر است با
نیروی مهاجم
کنار بیایند
تا با آن به
ستیز
بپردازند. اما
آینده عراق چه
خواهد بود و
مردم عراق از
ثروتهای
طبیعی خود چه
سهمی خواهند
داشت؟ شک نیست
که در هر جنگی
بیشترین
خسارت به مردم
بیدفاع وارد
میشود و
استدلال
جنگطلبان در
تعیین اهداف
دقیق و مناطق
نظامی و غیره
افسانهای
بیش نیست.
شرایط جنگی و
وجود نیروهای
مختلف با
منافع گوناگون
در آن
قابلپیشبینی
و تعیین شده
نیست، هم چنانکه
در عراق و
افغانستان در
بسیاری جنگهای
دیگر نتایج
قابل
پیشبینی
نبود. آن چه بر
مردم است
مقابله با جنگ
و نتایج حاصل
از چنین جنگهایی
است. جنگهایی
که میان
دولتها و حاکمان
است ومردم در
آن دخالتی
ندارند. طبقات
حاکمه
درجنگها
برای خود مامن
امنی پیدا
میکنند و با
هر گونه احساس
خطری بهسرعت
به انتقال
سرمایه و
مایملک خود به
سرزمینهای دیگر
مبادرت
میکنند. هم
چنین
حکومتگران و
دولتمردان
به سرعت
بهدنبال
مکان امنی
میگردند که
در صورت
بحرانی شدن
شرایط
بتوانند به آن
پناه ببرند.
اموال و
دارایی را
منتقل میکنند،
خانه و منزل
برای خود تهیه
میکنند، و پناهگاههای
مختلف برای
مصون ماندن از
هر گزندی در
اختیار
دارند، حتا در
درگیری
مستقیم نظامی
کمتر
فرمانده ارشد
یا
صاحبمنصبی
آسیب میبیند،
بلکه همواره
سربازان و
کسانی که تحت شرایط
اجبار به
جبههها
اعزام
میشوند بیشترین
خسارات و
تلفات را
متحمل
میشوند.علاوه
بر آن هر گونه
کمبود غذایی و
دارویی و
پوشاک و امکانات
زندگی تنها به
مردم بیپناه
آسیب میرساند
و توانگران
از آن مصون
هستنند. تجربه
جنگها
همواره نشان
داده است که
قحطی و گرسنگی
و بیخانمانی
و در بهدری
همواره از آن
کارگران و
مردم تحتستم
بوده است و در
بازسازی پس از
جنگ نیز همین
کارگران و
زحمتکشان
هستند که از
تورم و گرانی
آسیبهای جدی
را تحمل
میکنند.
سربازی که
اجیر شده یا
اجبارا به جنگ
آورده شده و
عمدتا از
طبقات کارگر و
زحمتکش است
که هیچ دشمنی
خاصی با مردم
تحتستم
ندارد. او در خدمت
منافع
اردوگاه
سرمایهداران
و شرکتهای
بزرگ است که
محدودهی
کنونی برای چرخش
سرمایههایشان
و حفظ نرخ سود
موجود کافی
نیست و محدوده
وسیعتری
میخواهند تا
امنیت
بیشتری برای
سرمایههایشان
داشته باشند.
اکنون
میتوانیم به
این بپردازیم
که مخالفت مردم
در برابر جنگ
از چه طریق
ابراز میشود
و اساسا این
مخالفت به
امکان پیروزی
یا شکست یک
طرف جنگ بستگی
ندارد. بلکه
مخالفت با خود
جنگی است که
بر سر سهم
بیشتراست و
برای تسلط بیشتر
بر منابع
انرژی است.
وجود
بحرانهای
سرریز تولید،
عدمامنیت
سرمایهگذاران
در کشورهای
مادر
سرمایهداری
به دلیل هزینه
بیشتر
تولید، وجود
بیکاری،
اعتصاب،
اعتراضات سراسری،
رقابت شدید
برای تسخیر
بازارها با
بوجود آمدن
مراکز مهم
رقابت و
بهزبان دیگر
عدم توانایی
ارکانهای
سرمایهداری
برای تداوم حاکمیت
به شیوهی
سابق، جنگ را
ضروری ساخته است.
دامن زدن به
جنگ ناشی از
قدرتِ
ابرقدرتها نیست،
بلکه ضعف آنان
در حل مسایل و
مشکلات خودشان
است که امکان
حمله به ایران
و جنگ جدید را
قویتر
میکند. اگر
میتوانستند
مشکلات سرریز
تولید و در
کنارآن
بیکاری
فزاینده را در
میان خودشان حل
کنند. نیازی
به
لشکرکشیهای
جدید نبود.
هرچه مشکلات
نظام جهانی در
تداوم حاکمیت
به شیوه گذشته
بیشتر
میشود،
تمایل جنگطلبی
و راهاندازی
جنگهای جدید
افزایش
مییابد. نظام
سرمایهداری
از آن جا که هر
روز با
بنبستهای
جدیدی مواجه
میشود. راهحل
آن را در
ایجاد شرایط
بحرانی جستجو
میکند. بهخوبی
میتوان
دریافت که
غنیسازی
اورانیوم یا
هر بهانه دیگر
میتواند در
جهت تداوم
شرایط جنگی
مورد استفاده
قرار گیرد.
برای سرمایهداری
که در بحران
دست و پا
میزند، یک
ویروس ضعیف
شده لازم است
تا همواره خود
را در حالت بسیج
نگه دارد ودر
تبلیغات خود
بگوید:. "ما"
باید همواره
در حال بسیج
باشیم
تا"آنها" به
"ما" حمله
نکنند. اگر
"ما" جلوی
تروریستها را
نگیریم،"آنها"
بار دیگر به
حملاتی مانند
11 سپتامبر دست
خواهند زد. پس
"ما" باید
همواره برای
حملهی دشمن
آماده باشیم.
و باید همواره
در برابر
کسانی که "ما"
را تهدید می
کنند به جنگ پیشگیرانه
دست بزنیم....
اما
مردم منطقه
باید دربرابر
این تهاجم که
قطعا یک جنگ کوتاهمدت
نیست آماده
باشند.اگر
جناحها قدرت
در عراق به
این نتیجه
رسیدهاند که
با قدرت مهاجم
کنار بیایند،
اما مردم عراق
نمیتوانند
با نظم نوین
جهانی که
سایههای خود
را بر عراق
گسترانده است
بهراحتی
کنار بیایند.
نتیجهی جنگ
کوتاهمدت
درمنطقه هر چه
باشد، جنگ درازمدت
مردم منطقه با
نظم نوین
جهانی وسرمایههای
انحصاری
شرکتهای
بزرگ خواهد
بود. و این
مبارزهای
است طولانی که
نیازمند
سازماندهی
گسترده و عمیق
مردمی است و
باید در برابر
آن بسیج
طولانیمدت
صورت گیرد.
تنها پناهگاه
مردم دراین
مبارزهی
طولانیمدت،
نهادهای
دموکراتیک
مردمی است. تا
آنان را در
برابر این
تهاجم سراسری
سرمایهداری
بزرگ محافظت
کند و حقوق
اولیه و انسانی
صاحبان اصلی
این
سرزمینها و
منابع را در
درازمدت
تامین کند. نهاد
های
دموکراتیکی
که درجریان
مبارزه مردم
شکل میگیرد واز
نفوذ
دولتمردان به
دور است
اما
برای
حکومتهای
متزلزل نیز
دشمن خارجی
ضروری است تا
بتوانند مدت
بیشتری به
حاکمیت خود
ادامه دهند
وجود
محاصره
اقتصادی و
حضور نیروهای
اشغالگر
درمنطقه از یک
طرف بنیاد
گرائی اسلامی
را تقویت کرده
و میکند. وبنظر
نمی آید نیروهای
اشغالگر
تضادی اساسی
با اصل
بنیادگرائی
داشته باشند.
بلکه بطور
مشخص وجود یک
بنیادگرایی
به صورت تضعیف
شده وتحت
کنترل، وجود
این نیروهای
نظامی را
توجیه میکند.
از
طرفی آمریکا
ومتحدین به
خوبی میدانند
که این
نیروهای
بنیادگرا در
دراز مدت شانس
زیادی برای
ماندن ندارند.
زیرا با گسترش
سرمایه گذاری
در منطقه این
نیروها
بتدریج از
حاکمیت محو
خواهند شد آنچه
سرمایه جهانی
لازم دارد، حفظ
منطقه در دراز
مدت وتسلط بر
منابع انرژی است
حفظ
نظامی منطقه
سبب شده است
که سرمایه
جهانی تا حدودی
مشکلات خودرا
با بنیادگرایی
مذهبی به صورت
وجود حکومت
های ترکیه
وعراق
وافغانستان حل
کند.
یک
توافق ضمنی
میان جمهوری
خواهان و جنگ
طلبان در
ایران وجود
دارد. هرچند
که این دو در
ظاهر با
یکدیگر
درستیز هستند ودائم
به هم چنگ
ودندان نشان میدهند،
اما هر دو از
جنگ وجنگ طلبی
به یکسان
منتفع میشوند.
هر دو بحران
های داخلی
خودشان را با
بزرگ نشان
دادن دشمن
خارجی به
یکسان سرکوب میکنند
و هرگاه که در
برابر خواسته
های مردم در
تنگنا قرار میگیرند
بلافاصله مساله
جنگ را عمده
کرده و اخبار
آنرا با بوق
وکرنا در صدر
اخبار قرار میدهند.
اخبار زیادی
تاکنون از
روابط پنهانی
میان جنگ
طلبان دوسوی
جبهه منتشر
شده است ودر
یک مورد که
همان ایران
کنترا است
موجب افتضاح
سیاسی نیز
گشته است
.امروزه نیز
از تماس های پنهانی
دوطرف اخبار
زیادی منتشر
شده است ودر چند
مورد پس از انتشار
گزارش ها آن
را علنی کرده
اند که ازآن
جمله میتوان
به گزارش های
مربوط به
مذاکرات
درباره
افغانستان ،
عرق و اخیرا
گزارشات پاریس
اشاره کرد. علاوه
برآن گزارشات
در مورد
همکاری
تنگاتنگ در
جریان جنگ های
داخلی یوگسلاوی
هیچ گاه تکذیب
نشده است
.آنچه بعضی
تحلیل گران را
وامیدارد که
با شک وتردید
به جدی بودن یا
نبودن جنگ
نگاه کنند،
منافع مشترک
دو طرف در حفظ
حالت" نه جنگ
ونه صلح" است
وبا طولانی
شدن این حالت
هر دو طرف به
راحتی میتوانند
برای سرپوش
گذاردن بر مشکلات
داخلی و سرکوب
خواسته های
مردمی از آن
استفاده کنند.
هرچند خواسته های
مردمی در دو کشور
یکسان نیست و تفاوت
های آشکاری
دارد، اما هر
دو ناشی از
تضاد ذاتی
نظام حاکم بر
دوکشور است .
اینکه
تاچه زمان میتوان
با این وسائل
بر مشکلات
داخلی سرپوش
گذاشت، مساله
ای مربوط به
آینده است.
بحران
انرژی درسطح
جهانی از یک
طرف، تخریب محیط
زیست از طرف
دیگر و سقوط
اقتصاد جهانی
همراه با
گسترش جنگطلبی
سرمایهداری
جهانی، هم
کشورهای
متروپل سرمایهداری
و هم منطقهی
خاورمیانه را
دچار مشکلات
فراونی کرده
است. سقوط
بازار بورس، این
تزویرخانهی
خوشنقش و
نگار
سرمایهداری،
در سالهای
اخیر بیانگر
بحرانی است که
گریبانگیر
نظام جهانی شده
و شدت آن
بهحدی است که
دولتهای
مدافع نظم
موجود، تمام
شعارهای خود را
در آزادی
بازار و عدم
دخالت دولت در
سرمایهگذاری
به کناری
گذارده و
مستقیما برای
نجات این
پایگاه مهم
سرمایهداری
وارد میدان می
شوند تا کل
نظام را از
خطر نجات
دهند.
دولتهای سرمایهداری
با خرید
میلیاردها
دلار سهام از
بازار بورس با
هزینهی
بودجهی
عمومی و به زیان
اکثریت
کارگران و
زحمتکشان و
مزدبگیران
وارد بازار
بورس می
شوندتا سود
بورسبازان
را حفظ کنند
ومانع شکست
برنامههای
اقتصادی
سرمایهداری
شوند.اما این
تنها نشانهی
بحران عمیق
نظاماقتصادی
نیست. افزایش
شاخصهای قیمت
انرژی و تشدید
شرایط جنگی و
کوبیدن بر طبل
جنگ نیز از
نشانههای
عمیقتر شدن
بحران ساختاری
در جهان امروز
است.
افزایش
نرخ بیکاری
درآلمان،
مرکز رشد صنایع
مدرن، و
پیروزی
راستگرایان
جنگطلب درفرانسه
حکایت از
بنبست
سیاستهای
اصلاحطلبانهی
سرمایهداری
جهانی دارد.
نظام جهانی که
سعی داشت با
سیاستهای اصلاحی
چهرهای
انسانی از خود
بسازد در
دهههای اخیر
بارها مجبور
شده است این
ماسک انسانی خود
را کنار زده و
نمای واقعی
غیرانسانی
خود را به
نمایش بگذارد
و حاکمیت
جناحهای
جنگطلب به
جای
سوسیالدموکراتها
بیانگر همین امر
است. تشدید
جنگ در
خاورمیانه و
گسترش روزافزون
آن به کشورهای
منطقه و درگیر
شدن بیشتر کشورهای
منطقه درآن،
حاکی از
ناتوانی نظام
جهانی در حل
مسایل است.
گسترش
بنیادگرایی
در این منطقه
و نظامی شدن
هر چه بیشتر
حکومتهای بهظاهر
با ثبات، فروش
بیش از 60
میلیارد دلار
اسلحه در
خاورمیانه به
دولتهای
متحد و معتمد
سرمایهداری
جهانی و بالا
بردن رقابت تسلیحاتی
درمنطقه حاکی
از عمیقتر
شدن بحران
است. اما
باتلاق جنگ در
خاورمیانه
تنها به افزایش
کشتار
سربازان
امریکایی در
عراق وافغانستان
ختم نمیشود.
گسترش
جنگطلبی به
ایران و تصویب
و تشدید
قطعنامههای
جدید حاکی از
آن است که
مشکلات هر روز
دامنهی
بزرگتری مییابد.
اکنون
پایگاههای
نظامی امریکا
به مرزهای
ایران رسیده
است وبی گمان
ناوگانهای
عظیم جنگی خود
را برای تفریح
به منطقه
نیاوردهاند. خبرهای
زیادی از طرح
حملهی هوایی اسراییل
به نقاط حساس
نظامی
،اقتصادی و سیاسی
هر روز منتشر
میشود.
درحقیقت
تداوم این
شرایط، ایران
را به مرکز
بروز بحران
نظام سرمایهداری
تبدیل میکند.
(1) نظام
سرمایهداری
جهانی که از
یک طرف در حل
مسایل
اقتصادی خود عاجز
است واز طرفی
خروج از بحران
را تسلط بر منابع
غنی انرژی
خاورمیانه و
گسترش جنگ
مییابد، به
کلافی سردرگم
دچار شده است.
مسالهی
اساسی آن است
که جنگ، میان
دو اردویی است
که هر دو از درون
نظام
سرمایهداری
بوجود
آمدهاند ودر
این میان
کارگران
وزحمتکشان و
مردمی که بیشترین
خسارات را
دراین جنگها
تحمل میکنند،
هیچگونه
نقشی در بوجود
آمدن و تداوم
یا توقف جنگ
ندارند.
بسیاری
ازنیروهای
سیاسی و تحلیلگران
اجتماعی وجوه
مختلف و
پارامترهای
موثر در شرایط
موجود را
بررسی
کردهاند تا
شاید بتوانند
در شرایط حاضر
موضعگیری
درستی داشته
باشند. اگر
بخواهیم
موضعگیری
صحیحی در شرایط
کنونی داشته
باشیم باید
شناخت
دقیقتری از
پارامترهای
موثر دراین
معادلات
پیچیده داشته
باشیم.
میتوان
عوامل زیر را
که دراین
معادلات تاثیر
اساسی دارند
نام برد:
میتوان
به
پارامترهای
فوق بازیگران
قدرت دردرون
حکومتها و
جناحهای
مختلف آن را
هم اضافه کرد. بازیگران
قدرتی نظیر
اصلاحطلبان
و یا جناحهای
دموکرات درون
سرمایهداری.
میگویند
دو فیل چه
عشقبازی
کنند و چه
دعوا، آنچه
له میشود
علفهای زیر
پایشان است.
شاید این جمله
به نوعی برای
پارامتر هفتم
معادلهی
خاورمیانه
صحیح باشد.
زیرا از آن
زمانی که
شرایط منطقه
خاورمیانه
بحرانی شد
و(که مربوط به
سالهای
اولیهی
دههی 1980 است) ، یعنی
همان زمان که
جنگ ایران
وعراق شروع شد
و پس از آن جنگ
لبنان وسپس
حمله عراق به
کویت و جنگ 1991
خلیج فارس
وادامهی آن
تا به امروز،
خسارت اصلی
این جنگها و
ادامهی
بحرانها بر
مردم زحمتکش
منطقه سنگینی
کرده است. مهاجرت
عظیم مردم
مناطق مختلف
کشتار
بیرحمانهی
آنان در
جنگها و
بمبارانها،
کوچنشینیها
و
پناهندگیها،
همه و همه
ارمغان این سه
دهه بحران
اخیر
سرمایهداری
جهانی برای
مردم این
منطقه است.
اشغال
عراق و
افغانستان و
وجود متحدانی
همانند ترکیه
،کویت
عربستان،
امارات،
اسرائیل درمنطقه
بیانگر آن
است که امریکا
و سرمایهداری
غرب به راحتی
دست از سر
منطقه
برنخواهند
داشت. بخصوص
که وجود نیروهای
مخالف آنان
درمنطقه،
افکار عمومی
سرمایهداری
رابرای حضور
نظامی آنان
توجیه میکند.
روزگاری
سیاستمداران
ملی پس از جنگ
جهانی دوم بر
این باور
بودند که با
پیشگیری
سیاست موازنهی
منفی
یا موازنهی
مثبت میتوان
در میان تضاد
منافع
قدرتهای
بزرگ جایی
پیدا کرد.
زیرا
قدرتهای
بزرگ هر یک
برای به چنگ
آوردن منابع و
مناطق مورد
نفوذ خود
طمعکارند
ومیتوان از
طمع آنان در
جهت یک موازنه
برای بدست
آوردن یک حالت
نیمهمستقل
استفاده کرد.
چه در آن زمان
و چه در
سالهای بعد ،
نیروهای
سیاسی که متکی
به قدرتها و
جنگ میان
قدرتها
بودند، به
زودی
درمعاملات و
بده بستان
میان قدرتها
نابود شدند و
از میان
رفتند.
پارامترهای 6
گانه اولی که
همه به نوعی
صاحبان قدرت و
دارندگان
نیروی نظامی
هستند، هر
کدام به نوعی
منافع
کوتاهمدت و
درازمدت
خودرا در نظر
دارند و
قدرتهایی
هستندکه در
شرایط امروز جهانی
ضامن و حاکم
نظم موجودند.
نظم موجودی که
نمیتواند با
منافع مردم
منطقه
همسوباشد.
در
روزگاری نه
چندان دور
بخشی
ازنیروهای
سیاسی
درجامعهی ما
بازی با سکهی
قدرت را شروع
کردند. عدهای
خود را به
آزادی خواهان
لیبرال بستند
وعده ای دیگر
خود را به
محافظهکاران
ضدامپریالیست؟!
یکی سرنوشت
خود را با
بنیصدر گره
زد و آن دیگری
به وجه مقابل
پیوند خورد و هر
دو وارد بازی
قدرت در وجه
مغلوب و غالب
آن شدند.
هردوی آن
نیروهای
سیاسی پاداش
خود را با زندان
و کشتار و
قتلعام
دریافت کردند.
بازی
با سکهی قدرت
و حکومت وجه
مشترک دو روی یک
حرکت جدا از
مردم است.
بازیگران با
سکهی قدرت
کمتر مردم را
در محاسبات
خود وارد میکنند.
بازیگران با
سکهی قدرت
دراین میان
گاه به این
وجه قدرت و
گاه به وجه
دیگر آن گرایش
دارند. در
میان جناحها
ومراکز قدرت، گرایشهای
مختلف متمایل
به هر طرف به
دنبال جایگاهی
در قدرت برای
خودشان هستند.
زیرا وجه مشترک
همهی آنها
گرایش به یک
سو از قدرت
است. بازیگران
صحنه قدرت
همواره سعی بر
آن دارند تا
به هر ترتیب
که شده یک وجه
از معادلات
قدرت را نگه
داشته و با
تکیه بر آن با
وجه دیگر
معادلهی
قدرت مقابله
کنند. اما یک
مطلب را نباید
از یاد برد
زیرا که
قدرتمداران
به سرعت
میتوانند
درمعاملات
پشتپرده یا در
بده
وبستانهای
خود بهراحتی
با یکدیگر
کنار آمده،
دیگران را
قربانی کنند.
نمونهی
بازیهای
سیاسی،
مذاکرات پشت
پرده و سازشهای
یکشبه، در
چند دههی
اخیر و حتی
قبل از آن ثابت
کرده است که
دشمنان
قدرتمند
دیروزی برای حفظ
منافعشان
بهزودی به
دوستان
امروزی تبدیل
میشوند و
دوستان
امروزی نیز هر
زمان که منافع
متضادشان با
یکدیگر
تلاقی کند، با
راه انداختن
جنگ، مردمی
بیپناه را
قربانی قدرتمداری
خود میکنند.
در
این میان
نیروهای
مستقل مردمی
که بارها طعم
تلخ سازش و
جنگ قدرتها
را
چشیدهاند،
حق ندارند که
تجربیات
گذشته را بار
دیگر تکرار
کرده و با
پشتیبانی از
یک وجه قدرت و
یا یک جناح حکومت
منافع مردم را
فدا کنند.
بدون داشتن
نمایندگی از
یک نیروی متشکل
مردمی تنها به
دنبالچهی
بازیگران صحنهی
قدرت تبدیل
شدن، هنر
بازیگران
جدا از مردم
است. آن
بازیگرانی
که بارها
تبدیل شدن به
دنبالچهی
قدرت را در
بازی با سکهی
قدرت تجربه
کردهاند
وهنوز نیز به
دنبال همان
مزهی جوز و
مویز هستند.
آنان که هنوز
با طرفداری
از یک روی
سکهی قدرت از
یک جناح غالب
یا مغلوب
میخواهند
جایگاه و
پایگاهی برای
خود بیابند،
شاگردان تنبل
کلاس جامعه
بودهاند که از
گذشت روزگار
هیچ
نیاموختهاند
و بار دیگر خود
وعدهای
ناآگاه را به
مسلخ
سازشهای
قدرتمداران
میبرند.
نیرویهای
مستقل مردمی
دراین
آوردگاه تنها
به جانب
مردماند و از
تشکلهای
مردمی حمایت
میکنند که
روی به سوی
زحمتکشان و
کارگران دارد
و نه رو به سوی
قدرت و حکومت،
زیرا که
ماندگان آخر
صحنه، مردم
منطقه هستند
که باید در
این منطقه
زندگی کنند و
صاحبان اصلی
این منابع و
ذخایرند که
باید در ساختن
یک زندگی سالم
و با ثبات از
جان خود مایه
بگذارند.
تشکلهای
مردمی یعنی
آنها که پایه
در میان
تودههای
انسانی اعم از
کارگران، زحمتکشان،
حقوقبگیران
و صاحبان حرف
دارند، تنها
پایگاه وملجا
مردم خارج از
صحنهی قدرتند
تا آنان را
دربرابر جنگ
قدرتمداران
و حکومتگران
محافظت کنند.
پس تنها
وظیفهی روشنفکران
مستقل و مردمی
ایجاد و حمایت
از این تشکلهای
مردمی است تا
از منافع آنان
دربرابر بازی
قدرت دفاع
نمایند.
واما
وظایف آزادی
خواهان جهان
نیز تا سرحد
امکان
جلوگیری از
جنگی است که
بازنده آن در
درجه اول مردم
منطقه وسپس
مردم سراسر
جهان هستند.
از تمامی
امکانات باید
برای جلو گیری
از جنگی که
تنها خواهان
حل مشکلات
نظام سرمایه
سالار
گرفتاردر
منجلاب است
جلو گیری کرد
وخواهان لغو
تحریمی شد که
لبه تیز آن
متوجه مردم بی
سلاح است ونه
قدرتمندان
قدرت گرفته از
نظم نوین
جهانی........
زیرنویس:
1-
بر طبق بند 7
منشور ملل
متحد، مادهی
42 و 43 ،درصورتی
که کشوری از
اجرای
قطعنامههای
شورای امنیت
سرباز زند و
اعضای این
شورا
درمقابله به
آن نتوانند به
توافق برسند،
هرکدام از
کشورهای عضو
شورای امنیت
میتوانند
مستقلانه وارد
عمل شوند.