ایرانیان و درمان درد

نگاهی به نامه مبارز گرامی جناب عباس امیر انتظام

 

کوروش گلنام

 
همه از نزدیک به سه دهه پایداری و ایستادگی مبارز ارجمند عباس امیر انتظام در برابر زور و قلدری حکومت اسلامی با خبر هستیم. ایشان پس از همه این سال ها پایداری در برابر تهمت ها، ناراستی ها، نیرنگ ها و نامردمی ها، با به جان خریدن زندان، شکنجه، رنج و سختی های فراوان که جانش را چنان آزرده است که منجر به بیماری های گوناگون شده است، ولی از کوشش و مبارزه برای رهایی و آزادی ایران و ایرانی دست بر نداشته است و همچنان در این راه گام بر می دارد.
نامه ایشان به بان کی مون دبیر کل سازمان ملل را نخست باید از این زاویه نگریست و این خواست وکوشش را تحسین کرد.
چون من نیزایشان را اهل گفت وگو و پذیرش حقیقت می دانم، با اجازه ایشان با بررسی دو نقد بر این نامه که با دیدگاه های من هم سو است، دید و برداشت خود را در باره نامه ایشان به دبیر کل سازمان ملل، بیان می دارم. ولی نخست:
بر خوردها با این نامه
من تا آنجا که امکان بوده است، چند نقد و بررسی از میان آنچه در بر خورد به این نامه آمده است را خوانده ام ونه همه را. نقد ها و ایراد ها که من دیده ام، بیشتر دلسوزانه، خردمندانه و با دیدی مثبت در راه سازندگی بیشتر، همراهی و همکاری بوده است. ولی شوربختانه در این وانفسا و در این روزگار توفانی و پر درد ورنج برای مردم وآینده ایران، هنوز هم، هم میهنانی هستند که هر رفتار و کوششی را تنها از دریچه تنگ سیاسی و وابستگی های سیاسی گذشته و همچنان امروزخود دیده و دردآور تر اینکه دست بردار هم نیستند حتا اگر پنجاه سالی هم باشد که با سیاست و مبارزه در گیر باشند! امید وار باشیم که این هم میهنان، که حتمن هم حق استادی و بزرگی بر ما دارند، روزی بپذیرندکه سر سختی آنها بر نگرش های گذشته و کهنه، دردی از جامعه امروز ایران دوا نمی کند. بپذیرند که جامعه و نسل های پس از آن ها در ایران، به ویژه جوانان، امروز در دنیای دیگری زندگی کرده که با دوران گذشته که ما در آن زیسته وپرورش یافته ایم، گاه برابر ناپذیر است. دنیای اینترنت و ماهواره بزرگترین گرفتاری هارا برای حکومت های خودکامه وقلدر به وجود آورده است زیرا به هر ترفندی دست بزنند در "دهکده خبری کوچک" امروز، نمی توانند سد کاملی در برابر خبردهی وخبرگیری و ارتباط ها به وجود بیاورند. بنابراین میزان آگاهی های عمومی در جامعه و بازهم به ویژه در میان جوانان که بنابر ماهیت جوانی که شور، هیجان، نیرو و خواست نو آوری های ویژه خود را دارد و این گروه همیشه نیروی نخست محرک و سازنده در جامعه هستند، بسیار بالاتر از دوران گذشته آنها است. و اگر چنین است وچون جوانان امروز به آگاهی های بسیار بالاتر و انکار ناپذیری از دوران ما(هم نسلان من و نسل های پیش کسوت پیش از ما) دارند، دیدگاه ها، نگرش ها و سیاست های دیگری در برابر گرفتاری های سیاسی ـ اجتماعی و راه برون رفت از آن دارند. نمی توان ساده گرفت که یک کوشنده ومبارز سیاسی کهن سال، نامه از سر نگرانی و دلسوزانه جناب عباس امیر انتظام به دبیرکل سازمان ملل را (هر چند اشتباه هایی در نوشتن و بیان خواست آن رخ داده باشد) با وجود آنکه بخشی از ایرادها به نامه را نیز درست بیان نموده است ولی از سویی با برخورد سیاسی ـ سازمانی و به دور از هدف این نامه، ایشان را متهم کند که "گوشه چشمی به خاندان پهلوی" دارد! چرا ؟ چون امیر انتظام از دید ایشان، حق تعین سیستم حکومتی آینده ایران را به نتیجه رای مردم و انتخاب مابین "جمهوری و یا سلطنت" واگذار نموده است و با این کار"خود را از جامعه روشنفکری جدا کرده است"! اصل فتوا دادن را سنتی پوسیده و کهنه می دانیم ولی خود به سادگی هر"فتوایی" صادر می کنیم! من همه این بخش از نوشته را در اینجا می آورم که فردا متهم به نقل نادرست نشوم:
"
آقای امیر انتظام باهمه احترامی که میان ما دارد، با همه شهرتشان در پایداری و ایستادگی در برابر حاکمان مستبد، و با همه رنجی که از زجر دژخیمان کشیدند، متاسفانه نه درمیان عامه ی ایران شخصیتی کاریزماست و نه در جامعه ی روشنفکری جهان به عنوان راهبر مطرح است. و این نامه نویسی نیز نخستین اقدام جنجالی علیه حکومت ولایت فقیه ازسوی ایشان نیست؛ ایشان مبارزند و خستگی ناپذیر؛ و چند سال پیش نیز موضوع رفراندم و بعد کنگره ملی را مطرح کردند که واکنشهای سریع و نسبتاً پهناوری در میان ایرانیان برون مرز یافت و سپس خاموش شد؛ درحالی که درون ایران انعکاسی نداشت. آقای امیر انتظام در همان زمان با اعلام کنگره و رفراندم، و بعدها نیز با تکروی و جهتگیری در برابر جمهوریخواهی و تعیین نوع رژیم و حواله اش به آراء مردم - تا بین سلطنت و جمهوری یکی را برگزینند - خود را ازجامعه ی روشنفکری جداکرده است؛ به گونه ای که هم اکنون باطرز تفکری شبیه آقای «داریوش همایون»، درردیف کسانی که گوشه ی چشمی به خاندان پهلوی دارند ارزیابی میشوند. در همین راستاست که آقای امیر انتظام رسماً اعلام کرده است: «به هیچ حزب و گروه و جبهه ای وابسته نیست». زیرا منشور جبهه ملی ایران بر روی جمهوریخواهی نوشته شده است."(1)
اگر از این گونه برخوردها بگذریم، نقدهای سازنده ای بر این نامه آمده است که من از میان آنها به دو نمونه می پردازم که از دید من بر نکته های درستی انگشت نهاده اند:

نوشته مهندس طبرزدی و بانو ویکتوریا آزاد
نوشته مهندس ح. طبرزدی از چند زاویه مهم است.
1
ـ نخست از این جنبه که خود ایشان نیز از کوشندگان و مبارزان راه آزادی است که راه پر فراز و نشیبی را از هراهمی و همدلی با حکومت (همآن گونه که خود میگوید با دید ایدئولوژیکی و باورمندی ای که به اسلام داشته است با از دست دادن 2 برادر در چبهه های جنگ 6+2 ساله) تا بر گشت از آن و دست زدن به مبارزه ای شرافتمندانه با ناراستی ها و پلشتی ها و قلدری های حکومت که نتیجه اش بارها و سال ها زندان وآسیب های فراوان به خود وخانواده و بستگانش بوده است.
2
ـ از سوی دیگر نقد ایشان مهم است چون نه تنها او خود در ایران است که در متن ماجرا و در گیری ها بوده وهست و از کم و کیف کارها و رویدادها که در آنجا می گذرد، بیش از ما که در بیرون از کشور هستیم خبر دارد.
3
ـ بر خوردی صادقانه وسازنده دارد و در همآن حال که ارج و احترام فراوان به امیر انتظام و کوشش های تا کنونی او می گذارد، به روشنی و بی پرده ایرادهای درستی بر آن نامه و شیوه کار ایشان وارد می دارد ولی با این وجود در کنار او می ایستد وپشتیبانی خود را از این حرکت و انگیزه و خواست سازنده پشت آن نامه اعلام می دارد.
4
ـ و سر آخر این که او تنها ایراد نمی گیرد که به چه باید کرد نیز پرداخته و دیدگاه و راه چاره خود را برای برون رفت از این وضع بیان می کند.
ایراد های درست طبرزدی به این نامه، از این قرار است:
الف ـ ایشان از شیوه کار امیر انتظام انتقاد می کند که در این باره چرا پیش از انتشا رنامه با دیگران گفتگو و مشورت نکرده است.
ب ـ به درستی این نکته را که رژیم اصلاح ناپذیر است و هدف می بایست جابجایی(تغیر) رژیم باشد، یاد آور می شود(امری که دیگران نیز در نقدهای خود به میان آورده و تقریبن همه با آن موافق هستند).
پ ـ ولی مهمتراز همه پافشاری کاملن درست مهندس طبرزدی بر این نکته است که کار به دست خود ما ایرانیان باید انجام پذیرد ولی ما سازماندهی نداریم و تا ما سازمان دهی نداشته باشیم کاری از پیش نمی رود(فشرده دیدگاه ایشان). البته درست است که بنا به گفته جناب طبرزدی از سازمان ملل نیز کاری ساخته نیست و همه به خوبی می دانیم که چرخش کار سازمان ملل بیش از هر چیز بنا بر منافع قدرت های بزرگ دارای حق وتواست ولی نوشتن چنین نامه هایی از سوی شخصیت های سناخته شده، خود فریاد دادخواهی تاریخی ایرانیان، فشار بی اندازه بر مردم ایران و گونه ای افشاگری در سطح جهانی است که بی اثر نیست. به هر رو این بخش از دیدگاه طبرزدی بسیار مهم ودرست است:
"..
یعنی ابتدا باید تشکیلات رهبری جنبش دموکراسی خواهی را سامان بدهیم و استراتژی مبارزاتی را ارایه دهیم و پس از آن از سازمان ملل بخواهیم تا این جنبش نهادینه شده را به عنوان یک امر واقعا موجود به رسمیت شناخته و از آن حمایت کند."
اینکه ما ایرانیان بیرون از مرزهای کشور تا چه اندازه می توانیم در این امر نقش داشته باشیم، خود نیز از پرسش های مهم است زیرا اگر حتا 5 % از ایرانیان برون مرز به شکلی جدی در این راه گام بر می داشتند، دست کم پایگاه مهمی برای پشتیبانی از ایجاد یک سازماندهی در ایران به وجود می آمد که شوربختانه چنین نشده است. اکبر گنجی در یکی از آخربن نوشته های خود نوشت که ما عملن اپوزیسیون نداریم که کسانی که خود را اپوزیسیون می دانند، که اتفاقن نکته سنجانی بسیار با هوش نیز هستند، با تیز چنگی و فورن واکنش های سخت نشان داده وبرای او "مانیفست درماندگی" نوشتند! بحث را درست دنبال نکرده و یک واژه ویا جمله را از یک مقاله گرفته و بر مبنای آن به کینه ورزی و کینه پراکنی می پردازند وآنوقت می خواهند پیشرفت داشته باشیم! آن نوشته به گونه ای است که حتا اعتصاب گنجی در زندان، آزادی و بیرون آمدن او از ایران، موفقیت های او در جلب توجه روشنفکران نامدار در کشورهای گوناگون، دریافت جایزه های گوناگون و.. را نیز زیر پرسش برده و برای خواننده تردید ازگونه "امنیتی آن" به وجود می آورد! آیا این شیوه وروش درستی برای مبارزه با دگر اندیش و ساختن زیر بنای دموکراسی ادعایی است؟ باید گفت که اگر گنجی در نوشتن بیشتر دقت می کرد و می نوشت در حقیقت ما اپوزیسیون اهل عمل سرسختانه، هدف مند و اثر گذار نداریم، درست تر بود تا از نوشته وسخنان او چنین برداشت های نادرست و یا سوء استفاده هانشود. درست یا نادرست، من از سخنان گنجی چنین دریافت کردم که ما اپوزیسیون اهل عمل نداریم. تا بخواهید می نویسیم و پالتاک وکنفرانس ونشست داریم وگروه های تازه به وجود می آوریم ولی هنگامی که پیشنهاد یک کار عملی، مثلن تشکیل یک حساب ملی برای گردآوری پول برای یاری به مبارزه و مبارزان راه آزادی وزندانیان گرفتار در ایران به میان می آید، ویا پیشنهاد می شود که به تحصنی دراز مدت در پایتخت های بزرگ جهان دست بزنیم، از این اپوزیسیون خبری نیست و همه(جز دو یا سه تن که در آنچه پیش آمد، صادقانه پا پیش نهادند ولی چه سود!) خود را کنار می کشند و اگر هم خبری بشود، هر یک از سویی کوشش کرده و نخست می خواهند تا گروه بیست یا پنجاه و سد نفره آنها همه کاره باشند تا پا پیش بگذارند و یا اینکه از همآن آغاز آیه یأس می خوانندکه: نمی شود، خودت را خسته نکن! کسانی به زبان، محکم واستوار پشتیبانی می کنند و در عمل پا پیش نمی گذارند. خوب آیا نباید به یک چنین اپوزیسیونی گفت عملن اپوزیسیون نیست(این نگارنده را نیز در بر می گیرد)؟ در اینجا یاد آوری این نکته به جاست که نفی نباید کرد که تلاش ها وافشاگری های اثر بخشی نیز در برون مرز انجام یافته است و برای نمونه جان تنی چند از زندانیان در نتیجه این افشا گری ها و فشار های ناشی از آن نجات یافته است. باید گفت که کوشندگان دلسوز و پر تلاش هم داریم که در برون مرز هر چه توانسته اند انجام داده و کوتاهی نکرده اند ولی هم آنها در میان انبوه ایرانیان، گم بوده و به تدریج از بی عملی ها، عهد شکنی ها، کارشکنی ها، خرابکاری ها و برچسب وتهمت زدنها خسته، دل زده و ودلسرد شده اند وهم میزان بازدهی کار ما در برابری با نیروی فراوانی که می توانستیم آن را به حرکت درآوریم، ناچیز بوده است. نگارنده در اندازه توان کم خود، پیش از این نیز بارها انگیزه ها ی این پراکندگی و کم کاری (که آنرا بیشتر بر نارسایی های فرهنگی استوار دیده است)، نقش رذیلانه حکومت اسلامی و ترفندهایی که بکار برده است، سستی و خودخواهی خود ما ایرانیان که همیشه سود شخصی و اگر کوشنده سیاسی هستیم، سود گروهی خود را برتری داده و... به میان آورده است. فراوان ایرانیان برون مرز که امروز به بهانه های گوناگون، بازار رفت و آمد و تجارت با این حکومت آدمخوار براه انداخته اند و ... که همه از آن آگاهیم. نتیجه چنین شیوه برخورد سودجویانه با حکومت سرکوبگر وآزادی کش اسلامی نیز از همآن آغاز روشن است که تا چه میزان درخشان خواهد بود!
مهندس طبرزدی، هم چون بانو ویکتوریا آزاد و دیگر هم میهنانی، از تحریم های هوشمند علیه حکومت اسلامی به درستی پشتیبانی کرده است.
انتقاد های ویکتوریا آزاد:
ویکتوریا آزاد نیز درهمآن حال که فراوان به مهندس عباس امیر انتظام ارج می گذارد، به روشنی انتقادهای درستی به میان می آورد که با انتقادهای طبرزدی هم گونی دارد. او همچنین بر یک نکته مهم دیگر انگشت می گذارد:
ناهمگونی در نوشته! ویکتوریا آزاد به دقت این ناهمگونی را که از سویی می گوید این حکومت در راه سیاست های ضد انسانی خود تا آنجا پیش خواهد رفت که حتا همه مردم ایران را نیز نابود کند و از سویی از سازمان ملل می خواهد که با فشار این رژیم را دچار دگرگونی نموده و او را وادارد که به اجرای کنواسیون های بین المللی که خود آنها را امضا نموده است، گردن نهد، انگشت می گذارد.
ویکتوریا آزاد نیز چون طبرزدی و منتقدان دیگری بر نکته درست دیگری نیزپافشاری می کند و آن اصلاح ناپذیربودن رژیم اسلامی است. سردمداران این حکومت خود نیز خوب می دانندکه اگر دچارکمترین دگرگونی وآنچه که آن را "اصلاح" نامیده اند، بشوند، حکم مرگ خود را امضاء نموده اند زیرا تا گلو در جنایت وپلیدی فرو رفته اند و مطمئن باشید که از خیزش و انتقام جویی مردم ایران بیش از هر چیز هراس دارند.
بانو ویکتوریا آزاد نقد خود بر این نامه را با این نتیجه گیری درست به پایان می برد:
"
آیا بهتر نبود که راه برون رفت را بگونه ای مطرح میکردید که بتوان از آن نتیجه زیر را گرفت :
که از یکطرف فشارها را به نظام افزایش دهید و از طرف دیگر برای توانمند سازی اپوزیسیون ایرانی اقدام کنید.
به اعتقاد من رژیم ایران را باید محاصره سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی ـ نفتی کرد و در سه حوزه تلاش کرد : یکی توانمند سازی مردم و حمایت مادی و معنوی از مبارزین ایرانی، دیگری تضعیف سیاسی اقتصادی و فرهنگی نظام و دیگری آلترناتیو سازی!"
از دید نگارنده تحریم همه جانبه و به ویژه تاکید بر تحریم سیاسی حکومت اسلامی می بایست برجستگی بیشتری یابد.
آیا نادرست است اگر ما فشار بیاوریم و خواستار شویم که اگر شدنی است، راه سفرهای احمدی نژاد و شرکت در نشست های جهانی بر او بسته شود؟
ایا نادرست است اگر فشار بیاوریم و خواستار شویم که صدور ویزا برای دیپلمات هاو کارگزاران حکومت اسلامی سخت تر شده و رفتار و کار وکوشش آنها بیشتر زیر نظر قرار بگیرد؟
آیا نادرست است اگر ما بسیار بیشتر فشار بیاوریم وسرسختانه و هر روزه خواستار شویم که سران حکومت اسلامی به دلیل جنایت بر علیه بشریت در دادگاهی جهانی به پای میز محاکمه کشیده شوند؟ مهم نیست که دولت مردان و سیاستمداران جهانی به آن توجه نموده، آن را پذیرفته و در این راه دست به کوششی بزنند یا نه، مهم این است که این اندیشه و انگیزه آن به شکلی گسترده وهر چه بیشتر در جهان به میان آورده شده و بر آن تاکید شود. این کار اگر سامان درستی بگیرد، خود می تواند سبب افشاگری های بیشتر و فشار هایی اساسی تر بر حکومت شود.
ما ایرانیان در بیرون از کشور تا امروز بسیار سست عمل کرده ا یم. با وجود آنکه می دانیم که دولت های قدرتمند بر مبنای سود وبهره های اقتصادی/سیاسی خود عمل می کنند ولی فشار ما بر دولت ها برای بایکوت سیاسی حکومت اسلامی می تواند افزایش یابد زیرا تهدیدهای خامنه ای و احمدی نژاد به نابودی و از میان بردن اسرائیل، پایمال نمودن هر روزه حق شهروندی ایرانیان از آن میان اعدام گسترده و شرم آور کودکان، پشتیبانی روشن و همه جانبه آنها از ترویست ها وآدمکشان، دنبال کردن پروژه پنهان دست یابی به بمب اتم و ... خود زمینه های مناسبی برای ما به وجود آورده است که نهایت بهره را از این سیاست های ویرانگر حکومت برده و با تکیه بر سند و مدرک، که فراوان است، فشارها را بر دولت ها و در نتیجه بر حکومت افزایش دهیم.
این نامه تا هم اکنون نیز سبب شده است که بحث های سازنده ای در میان کوشندگان راه آزادی در درون و برون از مرز به وجود آمده و زمینه های همکاری و همراهی را افزایش دهد که خود نتیجه بسیار مثبتی است. باید بازهم یاد آور شد که بدون یک همبستگی ملی از همه نیروهای دموکرات، آزادیخواه وسکولار، راه پیشرفت بر ما بسته است. دردمان درد ما در شناخت درست از خود، اشتباه های خود، کمبودها و سستی های خود، وضعیت درون ایران و سیاست جهانی کشورهای قدرتمند و دگرگونی ها و رویدادهای مهم در ایران وجهان، انتخاب زمان درست برای بهره وری از مجال هایی که سیاست های ویرانگر رژیم در درون ودرمیدان جهانی در اختیار ما می گذارد، بر آورد درست از نیرو و توان خود، بر آورد درست از میزان نیروی پشتیبانان درونی وبیرونی خودو... است تا آمادگی آن را بیابیم که با تاکید بر سیاست مستقل و دیدگاه های گروهی ـ سازمانی خود، برای رسیدن به هدفی مشترک که از میان برداشتن حکومت اسلامی ورسیدن به آزادی است، همکاری و همراهی با یکدیگر را پذیرا شویم.


زیرنویس:
1
ـ تأملی در نامه آقای امیر انتظام به "بان کی مون"، محمد علی مهر آسا، اخبار روز، سه شنبه 26 شهریور 1387 ـ 16 شپتامبر 2008

نامه حناب امیر انتظام و دو نقد مورد گفتگو در این نوشته را می توانید از آن میان در این آدرس ها ببینید:
نامه:
http://mehr.org/amirentezam_letter_UN.htm
نقد طبرزدی:
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-309.aspx