اسماعيل نوري علا

سند مالکيت خليج فارس در آذربايجان امضا شد

 

از مدت ها پيش، تقويم هاي رسمي چاپ ايران از يازدهم ارديبهشت به عنوان «روز ملي خليج فارس» ياد مي کردند و سايت هاي دولتي حتي مطالبي دربارهء اين روز داشتند، بي آنکه معلوم شود چه کسي در اين روز «ملي» قرار است چه بکند. اما تا فرا رسيدن اين روز چند حادثه مهم پيش آمد: نخست سفر احمدي نژاد بود به اجلاسيه اي که «کنفرانس کشورهاي حاشيهء خليج عربي» خوانده مي شد و نشستن او، بعنوان رئيس جمهور ايران، و وزير خارجه اش، منوچهر متکي، در زير تابلوئي که همين نام را اعلام مي داشت.

 

 اگرچه، پس از روياروئي با جنجال ناشي از اين عمل زشت، سخنگوي دولت اعلام کرد که ترجمهء درست نام اين اجلاس «کنفرانس کشورهاي عرب حاشيهء خليج» است و نه «کنفرانس کشورهاي حاشيهء خليج عربي» اما، از آنجا که حتي پذيرفتن «خليج» بجاي «خليج فارس» خود عذري بدتر از گناه و خيانتي بزرگ به منافع ملت ايران است، احساسات مردم برانگيخته ماند. آنگاه نوبت به سران امارات متحدهء عربي رسيد که ادعاي دو سه دههء اخير مالکيت بر جزاير خليج فارس را تکرار کرده و نام خليج را نيز همچنان «عربي» بخوانند. و اتفاق بعدي هم آن بود که سايت Google Earth در نقشه هاي ماهواره اي اش خليج فارس را خليج عربي خواند و موجب شد تا، بصورتي کم سابقه، صدها هزار ايراني در سراسر دنيا پاي يک اعلاميهء اعتراضي امضاء بگذارند. همچنين، اين بحث مطرح شد که، با توجه به بي اعتنائي دولت احمدي نژاد به اين تعرضات و گاه راه باز کردن براي تحقق انواع آنها، لازم است که در داخل و خارج ايران در يک روز معين واکنشي همگاني صورت گيرد.

 

با اينکه در اين زمينه تاريخ هاي مختلفي مطرح شد اما، از آنجا که در همان ايام چندين تظاهرات کوچک نيز در برابر سفارت امارات متحدهء عربي در تهران انجام شده بود که مأموران به اصطلاح «انتظامي» ولي فقيه در طي آنها با مردم به خشونت و سبعيت تمام رفتار کرده بودند، عاقبت و عاقلانه تصميم گرفته شد که اينگونه تظاهرات در همان روز يازدهم ارديبهشت که در تقويم هاي رسمي هم بعنوان روز ملي خليج فارس آمده صورت گيرد تا دولت بهانه اي براي جلوگيري از آنها نداشته باشد. در اين مورد سايت «کميتهء نجان پاسارگاد» با انتشار بيانيه اي تحت عنوان اعتراضي همگاني براي خليج فارس نقشي شايسته و مؤثر داشت.

 

بدينسان، در سراسر شهرهاي ايران، گروه هاي مختلف ميهن دوست و پاسدار يکپارچگي کشور و حافظ منافع ملي آن به مقامات مسئوول مراجعه کرده و خواستار کسب اجازهء تظاهرات در روز يازدهم ارديبهشت و اعتراض به اعمال غير قانوني امارات متحدهء عربي شدند. تقريباً در هيچ کجا با اين درخواست ها موافقت نشد، اما در دو شهر ايران، يعني مشهد و تبريز بصورت هاي مختلفي (که فرصت ذکر آن در اين مختصر نيست) راه هائي براي برگزاري تجمعات پيدا شد و، در پي آن، در روز سيزدهم ارديبهشت مردم اين دو شهر توانستند اعتراضات خود را طي گردهمآئي هائي مسالمت آميز ابراز کنند.

 

عکس هاي تظاهرات تبريز بخصوص، که با نظم و آرامش اما با شرکت انبوهي از مردمان شهر انجام شده بود، چشم ها و دل هاي دوستداران ايران را روشن کرد و، با اينکه خبرهائي از ممانعت ها هم وجود داشت، در مجموع آن را بصورت تظاهراتي بي سابقه در تاريخ برقراري حکومت اسلامي معرفي کرد. تا اين زمان، و بخصوص پس از تظاهرات سرکوب شدهء اوائل انقلاب براي هواداري از آيت الله شريعتمداري، تبريز چنين جمعيت و تظاهراتي را بخود نديده بود و هيچ فشار دولتي نيز نتوانسته بود چنين جمعيت باسواد، امروزي و جواني را از خانه ها بيرون بکشد. تبريزي ها، در طي تظاهرات آرام خود، بر ابقاي نام «خليج هميشه فارس» تأکيد ورزيدند و مي توانست بر شعارهائي که در دست دختران و پسران جوانشان ديده مي شد شعارهائي از اين دست را بخواني که: «وطن يعني خليج تا ابد فارس».

 

من، فعلاً، به ارزش غرور آفرين تظاهرات و شعارهاي مردم تبريز، که هم عليه امارات متحدهء عربي و هم عليرغم ميل حکومت اسلامي انجام مي شد، کاري ندارم چرا که مي بينم ـ در اين ميانه ـ تير تظاهرات و شعارهاي مزبور بصورتي ناغافل به قلب گروه ديگري اصابت کرده است که در بادي امر نمي شد نوع واکنش آنان را پيش بيني نمود.

 

چند روز پس از اين تظاهرات، ناگهان متني بر روي اينترنت قرار گرفت و بوسيلهء اي – ميل براي ايرانيان فرستاده شد که اطلاع مي داد تظاهراتي که در تبريز در روز سيزدهم ارديبهشت انجام شده اصلاً ربطي به خليج فارس نداشته است. نويسندهء خبر، با مسرت تمام، ارتباط اين تظاهرات با «روز ملي خليج فارس» را منکر شده و بعنوان دليل نوشته بود که: «در گالري عکسي که از مراسم منتشر شده، هيچ پلاکاردي در دفاع از نام خليج فارس در عکس هايي که از جمعيت نشان داده شده وجود ندارد، جز در دست چند نفر که کاملاً جدا از جمعيت ايستاده اند و به نظر مي رسد فقط مي خواسته اند عکسي بگيرند تا خود را بخشي از جمعيت نشان دهند! اما حقيقت چه بوده است؟: در تبريز، به دعوت "ادارهء کل تربيت بدني استان آذربايجان شرقي"، مراسم پياده روي جهت ترويج ورزش صبحگاهي برپا شده بود که تبريزي ها با روي گشاده در آن شرکت کرده اند. اين خبر توسط آقاي پيمان پاکمهر (و، به تبع آن، خبرگزاري فارس) که سابقه اي طولاني در تحريف اخبار آذربايجان، بويژه در حوادث خرداد ماه 1385 دارد، بعنوان دفاع از خليج فارس جعل شده است. تاسف آور اينکه آقاي پيمان پاکمهر معمولاً در ميزگردهايي راديوهاي خارجي بعنوان خبرنگار تبريزي شرکت مي کند. حالا آقاي پاکمهر در قبال اين دروغ 200 هزار نفري خود چه توضيحي خواهد داد؟! در اطلاعيه اي که جهت فراخوان به راهپيمايي در سايت رسمي "اداره کل تربيت بدني استان آذربايجان شرقي" قرار داده شده و در شهر هم تبليغ شده بود هيچ اشاره اي به خليج فارس وجود ندارد!»

 

بدين سان، کساني که مدت هاست زمزمهء مخالفت با قوم موهوم و مجعول «فارس» را براه انداخته و در زير رداي «فدراليسم» بر آتش ضديت بين ترک زبان ها و فارس زبان ها (و نه ترک ها و فارس ها) دامن مي زنند، در عين پذيرفتن اينکه «دويست هزار نفر» از اهالي تبريز در تظاهراتي در روز سيزدهم ارديبهشت شرکت داشته اند، کوشيده بودند تا ارتباط مردم تبريز را با خليجي که نام «فارس» بر آن بود قطع کنند و توضيح دهند که مردم تبريز هرگز براي حفظ نام «فارس» براي آن خليج از خانه هاشان بيرون نيامده اند و در حقيقت به دعوت اداره کل تربيت بدني استان آذربايجان شرقي براي شرکت در مراسم «پياده روي» و «ورزش صبحگاهي» از خانه هاشان بيرون زده و «با روي گشاده» در آن شرکت کرده اند.

 

اين آقاي پيمان پاکمهر ترک زبان اهل تبريز، رئيس سايت مستقل «تبريز نيوز» است که تا جائي که من مي دانم ارتباطي با مقامات دولتي ندارد و نيز ـ باز تا آنجا که شنيده ام ـ آدمي ايراندوست و خواهان حفظ يکپارچگي ايراني است که در آن از ستم هاي قومي و زباني و فرهنگي خبري نباشد. و طبيعي است اگر چنين آدمي مورد خشم و نفرت تجزيه چي هائي که هنوز به ياد حکومت غلام يحيي آه مي کشند قرار گرفته و به دروغگوئي و جعل خبر عليه «تبريزي هاي گشاده رو» متهم شود. خوشبختانه، بزودي، معلوم شد که آقاي پاکمهر عکس هاي منتشر نشده اي هم از پوسترهاي چاپ مقامات گرفته است. او توانست با انتشار آن عکس ها نشان دهد که، اولاً، دعوت کنندهء همايش «شهرداري منطقهء 2 تبريز» بوده که، ثانياً، بر پوسترهاي مربوط به «اولين همايش بزرگ پياده روي خانوادگي و همگاني» صراحتآً آورده است که تظاهرات همزمان با «روز ملي خليج فارس» اما در «13 ارديبهشت» انجام خواهد گرفت. (براي ديدن عکس ها از اين لينک استفاده کنيد: >>>)

 

اينگونه است که مي پندارم تظاهرات تبريز و معناي شرکت دويست هزار نفري مردم اين شهر (که مورد تصديق تجزيه طلبان نيز هست) نه تنها اعتراض به عمل زشت و غيرقانوني کشورهاي عرب حاشيهء جنوبي خليج فارس و سازمان هاي خريداري شده آنان بوده، بلکه تو دهني آشکاري به کساني محسوب مي شود که، پنهان شده در زير نقاب خواستاري آزادي هاي قومي و زباني و فرهنگي، در واقع قصد ايجاد جنگ ترک و فارس و تجزيهء ايران را دارند و بسياري شان در اين راه تا پاي خيانت و گاوبندي با بيگانگان هم رفته اند، و همانطور هم که مي بينيم، در اعلاميهء خود خوشحالند از اينکه مردم با «روي گشاده» و بي اعتناء به جريان خليج فارس، که همگان از آن آگاه بوده اند، به دعوت «مقامات مربوطه» لبيک گفته و براي «پياده روي صبحگاهي» در ارک شاه گلي تبريز اجتماع کرده اند.

 

مي خواهم بگويم که هيچ عملي به اندازهء ازدحام مردم ترک زبان تبريز در دفاع از نام خليجي که قرن هاست «فارس» خوانده شده نمي توانست ـ آن هم در وانفساي سرکوب و خفقان ايجاد شده از جانب حکومت اسلامي که همهء دارائي هاي ملي و طبيعي و فرهنگي کشور را به آتش جهل و طمع کشيده است ـ وحدت مردم آذربايجان را با مردم ديگر نقاط ايران نشان دهد. من فکر مي کنم مردم تبريز در آن روز فراموش نشدني آگاهانه از خانه هاي خويش بيرون آمده بودند تا سند مالکيت خليجي را که «فارس» نام دارد براي خود ثبت کنند و نشان دهند که کاملاً بر اين نکته آگاهند که چيزي به نام «قوم فارس» وجود ندارد؛ همانگونه که «قوم ماد» ساکن در آدربايجان و کردستان، و قوم «پارت» ساکن در خراسان بزرگ نيز، همگي، طي قرون و اعصار متمادي، با هم متحد شده، در هم خليده و با هم آميزش کرده اند تا موجودي به نام ملت ايران در مرزهاي کنوني کشوري به نام «ايران» ـ که اکنون تنها بخشي از آن ملت را در خود جاي داده ـ گرد هم آيند.

 

حقيقت اينکه براي من، سيزدهم ارديبهشت ماه امسال و انجام تظاهرات در مشهد و تبريز براي دفاع از نام خليج فارس، داراي معاني تاريخي وسيعي است. بيش از چهار هزار سال پيش، قوم آريائي «ماد» از سراسر شمال ايران گذشت و در آدربايجان و کردستان کنوني مستقر شد و تيره هاي آذري و کرد آن نخستين سنگ بناهاي حکومت ايران را در خاک آن مناطق نهاده و بر فراز آن دولت مقتدر «ماد» را بوجود آوردند. قوم ديگري از آريائي ها ـ که «پارت ها» ها نام داشتند ـ در خراسان بزرگ (شامل خراسان کنوني و ترکمستان و تاجيکستان و بخشي از افعانستان) مستقر شدند و دولت هاي محلي خود را برقرار ساختند. يک قوم سوم آريائي هم، که «پارس» نام داشت، افغانستان و بخشي از پاکستان کنوني را در نورديد و از آنجا وارد فلات ايران شدند و آنگاه با عبور بموازات سواحل شمالي خليج فارس به سرزمين ايلام درآمده و در فارس کنوني پادشاهي «انشان» را بوجود آوردند که نهمين پادشاه آن «کورش بزرگ هخامنشي» بود. آنگاه، مادها که از دست شاهان خودکامهء خود رنجور بودند به ارتش او پيوستند و در سال هاي بعد پارت ها نيز فرمانروائي او را پذيرفتند و بدينسان همهء تيره هاي آريائي با هم متحد شده و کشور بزرگ و گستردهء ايران را بوجود آوردند. اکنون دو هراز و پانصد سال است که مثلت خراسان (=آنجا که خور يا خورشيد سر مي زند) ـ آذربايجان (=آنجا که آتش مقدس و جاودان آريائي در آن فروزان است) ـ و فارس (=که منزلگاه ديوانسالاري ملي، تساهل فرهنگي و حقوق بشر بوده است) تعيين کنندهء حدود ايران اصلي اند. و در اين روزها نيز مي بينيم که باز همان مردم خراسان و آذربايجان اند که براي نگاهداري نام «فارس» بر خليجي که از لحاظ جغرافيا از آنان بسي دور است قيام کرده اند.

 

بر اين اساس، من احساس مي کنم که اکنون تاريخ ايران در مسير درست خود حرکت مي کند و دشمنان فرهنگ ايراني و يکپارچگي ايران در هر اقدامي که مي کنند اژدهاي خفتهء ايرانيت و اتحاد ملي ايرانيان را بيشتر بيدار مي سازند تا عاقبت روزي کاملاً از خواب گران ناشي از خونريزي هاي اعراب و مغول ها برخيزد.

 

بنظر من، جايگاه «اژدهاي خفتهء اتحاد ملي ايرانيان» در دل ها و مغزهاي جوانان ما است و عمليات ناجوانمردانه و نابخردانه اي همچون ساختن سد سيوند، به آب بستن دشت بلاغي، غرق کردن محوطه هاي باستاني پيش از اسلام، صرفنظر کردن از منافع ايران در درياي مازندران و شل و سفت کاري ظاهراً سياسي با اعراب تشنه به نام خليج فارس و جزاير آن، همگي، موجب آن شده است که مفهوم «بيداري ملي ايرانيان» بصورتي دم افزون بعنوان مهمترين وسيلهء نجات بخشي کشورمان از ادبار و سقوطي که گرفتار آن شده مطرح شود.

 

از آنجا که شک ندارم ايران، با تنوع شگرف قومي و زباني و فرهنگي و مذهبي خود، و وحدت اعجاب برانگيزي که دل هاي مردمان گوناگونش را بهم مي دوزد، روزي در جايگاه شايستهء خود خواهد نشست، بر اين باورم که اکنون، در حساس ترين لحظات تاريخ کشورمان، اعتقاد به ايران متحد و هماهنگي فرهنگ چند هزار سالهء رنگارنگش همچون «سنجه» ي مطرح شده است تا بتوان به مدد آن دوستي و دشمني خودي ها و بيگانه ها را سنجيد و نشان داد که در کدام دل عشق به حفظ اين تشکل بزرگ انساني و فرهنگي وجود دارد و کدام دل وابسته به عشق بيگانگاني است که در سراسر تاريخ سروري خود را در ويراني ايران دانسته اند.

 

براستي هم که وقتي چهارتا و نصفي اميرنشين «انگليس ساخته» گرد هم مي آيند و بر جمع خود نام «امارات متحدهء عربي» مي گذارند آيا شرم آور نيست اگر کسي بخواهد «ايالات متحدهء ايران» را از هم تکه و پاره کند و مردم بالقوه ثروتمند اما گرفتار راهزنان آن را براي هميشه دچار فقر و بدبختي و ديکتاتوري هاي نوع استاليني بسازد؟

 

   

تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .