عادل بودن معيارومظهرانسانيت است!

 

پاسخي به منتقدين دررابطه با نوشتار

"نود وسومين سالگرد هولاکاست ارامنه بدست رژيم جنايتکارعثماني"

 

رضا رحيم پور

 

ازقرار معلوم آشفتگي  و ناهنجاري فکري ما ايرانيان تنها مختص به  حوضه سياسي ، اقتصادي  و اجتماعي نميباشد و حتي به چگونگي برخورد و مقابله با افکاردگرانديشان هم سرايت کرده است.

 

من درنوشتاري تحت نام " نود و سومين سالگرد هولاکاست ارامنه بدست رژيم  جنايتکار عثماني" (١) سعي کرد م تا ريشه وعلل اين کشتاراسفناک را که حتي آدلف هيتلر از فراموشي آن در تاريخ در کتابش اذعان داشته است بپردازم. من دراين نوشتارآورده ام که ريشه و سرآغاز هولاکاست ارامنه به سالهاي ١٨٩٦ـ  ١٨٩٤ ودردوران حکومت سلطان عبدالحميد دوم عثماني که درآن بيش از٢٥٠٠٠٠ از ارامنه معروف به "کشتارحميدي يا حميديه"  کشته شدند بازميگردد و نه آنگونه که ترکهاي ترکيه تلاش دارند  تا اين کشتار را محدود  به سالهاي  ١٩١٥   تا   ١٩٢٥ کنند. البته خود  دکترين  و  اين ابتکار هولاکاست را رژيم عثماني درسال ١٨٧٤ فرموله کرده بود. سخن من اين بود  که آن ترکهاي طرفدار رژيم عثماني که تلاش دارند تا با استدلال و به بهانه  وجود جنگ بين دولت ترک عثماني  و روسيه تزاري  و شرکت در نخستين جنگ جهاني، اين کشتار  و  آواره کردن  ميليونها نفرارامنه  را توجيه کنند، فکرنادرستي دارند و براي ريشه يابي آن ميبايستي به پيشترازانجام آن رخداد رجوع کنند.

 

ولي پاسخهايي که ازچندين خواننده ارجمند و ديگرهمشهريهاي آذربايجاني خودم دريافت کرده ام مملو است ازآنکه، که اي خفته در خواب چگونه سخن از" هولاکاست ارامنه " سرميدهي زماني که ارامنه درخوجالي (در سالهاي ١٩٩٢ )  درآن جنايات و کشتاري بس دلخراش از آذربايجانهاي کرده اند!

 

نخست اينکه  من هيچگاه کشتار و جناياتي که  درقره باغ  و خوجالي و خان کندي  و... بدست ارتش ارمنستان (و روسيه) درجنگ خانمانسوز با جمهوري آذربايجان در اواخر سالهاي هشتاد و اوايل دهه نود ميلادي رخداده است  را نفي نکرده  و تمامي آن کشتارها ( حتي حمله هاي داشناکهاي ارمني  به خوي ، سلماس و حتي زادگاهم اروميه در آغازسده بيستم) را بکل وبا شديدترين لحني محکوم ميکنم. ولي خانمها و آقايان گرامي اين کشتارهاي ارمني از آذربايجاني ها که  خود بخود و  بيعلت رخ نداده است. ما بايد به ريشه اين اختلافات رجوع کنيم. انگاريک عراقي  به يکباره تنها  با حمله  فجر ٨  و اشغال شبه آبخوست (جزيره)  فاو بدست ارتش ايران در سال ١٩٨٦اشاره کند وبخواهد علت اختلاف ما ايراينان و عراقيها را تنها با تکيه به آن حمله نظامي بررسي کند! خوب اگراين دوست عراقي  ما بخواهد (بي غرض) به موضوع نگاه کند، مجبور است کتاب تاريخ را  ورق زده  و  به  دهه هفتاد ميلادي (پيمان الجزاير سال ١٩٧٥، گفتارتحريک آميزخميني درباره صدورانقلاب اسلامي به کشور هاي همسايه و تضعيف واعدام سران ارتش ايران  درسال ١٩٧٩، حمله صدام حسين  به  ايران در سال ١٩٨٠) و حتي سده نوزده (مبهم بودن نوارمرزي بر اروند رود و مهمل کاري دولت بريتانيا ـ که درآنزمان قيم عراق کنوني  بود ـ  دال بربه رسميت شمردن مرز و پرچمي که به دستوراميرکبير درآن حوالي برافراشته شده بود ) بنگرد ، نه تنها به حمله فجر٨ ايران به عراق در سال ١٩٨٦!!

 

من درنوشتارم  حتي يک بار هم  کلمه آذربايجان را ذکر نکرده ام  و يا حتي  اختلافات ارمنستان  و جمهوري آذربايجان را ذکرنکرده ام،  تا چه رسد تا بخواهم ازکشتاراسفناک و دلخراش خوجالي وقره باغ  سخني رانده باشم. دراينصورت نوشتا رمن چيزديگري ميشد.

 

البته بيشترما ايرانيان اينگونه ياد گرفته ايم وعادت کرده ايم که دريک نوشتارکوچک که محض خاطر "کمبود گازدرابرقو"  به رشته تحرير درميآوريم ، با گريزهايي  به دو جنگ جهاني، حمله اسکندر و تيمور به ايران، کشتار ٦٧ در زندانهاي ج.ا. ، جنگ ويتنام و کره، کودتاي ٢٨ مرداد ، ترور آبراهم  لينکلن و ذکرگلوباليزاسيون (که خواننده هم بداند نويسنده درباغ  امروزي هم هست ) نوشته را آغاز و آنرا هم با شعار آزادي زندانيان سياسي و محو اسرائيل بپايان ميبريم !!! ولي نوشتار من از اينگونه نوشته ها  نبود! همانگونه هم که  ازتيتر نوشتارمن مشخص بود، دو سوي موضوع نوشتار من، يکي ارامنه بودند و ديگري  رژيم عثماني ، بدون ذکر نامي از جمهوري آذربايجان  و يا حتي  جنگ  بين ارمنستان و جمهوري آذربايجان.

 

من حتي درنوشتارم ادعا نکردم که  مردمان  ترکيه اين جنايات را آفريدند. همانگونه که در آن اشاره داشتم ، اين هولاست  مانند هولاکاست يهوديان از بالا و  از سوي  مقامات دولتي  اعمال شده بود  و همانگونه که در آن اشاره داشتم، اين پاکسازي قومي شامل حال ارامنه سياه بخت هم نشده  و بسياري از گرجيها و آسوريها نيزدراين «هولاکاست» جان خود را باختند. والا ترکها وارامنه چندين سده  در کنارهم با صلح و صفا زيسته اند. پس همانگونه  که  باني هولاکاست يهوديان، نه آلمانها  بلکه  دولت نازيست هيتلري بود، هولاکاست ارامنه  نيز نه  از سوي مردم ترکيه  که باني  و مسئول  آن مقامات امپراتوري عثماني به  رهبري  سلطان عبدالحميد دوم عثماني وحکومت ترکهاي جوان ( که در سال ١٩٠٨به قدرت رسيدند ) بود.

 

سلطان عبدالحميد دوم عثماني بدنبال زوال امپراتوري عثماني اينگونه  فکر ميکرد که تمامي بخشهايي ازامپراتوري عثماني اش که غيرمسلمان هستند، دير يا زود عليه امپراتوري عثماني  قد  علم خواهند کرد، همانگونه ک تقريبا تمامي مناطق مسيحي نشين  چون بالکان، ترانسيلوانيا،  مالدويا، واليشيا  و يونانيان قد علم کرده بودند. درحاليکه تمام مناطق مسلمان نشين امپراتوري عثماني (عراق،  سوريه، اردن، لبنان و بخش شمالي عربستان سعودي) نه تنها  شورشي عليه امپراتوري عثماني بپا نميکردند  وسلطان  عثماني را بعنوان خليفه اسلام قبول داشتند، که حتي کليد کعبه را هم تقديم سلاطين عثمانيها ميکردند. لذا سلطان عبدالحميد دوم عثماني دراين باورماليخويايي خود اسيربود که شهروندان مسيحي امپراتوري عثماني  در آسياي صغير ( ارامنه ، گرجي ها  و  آسوريها ) دير يا زود عليه امپراتوري عثماني بپا خواهند خاست. درسال  ١٨٧٥ کشورهاي صربستان، مانتينيگو، باسنيا، واليشيا  و مولدويا ( که همگي آنها  کشور هاي مسيحي بودند، هرچند  که  پس از سلطه عثمانيها  اقليتي از مردمان اين کشورها  مسلمان شده بودند) پس ازجنگهايي چند، استقلال خودشان از رژيم عثماني را اعلام کردند. درسال ١٨٧٨ و پس از شکست امپراتوري عثماني از روسيه تزاري، سلطان عبدالحميد دوم  (که در همان سال و پس از برادرش سلطان مراد،  به حکومت رسيده بود) نه تنها مجبور شد  تا استقلال اين کشورها را به رسيمت بشناسد که حتي درمقابل خواست استقلال روماني و خودمختاري بلغارستان به اجبارسرتعظيم فرود آورد و افزون برآن قبرس راهم به دولت بريتانيا واگذارکرد. امپراتوري عثماني سخت در سرازيري اضمحلال و فروپاشي افتاده بود و يونانيان ـ آخرين مستعمره مسيحي امپراتوري عثماني ـ  نيز دم از استقلال مي زدند. لذا سلطان عبدالحميد دوم عثماني درتدارک جنگي همه جانبه با يونانيان بود که  درسال ١٨٩٨ آغازگرديد. ولي پيش ازآن و طبق قانون ننوشته شده دنياي سياست که " هرآن چه که  دربيرون از دست رفت را از درون بايد جبران کرد"  و شايد هم  احيانا  براي  اينکه شهروندان مسيحي امپراتوري عثماني  در آسياي صغير ( ارامنه ، گرجي ها  و  آسوريها ) هم  بفکر استقلال نيفتند و برعليه آنان قيام نکنند ـ  چون ارتش سلطان عبدالحميد دوم درجبهه باختري(غربي) با يونانيان درجنگ گلاويز ميشد و  فکراينکه شهروندان مسيحي امپراتوري عثماني  با قيام احتمالي شان از بخش خاور ( شرق)  آنان  را غافلگير کنند، کابوسي  براي  ترکهاي عثماني  بشمار ميرفت ـ پس عبدالحميد دوم دستور  " کشتارحميديه"  را صادر کرد  که  به موجب آن ارتش دولت عثماني بشکل موثري تمامي نواحي خاوري  و جنوبي آناتولي را از شهروندان مسيحي چون ارامنه ، گرجي ها  و آسوريها  پاکسازي کرد، بگونه اي که حتي درشهرها و دهکده هايي با نام ارمني چون "سامسون"حتي يک ارمني را هم زنده نگذاشتند. و اينکه برخي از دوستان دليل مي آورند که پس چرا  اين پاکسازي قومي و ديني عبدالحميد دوم شامل حال شهروندان مسيحي دربخش باختري آسياي صغيرنشد، ازآنجا سرچشمه ميگيرد که عبدالحميد دوم خيال داشت تا  کار ارامنه و ديگرمسيحيان بخش باختري  را در همان جبهه باخترو طي جنگ با يونانيان يکسره سازد .

 

طرز برخورد برخي از پاسخ دهندگان من هم  ـ  که  بدبختانه همگي  ادعاي  دمکرات منشي دارند ـ  بسيار غيرمنطقي و نسنجيده است. انتفاد من در نوشتارم  ازدولت ايران بخاطر عدم محکوميت رژيم عثماني در هولاکاست ارامنه و حتي  بزدلي احمدي نژاد از اداي احترام بر مزار يادبود و شعله ابدي قربانيان هولاکاست ارامنه  بود. والا هرکسي  ميداند  که  دولت جمهوري اسلامي  روابط  خوبي  با ارمنستان دارد  و  درنوشتارم هم من چيزي در باره  دشمني اين دو دولت  نياورده ام. اتفاقا  آبشخور همين نزديکي دولت جمهوري اسلامي وروابط خوبش با ارمنستان، ازدشمني دولت ترکيه با ارمنستان برسربود و نبود هولاکاست ارامنه است،  که باعث شده تا دولت جمهوري اسلامي وروسيه ازاين آب گل آلود شده به نفع خود ماهي بگيرند. در اين ميان همميهنان  و دوستان آذري  ما هم  به غلط  و  به عوض ريشه يابي علل واقعي و عيني کشتار ارامنه ، بنزين درآتش ريخته  و گره اي هم  به  گره اين گره کورتاريخي ميزنند. کشتار آذريهاي درخوجالي درطي جنگ ارمنستان و آذربايجان، نه علت  که خود معلول هولاکاست ارامنه بود. دستکم به سالهايي که اين رخدادها روي داده اند کمي توجه کنيم . اولي درفوريه سال ١٩٩٢ ميلادي و دومي  به  سالهاي ١٨٩٦ـ  ١٨٩٤ ! افزون برآن به  نوشته مجله تايم ، تعداد کشته شدگان درخوجالي ٦٣٢ نفر بوده درحاليکه شمار تلفات ارامنه  در کشتار حميديه را بيش از ٢٥٠٫٠٠٠ برآورد کرده اند! [٢] اولي درطي يک جنگ متعارف  بين دو  دولت متخاصم رخ داده است که درنهايت واحتمالا يک جنايت جنگي محسوب ميشود وليکن دومي يک پاکسازي قومي ـ ديني و نسل کشي (ژنوسايد) بود.

 

ولي گزاره اي (موضوعي)  که برايم عجيب مينمايد، اينکه دو طرف موضوع نوشتارمن، يکي ارامنه  بودند  و ديگري  رژيم عثماني، بدون ذکر نامي  از آذربايجان و يا  جنگ بين ارمنستان  و جمهوري آذربايجان! ولي  کاسه ي داغ تر ازآش و برخورد  غيرمنطقي چند هم ميهن آذربايجاني ام  دراين ميان باعث تعجب است.درپاسخ اين دوستان وقتي من مينويسم که مقصود من درنوشتارم، محکوميت اعمال رژيم عثماني وبويژه دولت سلطان عبدالحميد دوم عثماني است، آنان پاسخ ميدهند که  اصلا فرقي بين آذريها و ترکهاي عثماني وجود ندارد وهمگي ازيک قوم و نژاد هستند ودرواقع يک ملت هستند! آري همان ترکهاي عثماني که خون آذريها در دوران صفوي را درشيشه کرده بودند. همان ترکهاي عثماني که درراس آن؛ سلطان سليم (ازاجداد سلطان عبدالحميد دوم ) درجنگ چالداران به سال ١٥١٤ ميلادي ، پدروجد شاه اسماعيل آذربايجاني ما را درآوردند. باري،  با قبول و احترام به راي آنان، آنگاه که من مينويسم که کشتار آذريها در خوجالي، همگي ريشه در هولاکاست ارامنه بدست رژيم عثماني دارد، با لحني پرتمسخر پاسخ ميدهند که خوب اين چه ربطي به آذريها دارد و چرا آذريها  بايستي گناه ترکهاي عثماني را بدهند!! البته اينگونه پاسخها واستدلالها ي "يک بام و دو هوا"  را درفلسفه " مغلطه مدّوريا دورانّي" هم مينامند و به ويژه درنزد ملاهاي رياکار رژيم جمهوري اسلامي کاربرد فراواني نيزدارد.

 

اين خيال خام و اشتباه محض است که اگرفردي خيال کند و يا درصدد آن برآيد تا ثابت کند که دريک جنگ متعارف ( نه  نسل و مردم کشي)  تنها يک طرف مقصرميباشد. به ازاي هرکشتارخوجالي، آق دره و خان کندي در جمهوري آذربايجان، ارامنه نيز بيتليس، هارپوت  و سيواس خودشان را ميتوانند ارائه دهند که صد ها برابر خونبارتربوده است. البته لازم است تا  به  نقش دولت شوروي هم در اين ميان اشاره کرد و آن اينکه دولت شوروي در دهه بيست سده بيست ميلادي ارمنستان و آذربايجان را بدون درنظرگرفتن ساکنين واقعي آن به  دو نيم تقسيم کرد که براي نمونه قره باغ ارمني نشيمن را به محدوده جمهوري آذربايجان افزوده بودند. البته  اين  منطقه قره باغ  چون جزيره اي ارمني نشين در خاک آذربايجان جاي داشت. نظير همان بخشبندي  زمين که  در  يوگسلاوي پيشين رخ داده  بود. که خوب پس از فروپاشي شوروي، ارمنستان  و  آذربايجان ، باز همچو  يوگسلاوي پيشين ، بر سر اين مرزبنديهاي بي مسئولانه  و بي فکرانه به جان هم افتادند. البته درارمنستان وجمهوري آذربايجان اين جنگ و جدال بخاطرحافظه تاريخي ارامنه ازهولاکاست، ابعاد وسيعتر وخشن تري بخود گرفت.

 

آيا وقت آن نرسيده است تا دولتهاي ترکيه ، جمهوري آذربايجان  و حتي پان ترکيستهاي اين  کشورها وآذربايجاني گرامي خودمان نيزکمي هم ژرفتربه هولاکاست ارامنه بنگرند؟ درپيچيده بودن اين گزاره شکي نيست وبرخي ازاعمال ارامنه پس ازهولاکاست نيزخالي ازانتقاد نيست. ولي اگرنيک بنگريم مي بينيم که خود رخدادها وجنگهاي پس ازآن نيز، دنباله همين بيدادگري  و عدم به رسميت شناختن همين هولاکاست مي باشد. با آوردن وذکريکي دو کشتاربا تلفات چند صد نفري درسال ١٩٨٨ يا ١٩٩٢( که درمحکوم کردن آنان هم نبايد دمي درنگ کرد و بانيان اين جنايات نيز مي بايستي دريک دادگاه جنايي بين الملل همچون ميلوسويچ پيدا و به کيفرخود برسند) درمقابل يک هولاکاست هولناک با قرباني يک و نيم ميليوني آغاز شده درسال ١٨٩٤، نه  تنها نميتوان راه بجايي برد، که افزون برآن دليل موجه اي هم قلمداد نميشود. چرا که اين اختلاف را نزد هر داوري هم که بيندازيم، سرانجام بدانجا خواهيم رسيد که سنگ نخست را چه کسي زده است. همانگونه که  در هرجدالي پرسيده ميشود  که  چه  کسي چک و سيلي نخستين را زده است.

 

من در بالا نوشتم که پس ازآن هولاکاست هولناک، حتي حمله هايي ازسوي داشناکهاي ارمني به خوي ، سلماس واروميه رخ داده بود.ولي خوب بازدرکنارمحکوم نمودن اعمال اين داشناکها، بازاين حملات يک واکنش و پاسخ ارامنه به کشتاروحشيانه آنان بود تا يک حمله ساديستي وبي دليل ازسوي آنان! يهوديان لهستاني ورشو هم در گئتوي  و زندان خودشان برضد نازيستها در سال ١٩٤٤ شورش کردند و چندين نازيست را هم کشتند. با تمام بيزاريم از هرگونه کشتارو خشونت، ولي خوب ما مقوله اي هم بنام " دفاع از خود"  داريم. دفاع دربرابريک چاقوکش که بسوي کسي حمله کند، آن فرد مورد  تهاجم واقع شده را به چاقوکش مبدل نميسازد  و پس ازپايان ماجراهم هيچ مجازاتي به کسي  که ازخود دفاع کرده  و ولو همان چاقوکش را هم زخمي کرده باشد ، تعلق نميگيرد. (مگر اين حادثه  در جمهوري اسلامي روي دهد  و يا اينکه  نام قاضي، مرتضوي با شد !!)

 

هولاکاست يهوديان  که  از سوي دولت نازي آلمان چند دهه  پس ازهولاکاست ارامنه رخ داده است ، سالهاي مديدي است که  از سوي خود آلمانها و حتي تمام گيتي  به رسيمت شناخته شده است، ولي اين هولاکاست ارامنه حتي پس از گذشت ١١٤ سال پس از نخستين موج کشتار  حميديه  در سال  ١٨٩٤ هنوز اندر خم  يک کوچه است. يهوديان  و آلمانيها  سالهاي مديدي است که  رخداد شوم  هولاکاست يهوديان را پشت سرگذارده اند و اين دوکشور و مردمانشان روابط  بسيارخوبي هم با هم دارند، تا  آن اندازه که صدراعظم آلمان، آنجلا مرکل ، که ماه پيش از اسرائيل ديدن ميکرد، جزمعدود سياستمداران خارجي بود که توانست درمجلس کنست اسرائيل سخنراني کند. آنگاه ترکهاي ترکيه هنوزدراستانبول نويسنده و روزنامه نگاران ارمني  را ترور ميکنند!!

 

ما پيش از آنکه ترک ، عرب، ايراني، مسلمان، يهودي  و ارمني باشيم ، انسان هستيم  و  بايد از پس وراري دريچه تنگ قومي ، ديني ، نژادي و  ناسيوناليستي به درو برمان بنگريم. اين تعلقات به کسي حق ويژه اي اعطا نميکند، .چون واضح است که هر کسي ازهرقوم ، دين، نژادي  و  کشوري هم که باشد به اصل ونسب خود افتخارميکند و لذا همگي ازديدگاه افتخارتعلق داشتن ،  مساوي  و  بقول  ما آذربايجانيها " ير به ير " ميشويم . چيز افزوني که ازنظر من يک "انسان" را به يک "انسان خوب" مبدل ميکند، همين با وجدان بودن وعادل بودن اوست. يک ترک خوب و واقعي آن کسي نيست که با انکارو اغماض از جناياتي که کشورش درآن دست داشته است، موجب دامن زدن بيشتر به  خشونت، جنگ و بدبختي براي کشورش ميشود. ترک خوب و  واقعي، اورهان پاموک است (نويسنده برجسته ترکيه و برنده جايزه نوبل درادبيات) که درحاليکه ملتش، خود را به کوچه علي چپ (حال چه ازقصد و چه ازروي ناداني ) ميزند، با شهامت بي همتا وعليرغم  تهديد هاي جاني و مالي  و سوزاندن کتاب هايش ، همچنان درداستانها و گفتگوهايش با مطبوعات خارجي به گزاره هولاکاست ارامنه و سرکوب ديگر اقليتهاي قومي چون کردها ميپردازد.

 

 اگرقرارباشد که تقصير را با ناداني  و بدتر از آن با غرض به  گردن هم اندازيم،  تا ابد هم  گشايشي درحل اختلافات و مشکلات ايجاد نخواهد شد. آيا بالاخره نبايد دانست که چه کسي و چه حکومتي باني و مسئول هولاکاست ارامنه بوده است ؟  ٢٤ کشورگيتي ازجمله کشورهاي مهمي چون کانادا، روسيه، ايتاليا، آلمان  و فرانسه هولاکاست ارامنه  را  به رسميت شمرده اند  و حتي نفي هولاکاست ارامنه در فرانسه غيرقانوني اعلام شده  و مجازات نقدي دارد و آنگاه ما پس ازگذشت ١١٤سال پس از نخستين موج هولاکاست درسال ١٨٩٤ بازاندرخم يک کوچه ايم!

 

به قول شاعره بانوهما ميرافشارنبايد "خودکرده ها چه آسان نسبت به داورکنيم ". بايد حق را بحقدار داد، هرچند که به ضرر ما باشد. چون عادل بودن معيار و مظهرانسانيت است.

رضا رحيم پور

کپنهاگ ، پنجم ماه مي  ٢٠٠٨

r.rahimpour@ois-iran.com

 

پي نوشت:

 

(١) ـ "نود وسومين سالگرد هولاکاست ارامنه بدست رژيم جنايتکارعثماني"

به نقل از سايت سازمان سوسياليست هاي ايران

www.ois-iran.com/ois-iran-1107-reza-rahimpour-holokaauste-aramenah.htm

 

[2] Islam and Dhimmitude : Where Civilizations Collide   , Bat Yo’re, Cranbury , N.J, Associated University Presses. Page 149.

   

تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .