‫نقش حزب توده در رويدادهاي کردستان (مهاباد) از ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰

‫ متن سخنراني مهندس حسين شاه اويسي

 

در موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران- ۱۵/۰۲/۱۳۸۷

‫ به نام خداوند جان آفرين           پناه جهان پشت ايران زمين

 

‫و با تقديم سلام به پيشگاه سروران گرانقدر

 

‫سخن آغاز،ابتدا ازمحضر استادان بزرگوار به رسم دانشجويان وادي فتوت، رخصت مي طلبم وبراي پيشکسوتان و ميهن پرستان بزرگمردي که سربه تيره ي خاک کشيده اند از پيشگاه حضرت حق آمرزش و آسايش روح تمنا دارم.

‫گويند لحظه ايست - روييدن عشق

‫عاشقي روي نامه اش نوشت ليلا - خط زد

‫نوشت ليلاي عزيزم - خط زد

‫نوشت عشق من - خط زد

‫نوشت عشق بي سرانجام من - اينبار خط خطي کرد، سياه کرد

‫نوشت بهار من - خنده اش گرفت

‫نوشت خزان من - اخمش گرفت و ابرو در هم کشيد

‫هم بهار و هم خزان - هر دو را خط زد

‫نوشت کردستان من - هاي هاي گريست

‫نوشت ايران من - و روي نامه جان داد

 

‫هرگاه دو قدرت روس و انگليس بهم نزديک شدند ايران

‫ يا اشغال شد يا روزگاران بدي را گذراند و هرگاه از هم دور

‫شدند،آنچه نصيب ملت ما شد تشنجات داخلي بود.

 

‫زمينه ها

‫ آخرين روزهاي امرداد ۱۳۲۰ خورشيدي از راه رسيد. در مانور ارتش ايران در همدان، رضاشاه از مستشار فرانسوي دانشکده افسري پرسيد:"اين ارتش در برابر هجوم قواي بيگانه چقدر مقاومت مي کند؟" ژنرال فرانسوي پاسخ مي دهد: دو ساعت، قربان! شاه اخمهايش را درهم کشيد، چاپلوسان دور ژنرال ريختند که چرا گفته دو ساعت. فرانسوي درپاسخ به آنها گفت: "اينرا گفتم اعليحضرت خوشحال شوند وگرنه دو دقيقه هم نمي تواند".(۱)

‫سرانجام روز آزمايش فرارسيد. يورش برنامه ريزي شده از شمال، خاور و جنوب آغاز شد با فرود آمدن نخستين بمب ها در مشهد، رشت و شمال آذربايجان و در جنوب با غرق شدن تنها دو کشتي جنگي ارتش، دريادار بايندر فرمانده دريايي و افسرانش که خانه به خانه مقاومت مي کردند، شهيد شدند. مقاومت ها پايان يافت. رضاشاه در چند دقيقه چنان شکسته شد که باورکردني نبود، رژيم کاملاً غافلگير شده بودکسي از وقايعي که در آن چند هفته رخداده بود خبر نداشت. وزيران و سران نظامي که جز اجراي اوامر ملوکانه کاري نداشتند، در بي اطلاعي محض و تمامي کوشش هاي متفقين براي فهماندن حساسيت اوضاع به رژيم درتهران بي نتيجه مانده بود.

‫در اين فاصله اوضاع مملکت بويژه در بخش هاي نوار مرزي شمال، جنوب و خاور کاملاً به هم ريخته بود و غالب فرماندهان نظامي داراييهاي گرانبهاي خودرا برداشته به مرکز گريخته بودند. روسها همچنان شهرهاي شمالي را بمباران مي کردند دو بمب هم در حاشيه تهران فروافتادکه گروهي را هم از تهران فراري داد.

‫رضاشاه استعفانامه خود را امضا و بدست فروغي ميدهد.(۲)بهنگام وداع درکاخ گلستان رضاشاه تنها با فرزندش ديده بوسي کرد و در رولزرويس سياه رنگ در صندلي عقب نشست و آخرين نگاه را به کاخش انداخت و وليعهد اداي احترام و سلام نظامي را بجاي آورد، رضاشاه شهر را ترک کرد.

‫در سوم شهريورماه ۱۳۲۰ از پي آمدهاي شوم تهاجم قدرت هاي (شوروي-انگليس)، تقسيم ايران به مناطق نفوذ شمال و جنوب و سوء استفاده ي نيروهاي اشغالگر از منابع ايران تنها به مواد خام، مواد غذايي، راه ها، راه آهن و مخابرات خلاصه نمي شد بلکه ايجاد يا حمايت از گرايش ها و مردان سياسي اي که آنان را متحد طبيعي خود بشمار مي آوردند در دستورکار آنها بود.(۳)ارتش سرخ شوروي در شمال ايران مستقرگشت و بدنبال آن مسئولين انترناسيونال کمونيستي (کمينترن) مساله تاسيس يک حزب سياسي را که تضمين کننده و حامل اهداف و منافع اتحاد شوروي در فضاي نوين ايران باشد در دستور کار قرار دادند."از ديدگاه کمينترن و باتوجه به تجربه شکست قبلي حزب کمونيست ايران، تاسيس يک حزب کمونيستي خاص ضرورت نداشت و حزب جديد بايد يک حزب داراي پوشش و نام ملي و غيرکمونيستي مي بود تا بتواند در جامعه ايران جايگاه اجتماعي کسب کند."(۴) در اين مورد احسان طبري مي نويسد: معلوم شد که کمينترن به کساني که مورد اعتمادش بودند از آنجمله"رضا روستا"خبر داده بود که حزب جديد، حزب کمونيست نخواهد بود... اما کمونيست ها سازمان مخفي و جداگانه خود را تشکيل مي دهند و از پشت پرده فعاليت حزب علني را اداره مي کنند."(۵) در اين موقعيت که هرج و مرج، ناآرامي، عدم امنيت، فقر و بيماري همه جا را فراگرفته بود. شماري از باقيمانده گروه پنجاه و سه نفر مارکسيست که از زندان آزاد شده بودند توانستند توسط سليمان ميرزا اسکندري و در خانه ايشان در هفتم مهرماه۱۳۲۰حزب توده ايران را تأسيس کنند.(۶) تأسيس اين حزب اميدهايي را در برخي ها برانگيخت. کساني بسيار زود و شماري ديرتر دريافتند که به اميد آب در پي سراب بوده اند. حزب توده با استفاده از سکوت توأم با رضايت انگلستان فعاليت خود را آغازکرد.(۷) طبري مي نويسد: که در تمام مدت تسلط روس ها در شمال ايران افسران روس بالاترين موقعيت سياسي را داشتند "صلاح الدين کاظم اوف معروف به کاک آغا" مامور منطقه مهاباد و سرگرد جعفراوف در ميان کردهاي شکاک در شمال اروميه وضعيت سياسي را زيرنظر داشته و رابط رئيس جمهوري آذربايجان شوروي (اران) و حزب دموکرات کردستان را بازي مي کردند.(۸) برنامه ي از پيش تعيين شده ي حزب توسط کرملين تصويب شده بود و بر اساس آن اجراي سياستي در دستورکار قرار گرفت که موردنظر دولت شوروي و انگلستان بود. از آنجاکه در پاره اي مراحل اساسي، شکل گيري حزب دموکرات کردستان از حوادث آذربايجان تاثير گرفته لازم است براي روشن شدن امر اشاراتي به چگونگي تاسيس فرقه دموکرات آذربايجان و حزب توده نيز بشود.

‫حزب توده ايران در ابتدا در ميان اعضاي کميته مرکزيش حتا يک نفر از کردستان وجود نداشت(۹)در حاليکه غالباً دهقانان آسوري و ارمني به خوبي از حزب توده پشتيباني مي کردند(۱۰)چون حزب در عضوگيري از پيروان اهل سنت و ساير اديان (کليميان و زرتشتيان) و مناطق جنوبي مرکزي کردستان و بويژه ايلات ايران موفق نبود زيرا اغلب گروههاي ايلي بويژه کردها، عربها و ترکمن ها که در مناطق عقب نگهداشته شده بسرمي بردند اغلب از سران ايل خود پيروي مي کردند، از اينرو جز از راه نزديکي با سران فرقه دموکرات کردستان، نزديکي حزب توده با کردها ميسر نبود.

‫در اين مورد ابراهيم يونسي مترجم نامدار کرد در ترجمه کتاب جامعه شناسي مردم کرد در صفحه ۱۶مي نويسد:"پيوندهاي ايلي و خانوادگي در ميان کردها تعيين کننده است بيعت ها در مرتبه نخست از پيوندهاي خانوادگي و قبيله اي و سپس پيوند با روساي قبايل شکل مي گيرد. بيعت هاي مذهبي نيز همين اندازه نيرومندند بويژه پيوند با شيوخ يعني عارفان محلي که رهبران طريقت هاي درويشي نيز هستند، براي شکستن اين روابط کوشش هاي زيادي بعمل آمده، اما بيشتر اين کوشش ها بي ثمر بوده است". از اينرو حزب توده براي جذب کردها با حزب دموکرات کردستان ايران يا از طريق روساي بعضي ايل ها تماس مي گرفتند، آنهم در منطقه مهاباد و بخش هاي شمالي، بهر رو حزب دموکرات کردستان در درازاي تاريخ خويش با حزب توده تا پيش از کنگره چهارم (پس از انقلاب اسلامي) ارتباط نزديک و وسيعي داشته اند و مشي و برنامه حزب توده بر مشي حزب دموکرات تاثير زيادي داشته است. تا جائي که پس از سقوط جمهوري مهاباد(کردستان)حزب دموکرات همچون سازمان کردستان حزب توده اداره مي شده است، مثل فرقه دموکرات آذربايجان که سازمان آذربايجان حزب توده بود.(۱۱) حتا پاره اي از رهبران حزب توده مي گفتند حزب دموکرات چه بخواهد و چه نخواهد شاخه اي از حزب توده است(۱۲) بطوريکه بعد از انشعاب ها حزب توده و فرقه دموکرات آذربايجان مجدداً پس از يک رشته گردهمايي هاي مشترک بهم پيوستند تا سازمان جديدي به نام حزب توده ايران، حزب طبقه کارگر ايران تشکيل دهند.(۱۳)

‫از آنجاکه حزب توده از لحاظ عقيده اي خود را مکلف به وفاداري از کمونيسم نوع اتحاد شوروي و "انترناسيوناليسم پرولتري" اعلام کرده بود در مورد جريانات قومي موضع مخالف داشت ولي آنگاه که اتحاد شوروي سوسياليستي دستور حمايت از فرقه دموکرات آذربايجان و اهداف حزب دموکرات کردستان را مي دهد حزب توده صد و هشتاد درجه در تقابل با پرنسيب هاي حزبي قرار مي گيرد و در سال ۱۳۲۴ بر سر دو راهي قرار مي گيرد. پيروي از اصول يا تبعيت از حزب برادر بزرگ ؟! که راه دوم را برمي گزيند.

‫با شدت گرفتن نفوذ عوامل انگليس، شوروي نيز کامبخش تبعه شوروي را وارد صحنه ي ايران کرد و با ترفندهايي او در رهبري حزب توده قرار گرفت.(۱۴)

‫با مرگ سليمان ميرزا اسکندري کامبخش با کمک دوستان دوران زندانش نفوذ خود را گسترده کرد و در اين راه برادر زنش نورالدين کيانوري در جلب جوانان به حزب موثر بود. در اين دوره تازه بود که ارتباط مستقيم حزب با شوروي آغاز مي شود که اتحاد شوروي و انگلستان متفقاً مانع افشاي وابستگي حزب توده به شوروي شدند و در عوض حزب توده هم مصالح عالي انگليس را رعايت مي کرد. دوران نخست وزيري ساعد موقعي آغاز شد که دستور استالين مبني بر اينکه "شوروي امتياز نفت نواحي آذربايجان، گيلان، مازندران و خراسان و ناحيه اي از سمنان را مي خواهد نه کمتر"(۱۵)براي ابلاغ آماده شده بود گروهي از اعضاي حزب معتقد بودند مطرح کردن و دفاع از چنين مطلبي جواناني را که بخاطر شعارهاي آزاديخواهانه جذب حزب شده اند مي پراند، گروه ديگر مي گفتند بايد به مردم فهماند تنها راه مقابله با استعمار و استثمار انگلستان واردکردن حريفي"خيرخواه و مطمئن" ؟!"چون شوروي به صحنه است در همين جاست که کتاب سرنوشت حزب توده ورق خورد چون تا اينجا توانسته بودند با شعارهاي ضد امپرياليستي گروه زيادي را بخود جلب کنند از اين پس بايد آماده مي شدند در حلقه محافظت سربازان ارتش سرخ در خيابانها به راه افتند و دادن امتياز نفت شمال به شوروي را از دولت بخواهند و گذشته از اينها دفاع از مبارزه اقوام در راستاي اهداف تعيين شده حزب توده نبود" (۱۶)در واقع خوانده بوديم"هدف (اوليه) حزب توده متحدکردن توده ها، کارگران، دهقانان، صنعتگران و روشنفکران مترقي است ... وظيفه، متحدکردن طبقات استثمار شده و ايجاد حزبي متشکل از توده هاست.(۱۷)

‫اين تصميم گيري ها و اقدامات بود که حزب توده تعدادي از روشنفکران خود از جمله خليل ملکي، جلال آل احمد و بسياري ديگران را از دست داد چه اينها معتقد بودند حزب بايد در برابر جريانات جدائي خواهانه ي قومي بايستد ميگفتند حزب بايد بجاي حمايت از سياستهاي شوروي که پشتيباني از دموکرات کردستان و آذربايجان است به مصالح ملي فکرکند وآن را به منافع کلان اتحاد شوروي و انترناسيوناليسم پرولتري ترجيح دهد چون نگاه بعضي رهبران حزب توده به شوروي نگاه به برادر بزرگ و اطاعت کورکورانه بود.

‫"فرقه دموکرات آذربايجان که از شوروي ها سلاح هاي سبک دريافت مي کرد شورش در سراسر آذربايجان را سامان داد و شهرهاي سراب، اردبيل، مشکين شهر، مراغه، ميانه، مياندوآب و در نهايت تبريز را اشغال کرد و در ضمن ارتش شوروي از ورود نيروهاي ايران به استانهاي شمال غربي جلوگيري مي کرد، در اين زمان حزب تازه تاسيس دموکرات کردستان که پاره اي از نيروهاي محلي از آن پشتيباني مي کردند حرکات مشابه ديگري در کردستان براه انداخت. کنسول انگليس مي نويسد: که نيروهاي فدايي ترکيب جالبي دارند که در تاريخ کشتارهاي نژادي و مذهبي رضاييه نخستين بار است که کردها، آذري ها، مسلمانان، آشوريان و ارمنيان دوش به دوش هم، عليه يک دشمن مشترک مي جنگند." (۱۸)

‫آبراهاميان مي نويسد در مرداد ماه ۱۳۲۵ متحدان ديگر حزب توده، فرقه دموکرات کردستان و آذربايجان در استان هاي شمال غربي موقعيت خود را مستحکم کرده بودند و شوراي متحده مدعي بود که ۳۵۵۰۰۰ عضو دارد.(۱۹)

‫بعدها به مرور در نتيجه مرگ، پيري و يا ترک رهبران، حزب تضعيف شده و رهبران با تجربه اي چون روستا، کامبخش و نوشين و ... در خارج از کشور درگذشتند، گروهي چون آوانسيان، بقراطي و اميرخيزي بيچاره و ناتوان شدند و شماري همچون بزرگ علوي و کشاورز از سياست هاي حزبي کنار کشيدند و افزون بر اين ها بعدها در اثر اجراي سياستهاي غيرملي، حزب توده به سه جناح اصلي منشعب شد.

‫ انشعاب يکم که با موضوع بحث ما رابطه مستقيم دارد در سال ۱۳۴۳ گروه کوچکي از روشنفکران کرد حزب توده را ترک و حزب دموکرات کردستان را که پس از شکست سال ۱۳۲۵ ديگرفعاليت نداشت احيا کردند و با برگزاري دومين کنگره حزب در اروپا شعار"دموکراسي براي ايران، خودمختاري براي کردستان"را سرلوحه کارخود قراردادند(۲۰) و خواستار مبارزه مسلحانه براي برقراري جمهوري فدرال همانند يوگسلاوي شدند چون معتقد بودند ايران مثل يوگسلاوي ملت هاي ؟! مختلفي دارد و در سال ۱۳۴۶ رهبري حزب دموکرات کردستان به دکتر عبدالرحمان قاسملو واگذار شد. (وي در سال ۱۳۳۵ به جرم وابستگي به حزب توده دستگير و پس از دستگيري و گذراندن ۱۰ سال در زندان به اروپا مهاجرت کرد)(۲۱) او از حزب توده بعلت کم بها دادن به مسأله مليت انتقاد داشت.

‫انشعاب دوم در سال ۱۳۴۴ در آستانه اختـــلاف چيــن و شـوروي، دو تن از کميته مرکزي، قــاسمي و فــروتن با ترک حزب توده گروه جديد سازمان مارکسيست لنينيستي توفان (حزب دوطبقه کــارگران- دهقــانان) را تشکيل دادند و اعـلام کرده اند همکــاران پيشين آنان به اصـلاح طلبي روي آورده اند و رهبران حزب توده را به پذيرش کورکورانه ديدگاه شوروي و محکوم کردن اين روش، مواضع استالين را به باد انتقاد گرفتند.(۲۲)

‫انشعاب سوم در سال ۱۳۴۵ اعضاي بخش جوانان حزب توده، سازمان انقلابي حزب توده در خارج را تشکيل دادند که سازماني مانوئيستي بود(۲۳) اعضاي جوان آن براين باور بودند که حزب توده از همان آغاز، حزبي گمراه و اصلاح طلب بود.

‫سرانجام سالها بعد حزب توده رسماً به دليل پيروي هايش از سياست هاي استعماري شوروي در سالهاي ۳۲-۳۰ و سستي در پشتيباني از دکتر مصدق خود را سرزنش کرد.

‫ با سقوط رضاشاه، پيشه وري از کمونيست هاي دو آتشه که درجريان جنگل نيزوزارت کشور را عهده دار بود همراه ساير زندانيان گروه ۵۳ نفر از زندان آزاد شد. او چنان در افکار و عقايد مارکسيستي خود افراطي بودکه در زندان گروه دکتر تقي اراني را به مسخره بورژوآها خطاب مي کرد. در مجلس رد اعتبارنامه، پيشه وري را به تبريز بازگرداند ودردامان روس ها انداخت. مسکو، باقراوف رئيس جمهوري آذربايجان شوروي(اران) را مامورکرد با پيشه وري جهت کسب دستور طرح مشترکي را براي روزهاي بعد به اجرا گذارد و پيشه وري به آنسوي مرزها رفت.

‫پس از مذاکراتي با باقراوف و تاييد طرح هاي استالين مبني بر خودمختاري بخش هايي از مناطق شمالي ايران به تبريز بازگشت. در تبريز حزب توده تظاهراتي با استفاده از حضور ارتش سرخ در روز دهم آذرماه برپا کرد. اين نخستين قدرت نمايي حزب توده در آذربايجان، خبر بسيارمطبوعي براي استالين بود.

‫سرانجام در ۱۲ شهريورماه فرقه دموکرات آذربايجان عملاً ارتباط خود را با تهران بريد. در ۲۱ آذرماه ۱۳۲۴ پيشه وري ازسوي کنگره خلق آذربايجان مامور تشکيل کابينه خود مي شود و پس از يک هفته فرقه طي تلگرافي به اجتماع وزيران خارجه دول پيروز در جنگ، خواستار آزادي براي ملت ايران و خودمختاري براي آذربايجان شد. دقت شود همان شعاري است که بعدها در سال ۱۳۴۳ حزب دموکرات کردستان هم آنرا بکار برد. مصطفي رحيمي مي نويسد:"تشکيل جمهوري مهاباد از نقشه هاي ماجراجويانه ي ميرجعفر باقراوف بود."( ۲۴)

‫با پيوستن شمار زيادي از اعضاي حزب توده درآذربايجان به فـرقه دموکرات وحشت تهران فزوني گرفت و فارسي سخن گفتن در تبريز جرم اعلام مي شود و زمزمه ها از خودمختاري فرارفت.(۲۵)

‫قوام نخست وزير مي شود و وظيفه مهم خود را فريب روس ها تعيين مي کند. براي نشان دادن اين کار کابينه ي خود را از ميان کساني برمي گزيند که بدنامي وابستگي به انگلستان را نداشته باشند. قوام به دعوت استالين به مسکو مي رود. استالين امتياز نفت شمال را مي خواست. قوام در مقابل استدلال مي کرد که قانون مصوبه آذرماه۱۳۲۱ مجلس(طرح دکتر مصدق) اجازه واگذاري امتيازنفت را به دولت نمي دهد. استالين مي گفت قانون را عوض کنيد، تا تکليف امتياز نفت شمال روشن نشود و تا ملت ايران دولت خودمختار آذربايجان را به رسميت نشناسد ارتش سرخ از خاک ايران خارج نمي شود.

‫قوام در اين موقع ا زيک سوي به سفير آمريکا مي گويد هنگام آنست که نامه اولتيماتوم ترومن را به استالين بدهد و هم زمان به مهماندار خود مي گويد ترتيب بازگشت او را به تهران فراهم کند.

‫استالين پس از خواندن نامه ي تهديدآميز ترومن، در يک عقب نشيني بي سابقه دستور مي دهد بلافاصله دفترش طي يادداشتي از هيأت ايراني بخواهد سفر خود را يک روز عقب اندازد تا رهبر شوروي يک بار ديگر با قوام گفتگو کند. روز بعد در اتاقي که قوام، استالين، مولوتف و مترجم حضور داشتند استالين با بيان لطيفه اي يخ روابط را آب کرد و قرار شد سفيري جديد به تهران اعزام نمايد براي اجراي توافق خروج نيروهاي سرخ از ايران و درمقابل تقاضاي امتياز نفت شمال با پيشنهاد تشکيل شرکت مختلط نفتي آن هم پس از تصويب مجلس شوراي ملي موکول شد که بديهي بود ابتدا بايد انتخابات مجلس انجام مي شد و کرملين به پيشه وري دستور مي دهد احترام قوام را نگهدارد و از حکومت خودمختار و مجلس ملي صرفنظر کند. پيشه وري دريافت حاصل يک عمر تلاش و وابستگي کورکورانه توسط کرملين در مقابل هيچ به قوام فروخته شد. نيروهاي ارتش ايران به بهانه تامين انتخابات به آذربايجان مي روند و استالين پيشه وري را از هرگونه مقابله با ارتش ايران بازداشت، ارتش فرقه هم منحل شده بود. پيشه وري التماس مي کرد روس ها او را کمک کنند اما کسي گوش نداد و در ضمن در صحنه داخلي نيز قوام در کابينه خود سه وزير توده اي برمي گزيند و حزب توده را در مرکز عملاً به پيروي از سياست هاي دولت کشانده و در فريب سران کرملين کاملاً موفق مي شود.

‫قوام در ادامه برنامه خود در نامه اي براي تکميل برنامه خود از پيشه وري دعوت مي کند و اعلام مي نمايد مايل است وعده هايي به فرقه دموکرات آذربايجــان بدهد. پيشه وري روز ۱۸ ارديبهشت ماه ۱۳۲۵ در راس هيأتي از سران فرقه که همگي لباس ژنرالي مشابه ارتش سرخ به تن کرده بودند وارد تهران شدند و قوام دو نفر از افراد سطح بالاي فرقه را خريداري مي کند.(۲۶)

‫در اين هنگام نشريات حزب توده هم در تمجيد از قوام با هم مسابقه گذاشته بودند. قوام به دربار پيغام فرستاد و اطمينان داد به زودي نه فرقه دموکرات و نه آبرويي براي حزب توده خواهد ماند.(۲۷)

‫در ايران، مهاباد مرکز فعاليت هاي ملي کرد بود.(۲۸) با شروع جنگ جهاني دوم، وجود نفت در کردستان که موجب طمع ورزي عده اي از دولتهاي بزرگ شده بود، هر کدام به شيوه اي و به بهانه ي آزادي ملل و استقلال آنها، کردها و کردستان را بازيچه خود قرار مي دادند. دو قدرت اشغالگر روس و انگليس هر کدام دور از چشم ديگري کردها را بسوي خود جلب مي کردند. کردها نيز به دليل خوي ايلي و سادگي از روي ناچاري بخاطر رهايي از عقب ماندگي دل به آواز شيرين و نواي خوش آنان بسته بودند. برخلاف آنچه دشمنان کرد مي گويند کردها پول پرست و يا بيگانه پرست نيستند بلکه خود را ايراني مي دانند همواره بخاطر شرف و غرور ملي و برقراري نظمي بدور از تبعيض مبارزه کرده و غالباً وجه المصالحه قرار گرفته اند.

‫کومله ژ-ک (کميته تجديد حيات کرد)

‫کردستان از ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ در اشغال سربازان متفقين بود. کردها که از تقسيم سرزمين شان بين کشورهاي عراق، سوريه و ترکيه احساس بدي داشتند، عده اي از عشاير و عده اي از سران عشاير و نخبگان منطقه مهاباد و اطراف آن از آنجمله ملا قادر مدرسي، صديق حيدري، هژار و هيمن شاعران نامدارکرد، حاج بايزيدآقا و عده اي از فعالان سياسي در عدم حاکميت دولت مرکزي در منطقه، در سال ۱۳۲۱ يک سازمان نيمه مخفي به نام کومله ژ-ک بنيانگذاري کردند و در ابتدا شماري از کردهاي مهاباد و بوکان را جذب کرد و عضوگيري در ديگر مناطق نزديک را شروع کردند. نخست برنامه خود را خودمختاري سياسي- فرهنگي در چارچوب ايران اعلام مي کنند.

‫شادروان قاضي محمد در جنگ جهاني اول خدمات زيادي به اهالي مهاباد کرد و تا آنجا که ممکن بود از نفوذ روس هاي تزاري و مظالمشان جلوگيري نمود و عموي پدر قاضي محمد، قاضي فتاح در حوادث مشروطه سوگند ياد کرد تا زنده است نگذارد سربازان تزار وارد مهاباد شوند و در اين راه که دفاع از وطنش بود به شهادت رسيد. قاضي محمد با توجه به نفوذش برادر خود قاضي صدر (صدر قاضي) را به عنوان نماينده کردستان در دوره چهارم به مجلس فرستاد. در درازاي اين مدت قاضي نه تنها نامي از خودمختاري بر زبان نياورده بود در ملاقاتي با رزم آرا، قاضي محمد مي گويد: "من مسلمانم و به جرات مي توانم بگويم نياکان من نيز ايراني بوده اند تاکنون هم کسي جرات ننموده به ايراني بودن من ترديد کند"(۲۹) و واسيلي نيکتين در مقدمه بر کتاب کرد و کردستان ترجمه محمد قاضي مترجم نامدار کرد در صفحه ۱۴ مينويسد:

‫قاضي مي گفت: من خود يکي از کساني هستم که به پيروي از اين نظر معتقدم دو قسمت کردستان عراق و ترکيه هر دو بايد به ايران ملحق شوند و بدين گونه کردستان بزرگ همچنان جزء خاک ايران گردد زيرا کرد، ملتي است که هيچگونه پيوند نژادي و زباني و فرهنگي با ترک و عرب ندارد در حاليکه هم نژادش با ايرانيان يکي است و هم اينکه زبان کردي شباهت و خويشاوندي نزديک با زبان فارسي دارد. به گمانم بسياري از همشهريان کرد ديگرم نيز با اين عقيده موافق باشند که در دوران ۲۵۰۰ ساله باستان هر سه قسمت کردستان جزء خاک ايران و تابع امپراتوري ماد، هخامنشي، اشکاني و ساساني بوده اند و يکي دو بار هم به تهران نزد شاه مي رود و انگشتري الماس هديه مي گيرد. قاضي محمد در مهرماه ۱۳۲۳ به عضويت کومله ژ-ک درمي آيد. "او يکي از بزرگان محلي و قاضي شهر مهاباد بود و همواره مورد احترام و تکريم مردم مهاباد و مکريان و دولت هاي وقت نيز بوده است قاضي محمد که سالها امور دادگستري و داوري بين مردم را بر عهده داشت. تحت تربيت پدر همه علوم اسلامي را فراگرفت و اجازه قضاوت دريافت کرده و رياست اداره معارف و اوقاف مهاباد را نيز عهده دار شد".(تاريخ هورامان مظفر بهمن سلطاني هورامي، ۱۳۸۶ نشر احسان ص۱۰۱۳)

‫با جلوگيري از نيروهاي ارتش ايران در قزوين توسط ارتش شوروي، قاضي محمد (که در ظاهر فقط عضو جمعيت کومله ژ-ک بود و به کميته مرکزي راه نيافته بود ولي رهبري کومله تحت تاثير او بود)(۳۰) چگونه و به چه علت (علت آن هنوز روشن نيست از اينرو نمي توان قضاوت دقيقي داشت) به همراه عده اي از اعضا به دعوت باقراوف به اتفاق پيشه وري به آنسوي مرز(باکو) رفتند و چند روز بعد که کنگره خلق در تبريز گشايش يافت. قاضي محمد هم کنار پيشه وري در اين مراسم حاضرمي شود و در آخرين روزهاي سال ۱۳۲۳در حاليکه دولت سخت درگير حوادث آذربايجان بود برخوردها به کردستان هم سرايت کرد، شوروي از دولت آمريکا مي خواهد روسو کنسول جوان آمريکا در تبريز را که بسيار فعال بود فرا خواند ولي موراي سفير آمريکا در تهران مقاومت کرد و مانع از آن شد که دولت آمريکا به خواست شوروي و انگليس تن دهد. شوروي که احساس کرده بود بزودي زير فشار افکار ملل عمومي قرار مي گيرد به روند حوادث شتاب بيشتري داد. پيشه وري در آذربايجان و قاضي در کردستان با توجه به لزوم اداره کشور دست بکار تهيه "قانون اساسي" شدند.

‫بدنبال توطئه و دسيسه هاي باقراوف براي اجراي فرمان هاي استالين در بوجود آوردن زمينه جدايي طلبي به کمک پيشه وري و فرقه دموکرات آذربايجان، در شمال کردستان نيز مقدمات لازم براي اجراي سياستي نظير آنچه در آذربايجان گذشت را فراهم مي کنند.

‫ارتباط تنگاتنگ حزب توده با باقراوف و استالين و نقش و تأثير آنها در شکل گيري جنبشهاي جدايي طلب بويژه پس از فرمان صادره از دفتر سياسي کميته مرکزي حزب کمونيست اتحاد شوروي در ۱۵ تيرماه سال ۱۳۲۴ به ميرجعفر باقراوف صدرکميته مرکزي حزب کمونيست آذربايجان (اران) نسبت به سازماندهي يک جنبش جدايي طلب در آذربايجان جنوبي و ديگر ايالات شمالي ايران ژرفاي وابستگي فرقه دموکرات آذربايجان روشن ترمي شود اين فرمان با درجه فوق محرمانه طبقه بندي شد که پس از سالها اخيراً با تلاش پرقدر ميهن پرستان توسط فصلنامه فرهنگي و اجتماعي گفتگو شماره ۴۰ تحت عنوان استالين و فرمان تشکيل فرقه دموکرات منتشر شد که نشـان از نقش حزب توده در شکل گيري جريانات مهاباد و کردستان دارد.

‫بخش هايي از فرمان استالين: "از دفتر سياسي حزب کمونيست شوروي به رفيق باقراوف.

‫....... در جهت تشکيل يک ناحيه خودمختار ملي آذربايجان با اختيارات گسترده در چارچوب دولت ايران توصيه مي شود که تاسيس حزب دموکرات آذربايجان جنوبي بايد دريک تجديد سازمان توامان از بخش آذربايجاني حزب توده ايران با جذب هواداران در ميان کردهاي ساکن شمال ايران براي متشکل کردن آنها در يک جنبش جدايي طلب که يک ناحيه خود مختار کرد را تشکيل دهد اقدامات مناسب صورت دهند.

‫سرپرستي کلي اين گروه با هماهنگي سرکنسولگري اتحاد جماهير شوروي در تبريز، به باقراوف و يعقوبف واگذار مي شود. تهيه و تدارک اقدامات اوليه براي برگزاري انتخابات دوره پانزدهم مجلس ايران و تضمين انتخاب هواداران جنبش جدايي طلب ... به کميته مرکزي حزب کمونيست آذربايجان (اران) باقراوف و يعقوبف سپرده شود و براي تامين مالي نهضت جدايي طلب يک صندوق ويژه با اعتبار يک ميليون روبل درکميته مرکزي حزب کمونيست شوروي تاسيس مي شود(۳۱)و"درسند محرمانه ديگري که در۲۳ تيرماه۱۳۲۴ تحت عنوان اجراي ماموريت ويژه در سراسر آذربايجان جنوبي و ايالات شمالي ايران اعمال شود و از جمله وظايفي که براي آنها تعيين شده بود.

‫الف- موضوع تاسيس فرقه دموکرات آذربايجان.

‫- سازماندهي سفر پيشه وري و کامبخش به باکو براي مذاکره و همچنين تامين سفر پادگان صدر کميته ايالتي حزب توده در آذربايجان به باکو.

‫ب- تضمين انتخاب نمايندگان دوره پانزدهم.

‫پ- تاسيس انجمن دوستان آذربايجان.

‫ت- سازماندهي جنبش جدايي طلب در آذربايجان و کردستان با اختيارات گسترده است.

‫اين وابستگي تا جائي است که در همان سال هاي ۱۳۳۰ عده اي از سران حزب توده از ائتلاف حزب توده با فرقه دموکرات کردستان و آذربايجان بشدت انتقاد مي کردند و منجر به کناره گيري خليل ملکي از حزب توده شد(۳۲)و روزنامه رهبر ارگان حزب توده در ارديبهشت ماه سال ۱۳۲۵ نوشت: حزب توده و فرقه دموکرات در اهداف خود کاملاً هماهنگ هستند.

‫اسناد متقن تاريخي رويدادهاي سالهاي اشغال کردستان توسط قدرت هاي شوروي و انگليس را به اشاره و هدايت شوروي وايفاي نقش حزب توده مي دانند. از ديرباز عوامل شوروي در حرکت هاي کردها از طريق حزب توده رخنه کرده و برنامه هاي خودمختاري و ايجاد حکومت کردستان را پشتيباني مي کردند و در يکم آذرماه ۱۳۲۴ در سفري که باقراوف، قاضي محمد و شيخ بابا نخست وزير جمهوري کردستان و عده اي از سران کومله- ژ-ک را به باکو دعوت مي کند، ضمن تغيير بعضي کادرها از او مي خواهد تا نام کومله ژ-ک را به حزب دموکرات کردستان تغيير دهد(۳۳)و قاضي محمد به سمت رهبري حزب دموکرات کردستان انتخاب مي شود تا در مخالفت با خروج نيروهاي اشغالگر حقشان را بگيرند و از آن ميان عزيز يوسفي و غني بلوريان جزو حزب دموکرات و حزب توده بودند، ازاين پس با وسوسه حزب توده بيشتر بدام شوروي مي افتند. بطوريکه پس از بازگشت از ملاقات با باقراوف در روز ۲۶ آذرماه ۱۳۲۴ نقشه کردستان و"طرح استقلال"آن را به مردم مهاباد اعلام مي کند.

‫درسوم ارديبهشت ماه ۱۳۲۵ درساختمان "مجلس ملي آذربايجان" باحضور سران "حکومت ملي کردستان" به رياست قاضي محمد و شش تن ديگر از سران "حکومت ملي آذربايجان" به رياست پيشه وري پيمان تفاهم منعقد مي کنند. کردها که همواره از تجزيه سرزمين هاي خود و تقسيم آن در ميان کشورهاي ترکيه، سوريه و عراق ناخشنود بودند با نزديک شدن پايان جنگ جهاني دوم و استقرار قواي شوروي سوسياليستي در مرزهاي کردستان از يکسو و ضعف حکومت مرکزي، رشد تبعيض ها و رها کردن مناطق کشور بحال خود و از ديگر سوي تشويق و تحريک قواي اشغالگر شوروي سوسياليستي به هواداري از خود مختاري در کردستان بر رويهم و عقب نگهداشتن منطقه و حاکميت نيروهاي شوروي در بعضي مناطق، همه زمينه ها و عواملي شدند در بروز رخدادهاي منطقه و استوار کردن جاي پايي براي شوروي که در آن روزها با شعار برابري و سوسياليسم به ميدان آمده بود تا از طريق حزب توده و حزب دموکرات در قلب منطقه خاور ميانه، کردستان رخنه کند.

‫ماجراي تجزيه يکساله آذربايجان و جمهوري مهاباد محک تجربه ديگري بود تا ملت ايران جوهر وجود حزب توده و عوامل بيگانه را بشناسد و دريابد"حمايت" همه جانبه آنها از فرقه دموکرات در مقابله با ملت ايران چگونه در خدمت تمنيات شوم دولت شوروي سوسياليستي و وابستگي به افکار توسعه طلبانه استالين بوده است.

‫درنهايت حزب دموکرات و قاضي محمد در۲ بهمن ۱۳۲۴ در مهاباد با تاثيرپذيري از فرقه دموکرات آذربايجان جمهوري کردستان (مهاباد) را اعلام مي کند و سيف قاضي با لباس ژنرالي، قاضي محمد را پيشوا و رئيس جمهوري کردستان مي خواند و قاضي محمد مراسم تحليف بجاي آورده و در بخشي ازآن از اتحاد کردها و آذريها سخن مي راند. مدتي بعد استالين در مقابل فشارها و تهديدهاي امريکا و سازمان ملل در آذر ۱۳۲۵ نيروهايش را از ايران فرامي خواند. جالب است کيانوري در مهرماه ۱۳۲۴ طي يادداشتي مي نويسد:(۳۴) "براي اينکه ارتش هاي انگليس و شوروي ايران را تخليه کنند بايد اين دو دوست مطمئن شوند که در ايران تکيه گاهي عليه آنان ايجاد نخواهد شد. شرط اول براي خروج نيروهاي خارجي از ايران اينست که آنها نسبت به منافع مشروع ؟! خود در ايران اطمينان حاصل کنند".(۳۵)و(۳۶)

‫جمهوري مهاباد يکسال دوام نکرد، چون قواي نظامي شوروي ايران را تخليه کردند. قاضي محمد که در ميان شهرنشينان کرد مهاباد از محبوبيت برخوردار بود خواهان حمايت قبايل کرد مي شود ولي روساي قبايل هم چون نسبت به روس ها نفرت داشتند بسياري از آنها جمهوري مهاباد را دست نشانده شوروي مي پنداشتند، در نتيجه جواب مساعدي به قاضي محمد ندادند"(۳۷)و از آنجا که نيروهاي جمهوري مهاباد بدون ياري قواي اشغالگر شوروي قادر به رويارويي با ارتش ايران نبودند، تسليم شدند."(۳۸)

‫سياست اتحاد شوروي نسبت به کردستان تا حدود زيادي انعکاس سياست اين کشور نسبت به آذربايجان بوده است. استالين سياست حمايت از کردستان را ادامه نداد زيرا بيم داشت و دريافته بود که قدرت سياسي در کردستان دردستهاي زمين داران بزرگ و روساي عشاير و رهبران مذهبي بود که آنها معتقد بودند همه ي آنها محافظه کار و نسبت به اميال شوروي مشکوک و بدگمان بودند و نسبت به اشاعه افکار کمونيستي نوعي خصومت داشتند و سابقه کشتارروسها در جنگ جهاني اول هنوز هم ازخاطره کردها پاک نشده است. در حقيقت ظهور و سقوط جمهوري مهاباد نگرش متضاد شوروي نسبت به مساله کردستان را منعکس مي کند. از همين رو حزب توده هنگامي که جنبش کردستان در سال ۱۳۲۴ با سياست هاي شوروي همسويي داشت از آن دفاع مشروط نمود، بعدها که سياست روس ها تغيير يافت سياست حزب توده هم تغيير پيدا کرد.

‫قاضي محمد در روزهاي پاياني وقتي از مطامع روسها آگاه مي شود که ارتش به دروازه هاي مهاباد رسيده بود به استقبالشان مي رود و ارتش بدون مقاومت وارد شهر مي شود، پس از تسليم شدن قاضي محمد تعدادي از افسران عضو سازمان نظامي حزب توده ازجمله ظهيري، خاکزاد و شعاري نيز اعدام شدند.(۳۹)

‫قاضي محمد با هر انگيزه اي که وارد جنبش شده بود، اينک گويي دريافته بود کردها يکبار ديگر وجه المصالحه قرار گرفته اند. از اينرو گرچه کساني از او خواستند مهاباد را ترک کند و به شوروي پناهنده شود ولي برخلاف پيشه وري درميان مردم ماند.

‫با وجوديکه اردشير آوانسيان از رهبران حزب توده مي نويسد: "ما در دادستاني ارتش و محاکمات (قاضي محمد و يارانش) نفوذ داشتيم..... دوسيه ها در دست رفقاي حزبي بود و هرطور مي خواستند افسران را محاکمه مي کردند(۵۳)،" سرانجام در۱۲ دي ماه ۱۳۲۵ بيست و پنج نفر از افسران جمهوري مهاباد و در ۲۵ دي ماه ۱۳۲۵ دادگاه نظامي مهاباد قاضي محمد را به اتفاق ۱۰ نفر نظامي ديگر که اعلام خودمختاري کرده بودند محکوم به اعدام و در دهم فروردين ۱۳۲۶ قاضي محمد و برادرش ابوالقاسم صدرقاضي و عموزاده اش محمدحسين سيف قاضي از يارانش را در مهاباد به دار آويختند.(۴۰)حزب دموکرات کردستان از هم پاشيد، تنها گروه هاي کوچکي از آن درخفا به فعاليت ادامه دادند. (داستان غم انگيزي است که استعمار چگونه شماري از انسانهاي محترم و خوشنام را بخود وابسته مي کند و هيچگونه راه برگشتي براي آنها باقي نمي گذارد.) نيروهاي بارزاني هم به عراق عقب نشستند و نتوانستند در شمال عراق هم بماند و با اقدام به راهپيمايي بزرگ خود و عبور از نوار مرزي ايران و ترکيه راه شوروي را در پيش گرفت. او و پانصد تن از همراهانش يازده سال بعد را با تحمل مشقات فراوان در "اتحاد شوروي سوسياليستي" بسر بردند.(۴۱)سران و رهبران شوروي هم که تنها به مصالح و منافع استعماري خود مي انديشيدند در قرباني کردن سران و فعالان کرد که سرنوشت خود را به آنها سپرده بودند کوچکترين ملاحظه اي نکرده و آنها را رها نمودند. دکتر هاشم شيرازي داماد قاضي محمد "سازمان نظامي حزب توده را متهم مي کندکه در اعدام قاضي، نقش داشته است"(۴۲) (اين نظر را عده اي رد کرده اند از آنجمله ابراهيم يونسي که درباره دکتر شيرازي داماد قاضي مي نويسد: او توده اي بود، عضو کاگ ب وسيا و عضو حزب دموکرات هم بوده است و ... و قابل اعتماد نيست (۴۳) ولي عده اي او را تاييد مي کنند) و باقراوف در نامه اي به ژوزف استالين پيشنهاد کرد:"بازماندگان فرقه دموکرات و افرادي را که در حرکت جدايي خواهانه آن سازمان با روس ها همکاري کرده بودند و پس از شکست به شوروي پناهنده شده بودند، به سيبري يا قزاقستان تبعيد شوند."(۴۴)و دکتر قاسملو در سي امين سال تاسيس جمهوري مهاباد علت شکست جمهوري را متوجه رهبري حزب دموکرات کردستان، ضعف رهبري احزاب مترقي (؟!) حزب توده ايران و فرقه دموکرات آذربايجان مي داند"(۴۵) که دليل بسيار روشن ديگريست در نقش حزب توده در اين رويداد تاريخي.

‫از اوايل سال ۱۳۲۷ شاهد کوشش هايي بمنظور بازسازي حزب دموکرات از سوي کميته کمونيستي کردستان به رهبري رحيم سلطانيان هستيم. بويژه حزب دموکرات کردستان وارث و ادامه دهنده راه حزب دموکرات دوره قاضي محمد کوشش هايي در اين زمينه بعمل آورد. در حقيقت حزب دموکرات شاخه اي از حزب توده در کردستان بود. اعضاي حزب دموکرات کردستان که در تهران مقيم مي شدند به خودي خود عضو حزب توده مي شدند.(۴۶)حزب توده پس از واقعه ترور ناموفق شاه در دانشگاه تهران، در سال ۱۳۲۷ غير قانوني اعلام شد که پس از به قدرت رسيدن دکتر مصدق اجازه فعاليت مجدد يافت و دوباره مي خواست در کردستان نفوذ و جايگاهي براي خود پيدا کند. در مهاباد و اطراف آن هم کادرهاي حزب دموکرات فعاليت مي کردند غني بلوريان از اعضاي باسابقه حزب توده مي نويسد: حزب توده متوجه شد که حزب دموکرات در ميان مردم و اعضا بطور محرمانه خود را سازمان داده اند. به همين دليل درخواست ايجاد رابطه کردند که بعنوان دو حزب ترقي خواه درباره شعارهاي مشترک سراسري عليه رژيم با هم همکاري کنند.(۴۷) بعد از آن حزب توده قاسملو را به مهاباد مي فرستد تا به رهبران حزب دموکرات اعلام کند که حزب توده علاقمند است هر کاري را که در توانش باشد بجاي شما انجام دهد. غني بلوريان مي نويسد: تا زماني که قاسملو به نمايندگي از طرف حزب توده با ما نشسته بود ما رابطه مستقيمي با حزب توده نداشتيم. قاسملو به ارتباط بين حزب دموکرات و حزب توده رسميت مي بخشيد.(۴۸)

‫حزب توده بيشتر حزب دموکرات را بعنوان شاخه اي از خود مي دانست و کادرهاي حزب دموکرات درکردستان را اعضاي خود به حساب مي آورد.کادرهاي حزب دموکرات هرگز برنامه و استراتژي مشخصي را که مستقل از حزب توده باشد در دست نداشتند، بطوريکه قاسملو مي نويسد: "رهبري حزب توده در آن مقطع براين باور بود که هم به لحاظ تشکيلاتي و هم به لحاظ سياسي اعضاي حزب دموکرات بايد به کل از حزب توده پيروي نمايد و در واقع شاخه اي از تشکيلات حزب توده باشند ولي نام حزب دموکرات را حفظ کنند و با همان نام به فعاليت هاي خودشان ادامه دهند همان طورکه در عمل هم اينطور شد.(۴۹) و يا در جاي ديگر کريم حسامي مي نويسد: درست است که در بين مردم فعاليت هايمان به نام حزب دموکرات بود اما هيچ برنامه و سياست ملي گرايانه و ناسيوناليستي نداشتيم. دستورات و اوامر از حزب توده مي آمد و براساس روش و دستورات آنها فعاليت انجام مي داديم. پيوند حزب توده و حزب دموکرات به نظر نمي رسد به نفع کردها بوده باشد و يا براي رسيدن به خواسته هاي آنها بوده باشد بلکه هدف حزب توده ايجاد پايگاه و نفوذ در مناطق کردنشين بوده است."به نظر ياسين سردشتي اين شرايط غير از ضرر و زيان به ناسيوناليسم کرد هيچ سودي نداشته است.(۵۰)

‫بعلت تفکر توده اي که در ميان اغلب کادرهاي اصلي حزب دموکرات وجود داشته است، حرکت هاي آن موقع حزب دموکرات در راستاي اهداف قومي کردها نبود. تا جائيکه در دهه ۳۰ غني بلوريان که بعنوان کادر رهبري حزب دموکرات شناخته مي شد مي نويسد: "بايد به صراحت اين را بگويم که در تمام عمر سياسي ام پس از سقوط جمهوري کردستان که حزب دموکرات را احيا کرديم تا پس از آزادي ام از زندان و عضويتم در دفتر سياسي حزب دموکرات و سپس در حزب دموکرات، از نظر تفکر طرفدار "انترناسيوناليسم پرولتاريا" (؟!) بودم. " (۵۱)

‫رهبري حزب توده دردهه ۲۰ تا ۳۰ هرگزدرراستاي خواسته هاي قوميتي که درکنگره دوم تصويب شده بود تلاش نکرد بلکه باعث شد تا حزب دموکرات کردستان وفرقه آذربايجان هم پيمان شوند. درجهت وابسته کردن کليه حرکتها و جنبشها در ايران به حزب توده و اتحاد جماهير شوروي بود، نه حل کشمکش هاي قوميتي. بعد ازانقلاب حزب دموکرات، به رهبري دکتر قاسملو توانست در مهاباد و بخش هايي از مناطق شمال کردستان نفوذ کند دراين مقطع راه خود را ازحزب توده جداکردند و بارديگر شعار دموکراسي براي ايران، خود مختاري براي کردستان را در دستور خود قرار مي دهد و اعلام مي کند: "مسأله کردها در ايران مي تواند بوسيله مذاکرات سياسي خاتمه يابد. ما چيزي بيش از يک خودمختاري آنهم زير لواي ايران نمي خواهيم."(۵۲) اين درحالي بود که حزب توده و رهبري آن کيانوري، قاسملو را بعنوان عاملي در راه رسيدن به اهداف خود مي ديد و شرط وجود پيوند با حزب دموکرات را برکناري قاسملو از رهبري حزب دموکرات مي دانست در حاليکه غني بلوريان مي نويسد: "در بهار ۱۳۵۸ دکتر قاسملو از من درخواست کرد در جهت نزديک ساختن حزب دموکرات و حزب توده تلاش کنم. اگر ما با حزب توده دوستي نکنيم اتحاد شوروري از ما پشتيباني نخواهدکرد تنها شرط براي ايجاد رابطه اين است که حزب توده حزب دموکرات را به عنوان يک حزب کردستاني بشناسد والا ما هيچ مشکلي با حزب توده نداريم.(۵۴)

‫امروز عدم انتشار کامل اسناد مربوط به رويدادهاي جمهوري مهاباد از جمله علت واقعي رفتن به باکو و چگونگي دقيق تسليم شدن قاضي محمد، چگونگي محاکمه و اعدام قاضي ها، نقش دقيق تر حزب توده و رابطه اش با رزم آرا در اين اعدام ها، بر پاره اي ابهام ها افزوده است، که با انتشار اسناد دولتي، خاطرات بازماندگان آن دوره و اسناد خارجي مي تواند زمينه ي ارزيابي واقع بينانه تر را فراهم سازد.

‫سخن پايان، لازم مي دانم مراتب سپاس خود را از برگزارکنندگان چنين گردهمايي هايي که تأثير بسزا در بالا بردن آگاهي هم ميهنان دارد اعلام مينمايم، که بي توجهي و رها کردن مسائل اقوام ايراني، از آنجمله کردان بحال خود تا فوران و سرريز آنها در مقاطع بحراني و يا استقرار و استمرار نگاه امنيتي، بدبينانه و دوگانه به اميد غلبه بر بحران ها، اشتباه بزرگ خواهد بود. از تاريخ بايد آموخت پيش از آنکه خود درس تاريخ شويم.

‫البته اين بي توجهي و سهل انگاري نسبت به موضوع کردستان تنها به حوزه هاي دولتي که مسئوليت بيشتري در اين زمينه دارند، محدود نيست، در حوزه هاي ديگر نيز از جمله حوزه روشنفکري کشور وضع بر همين منوال است. امروزه براي ايرانيان راستين بازبيني رويکردهاي مرسوم به کرد و کردستان ضرورتي بيش از پيش يافته است و ايران آينده بايد که اين مهم را نيز در صدر اولويت هاي خود قرار دهد. اگر ايران براستي کردها را از ارکان اصلي ايرانيت مي داند که هست و بر پيوستگي نژادي و تاريخي آندو باور دارد، آيا جاي آن نيست که با اتخاذ رويکردي مثبت و پلوراليستي بدور از تبعيض ها نسبت به رشد، توسعه و شکوفايي هويت کردي کردان، ايران ابتکار عمل را در دست بگيرد ضمن فراهم آوردن زمينه هاي توسعه و شکوفايي براي اين بخش مهم ايران و هويت ايراني، راه را براي گرايش هايي که در جهت عکس اين ديدگاه حرکت مي کنند ببندد؟ و آب به آسياب بيگانگان نريزيم.

‫بهوش باشيم دريابيم که استعمارگر هنگامي دشمن نخواهد بود که قادر به انجام آن نباشد چه: "ز بد گوهران بد نشايد سترد."

 

‫بودم آنگاه که نوباوه و خرد پدرم تنگ در آغوش فشرد

‫يادم آيد به رخم بوسه زنان گرم و لرزنده ز فرط هيجان

‫گفت اي نوگل شاداب بهار وطنت را پسرم دوست بدار

 

‫با سپاس

‫ پاينده ايران

‫ تهران، اسفند ماه ۱۳۸۶

‫منابع:

‫۱- از سيد ضياء تا بختيار، بهنود مسعود چاپ سوم ۱۳۶۹ ص ۱۶۹.

‫۲- از سيد ضياء تا بختيار، بهنود مسعود چاپ سوم ۱۳۶۹ ص ۱۸۲.

‫۳- تاريخ اقتصادي ايران، همايون کاتوزيان ص ۱۸۷.

‫۴- موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي،"سياست و سازمان حزب توده ايران از آغاز تا فروپاشي"، جلد ۱، تهران ۱۳۷۰ ص ۹۷.

‫۵- کژراهه، احسان طبري، چاپ دوم .تهران، اميرکبير ۱۳۶۲ ص ۴۳.

‫۶- تاريخچه پان ايرانيرم، طالع، هوشنگ ص ۲۳.

‫۷- از سيد ضياء تا بختيار، بهنود مسعود چاپ سوم ۱۳۶۹ ص ۱۹۹.

‫۸- کژراهه، احسان طبري، چاپ دوم .تهران، اميرکبير ۱۳۶۲ ص ۶۶ به بعد.

‫۹- فصلنامه روژف، شماره ۴و۵، احمدي قاسم ص ۱۰۱ بهار و زمستان ۸۵-۱۳۸۶

‫۱۰- ايران بين دو انقلاب ص ۴۷۶.

‫۱۱- کرد و انديشه چپ، مصاحبه پروفسور دکتر امير حسن پور فصلنامه روژف ۳و۴ ص ۲۵۱.

‫۱۲- فصلنامه روژف احمدي قاسم شماره ۴و ۵ ص ۱۱۰.

‫۱۳- ماهنامه مردم ۱۶ (خرداد-تير ۱۳۴۴) ايران بين دو انقلاب.

‫۱۴- از سيد ضياء تا بختيار، بهنود مسعود چاپ سوم ۱۳۶۹ ص ۲۲۶.

‫۱۵- از سيد ضياء تا بختيار، بهنود مسعود چاپ سوم ۱۳۶۹ ص ۲۲۸.

‫۱۶- همانجا، ص ۲۲۸.

‫۱۷- بين دو انقلاب ص ۳۴۶، ايرج اسکندري در نخستين کنگره حزب، رهبر ۱۳ شهريور ۱۳۲۳.

‫۱۸- ايران بين دو انقلاب، يرواند آبراهميان نشر ني ۱۳۷۷، ص ۴۹۳.

‫۱۹- ايران بين دو انقلاب، يرواند آبراهميان نشر ني ۱۳۷۷، ص ۳۷۳.

‫۲۰- همانجا، ص ۵۵۷، دومين کنگره حزب دموکرات کردستان، طوفان شماره ۲۴ شهريور ۱۳۴۴.

‫۲۱- ايران بين دو انقلاب، يرواند آبراهميان نشر ني ۱۳۷۷، ص ۵۵۷ و زيرنويس.

‫۲۲- همانجا، ص ۵۵۸، "واقعاً چه اتفاقي افتاد"، قاسمي، توفان، ۲۳ اسفند ۱۳۴۴، صص۱-۳.

‫۲۳- همانجا، ص ۵۵۹، يک برنامه انقلابي يا اصلاح طلبانه، توده، ۱۲ فروردين ۱۳۴۶ صص ۱-۳.

‫۲۴- رحيمي مصطفي، نگاه ۱۳۵۷ ص ۱۸۲.

‫۲۵- از سيد ضياء تا بختيار، بهنود مسعود چاپ سوم ۱۳۶۹ ص ۲۴۷.

‫۲۶- همانجا، ص ۲۶۹.

‫۲۷- همانجا، ص ۲۷۰.

‫۲۸- جامعه شناسي مردم کرد، ترجمه ابراهيم يونسي. نشر پانيذ ۱۳۶۹ چاپ دوم ص ۴۲.

‫۲۹- قاضي محمد و جمهوري در آينه اسناد، بهزاد خوشحالي، چاپ اول ص ۲۷۳.

‫۳۰- فصلنامه روژف، شماره ۴و۵، مولودي عبدالعزيز ص ۱۲۲.

‫۳۱- فصلنامه فرهنگي و اجتماعي گفتگو شماره ۴۰ شهريور ۱۳۸۳، صص ۱۵۱-۱۵۳.

‫۳۲- حزب توده چه مي گويد و چه مي کند، خليل ملکي تهران ۱۳۳۰.

‫۳۳- ميژووي راپريني کورد، سجادي علاء الدين.

‫۳۴- مجله مردم، ارگان حزب توده مهرماه ۱۳۲۴.

‫۳۵- من متهم مي کنم، کشاورز فريدون ۱۳۵۷.

‫۳۶- گذشته، چراغ راه آينده است. نشر جامي.

‫۳۷- ناسيوناليسم در ايران، ريچارد کاتم ص ۸۰.

‫۳۸- جامعه شناسي مردم کرد، ترجمه ابراهيم يونسي. نشر پانيذ ۱۳۶۹ چاپ دوم ص ۴۲.

‫۳۹- سيف قاضي، محمدرضا، اسرار محاکمه قاضي محمد و يارانش ص ۴۷.

‫۴۰- خاطرات دکتر هاشم شيرازي، صص ۸-۱۲۶.

‫۴۱- جامعه شناسي مردم کرد، ابراهيم يونسي ص ۴۳.

‫۴۲- خاطرات دکتر هاشم شيرازي صص ۸-۱۲۶.

‫۴۳- مجله چشم انداز ايران، دکتر ابراهيم يونسي، ويژه نامه اول سال ۱۳۸۲ ص ۷۶.

‫۴۴- فصلنامه گفتگو، ۴۰ شهريور ۸۳ ص ۱۴۷.

‫۴۵- کردستان، ارگان کميته مرکزي دموکرات بهمن ۱۳۵۴ ص ۶.

‫۴۶- چپ در ايران، به روايت استاد ساواک ص ۷.

‫۴۷- غني بلوريان، ئاله کوک مترجم رضا خيري مطلق استکهلم ۱۹۹۷، ص ۱۳۶.

‫۴۸- غني بلوريان همانجا ص ۱۳۷.

‫۴۹- چل سال خه بات له پيناو آزادي، دکتر عبدالرحمن قاسملو، فه سلي سييه م، ل ۱۷.

‫۵۰- هه لويستي حزبي توده، ياسين سردشتي (سليماني ۲۰۰۵، بنکه ي ژين).

‫۵۱- غني بلوريان، ئاله کوک مترجم رضا خيري مطلق، ص ۳۸۲.

‫۵۲- روزنامه لوموند ۱۲/۱۲/۱۹۸۲.

‫۵۳- خاطرات سياسي آوانسيان به کوشش علي دهباشي، انتشارات سخن و نشر شهاب ۱۳۷۸ ص ۲۶۵.

‫۵۴- غني بلوريان همانجا صص ۳۸۱-۳۷۸.

 

 

 

تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .