عباس گ. مقدم

۲۴ آوريل، روز نسل کشي ارامنه

رشد ارمني ستيزي و ناسيوناليسم قومي ترک زبانان در ايران

 

امروز اگر کسي از ما ايرانيان، بپرسد: ارامنه از کي و چگونه در ايران ساکن گشته اند؟ اغلب جواب مي دهيم که: «ارامنه را شاه عباس از ارمنستان به ايران کوچ داد». اين جواب گرچه غلط نيست، ولي کامل و درست هم نيست. زيرا ما اغلب نمي دانيم که در گذشته کدام منطقه و با چه وسعتي ارمنستان ناميده مي شد؟ گذشته از آن حتي نمي دانيم که بخش قابل توجهي از خاک ايران امروزي، جزء ارمنستان بوده است.

با نگاه به نقشه هاي جغرافياي قرن نوزدهم و قبل آن، متوجه مي شويم که ارمنستان در گذشتهِ نه چندان دور، شامل سرزمين وسيعي بود است؛ که از طرف شرق: به غربِ درياچهِ اروميه و کوهها و روستاهاي شمال کردستان ايران؛ از طرف غرب: تا نزديکي هاي آنکارا؛ از طرف شمال: تا نزديک سواحل درياي سياه، جمهوري ارمنستان فعلي، و بخشي از خاک «جمهوري آذربايجان»؛ و از طرف جنوب: تا شمال عراق، و به بخشي از ساحل شمالي مديترانه؛ محدود مي شد.

همچنين اگر کتاب هاي تاريخ را که توسط محققين بيطرف نگاشته شده، مورد مطالعه قرار دهيم، مي بينيم که ارامنه يکي از ملت هاي متمدن و کهن بوده که منشاء قومي اش را بايد در امپراتوري اورارتو جستجو کرد. ارمنستاني ها اولين ملتي هستند که به مسيحيت گرويدند. يعني زمانيکه در سال اول قرن چهارم ميلادي تيرداد پادشاه اشکاني تبار ارمنستان، توسط «گريگور مقدس» تعميد يافت، مسيحيت دين رسمي اعلام شد. سي سال پس از آن بود که امپراتوري رم، مسيحيت را دين روميان اعلام کرد.

ارامنه تا قرن پنجم براي کتابت از خط و زبان آرامي و يوناني و يا آشوري و پارسي، استفاده مي کردند. بدين علت کتاب و کتابت فقط در اختيار معدود افرادي قرار داشت که به اين زبان ها آشنا بودند. اختراع خط و الفباي سي و هشت گانه ارمني در اوايل قرن پنجم ميلادي توسط مسرپ ماشتوس، نقطه عطفي شد در تاريخ فرهنگ ارامنه.

از آن تاريخ کتاب هاي با ارزش زيادي به خط و زبان ارمني نوشته يا ترجمه شدند. بدين علت ارامنه جزء معدود ملت هائي هستند که به خط و زبان خود آثار با ارزش فرهنگي، ادبي و تاريخي آفريدند. از جمله باارزش تريخ کتاب تاريخي که به تاريخ ارمنستان و ديگر ملت ها پرداخته، اثري از از موسس خورنانسي است که در قرن پنجم ميلادي نگاشته شده است. وي از طرف صاحبنظران و محققين ملقب به «هرودوت» ارمنستان و پدر مورخين ارمني گشته و کتابش نيز بعنوان يک کتاب معتبر و مرجع شناخته شده است.

ارمنستان خيلي زود استقلال خود را از دست داد و در قرن چهارم بين دو امپراتوري قدرتمند ايران ساساني و روم اشغال شد، و بعد ها هرگز نتوانست وحدت، يکپارچگي و استقلال خود را بدست آورد. ولي ارامنه به کمک زبان و خط منحصر به فرد و کليساي گريگوري، توانست هويت ديني و قومي فرهنگي خود را پاس بدارد. فرهنگ منسجمي که ارامنه درسايه آن، بيش از شانزده قرن در مقابل سيل حوادث ناگوار، تجاوزات مکرر و تحمل کشتارهاي بيرحمانه هويت و موجوديت خود را حفظ کردند.

جنگ هاي متعدد و طولاني که بين ايران و روم در سرزمينِ ارامنه جريان داشت، نه تنها باعث خرابي و فلاکت بسياري براي ارامنه بود، بلکه تضعيف دو قدرت روم و ايران را نيز در پي داشت. در نهايت همين ضعف، سبب شد که دولت ساساني در مقابل حمله اعراب مسلمان، از هم بپاشد، و بخش وسيعي از امپراطوري روم، بلاخص سرزمين ارمنستان روم بدست اعراب مسلمان بيافتد.

کشورگشائي مسلمانان، بسياري از مرزهاي جغرافيائي و تاريخي را درهم مي کوبد. اغلب ايرانيان به سلطه اعراب و قبول اسلام گردن مي نهند. مرزهاي ايران ساساني که در شمال شرقي و غربي، همچو دژي در مقابل اقوام صحرانورد بود، درهم مي ريزد. ترکان با قبول اسلام به صف سپاهيان اسلام در مي آيند. بغداد و بارگاه خلافت عباسيان، بدست سرداران و حکمرانان ترک در مي آيد. بلاد ايران و بخش وسيعي از روم شرقي از جمله ارمنستان به دست ترکان سلجوقي نومسلمان، مسخر مي شود .

قدرت گرفتن ترکان عثماني در روم شرقي، و صفويه در ايران ورق ديگري از تاريخ منطقه را رقم مي زند. ارمنستان نيز مثل گذشته به دو بخش ارمنستان شرقي در دست صفويه و ارمنستان غربي در دست ترکان عثماني گرفتار مي آيد. جنگ هاي طولاني بين صفويه و عثماني عمدتا در ارمنستان جريان داشت، که باعث نابودي ارمنستان مي گشت.

تخريب روستاها و شهر هاي ارمنستان و سوزاندن مزارع و کوچاندن اجباري ارامنه به مرکز ايران توسط شاه عباس صفوي، نه تنها تاکتيک جنگي بود که سپاه عثماني را با کمبود آذوقه و علوفه، در تنگنا قرار دهد؛ بلکه ارامنه به مثابه «رعاياي سخت کوش و صنعتگر» مي توانستند در خدمت صنعت و تجارت ايران صفوي، قرارگيرند.

امپراتوري عثماني با بيرحمي هرچه تمامتر، سرزمين ها و ملت هاي بسياري را به خاک و خون کشيده بود، حکومتي که خود را خلافت اسلامي تلقي مي کرد و باتسخير بالکان، اروپاي غربي را تهديد به نابودي مي نمود. عثمانيان پس از شش قرن سلطه، در نتيجه مبارزات ملتهاي تحت ستم، به زوال خود نزديک مي شد.

جنبشهاي رهائي بخش نه تنها از طرف مسيحيان - بلکه از طرف ملت هاي مسلمان نيز، بوجود آمده بود که تا پاي جان براي رهائي از سلطه عثمانيان مبارزه مي کردند. امپراتوري عثماني دچار فساد و نابسامي گرديده بود. جنبش نوگرائي و آزاديخواهي نيز در بين خود ترکان، دربار فاسد عثماني را به مبارزه مي طلبيد.

جنبش «ترکان جوان» ابتدا با بسياري از ملت هاي تحت سلطه امپراتوري، از جمله يونانيان، ارامنه و بلغاري ها براي سرنگوني عثماني و رهائي ملل زير سلطه، پيمان مي بندد. ولي آنان خيلي زود به دامان ايدئولوژي نژادپرستانه پان ترکيسم مي غلطند و در صدد حفظ سلطه ترکان و کسب قدرت برتر بر مي آيند.

«ترکان جوان» که روياي «امپراتوري توران» را در سرمي پروراندند، ارمنستان را که از هر طرف در احاطه ترک زبانان مسلمان قرار داشت، سد راه اهداف پان ترکيستي خود مي ديدند. آنان مصمم بودند ارمنستان را از نقشه جغرافيا حذف کنند! نژادپرستان ترک، دوراه بيشتر براي ارامنه نگذاشته بودند: ارمنيان يا مي بايست با انکار هويت قومي و ديني خود، «ترک و مسلمان» مي شدند؛ يا اينکه در سرزمين اجدادي خود کشته مي شدند و اگر خوش اقبال بودند با دست خالي به صحراهاي عراق و سوريه که در اشغال عثمانيان بود، رانده مي شدند.

جنگ جهاني اول براي «ترکان جوان» فرصت خوبي بود. طلعت، انور و جمال، سه پاشاي ترک، نه تنها رهبري «ترکان جوان» را در دست گرفته بودند، بلکه قدرت اصلي امپراتوري، در دست آنان بود. با وارد شدن امپراتوري رو به زوال عثماني به جنگ اول جهاني، جنبش هاي رهائي بخش و فروپاشي عثماني شدت گرفت. ملت هاي تحت سلطه بسياري به استقلال دست يافتند. اما بازندگان اصلي ارامنه بودند که با برنامه ريزي دقيق، به دست ژاندارم هاي عثماني و کردها و راهزنان و اوباشان، قتل عام شدند، و تعدادي نيز به عراق و سوريه و لبنان رانده شدند.*

* * * * * * *

اينک پس از گذشت ساليان دراز از آن کشتار و کوچ هاي اجباري، با نگاه به نقشه جغرافيا، مي بينيم که از آن سرزمين وسيع ارمنستان، فقط تکه کوچکي بنام جمهوري ارمنستان بجا مانده است. کشوري که حدود ده درصد از خاک ارمنستان واقعي را در بر مي گيرد. مهمتر و دردناک تر از آن، وجود نه مليون ارمني پراکنده در سطح جهان است که از سرزمين آباء و اجدادي خود رانده شده و يا مجبور به مهاجرت گشته اند. در حاليکه جمعيت ارمنستان سه مليون نفر بيشتر نيست، پراکندگي سه برابر جمعيت ارمنستان در سطح جهان خود بيانگر تاريخ دردناک و سراسر رنج و آوارگي ارامنه مي باشد.

در شرق ترکيه امروز، که صد سال پيش توسط خود عثماني ها «ايالت ارمنستان» ناميده مي شد، کليساها و حتي گورستان هاي ارامنه نيز همراه ساکنان ارمني آن نابود شده اند. ديگر هيچ اثري از ارمنستان بجا نمانده است.

همچنين در قفقاز ايالت ارمني نشين نخجوان که همواره بخشي از ارمنستان بود، با کشتن و تاراندن ساکنان ارمني، اين منطقه از آن «جمهوري آذربايجان» شده است. آنان از سنگ قبر ارامنه هم نگذشته اند و با تخريب دوازده هزار قبر با سنگ قبر هايي منحصر به فرد که متعلق به چند قرن پيش بوده و جزئي از ميراث فرهنگي ارامنه به حساب مي آمد، هيچ اثري از ارمني نشين بودن آنجا، بجا نگذاشته اند.

به هر حال آنچه که در جنگ جهاني اول اتفاق افتاد، بنا به اظهار محققين و وقايع نگاران يک و نيم ميليون ارمني در سرزمين آباء و اجدادي خود ارامنه به فجيع ترين وضعي قتل عام شده اند. قتل عامي که اولين نسل کشي قرن بيستم به حساب مي آيد. و لکه ننگي است بر دامان بشريت.

* * * * * * *

امروزه ارامنه در هر جامعه اي که زندگي مي کنند، بيست چهارم آوريل را بياد قربانيان خود، پاس مي دارند. در جوامع غربي که مردم از آگاهي هاي نسبي ، بلاخص در زمينه نقض حقوق بشر و نسل کشي ها دارند، نسبت به اين موضوع حساسيت ويژه اي از خود نشان داده و دوش بدوش ارامنه در اعتراضات و بزرگداشت ها حضور فعال دارند. از طرفي دولت هاي خود را تحت فشار قرار مي دهند، تا کشتار ارامنه در خلال جنگ جهاني اول را بعنوان نسل کشي محکوم کنند و اجازه ندهند دولت ترکيه کماکان به انکار نسل کشي ادامه دهد.

اما در ايران که ارامنه اين روز را طبق سنت هرساله پاس مي دارند و اعتراض خود را در شهرهاي بزرگ، نسبت به نسل کشي بيان مي کنند، مردم بر خلاف جوامع غربي با بي اعتنائي نسبت به اين موضوع مي نگرند. دليل اين بي اعتنائي هم ابتدا عدم آگاهي جامعه ايران نسبت به نسل کشي ارامنه بوده؛ دوم نگاه ديني و تحقير آميز جامعه و مردم مسلمان، نسبت به غيرمسلمانان از جمله ارامنه است، نگاهي که غيرمسلمانان را ناپاک تلقي مي کند؛ و مهم اين که وقتي اين گونه نگاه ديني و متعصبانه با عدم آگاهي نسبت به نقض حقوق بشر همراه مي شود، هر جنايتي را موجه جلوه مي دهد!

نبايد فراموش کنيم که بسياري از شهرهاي غربي ايران، و دقيقا آنچه که امروز آذربايجان غربي گفته مي شود و شمال کردستان، درگذشته بخشي از خاک ارمنستان و ارمني نشين بوده است. و هنوز ارامنه زيادي در آذربايجان غربي و شمال کردستان زندگي مي کنند، که مردم بومي آنجا هستند. اگرچه ايرانيان همانند ترکان عثماني دست به نسل کشي نگشودند ولي همسوئي و همراهي ترک زبانان و کردها در غرب ايران با نژادپرستان ترک که درراس حکومت عثمانيان قرار گرفته بودند، و رفتارهاي اهانت آميز مسلمانان متعصب، باعث تاراندن و کوچ اجباري ارامنه به ارمنستان شوروي آن زمان، و يا به شهرهاي بزرگ ايران گرديد.

عليرغم بي اعتنائي ايرانيان نسبت به نسل کشي ارامنه و احيانا همسوئي و تائيد کشتار، و نگاه و رفتار اهانت آميز جامعه اسلام زده ايران نسبت به غير مسلمانان، يقينا ارامنه ايران با بزرگواري و يا شايد هم از روي اجبار، اين گناه ما ايرانيان را نديده مي گيرند، که اغلب ايران را وطن خود دانسته و تا آنجا که امکان فعاليت داشته باشند، در تمام عرصه هاي اجتماعي حضور فعال دارند. حتي در جبهه هاي جنگ ايران و عراق شرکت کرده و کشته ها داده و يا اسير و زخمي شده ادند.

متاسفانه هنوز غالب ما ايرانيان نمي دانيم که ارامنه صاحبان اصلي بخشي از سرزمين ايرانند. سرزميني که از قرن هاپيش به تملک حاکمان ايران در آمده است. ما راهي جز قبول واقعيت هاي تاريخي نداريم. هر انسان آزاده اي، بخصوص ما آذربايجاني ها، بايد با شجاعت و شهامت به قبول واقعيت هاي تاريخي گردن بگذاريم، تا در دام ايدئولوژي نژادپرستانه گرفتار نشويم.

ايدئولوژي نژادپرستانه و پان ترکيستي که در اوايل قرن بيستم در عثماني زاده شد، با ادعاي دوگانه وارد ميدان شد؛ اول ترک ناميدن تمامي ترک زبانان. دوم ادعاي برتري ترکان:

«ترکهاي جوان» براي ايجاد امپراتوري نوين ترک، تحت نام «توران» لازم مي ديدند که تمام ترک زبانان را تحت نام «يک ملت» بسيج کنند. براي همين منظور آنان زبان ترکي را بعنوان تنها شرط ترک بودن، مطرح کردند. ادعائي که به هيچ وجه نمي شود پذيرفت، زيرا اگر زبان مشترک يگانه عامل وحدت تلقي شود، مي بايست ميليونها سياه پوست در آفريقا که تحت سلطه انگليسي ها، انگليسي زبان شده اند، انگليسي ناميده بشوند! و يا آمريکاي جنوبي ها را که عمدتا اسپانيولي زبان هستند، جزء ملت اسپانيا تلقي کنيم! که بسيار مضحک خواهد بود!

گرچه به راحتي مي توان چنين ادعاي ساده انگارانه را رد کرد، ولي متاسفانه ساده نگري در غالب انسانها همچنين در ما ايراني ها عملکرد وسيعي دارد. تصور عمومي در کشور ما براين است که هرکسي ترکي صحبت مي کند، ترک است! بر اين اساس درايران، ما آذربايجاني ها را ترک تلقي مي کنند. حتي ما آذربايجاني ها نيز غالبا خود را ترک مي ناميم! که چنين نيست، يعني واقعيت هاي تاريخي خلاف چنين تصوراتي را ثابت مي کند.

دومين ادعاي پان ترکيست ها: ادعاي برتري ترکان است! و براي اثبات اين ادعا، ادعاي ديگري مطرح مي کنند و مدعي اند که کهنترين تمدن هاي جهان از آن ترکان بوده است! وجهان متمدن امروزي را وامدار ترکان تلقي مي کنند! و فراموش مي کنند که ترکان اقوام بيابانگردي بودند که از قرن هشتم ميلادي به بعد وارد منطقه شده اند.

واقعيت اين است که اگرچه ترکان در قرن هشتم و نهم ميلادي در بغداد و دربار خلافت عباسيان نفوذ پيدا کرده بودند، ولي آمدن ترک ها به ايران از جمله آذربايجان و روم شرقي (ترکيه فعلي) به اوايل قرن يازدهم ميلادي بر مي گردد.

گرچه ترکان تحت نام «هون» قبل از اسلام با عبور از شمال درياي مازندران به اروپا رسيده و در مجارستان حکومت مي کردند. ولي ورود ترکان به سرزمين هاي تحت سلطه مسلمانان، از قرن هشتم به بعد مي باشد. متاسفانه امروز تلاش هاي زيادي مي شود تا بسياري از تمدن هاي کهن از جمله: سومري ها، مانناها، اورارتوها و مادها و... را ترک بنامند؛ که اين ادعا ها را محققين بنام شديدا نفي، و خلاف چنين ادعائي ثابت کرده اند.

چيزي که در اين اواخر در ايران تحت تاثير همين توهمات، رشد کرده، ناسيوناليسم قومي در ميان ترک زبانان آذربايجاني است. حرکتي خطرناک و تفرقه افکنانه. اين حرکت در بطن خود عليرغم ادعاي عدالتخواهي، با غيرترک زبانان از جمله کردها و فارس زبانها و بخصوص با ارامنه سر دشمني و ستيز دارد. کافي است نظري به بخشي از شعارهاي داده شده در تبريز و ديگر شهرهاي آذربايجان بيندازيم: عمده ترين شعار چنين بود «هاراي، هاراي، من تورکم» که خلاف واقعيت هاي تاريخي است، ما آذربايجاني ها از چند قرن پيش ترک زبان شده ايم، و هرگز بطور تاريخي ترک نيستيم.

از جمله شعارهاي تفرقه افکنانه که بيانگر نگاه خصمانه مي باشد: «ديلميزبيزه هدف دي، سرمايه و شرف دي، هرکيم بيزه قوشولماسا، فاس دان دا، بي شرف دي» (زبان ما هدف مان است، سرمايه و شرف مان است، هرکس به ما ملحق نشود، از فارس هم بي شرف تر است) تصور نمي توان کرد که با کلماتي اهانت آميزتر از اين بشود به هموطنان فارس زبان خود توهين کرد. و يا «باکي، تبريز آنکارا؛ فاسلار هاميسي بير يانا» (باکو، تبريز، آنکارا؛ فارسها در طرف ديگر) که بيانگر جدائي از ايران و ايجاد «امپراتوري نوين ترک» در سرداشتن است. و يا شعار انحرافي ديگر: «روس، فارس، ارمني؛ آذربايجانلي نين، دشمني» (روس، فارس، ارمني؛ دشمن آذربايجاني) و يا فحاشي به فردوسي و سوزاندن شاهنامه فردوسي، که بي اختيار ياد کتاب سوزاندن فاشيست هاي آلماني را در ذهن ها، زنده مي کند.

از طرفي مناقشه «قره باغ» و خصومت ترک زبانان قفقاز با ارامنه، متاسفانه تاثيرمخربي مبني بر تشديد ناسيوناليسم قومي در ميان ترک زبانان ايران، گذاشته است. حمله به بزرگداشت بيست چهار آوريل در تهران و حمله به خليفه گري ارامنه در تبريز و ادعاي همدستي ارامنه با حاکميت غيردمکراتيک روحانيت شيعه، و ده ها اتهام ناروا نسبت به ارامنه، بيانگر رشد ارمني ستيزي و انحراف جدي و خطرناک تفرقه افکنانه در مبارزه با رژيم «جمهوري اسلامي» است.

امروز رشد ناسيوناليسم قومي در ايران تحت تاثير تبليغات و دخالت هاي فرامرزي، در صدد است که مبارزه و جنبش عدالتخواهي را از مسير خود منحرف کرده و زمينه براي ايجاد و تشديد خصومت بين مردم ايران، فراهم کند.

متاسفانه امروز بخشي از فعالان ناسيوناليسم و قومگرائي در ايران، فعالان سابق جنبش چپ مي باشند که با رويگرداني از جنبش عدالتخواهي، و کنار گذاشتن شعارهاي انترناسيوناليستي خود، به بهانه طرح خواست هاي منطقه اي و قومي، دست به تشديد خصومت هاي قومي مي زنند.

از طرفي بايد اذعان کرد که تا به امروز، خود جنبش چپ در ايران نسبت به نسل کشي ارامنه - بدليل خصومتش با حزب داشناک که در کليسا و در بين ارامنه داراي نفوذ است و در بسيج ارامنه براي اعتراض به نسل کشي، کوشاست- بي اعتنا بوده است. که همين خصومت با حزب داشناک و بي اعتنائي به نسل کشي ارامنه و کتمان واقعيت هاي تاريخي، آنان را قادر مي سازد تا با چرخشي آشکار بجاي تشديد عدالتخواهي، دست به حرکت هاي قومگرايانه و تفرقه آميز بزنند.

نه تنها چپ، ديگر جريانات سياسي و احزاب مياني در ايران نيز، با سکوت خود در مقابل اين جنايت آشکار، که با معيار هاي جهاني، نسل کشي ناميده مي شود، به مسئوليت تاريخي خود عمل نکرده اند.

آنچه که امروز فعالان حرکت هاي قوم گرائي بنام «ستم ملي» مطرح مي کنند، چيزي نيست جزتمرکز و حفظ قدرت در دستان حاکمان مستبد. طرح مسائل قومي و انگشت اتهام را بسوي ساير اقوام دراز کردن، خطائي است نابخشودني.

پر واضح است که ايجاد يک دولت مدرن و جمهوري با محتواي دموکراتيک عدم تمرکز و دادن اختيارات منطقه اي و ايالتي و ايجاد جامعه اي که در آن همه افراد يک جامعه بتوانند با تمام علايق قومي، ديني و فرهنگي خود زندگي کنند، فقط در گرو مبارزه جمعي و دموکراتيک ميسر است.

در خاتمه لازم به ذکر است که ما آذربايجاني ها يا بايد به واقعيت هاي تاريخي گردن بگذاريم و خود را ايرانيان ترک زبان بدانيم که در طول تاريخ با از دست دادن ربان آذري باستان، ترک زبان شده ايم. يا اگر چنانکه حاضر به قبول واقعيت هاي بديهي تاريخ نباشيم و بخواهيم ساده انگارانه خود را، ترک بناميم، حد اقل بايد بر فجايعي که از طرف ترکها بر ارامنه رفته معترف و شرمسار باشيم.

 

عباس گ. مقدم

abasmogaddam@gmx.de

______________________________________________________________

 

* سال گذشته به مناسبت نود و دومين سالگرد بيست چهارم آوريل، مقاله اي در دو قسمت تحت عنوان: علل و ريشه خصومت «ترکها» با ارامنه و اولين نسل کشي قرن بيستم، در نشريه اينترنتي اخبار روز منتشر شده است که علاقمندان مي توانند در آرشيو اين نشريه مقاله ذکر شده را مطالعه نمايند. البته در آينده - البته نه چندان نزديک، اين مطالب بصورت کتابي نسبتا جامع که بتواند تاحدودي بيانگر تاريخ ترکان و ارامنه و پيوند هاي مشترک فرهنگي آذربايجانيان و ارامنه باشد، در اختيار علاقمندان قرار خواهد گرفت.

برداشته شده از:

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com

شنبه ٣۱ فروردين ۱٣٨۷ - ۱۹ آوريل ۲۰۰٨

 
   

تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .